دو نکته مهم درباره قرآن:
نکته اول: اکتفا نکردن به تفاسیر موجود
برای فهم قرآن به تفاسیر موجود – تفاسیر شیعه و سنی - نباید اکتفا کرد زیرا از آن جایی که اهل سنت از نعمت ولایت اهلبیت: بیبهره بودهاند، توان پرداختن به ظرافتها و لطایف قرآن را در تفاسیرشان نداشتهاند، و هم چنین در تفاسیرشان مطالب سخیف و انحرافی در ذیل بعضی از آیات قرآن کریم به چشم میخورد.
از طرف دیگر نباید تمام تفاسیر شیعه را کتب کامل و جامع بدانیم به طوریکه جایی برای دیگران در دریافت حقایق باقی نگذاشتهاند. اگر در این مورد قناعت شود، از درک لطایف و حقایق قرآن که در تفاسیر نیامده است، باز میمانیم. البته این لطایف و حقایقی که به دست میآید، مولود فکر خود انسان نیست، بلکه با کمکگیری از دیگر آیات و روایات، این لطایف و حقایق جدید درک میشوند.
قرآن مجید کتاب عظیمی است که محدود نیست و مانند اقیانوسی است که گوهرهای آن با وجود این تفاسیر مختلف، تمام نمیشود، همچنین تا زمانی که این جهان وجود دارد از قرآن میتوان بهره برد و مسائل عظیمی را از آن استخراج کرد. علاوه براین اگر در حد خود احاطه به قرآن داشته باشیم به سفسطهها و وسوسهها میتوان پاسخ داد زیرا قرآن حق، حکمت، علم و نور است. البته قرآن هم توقع این را ندارد که تمام باطلگرایان و گرفتاران دام خناسان تسلیم این حق شوند، زیرا باطلگرایان آلوده به کبر و منافع نامشروع هستند که مورد پسند قرآن نیست، اما در عین حال امیر المؤمنین (ع) به مؤمنان میفرماید: هرگز از ابلاغ دین و بیان احکام و مسائل الهی ناامید نباشید، زیرا این ناامیدی انسان را به سکوت میکشاند.
در واقع طبق آنچه تاکنون بیان شده است، قرآن توجهی به اکثریت ندارد؛ اکثریتی که حق برای آنها روشن است اما آن را قبول نمیکنند. برای نمونه اینکه بنده بیست کشور اروپایی را که دیدم و با مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدهام که بنای تمام بانکهای امریکا، اروپا و تمام بانکهای امریکا و اروپا در کشورهای اسلامی بر ربا استوار است. ربا یکی از محرمات قطعیه قرآن است که پروردگار عالم به فاعلش وعدۀ عذاب داده است. افراد بسیاری این مسائل به خصوص احکام را قبول نمیکنند. اگر آیات ربا را به بانکهای امریکا و اروپا ارائه بدهیم و بگوییم کار شما حرام است و تمام بانکهایتان را تبدیل به بانک قرض الحسنه و مشارکت شرعی کنید؛ قبول نمیکنند و به ما میخندند، همانطور که پدران آنان در زمان همۀ انبیاء به سخنان انبیاء میخندیدند و آنان را جادوگر و مجنون معرفی میکردند. با این حال هیچ پیغمبر ناامیدی نداریم. حضرت نوح نهصد و پنجاه سال با نشاط، تبلیغش را ادامه داد تا اینکه هشتاد و چهار نفر هدایت شدند که از نظر ارزش معنوی رتبۀ بالایی دارد.
نکته دوم : اهلبیت؛ مفسرین اصلی قرآن
نکتۀ مهمی که باید به آن توجه کرد، این است که در تفسیر قرآن باید از سخنان اهلبیت: کمک گرفت زیرا آنان مفسرین اصلی قرآن هستند. بدون اهلبیت: قرآن فهمیده نمیشود حتی اگر چندین سال استاد و عالم باشیم.
عمرو بن عبید بصری در سن نود سالگی از بصره به مدینه خدمت حضرت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد من آیهای از سوره نساء را متوجه نمیشوم. حضرت فرمود آیه را بخوان: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم ﴾[1]. امام (ع) فرمودند: کدام قسمت آیه را متوجه نمیشوی؟ گفت: خداوند در این آیه گناهان را دو بخش کرده است، کبائر و سیئات، پس بین این دو تفاوت وجود دارد. سیئات، گناهان صغیره است اما نمیدانم کبائر چه گناهانی است. امام (ع) فرمودند: در قرآن هر گناهی که خداوند به آن وعده عذاب داده، کبیره است اما هر گناهی که خداوند وعده عذاب نداده، سیئات است.[2]
در روایت دیگر امام صادق (ع) به ابوحنیفه فرمود: شنیدم جمعیتی را جمع کردی و تفسیر قرآن میگویی. گفت: بله. فرمود: تفسیر این آیه از سورۀ آلعمران چیست؟ ﴿فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً﴾[3] با تعجب به حضرت عرض کرد که این آیه بسیار روشن است.[4] - «هر كه وارد مقام ابراهیم شود در امان است » - امام (ع) فرمودند: هنوز از این جریان زمان زیادی نگذشته است که حجاج بن یوسف براى دستگيرى عبدالله بن زبير کعبه را محاصره کرد چون عبدالله بن زبیر و یارانش درها را بسته بودند و راهی برای ورود به مسجد نبود. حجاج در بیرون مسجدالحرام منجنیق سوار کردند و داخل مسجد و مقام را سنگباران کردند تا همۀ آنها را کشتند. اگر ﴿مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً﴾ مطابق نظر تو باشد که هر کس در مقام باشد، ایمن از هر حادثهای است، پس خداوند درست نگفته است. ابوحنیفه پرسید پس ﴿مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً﴾ به چه معناست؟ حضرت فرمودند: کسی که به سمت امامت و ولایت ما بیاید، از تمام مفاسد دنیا و آخرت ایمن است، نه کسی که بر روی سنگی، در کنار جای پای ابراهیم بنشیند.[5]
نکتۀ مهم در سوره حج در آیهای که خداوند به ابراهیم امر میکند، وجود دارد که شباهتی بسیاری با روایت مطرح شده دارد: ﴿وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق ﴾[6]؛ «و در ميان مردم براى حج بانگ زن تا پياده و سوار بر هر شتر باريك اندام [چابك و چالاك ] كه از هر راه دور مى آيند، به سوى تو آيند».
در آیه بیان میشود که در بین همه مردم - پیاده و سواره- اعلام کن که حرکت کنند. در آیه نمیگوید به سوی کعبه یا مسجد یا صفا و...، بلکه به صراحت میگوید «یاتوک»، یعنی به طرف تو بیایند. منظور جسم حضرت ابراهیم نیست چون جسم حضرت همیشه در میان مردم نیست بلکه «یاتوک» یعنی دین ابراهیمی و امامت ابراهیمی، که در سورۀ بقره هم مطرح است: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما﴾[7].
از این مباحث میتوان نتیجه گرفت که اگر اتصال به ولایت و حقیقت اهل بیت: وجود نداشته نباشد، فرد در توضیح و تفسیر و ترجمه قرآن به انحراف میرود. قرآن میفرماید: ﴿شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمين ﴾[8] در این آیه ظالم به معنای متجاوز از ایمان است و ایمان واقعی، ایمانی است که با ولایت اهل بیت: آمیخته است. حضرت رضا (ع) فرمودهاند: «لا إله إلا الله حصني فمن دخل حصني أمن عذابي قال فلما مرت الراحلة نادانا بشروطها و أنا من شروطها»[9]. به عبارت دیگر توحید، احکام الهی و فهم قرآن را باید از اهل بیت: دریافت کرد.
پس بدون کمک گرفتن از اهل بیت: توانایی تفسیر قرآن را نخواهیم داشت، همچنین این فکر نادرست است که مفسرین شیعه و اهل سنت تمامی مطالب قرآن را بیان کردهاند و ما از کار در قرآن ناامید شویم. بعد از تفسیر المیزان، تفاسیر دیگری هم نوشته شده است که مفسرین آنها نکاتی بدست آوردهاند که به نظر علامه نیامده است. در آینده نیز تفاسیری نوشته میشود و لطایف و نکاتی با کمک قرآن و اهل بیت: کشف میشود که به نظر امروزیها نرسیده است.
اهل تسنن در کتاب ینابیع المودة روایتی به شیوۀ خودشان از ابن عباس نقل کردهاند که امیر المؤمنین (ع) فرمودند: اگر سوره حمد را براى شما تفسير كنم و شما تفسير من را بنويسيد، براى حمل آن نوشته ها، هفتاد شتر لازم است. [10]
گاه از ائمه راجع به بعضی از آیات سوال کردهاند، از حضرت زین العابدین (ع) در مورد این آیه سورۀ حدید سوال میشود: ﴿يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها﴾[11]؛ آنچه در زمين فرو مى رود و آنچه از آن بيرون مى آيد، و آنچه از آسمان نازل مى شود، و آنچه در آن بالا مى رود، مى داند.
امام (ع) فرمودند: بگذارید زمان بگذرد، اندیشمندانی خواهند آمد و پرده از چهره این آیه برخواهند داشت.
تا صد و پنجاه سال پیش تفسیری که در مورد این آیه داشتند، این بود که ﴿يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ﴾، یعنی خداوند از دانههای نباتی و قطرات بارانی که وارد زمین میشوند، آگاه است. ﴿وَ ما يَخْرُجُ مِنْها﴾، خداوند از گیاهانی که از زمین میرویند، و پروندۀ اعمال بندگان که بالا میرود، آگاه است. امروزه با توجه به کتابهای زمینشناسی میدانیم که ورودی زمین و خروجی زمین چیست، و با دقت در کتابهای جهانشناسی ورودی آسمان به زمین و خروجی عالم پایین به عالم بالا که عروج میکند، آگاهیم.
تمام این علوم پانزده قرن پیش - زمانی که هیچ دانش گستردهای وجود نداشت و بسیاری از علوم آن روزگار با قرآن مجید هماهنگ نبود- در قرآن مجید ذکر شده است. تا قرن هجدهم تمامی علومی که فکر میکردند ثابت و لا تغیر است از بین رفت یا تغییر کرد مانند آسمانشناسی بطلمیوسی که بیش از دو هزار سال بر دانشگاههای ایران، یونان، هند و اسکندریه حکومت میکرده است و قرآن با توجه به آیاتش در مورد آسمانها، هیئت بطلمیوسی را قبول یا رد نکرده بود و با مرور زمان، مردود بودن این هیئت به اثبات رسید. هیئت بطلمیوسی میگفت که آسمانها مانند پوست پیاز بر روی یکدیگر چیده شدهاند و ستارهها، میخهای نورانی است که بر طاق آسمان کوبیده شدهاند. اما قرآن میفرماید: ﴿كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون ﴾[12]، یعنی تمام اینها در گردش هستند. یا به عنوان مثال گفتند زمین مرکز عالم است، اما هنگامی که شخصی از امام صادق در مورد حجم و اندازۀ زمین پرسید، امام فرمود ارزنی است که در یک بیابان بیانتها که گم شده است. ده جلد کتاب السماء و العالم بحار، در واقع نشان دهندۀ معجزات عظیم علمی و عقلی ائمه طاهرین: است.
فطرت توحیدی انسان
مطلب دیگری که باید در آیۀ ﴿یضِلُّ بِهِ کثِیرًا﴾[13] بررسی کرد، این است که چه نوع ضلالتی مورد نظر است. آیا منظور ضلالت ابتدایی است، یعنی ارادۀ ازلی و ابدی خداوند به این تعلق گرفته است که کودک بیگناهی که از مادر متولد شود، از همان هنگام ورود به دنیا در ضلالت قرار بگیرد و تا آخر هم در مسیر ضلالت باشد؟
این عقیده از نظر اشاعره ظلم نیست، زیرا آنها حسن و قبح عقلی را قبول ندارند. به عبارت دیگر آنان معتقدند وقتی خداوند گفت کاری درست و میانه است، آن کار عدالت است، اما ما ارزشی به نام عدالت به خودی خود نداریم. همچنین ارزشی به نام شر به خودی خود نداریم، چون خداوند نهی فرموده است پس شر است و اگر نهی را از روی شر بردارد، دیگر شر نیست، اما معتزله میگویند نباید عقل را از کار انداخت.
برای شناخت نظریات اشاعره و معتزله میتوان به کتابهای مفصلی مراجعه کرد اما کتابی که این مسئله را به خوبی توضیح داده است، کتاب عدل الهی مرحوم شهید مطهری است. ایشان نظر اشاعره را رد کردهاند و با دلیل ثابت کردهاند عدل، حقیقت است که خدا به آن راهنمایی کرده و فرموده است: ﴿اعْدِلُوا﴾[14]، نه اینکه چون فرموده است: ﴿اعْدِلُوا﴾، عدل است. خیر، به واقع خیر است، که فرموده است :﴿وَ افْعَلُوا الْخَيْر﴾[15].
خداوند موجودی است با صفات حکیم، رئوف، مهربان، ودود، قدوس، سلام، ملک، مهیمن که برای چنین وجود مقدسی ظلم کردن بدون علت، شایسته نیست تا بندهای را از ابتدای امر، گمراه کند. آیاتی در قرآن هست که گمراهی را به ستمگران و جنایتکاران نسبت داده است، بنابراین درست نیست که جبریون، ضلالت را جبری بپندارند و به پروردگار عالم نسبت دهند. پس ضلالت ابتدایی نداریم بلکه خداوند سرشت تمام انسانها را بر توحید استوار کرده است. در این زمینه قرآن میفرماید:
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون ﴾[16]؛ پس [با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى ] روى آور، [و پابرجا و ثابت بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نیست؛ اين است دين استوار؛ ولى بيشتر مردم معرفت [به اين حقيقت اصيل ] ندارند.
«وجهک» به معنای «وجود تو» و «چهرههای معتبری از مردم» است و به معنای ظاهر و صورت نیست. «اقم» امر به پیغمبر اکرم (ص) است. «حنیف» یعنی دین درست، اعتدالی و بیانحراف.
وجود مقدس حق که رحمت بینهایت است و خواستار خیر بنده خود است خطاب به پیغمبر (ص) میفرماید: با تمام وجودت به دین راستین روی آور، دینی که هر انسانی در رحم مادر با آن عجین شده است و گرایش نسبت به دین را در ذات بندگان قرار داده است. در اینجا فطرت یعنی سرشت. سرشت بندگان را بر این دین حنیف قرار داده است، به گونهای که باطن بندگان به طرف دین حنیف جهتگیری دارد و به همین خاطر است که کفار هدایت میشوند. اگر این جهتگیری باطنی نبود، هیچکسی از گمراهان هدایت نمیشد، البته بسیاری از گمراهان این جهتگیری باطنی را قبول نمیکنند.
درآیات مربوط به ورود حضرت ابراهیم به بتخانه بیان شده است که وقتی از حضرت میپرسند: تو این کار را کردی؟ میگوید: ﴿قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون ﴾[17]، این بت بزرگ که تبر بر روی گردنش است این کار را کرده است، از او بپرسید. گفتند: بت سخن نمیگوید و راهنمایی نمیکند. حضرت فرمود: پس چرا او را میپرستید؟ قرآن میفرماید که همه به درون خود مراجعه کردند و فهمیدند حرف حضرت ابراهیم درست است و فرهنگ خودشان باطل است. اما با اینکه حق را یافتند، آن را قبول نکردند.
سعدی بیتی دارد میگوید:
زیبقم در گوش کن تا نشنوم
یا درم بگشای تا بیرون روم
یعنی به من پنبه دهید که در گوش خود بگذارم تا نشنوم (زیبق یعنی پنبه)، و یا در را باز کنید تا بیرون بروم.
اما این امر عامل نمیشود که ما از بندگان خدا ناامید باشیم زیرا که سرشتن درون انسانها بر دین قیم و فطرت توحیدی، سنت پروردگار است و این سنت از ازل بوده است. خداوند با «لن» نفی ابد میفرماید که تبدیل و تحول در این روش وجود نخواهد داشت. ﴿ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلا﴾[18]، خداوند بندگان را به گونهای آفریده که سرشت تمام آنها بر دین قیم است، اما خود آنها این سرشت را پنهان میکنند. پس در اینجا اضلال ابتدایی در آیه ﴿یضِلُّ بِهِ کثِیرًا﴾ که اشاعره میگویند، وجود ندارد.
[1] .÷ نساء (4): 31.
[2]. كافي: 3/ 684؛ « الكبائر، التي أوجب الله- عز و جل- عليها النار».
[3]. آل عمران (3): 97.
[4]. مؤلف: منظور ابوحنیفه این است که معنای لفظی آیه بسیار روشن است. «من» موصوله است و در جمع و مفرد مشترک است. معنی آن «کسانی که» است. «من» در این آیه به قرینۀ «اولئک» جمع است.. ضمایر مفردی که به «من» برگشته است، به اعتبار لفظ «من» است، وگرنه «من» در اینجا جمع است. افرادی این اشتباه را در ترجمه کردهاند و اینطور ترجمه کرده اند: کسی که مرتکب خطا شود و خطا بر او احاطه پیدا کند پس اینان اهل جهنم هستند. یعنی آیه را مفرد معنی کردند و «اولئک» را جمع معنی کردند که تناسب با آیه ندارد. «دخله» فعل ماضی است و ضمیرش به «مقام ابراهیم» برمیگردد. «كان» از افعال ناقصه است، اسم آن «هو» مستتر است كه به «مَن» بر مى گردد. «هر كه وارد مقام ابراهیم شود در امان است »
[5]. علل الشرایع: 1/91-90: «أبو حنيفة فقال يا أبا حنيفة أخبرني عن قول الله عز و جل و من دخله كان آمنا أين ذلك من الأرض قال الكعبة قال أ فتعلم أن الحجاج بن يوسف حين وضع المنجنيق على ابن الزبير في الكعبة فقتله كان آمنا فيها قال فسكت...أما قوله و من دخله كان آمنا فمن بايعه و دخل معه و مسح على يده و دخل في عقد أصحابه كان آمنا.».
[6]. حج (22): 27.
[7]. بقره (2): 124.
[8]. اسراء (17): 82.
[9]. وافی : 9/1460؛ بحارالأنوار: 3/7؛ توحيد حصار محكم من است، پس كسى كه وارد حصار من شود از عذاب من ايمن است، راوى مى گويد: چون شتر حركت كرد ما را مخاطب قرار داده فرياد برداشت به شرايطى و من از شرايط آن هستم.
[10]. ينابيع المودة، باب 14/ 65 : «لو شئت لاوقرت من تفسير الفاتحة سبعين بعيرا».
[11]. حدید (57): 4؛ سبا (34): 2.
[12]. یس (36): 40؛ انبیاء (21) : 33.
[13]. این بحث فقط به این آیه مربوط نیست بلکه در تمامی آیاتی که به این معنا هستند جاری است.
[14]. مائده (5) : 8.
[15]. حج (22) : 77.
[16]. روم (30) : 30.
[17]. انبیاء (21) : 63.
[18]. فاطر (35) : 43: هرگز براى سنت خدا تبديلى نمى يابى، و هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت .
منبع : پایگاه عرفان