قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نعمت های الهی - جلسه بیست و دوم - (متن کامل + عناوین)

شناخت وظیفه در مقابل نعمت با حرکت در صراط مستقیم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی سید الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین

 

انسان در برخورد با نعمت‌های الهی وظایف واجبی دارد که باید به آن وظایف شناخت پیدا کند، راه شناخت هم این است که با عشق و علاقه در صراط مستقیم قرار گیرد.

 

صراط مستقیم

کسانی که علاقه به رشد و کمال خود و لقا و قرب حضرت حق دارند، باید از راهی حرکت کنند که وجود مقدس حضرت حق آن را ترسیم و در قرآن کریم از آن به عنوان صراط مستقیم یاد فرموده است. وجود مقدس حضرت صادق (ع) وقتی‌ می‌خواهد راه مستقیم را‌ معنا نماید،‌ می‌فرماید راهی است که شما را به محبت حضرت حق برساند:

المُؤَدّی الیٰ مَحَبَّتِك.[1]

معرفت، انسان را به سرمنزل عشق به خدا‌ می‌رساند، چرا که یافتن معرفت، بخش عمده‌ای از راه است و معلمان این معرفت، پیامبران خدا و کتب آسمانی به‌ویژه قرآن کریم و ائمه طاهرین‌اند.

قرآن کریم هم تجلی علم خدا و هم دریای بی‌کرانی است و اگر کسی به حقیقت قرآن کریم دل دهد، دل به حضرت حق داده است. قرآن کریم بین مردم و وجود مقدس حضرت حق، شفیع است و اگر کسی دست به دامن این شفیع بزند شفاعتش در پیشگاه پروردگار عالم رد نمی‌شود:

فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ  وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجـَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ.[2]

با قرآن کریم شما به بهشت‌ می‌رسید و بی‌قرآن کریم دچار جهنم‌ می‌شوید.‌ نمی‌شود کسی به فضای ملکوتی معرفت متصل شود و عاشق نگردد. سرتاپای هستی، جوشش عشق به پروردگار است و طی کردن راه آن نیز زمان زیادی‌ نمی‌خواهد. آنهایی هم که این جاده را طی کرده‌اند، چهره‌ای پیدا کرده‌اند که در عالم استثنائی است.

 

جاده معرفت و محبت

انسان در جاده معرفت به این حقیقت پی‌‌می‌برد که کسی غیر از خدا در عالم کاره‌ای نیست و مالکیت، ولایت، کانون عشق، کانون جذب و رحمتی و تکیه‌گاهی غیر از وجود مقدس حضرت حق وجود ندارد؛ به همین دلیل، دل آدم از دنیا برمی‌گردد و یکپارچه مجذوب وجود مقدس او‌ می‌شود. آن وقت انسان از همان ابتدا این‌گونه نگاه‌ می‌کند که آیا آن چیزی که من‌ می‌خواهم قبول کنم، مناسب با این عشق به حق هست یا نه، و اگر بود آن را می‌پذیرد و اگر با آن عشق‌ مناسب نبود با کمال جرات و شجاعت آن را رد‌ می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید:

)قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيـرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَـرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَـرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللهُ بِأَمْرِهِ وَ الله لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين ([3]

بنابراین، انسان عاشق هر کس را که هماهنگ با این عشق نیست، قبول‌ نمی‌کند و افراد هم برایش تفاوت نمی‌کنند. عاشقی مانند ابراهیم (ع) با عموی خود آذر هم رودربایستی نداشت و به او‌ می‌گفت که اگر هماهنگ با محبوب من شوی من نیز با تو هستم و اگر هماهنگ با محبوب من نباشی حتی در قلبم نیز تو را دوست ندارم!

اما محبت که کم شود، حرارت عمل نیز کم و انسان در عمل سست‌ و کسل‌ می‌گردد. چنین شخصی حاضر است ساعت چهار صبح برای غیرخدا بیرون بیاید و تا شب خودش را در آتش عشق شیطانی دیگری بسوزاند، ولی حاضر نیست دو دقیقه در همان ساعت چهار صبح که بیدار می‌شود و آب هم در دسترس دارد وضو بگیرد و نماز بخواند. عشق وقتی نباشد حاضر است برای غیرخدا سی سال با ترس و لرز جاسوسی کند، اما حاضر نیست درِ نیمه شب که همه خوابند پنج دقیقه در خلوت خودش با خدای خویش یک «یا الله» بگوید. پس خیلی تفاوت میان اهل معرفت و غیر آنان و میان عاشق و فرد کسل است! همچنین تفاوت بسیاری است میان کسی که محبت دارد و کسی که دلسرد است! و دلسردی از خدا بدترین گناه و مساوی با کفر است.

البته آنهایی که عاشق بوده‌اند، هیچ چیز در عشق آنها اثر منفی‌ نگذاشته و گوش آنها بدهکار حوادث و طوفان‌ها نبوده است.

 

سود صراط مستقیم

کسانی که در صراط مستقیم‌اند سودهای بسیاری می‌برند. امام حسن عسکری (ع) می‌فرماید: یک سود آنان این است که آنان را به مقام محبت الهی می‌رساند:

الْمـُؤَدِّي إِلَى مَحَبَّتِكَ وَ الْمـُبَلِّغِ إِلَى جَنَّتِك.[4]

یعنی این جاده عشق‌ساز است و پشت این عشق هم بهشت است. گمان نکنید که بهشت هم عبارت است از دو درخت و یک رودخانه و یک حوض کوثر. بلکه پروردگار‌ می‌فرماید: آنجا نعمت‌هایی است که کسی نمی‌تواند آنها را درک کند:

«مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَـر»[5]

نمونه بهشت را نه چشم کسی دیده و نه گوش کسی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است. 

نعمت‌های هم هست که‌ می‌فرماید علم آن را نیز در اختیار کسی قرار نداده‌ام و  هیچ کسی‌ نمی‌داند که آنها چیست. پس بهشت چیز ساده‌ای نیست که بگویم عاقبت این همه زحمت و این همه عشق و مرارت و این همه رنج و حرکت، سایه چهار درخت یا دو چشمه است، بلکه فضای بهشت با اینجا تفاوت دارد.

 

کارآیی محدود عقل

سالک صراط مستقیم محال است به هوای نفسش گوش دهد و به رأی خودش عمل کند؛ یعنی نه به هوای نفسش کار دارد و نه به دریافت مستقیم عقل خودش. او عقل خودش را چراغی کم‌نور می‌داند و هیچ‌گاه به عقل تنها اعتماد نمی‌کند. سالک، هوای نفس خودش را هم که دشمن‌ می‌داند و کاری با او ندارد. کسی که‌ می‌گوید رأی من و کسی که دنبال هوای نفس خودش است راه او راه خدا و «مُوَدّی الی مَحَبَّةِ الله و الی جَنَّةِ الله» نیست. عقل ما هم مانند چشم ماست و مگر چشم ما چقدر فضای دید دارد و مگر ما با چشم‌مان همه جا را‌ می‌بینیم؟ فردی جلوی چشم ما‌ می‌میرد و ما روح او را‌ نمی‌بینیم که از بدنش جدا‌ می‌شود، ما خیلی از چیز‌ها را نمی‌بینیم. مگر امواج صوتی با این که مادی است را‌ می‌بینیم؟ پس عقل ما هم مانند چشم ما محدود است. 

کسی که متکی به عقلِ تنهاست، گمراه است و در صراط مستقیم نیست. چرا بیشتر فلاسفه دنیا در کتاب‌هایشان اشتباه دارند با این که فلاسفه از نظر عقلی خیلی ورزش کرده‌اند؟ چون مغرور به عقلشان شده‌اند، اما انبیا به عقل خودشان مغرور نبوده‌اند. آنان می‌گفته‌اند که ما عبد و تسلیم حق هستیم. پس عقل هم اشتباه‌ می‌کند، چون نور آن محدود است و نفوذ به همه زوایای یک واقعیت ندارد.

ابن‌سینا‌ می‌گوید: عقل ما تا به حال فقط طول و عرض و حجم و ظاهر رنگ‌ها را فهمیده است و حتی حقیقت رنگ‌ها را‌ نیز نمی‌داند که چیست. حجم شی را‌ می‌فهمد، اما حقیقت آن را‌ نمی‌فهمد.[6]هزار سال بعد از ابن‌سینا، همین حرف را کارل فرانسوی در کتاب مهمش نوشت که عقل ما تاکنون در این عالم توانسته حجم و طول و عرض اشیا را اندازه بگیرد، اما حقیقت آنها را تا به حال ندیده است.[7] مثلا همین خاک را بشر‌ می‌تواند در ترازو بگذارد و حجم و طول و عرضش را اندازه بگیرد، اما کسی در عالم نمی‌تواند حقیقت خاک را تعریف کند. عقل ما مگر چقدر‌ می‌فهمد؟ کسی که بگوید من خودم‌ می‌فهمم، این غلط و عین گمراهی است، بلکه او باید بگوید من به کمک محبوبم می‌فهمم. اگر کسی بفهمد که نمی‌فهمد، خیلی از راه را طی کرده است.[8] پس روندگان صراط مستقیم، نه متکی بر عقل خود هستند و نه متکی بر هوای نفسشان.

 

عدم درگیری در میان اهل حق

شما اگر بر فرض همه انبیای گرامی خدا را در خانه‌ای گرد بیاورید و بگویید که همه شما تا لحظه مرگتان باید اینجا زندگی کنید، میان این جمعیت یک درگیری به اندازه بال مگس پیدا‌ نمی‌شود، چون همه در صراط مستقیم و مجذوب یک کانون‌اند و دنبال هوای نفس خود نیستند. هر یک از آنها به حقوق خدا، حقوق خود و حقوق دیگران آگاه است و فقط به اندازه حق خودش حرکت‌ می‌کند و به حق دیگری لطمه‌ وارد نمی‌سازد که داد بغل دستی‌اش در بیاید.

زن و شوهری که هر دو در صراط مستقیم‌اند و هیچ انحرافی ندارند، مانند امیرمؤمنان (ع) و حضرت زهرا3، هیچ بحث و تضادی بین آنها پیش‌ نمی‌آید. در طلاق‌ها و دعواها و جنگ‌ها، یکی از دو طرف یا هر دو طرف منحرف هستند، ولی نمی‌شود و امکان ندارد که دو سالک الهی تضاد با یکدیگر پیدا کنند. ابراهیم (ع) با ساره و‌ هاجر زندگی‌ می‌کردند و تضادی هم بین آنها پیش‌ نمی‌آمد. سیدالشهدا (ع) هم با رباب و لیلا زندگی‌ می‌کردند و تضادی با هم نداشتند. انحراف وقتی نباشد شانة من به شانة کسی‌ برنمی‌خورد و حق کسی را پایمال‌ نمی‌کند، به شرطی که طرف من هم صراط مستقیم را طی بکند.

 

شراب طهور، مزد حرکت در صراط مستقیم

سخن در این بود که بودن در صراط مستقیم سودهای فراوانی دارد. در اینجا به یک آیه قرآن کریم توجه کنید که این آیه درباره سالکان صراط مستقیم است. فهم این آیۀ عجیب، از توان ما بیرون است و باطن آن را امام صادق (ع) معنا کرده است. این معنا را تفسیر مجمع البیان امین‌الاسلام طبرسی هزار سال قبل از قول امام نوشته است. این آیه مغز عرفان است. مرحوم طبرسی وقتی می‌خواسته تفسیر این آیه را بنویسد به گفتار ائمه مراجعه کرده و به حرف امام صادق (ع) رسیده و آن را نقل کرده است.

در کلمات این آیه خوب دقت کنید که اگر شعر عرفانی هم خواندیم و اسم ساقی و‌ می ‌و شراب در آن بود کسی به او برنخورد و بگوید که این حرف‌ها چیست. آیه کریمه می‌فرماید:

)وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَـراباً طَهُورا([9]

سالک، در صراط مستقیم حرکت می‌کند و انسان که راهی را‌ طی می‌کند خسته‌ می‌شود، آن هم در صراط مستقیم که در آن جنگ با هوای نفس، خودرأیی، غرور، کبر، خودخواهی، حسد، عجب و ریا هست و نیز در این راه، انجام نماز و روزه و حج و دیگر واجبات است و خیلی خستگی دارد. پس سلوک در صراط مستقیم خسته‌کننده‌ است، ولی همین انسان خسته وقتی به منزل برسد و خدا‌ بفرماید که خود من ساقی تو هستم و در جامت شراب طهور می‌ریزم و به تو می‌نوشانم خستگی‌‌اش تمام می‌شود.

این آیه را که یکی از عرفانی‌ترین آیات قرآن کریم است باید به علامه طباطبایی بدهند که به طور خصوصی‌ تفسیرش کند، نه در تفسیر المیزان. چون پنجاه سال قبل از وفاتش، یکی از این جام‌ها را در مسجد کوفه به او تعارف کرده‌اند و تازه بعد از آن پنجاه سال هم چقدر راه را طی کرده و چقدر خسته شده است و چه چیزهایی به او داده‌اند! تازه علامه طباطبایی که انگشت کوچک قمر بنی‌هاشم (ع) نمی‌شود، پس به آن حضرت چه جام‌هایی داده‌اند؟ و به امام حسین (ع) در گودال قتلگاه و هنگامی که هفتاد و یک داغ دیده بود و خستگی پنجاه و چند ساله عبادت را تحمل نموده بود. چه شراب طهوری داده‌اند. حضرت علی اکبر (ع) وقتی در حال جان دادن بود، به پدرش گفت: جدم پیامبر را می‌بینم که دو جام در دست دارد؛ یکی از آن را به من‌ می‌دهد و دیگری را برای شما نگه داشته است.[10]

پس ای انسان! بیا و راهی را طی کن که وقتی به منزل رسیدی، خستگی تو را خدا از تنت درآورد. خدا شاهد است همین آیه را الان کسی بفهمد تا حرم امام رضا (ع) هم که پیاده بدود‌ خستگی نمی‌فهمد، شبی پانصد رکعت نماز نیز بخواند‌ خستگی نمی‌فهمد و اگر او را قطعه قطعه کنند و یا به او بگویند یک ساعت دیگر مرگ تو می‌‌رسد،‌ می‌خندد.

 

مرگ در نظر این طی‌کنندگان صراط مستقیم، «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»[12] است.

انتهای این جاده که به منزل می‌رسند، پروردگار خودش خطاب‌ می‌کند که: مرحبا بکم؛خوش آمدید! راه تمام شد و خستگی شما باید تمام شود، آن هم با خطاب: )وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَـراباً طَهُورا([13]

 

آثار شراب طهور

امام صادق (ع) در ادامه سخن در باره شراب طهور که خدا به طی‌کنندگان صراط مستقیم می‌دهد، به آثار آن اشاره می‌کند و می‌فرماید: «یُطَهِّرُهُم عَن کُلِّ شَیءٍ سِوَی اللهِ اذ لا طاهِرَ مِن تَدَنُّسٍبِشَیءٍ من الاَکوانِ الّا اللهُ»[14]؛ آن شراب، آنان را از هرگونه آلودگی و هر آنچه غیر خداست، پاک می‌کند.

آثار شرابی که به این عاشقان‌ می‌دهند هم در دنیا ظاهر‌ می‌شود و هم به هنگام مرگ و هم در برزخ و در قیامت، چون آنان به هیچ وجه آلودگی ندارند و عاشق حق‌اند. پس از قول آنها‌ می‌گوییم:

 

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم


 

بندة عشقم و از هر دو جهان آزادم 


تایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق


 

که در این دامگه حادثه چون افتادم


من مَلَک بودم و فردوس برین جایم بود


 

آدم آورد در این دیر خراب‌آبادم 


نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار


 

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم 


سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض


 

به هوای سر کوی تو برفت از یادم 


کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت


 

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم 


پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک


 

ورنه این اشک دمادم بِکَنَد بنیادم 


روایت دیگری هم در باره سالکین صراط مستقیم در ارشاد القلوب دیلمی ‌است. پیامبر‌ اکرم (ص) می‌فرماید:

لِكُلِّ شَيْ ءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِين.[15]

برای هر چیزی در این عالم معدنی است و همچنان‌که طلا و عقیق و فیروزه معدن دارد، تقوا هم معدن دارد و اگر شما معدن تقوا‌ را می‌خواهید بیابید، به سراغ دلِ مردم عارف بروید؛ یعنی کسی که معرفت دارد و سالک صراط مستقیم است، آخرین منزل او وصال، و رفع خستگی‌اش هم به شراب طهور است و ساقی او هم خداست. این‌ها همه متصل به یکدیگر است. عارف، معرفتش را از معلمان معرفت که انبیا و ائمه‌اند گرفته است و حق کسی را نیز در این عالم پایمال‌ نمی‌کند، جایش هم بهشت است، البته نه آن بهشتی که در خیال ماست.

 

خستگی از گناه

در پایان بحث درباره خستگی راه، این را هم باید متذکر شد که خستگی اختصاص به روندگان در صراط مستقیم ندارد، بلکه کسانی هم که در صراط مستقیم نیستند و کج‌ می‌روند و به دامن هوای نفس می‌چسبند، آنان هم خسته می‌شوند. آیا شما فکر می‌کنید آنها خستگی ندارند؟ آیا آنها که دائم در پی شهواتند و وقتی چراغ شهوت آنان به پنجاه یا شصت سالگی رسید، خسته نمی‌شوند؟

 

اتفاقا خستگی گناه خیلی سنگین‌تر از خستگی عبادت است، چون در خستگی عبادت وقتی سالک به آخر راه رسید ساقیِ عالم، شراب طهور به او‌ می‌دهد، در حالی که به خسته گناه فقط عذاب می‌دهند.

آری، آنهایی هم که در راه غلط هستند، خسته‌ می‌شوند. این همه مفاسد، دزدی‌ها، غارت‌گری‌ها، رباخواری‌ها، غصب کردن‌ها، جیب‌بری‌ها، دروغ گفتن‌ها، غیبت کردن‌ها و تهمت زدن‌ها و شخصیت کوبی‌ها نیز انسان را خسته می‌کند. پیامبر خدا (ص) از قول خدا‌ درباره این گروه خسته و نیز نحوه رفع خستگی آنها می‌فرماید:

)وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ * في سَمُومٍ وَ حَميمٍ * وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ * 
لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ * إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْـرَفينَ * وَ كانُوا يُصِـرُّونَ عَلَى الْحـِنْثِ الْعَظيمِ * وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ*   ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمـُكَذِّبُونَ * لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ([17]

خداوند می‌فرماید: ای کسانی که گفتید فردا خبری نیست و انبیا دروغ گفته‌اند، همه را من گفته بودم و همه انبیا را من فرستاده بودم که از فردا خبر بدهند. اکنون به شما که تکذیب کردید از درخت زقوم می‌نوشانند و‌ می‌خورانند.

عربی در بین سخن آن حضرت برخاست و گفت: من بقیه الفاظ این آیات را فهمیدم اما معنای «زقوم» را نفهمیدم. معنای آن چیست؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: درختی است در جهنم که از آن شیره‌ای بیرون‌ می‌آید که اگر یک قطره آن را بگیرند و با تمام آب‌های دنیا مخلوط کنند تمام موجودات زنده آب‌ها نابود‌ می‌شوند.[18]

پس گمان نکنید فقط بدن شما از سلوک در صراط مستقیم خسته‌ می‌شود، بلکه کافران و مشرکان و منافقان و گناهکاران نیز در مجالس گناه خسته‌ می‌شوند، اما شما وقتی به منزل رسیدید با ساقی بودن خدا و شراب طهور خستگی‌تان از بین می‌رود و دیگر تا روز قیامت طعم خستگی را‌ نمی‌چشید، اما آنها را با چشاندن زقوم و با عذاب خسته‌تر می‌کنند و به هیچ وجه خستگی آن‌ها از بین نمی‌رود:

)وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَة * عامِلَةٌ ناصِبَة * ... لَيْسَ لَهـُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَـريع * لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني مِنْ جُوع ([19]

 


 




[1]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع): 44؛ وسائل الشیعه: 27 / 49.

[2]. الکافی: 2/599؛ بر شما باد بر (پناه بردن به) قرآن؛ چون او شفیعی است که شفاعتش پذیرفته و شاهدی است که تصدیق شده است. هرکس که او را رهبر خویش قرار دهد، وی را به بهشت می‌برد و هرکس بدان پشت پا زند، او را به جهنم سوق می‌دهد.

[3]. توبه (9): 24؛ بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آورده ايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مى ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند؛ و خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمى كند!

[4]وسائل الشیعه: 27 / 49؛ (ما را به راهی ارشاد فرما که) به محبت تو منتهی شود ومارا به بهشت تو برساند.

[5]. روضهٔ الواعظين و بصيرهٔ المتعظين: 2/451.

[6]. عقل، کلید سرنوشت: 169.

[7]. تفسیر سوره حمد و ابتدای بقره: 192/38.

[8]ابن یمین می‌گوید:

آن کس که بداند و بداند که بداند                        اسب خــرد از گنبد گـردون بجهاند

آن کس که نداند و بداند که نداند                        لنگان خرک خویش به منزل برساند

[9]. انسان (76): 21؛ و پروردگارشان بادة طَهور به آنان می‌نوشاند‌.

[10]. فلما بلغت الروح التـراقي قال رافعا صوته يا أبتاه هذا جدي رسول الله (ص) قد سقاني بكأسه الأوفى شـربة لا أظمأ بعدها أبدا و هو يقول العجل العجل فإن لك كأسا مذخورة حتى تشـربها الساعة فصاح الحسين (ع) و قال قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا. بحار الأنوار : 45 /44.

[11]. مولوی، رباعیات.

[12]. بحار الأنوار: 42/239، باب 127؛ به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم!

[13]. انسان (76): 21.

[14]. منهاج النجاح، مقدمه 2، ص 84؛. بحار الأنوار: 8/113، باب 23؛ آنان را از هر چیزی غیر از خدا پاک می‌کند،در جایی که جز خداوند هیچ موجودی از موجودات خالی از نقص نیست.

[15]. ارشاد القلوب: 1/15؛ نهج الفصاحهٔ: 333؛ مشکاهٔ الانوار: 256.

[16]. نظامی (خسرو و شیرین).

[17]. واقعه (56): 41 ـ 52؛ «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالی(كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود)! آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند. و در سايه دودهاى متراكم و آتشزا! سايه اى كه نه خنك است و نه آرامبخش! آنها پيش از اين(در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند. و بر گناهان بزرگ اصرار مى ورزيدند. و مى گفتند: «هنگامى كه ما مُرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟! يا نياكان نخستين ما(برانگيخته مى شوند)؟!» بگو: «اوّلين و آخرين،) همگى در موعد روز معيّنى گردآورى مى شوند، سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده! قطعاً از درخت زقّوم مى خوريد».

[18]. البرهان فی تفسیر القرآن: 3/864 (ذیل سوره حج، آیات 19 ـ 22).

[19]. الغاشیهٔ (88): 2 ـ 7؛ ترجمه: چهره‌هايي در آن روز فروشكسته و خوارند. آنان كه در دنيا تلاش پُرزحمت داشتند، و از آن در قيامت به طور كامل بي‌بهره‌اند. … خوراكي جز خارِ خشك و زهرآگين ندارند. كه آن خارِ خشك نه فربه مي‌كند، و نه هيچ نوع گرسنگي را برطرف مي‌نمايد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه