قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ردّ جبر و تفویض در کلام حضرت امیرالمؤمنین (ع)

یکی از روایاتی که در ردّ جبر و تفویض به آن استناد می­کنیم، سخنی از امیرالمؤمنین (ع) است. همان طور که بدیهی است، حضرت امیرالمؤمنین (ع) باب علم پیغمبر (ص) و خزینۀ دانش خداوند و معدن حکمت است.

یکی دیگر از روایاتی که در ردّ جبر و تفویض به آن استناد می‌کنیم، سخنی از امیرالمؤمنین (ع) است. همان طور که بدیهی است، حضرت امیرالمؤمنین (ع) باب علم پیغمبر (ص) و خزینۀ دانش خداوند و معدن حکمت است. پروردگار عالم در سوره رعد می‌فرماید: ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب [1] و در سوره نمل می‌فرماید:﴿قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب [2] تفاوت این دو آیه در «من» تبعیضیه است که در پایان آیۀ سوره رعد «من» نیامده است. خداوند از امیرالمؤمنین (ع)به عنوان ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب یاد می‌کند. کسی‌که ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب است، بدیهی است که صفحۀ وجودیش، صفحۀ حقایق است.

 

خطبۀ شقشقیه حضرت امیرالمؤمنین (ع) را اهل سنت نیز نقل کرده‌اند. بعضی از افرادی‌که این خطبه را نقل کرده‌اند ابن أبی الحدید، عبدالله خیاط (یکی از عالمان مصر) و محمد عبده است. البته بعضی افراد معاند، منکر آن شده‌اند.

 

حضرت در قسمتی از این خطبه می‌فرماید: «يَنْحَدِرُ[3] عَنِّى السَّيْلُ»[4]، دانش از وجودم همچون سيل سرازير مى شود. یعنی تمام ارزش‌ها و کمالات برای تربیت انسان از افق وجود حضرت علی (ع) به طور دائم بر افراد سراریز می‌شود چون ارزش‌های وجودی ایشان در طول تاریخ مانند سیل در جریان است. اگر کسی بخواهد به مراتب بالای انسانیت برسد، باید از کمالات و فضائل ایشان سرمشق بگیرد و در حد خود به کمال برسد. علاوه ‌بر ‌این حتی دشمن هم می‌دانست که حضرت (ع) دارای چه شخصیتی است. بعضی افراد بیست و سه سال از پیغمبر (ص) ارزشهای وجودی و کمالات امیرالمؤمنین (ع) را شنیده بودند ولی حق را انکار کردند. انکار حق با وجود علم به حق، گناهی مضاعف است. گاه فرد، جاهل به حق است و منکر حق می‌شود، در این صورت احتمال دارد اگر علم به حق پیدا کند، آن ‌را تأیید کند. ولی کسی‌ که با علم به حق، منکر حق می‌شود، این گناه سنگینی است.

 

حال چنین شخصیتی که دارای کمالات عالیه و معدن علم‌ است به تحلیل جبر و تفویض می‌پردازد که ابن ابیالحدید در شرح نهج‌ البلاغۀ خود آن را نقل کرده است.

 

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَمَرَ عِبادَهُ تَخْييراً، وَ نَهاهُمْ تَحْذيراً، وَ كَلَّفَ يَسيراً، وَلَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً، وَ اَعْطى عَلَى الْقَليلِ كَثيراً، وَ  لَمْ  يُعْـصَ مَغْلُـوباً  ، وَ  لَمْ  يُطَـعْ مُكْـرِهاً  ، وَ لَمْ يُرْسِلِ الاَْنْبِياءَ لَعِباً، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبادِ عَبَثاً»[5]

 

«اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَمَرَ عِبادَهُ تَخْييرا[6]، وَ نَهاهُمْ تَحْذيراً، وَ كَلَّفَ يَسيراً، وَلَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً »: خداوند سبحان بندگانش را بر اساس اختیار آنان امر فرموده (یعنی انسان می‌تواند اعمال خوب یا بد را انتخاب کند)، و محض ترساندن نهی نموده (هر چیزی را که خداوند آن‌را از بندگانش نهی کرده است، برای هشدار از عواقب سوء آن گناه است)، آسان را به آنان تكليف كرده، و سخت را تكليف نكرده (در قرآن مجید این مطلب در چند جا ذکر شده است از جمله: ﴿يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر[7] و نیز در این آیۀ:﴿ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم [8] بیان شده است).

 

«وَ اَعْطى عَلَى الْقَليلِ كَثيراً، وَ  لَمْ  يُعْـصَ مَغْلُـوباً» :  به اندك عمل عطاى بسيار عنايت كرده، از اين باب كه مغلوب خلق است نافرمانى نشده (یعنی کسی که گناه می‌کند، به این خاطر نیست که خداوند ناتوان است و او توانسته خداوند را شکست دهد بلکه چون خداوند بردبار و حلیم است به بندگان عاصی خود مهلت می‌دهد و در قرآن می‌فرماید: ﴿فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدا[9] و همچنین مشرکان را تهدید می‌کند و می‌فرماید که بندگان از دسترس قدرت خداوند بیرون نیستند: ﴿وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ[10]، ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير[11]؛ پس از جهت مغلوب و ناتوان بودن خدا نیست که گنهکاران گناه می‌کنند.).

 

«وَ  لَمْ  يُطَـعْ مُكْـرِهاً، وَ لَمْ يُرْسِلِ الاَْنْبِياءَ لَعِباً، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبادِ عَبَثاً» : و خلق فرمانش را بردهاند نه از جهت اينكه مجبورشان كرده (بندگان از روی اختیار خداوند را اطاعت می‌کنند و خداوند آنان را مجبور به عبادت نکرده است بلکه خداوند او را به عبادت هدایت کرده است.) ارسال انبياء بازيچه نيست، و كتب آسمانى را براى بندگان به بيهودگى نفرستاده است (پس این‌که خداوند انبیاء و کتب آسمانی را فرستاده است، دلیل بر عدم وجود جبر و تفویض بوده است)

 

اختیار در انتخاب راه ضلالت یا هدایت

در مباحث قبل توضیح داده شد که ضلالت ابتدایی از جانب خداوند وجود ندارد. خداوند کسی را مجبور به گمراهی نکرده است بلکه خداوند سرشت تمام انسان‌ها را بر توحید استوار کرده است. در مباحث گذشته چند آیه برای تایید این مطلب ذکر شد:

﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون [12]، منظور این آیه این است که ارادۀ ازلی خداوند در آفرینش انسان بر این تعلق گرفته است که سرشت انسان‌ها بر توحید باشد. و در آیۀ ﴿ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلا[13]، بر این مطلب تاکید می‌شود.

 

اینک برای توضیح بیشتر این مطلب از روایات بهره می‌گیریم:

پیامبر (ص) می‌فرماید: «كل مولود يولد على الفطرة فأبواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه» [14]؛ هر کودکى بر اساس سرشت توحيد، نبوت و ولايت به دنيا مى آيد (یعنی خداوند فرزند را دانا خلق کرده است که بتواند حقیقت را درک کند و همچنین تمام راه‌های هدایت و فضیلت به سوی او باز است.)، اين پدر و مادر او هستند كه او را در مدار يهوديت و نصرانيت و زرتشتی قرار مى دهند.

 

این که در روایت می‌فرماید چون در خانوادۀ یهودی یا نصرانی رشد کرده است، یهودی یا نصرانی می‌شود، به این معنا نیست که دیگر این افراد نمی‌توانند از یهودیت و یا نصرانیت خارج شوند بلکه تمام راه‌های هدایت به سوی چنین افرادی باز است و می‌توانند به اسلام روی آورند. در تاریخ نمونه‌های بسیاری بوده‌اند که در خانوادۀ یهودی و یا نصرانی رشد کرده‌اند ولی مسلمان شده‌اند که چند نمونه ذکر می‌شود.

 

یکی از این نمونه‌ها در قرآن کریم در سوره مائده است که ماجرای علمای مسیحی بعد از قبول اسلام را بیان می‌کند:

 ﴿وَ إِذا[15] سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدين [16]؛ و چون (علمای مسیحی) آنچه را كه بر پيامبر اسلام نازل شده بشنوند، ديدگانشان را مى بينى به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبريز از اشك مى شود، مى گويند: اى پروردگار ما! ايمان آورديم، پس ما را در زمره گواهان [به حقّانيّت پيامبر و قرآن ] بنويس.

 

در دو آیه بعد از این، سخنانی از این علمای مسیحی نقل می‌کند و بعد خداوند پاداش عمل آن‌ها را ذکر می‌کند. این افراد، مسیحی بودند که در خانواده مسیحی رشد کرده بودند ولی با شنیدن حق، مسلمان شدند..

 

نمونه دیگر مى‌توان از ميرزا محمدرضا از دانشمندان بزرگ يهود تهران که صاحب كتاب «اقامه الشهود فى ردّ اليهود» است و حاج بابا قزوينى يزدى از علماء يهود يزد که صاحب كتاب «محضر الشهود فى ردّ اليهود»، نام برد. در این کتب به حقانیت اسلام و باطل بودن عهد عتیق و جدید ( تورات و انجیل) می‌پردازند. این افراد در خانواده‌ای یهودی رشد کردند و به مقام خاخامی یهودیت رسیدند ولی چون در جستجوی حق و مختار بودند، اسلام را برگزیدند.

 

نمونه دیگر که بنده ماجرای آن را از صاحب کتاب شب‌های پیشاور، جناب سلطان الواعظین شنیدم. یک عالم مسیحی در شهر ارومیه به مقام کشیشی می‌رسد. این فرد استادی داشت که به خاطر کهولت سن از خانه بیرون نمی‌آمد. روزی به خدمت استاد خود می‌رود و به استاد خود می‌گوید که از آئین نصرانیت سیراب نمی‌شوم و آرامش ندارم. حق با چه کسی است؟ آیا مسلمانان حق را می‌گویند؟ آیا به سراغ آنان بروم؟ استاد او که عالمی با انصاف بود به او می‌گوید که یقین بدان که حق با ما نیست. و چون می‌ترسم، این حق را بیان نمی‌کنم. بعد به شاگرد می‌گوید به فلان اتاق برو و از داخل صندوق از کتاب تورات و انجیل قدیمی که آنجاست این آیات را بخوان. شاگرد زمانی که باز می‌گردد، استاد از او سؤال می‌کند چه چیزی درک کردی؟ شاگرد جواب می‌دهد که حق با پیغمبر اسلام (ص) است. استادش به او می‌گوید اگر می‌خواهی سیراب بشوی به پیروی از پیغمبر اسلام (ص) روی آور. ایشان شبانه به منزل حاج میرزا حسن مجتهد (ظاهرا از علمای اول ارومیه بودند) می‌روند و به دست ایشان مسلمان می‌شوند. این کشیش مجاهد با نفس بوده است که مصداق این روایت است:

 

«أن النبي  (ص) بعث بسرية فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقي الجهاد الأكبر قيل يا رسول الله و ما الجهاد الأكبر قال جهاد النفس» [17]؛ رسول خدا  (ص)جمعيّتى را به جبهه جنگ فرستادند، چون از ميدان رزم برگشتند فرمودند: آفرين به طايفه اى كه جهاد اصغر را به سر بردند ولى جهاد اكبر بر عهده آن‌هاست. گفته شد: يا رسول اللَّه! جهاد اكبر چيست؟ فرمودند: مبارزه با نفس .

 

این شخص بعد از آن به تهران می‌آید و تا حد مجتهد شدن درس می‌خواند و کتاب ارزشمند «انیس الاعلام » را تالیف می‌کند.

پس حتی اگر پدر و مادر کسی یهودی یا مسیحی باشد، مجبور نیست از دین والدین خود پیروی کند بلکه تمام راه‌‌های هدایت به سوی او باز است.

 

و نمونه‌‌های دیگری هم هستند که در حال حاضر از علما و مجتهدین شیعه‌‌اند که پدر و مادر این افراد زرتشتی بودند ولی زمانی که حق را درک کردند، آن را پذیرفتند و به سوی علوم الهی رفتند و مجتهد شدند.

پس با این مسائلی که مطرح شد، معلوم می‌شود که در آیه مورد بحث: ﴿ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًاجبر و تفویض برداشت نمی‌شود و همچنین ضلالت و هدایت انسان، مربوط به انتخاب خود اوست.


[1]. رعد (13) : 43: كافران مى گويند: تو فرستاده [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا [با آيات حكيمانه قرآنش ] و كسى [چون اميرالمؤمنين على بن ابى طالب  (ع)] كه دانش كتاب نزد اوست، ميان من و شما [نسبت به پيامبرى ام ] گواه باشند.

[2]. نمل (27) : 40: كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت .

[3]. مؤلف: «فعل مضارع است و در اینجا دلالت بر دوام می‌کند.».

[4]. نهج البلاغه، خطبه 3، ص 58.

[5]. نهج البلاغه: ص 767.

[6]. مؤلف: «تخییرا  در اینجا حال است».

[7]. بقره (2) : 185: خدا آسانى و راحت شما را مى خواهد نه مشقت شما را.

[8]. مائده (5) : 6: خدا نمى خواهد [با احكامش ] بر شما مشقت قرار دهد، بلكه مى خواهد شما را [از آلودگى ها] پاك كند.

[9]. طارق (86): 17: پس كافران را مهلت ده و مدت اندكى آنان را در اين حالى كه هستند واگذار.

[10]. شوری (42): 31: و شما در زمين عاجزكننده [خدا] نيستيد [تا بتوانيد از دسترس قدرت او بيرون رويد] و جز خدا هيچ سرپرست و ياورى براى شما نيست .

[11]. بقره  (2) : 20: خدا بر هر كارى تواناست.

[12]. روم (30) : 30: پس [با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى ] روى آور، [و پابرجا و ثابت بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نیست؛ اين است دين استوار؛ ولى بيشتر مردم معرفت [به اين حقيقت اصيل ] ندارند.

[13]. فاطر (35) : 43: هرگز براى سنت خدا تبديلى نمى يابى، و هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت .

[14]. بحارالأنوار: 58/187.

[15]. مؤلف : « حرف «اذا» ظرف است و فعل ماضی را به مضارع تبدیل می‌کند.»

[16]. مائده (5): 83.

[17]. الکافی: 5/12؛ بحارالأنوار: 19/182.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه