قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اهل بیت (علیهم السلام) و ایثار

ایثار و گذشت و دیگران را بر خود ترجیح دادن صفتى است ذاتى اهل بیت (علیهم السلام) و در جاىْ جاىِ حیات و زندگى فرد فرد این خاندان به روشنى خورشید ، هویدا و پیداست تا جایى که هیچ مستحقى و نیازمندى و حتى غیر نیازمند به آنان مراجعه نکرد جز اینکه با دستانى پر و کیسه اى مالامال از جنس و پول برگشت .

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود :

 انّا لَنُعْطِى غَیْرَ الْمُسْتَحِقِّ حَذَرَاً مِنْ رَدّ الْمُسْتَحِقِّ .(1)

ما از بیم آنکه مستحق و نیازمند را رد نکرده باشیم به غیر مستحق هم مى بخشیم !

ابوحمزه ثمالى مى گوید : شنیدم حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) به کنیزش مى فرمود : بر در خانه من نیازمندى و تهیدستى نگذرد مگر آنکه او را اطعام کنید و من همانجا به حضرت گفتم : هرکس چیزى مى خواهد و به سوى انسان دست دراز مى کند مستحق نیست ، امام (علیه السلام) فرمود :

اخَافُ ان یَکُونَ بَعضُ مَن یَساَلُنَا مُحِقّاً فَلاَ نُطْعِمُهُ وَنَرُدَّهُ ، فَیَنزِلُ بِنَا اهلَ البَیتِ مَا نَزَلَ بِیَعقُوبَ !(2)

مى ترسم برخى از کسانى که درخواست کمک مى کنند مستحق باشند و ما او را اطعام نکرده ، باز گردانیم و آنگاه بر ما اهل بیت آن نازل شود که بر یعقوب نازل شد .

این بخشش و ایثار گاهى به گونه اى بود که همه دارایى آنان را فرا مى گرفت .

حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :

انَّ الحَسَنَ بنَ عَلیٍّ قَاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّات ، حَتَّى نَعلا وَنَعلا وَثَوْبَاً وَثَوْبَاً وَدِینَاراً وَدِینَاراً.(3)

حسن بن على سه بار هر آنچه از کفش و جامه و دینار داشت با خدا تقسیم کرد .

   ایثارى کم نظیرحسن بن بصرى مى گوید : روزى حضرت امام حسین (علیه السلام) به بستان خود نزدیک شد و غلامش را دید که نشسته و نان مى خورد . امام زیر درخت خرمایى نشستند و با دقت او را نگریستند ، دیدند غلام از هر قرص نان نیمى خود مى خورد و نیمى دیگر را براى سگ مى اندازد و در پایان کار هم دست به دعا برداشته ، گفت : خدایا ! من و سرورم را بیامرز و به او برکت بخش ، چنان که به پدر و مادر او برکت دادى ، به مهربانى ات اى مهربان ترین مهربانان .

در این هنگام امام برخاست و او را با نام صدا کرد و فرمود : اى صافى ! غلام وحشت زده از جاى برخاست و گفت : سرورم ! و اى سرور همه مومنان ! من شما را ندیدم ، مرا ببخش .

امام فرمود : مرا حلال کن ، زیرا بدون اجازه وارد بستانت شدم !

صافى گفت : به خاطر فضیلت و سرورى و کرم خود چنین سخنى را مى گویى !

امام فرمود : دیدم نیمى از نان را خود مى خورى و نیم دیگر را به سگ مى دهى ، چرا ؟

غلام گفت : سرورم هنگامى که من نان مى خوردم این سگ به من مى نگریست و من از نگاهش شرم کردم ، از این گذشته این هم سگ شماست که بستانتان را در برابر دشمنان مى پاید و من هم برده شمایم و هر دو رزق رسیده از شما را مى خوردیم .

امام (علیه السلام) گریست و فرمود : تو در راه خدا آزادى و با رضایت خاطر هزار دینار به تو مى بخشم !

غلام گفت : اگر مرا آزاد کنید باز هم دوست دارم عهده دار بستان شما باشم .

امام فرمود : مرد هرگاه سخنى بر زبان جارى مى کند ، شایسته است که آن را با عمل خود ثابت کند و من پیش از این گفتم : بدون اجازه تو به بستانت وارد شدم و سخن خود را با عمل ثابت کردم و باغ را با هر آنچه در آن است به تو بخشیدم !

غلام گفت : اگر شما بستانت را به من بخشیدى من هم آن را وقف اطرافیان و شیعیان شما کردم.

 ایثار در سخت ترین شرایطنکته اى که بس تامل برانگیز است اینکه : اهل بیت (علیهم السلام) ایثار و بخشش را حتى در سخت ترین شرایط زندگى از دست نمى دادند ، چنان که نقل کرده اند : تهیدستى در روز عاشورا وقتى شنید جماعتى قابل توجه در وادى نینوا گرد آمده اند ، به راه افتاد تا خود را به آنان رسانید ، حضرت امام حسین از حال او پرسید ؟ گفت : نیازمندم و شنیده ام مردمى بسیار در این محل گرد آمده اند ، با خود گفتم : شاید از این گروه خیرى به من رسد ، حضرت فرمود : همین جا بایست و پیش تر نرو ، آنگاه به خیمه باز گشت و آنچه لازمه کمک بود در پارچه اى پیچید و به آن تهیدست داد و او نیز گرفت و شادمان بازگشت! !

 گذشت از مجرمانعبیداللّه بن حرّ جعفى که هر لحظه چون بت عیّار به شکلى درمى آمد ، لحظه اى با حق بود و گاهى با باطل و گاه هم بى طرف ! در جنگ صفین با اینکه اهل عراق بود به کمک معاویه شتافت و تمام دوران جنگ بر ضد امیرمومنان (علیه السلام)در خدمت دشمن ردیف اوّل اهل بیت ، معاویه فرزند نامشروع ابوسفیان بود .

او پس از پایان جنگ به خیال اینکه در عراق نمى تواند ادامه زندگى دهد همراه معاویه به شام رفت و در آنجا با حقوقى که از معاویه مى گرفت سرگرم زندگى شد .

در عراق شهرت یافت که عبیداللّه بن حرّ در جنگ کشته شده ، همسرش پس از اطمینان و یقین به این موضوع و به دنبال پایان امور شرعى با عکرمه بن الخبیص ازدواج کرد .

عبیداللّه که سخت به همسرش علاقه داشت از شنیدن این خبر چنان ناراحت شد که تصمیم گرفت به کوفه باز گردد و چنانچه ممکن باشد ، همسرش را از شوهر دوم جدا کند و به خانه خود برگرداند .

معاویه وى را از رفتن به کوفه ترسانید و به او گفت : رفتنت همان و گرفتار شمشیر انتقام على شدنت همان ! ولى عبیداللّه در پاسخش گفت : من به سوى عدالت و به جانب کلید حلّ مشکلات مى روم و از رفتنم ترس و واهمه اى ندارم . اخلاق على ، اخلاق تو نیست ; اخلاق على اخلاق الهى و ملکوتى است و او فریادرس دادخواهان است .

او به کوفه آمد ، ابتدا به شوهر همسرش مراجعه کرد ولى شوهر زن از رها کردن آن زن به شدّت امتناع ورزید و با کمال جرات و جسارت عبیداللّه را از نزد خود راند ، عبیداللّه که دید تاب مقاومت در برابر او را ندارد روانه مسجد کوفه شد تا حلّ مشکل را از على (علیه السلام) بخواهد .

او به مسجد آمد ، گروهى انبوه را گرداگرد خورشید هدایت و محبت دید ، صبر کرد تا کار همه با على به پایان برسد آنگاه در محضر على نشست و با کمال آرامش طرح شکایت کرد ، حضرت فرمود : تو همان نیستى که در جنگ صفین بر ضدّ من معاویه را یارى دادى و به روى اهل ایمان شمشیر کشیدى ؟ گفت : على جان ! من براى محاکمه شدن اینجا نیامده ام ، من براى درمان دردم به محضرت شتافته ام ، مشکل مرا حل کن و همسرم را به من باز گردان !

حضرت به غلامش فرمان داد آن مرد را احضار کند ، غلام ، همسر زن را به محضر حضرتش آورد ، امام از وى خواست که آن زن را رها کند تا به شوهر اولش باز گردد ، عرضه داشت : زن از من حملى در رحم دارد ، حضرت فرمان داد خانه اى اجاره کنند و آن زن را به آن خانه انتقال دهند و یک پرستار به خرج امیرمومنان تا زمان وضع حمل ، از او پرستارى کند سپس با رعایت امور شرعى به عبیداللّه برگردد.

در روش اهل بیت (علیهم السلام) و سیره آن بزرگواران گذشت و اغماض و نادیده گرفتن جفا و خطا به عنوان جوانمردى و مردانگى مورد توجه است .

 

 

 

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود :

مُرُوَّتُنا اَهْلَ البیتِ ، العَفُوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا.(4)

جوانمردى و مردانگى ما اهل بیت گذشت نسبت به کسى است که بر ما ستم روا داشته و نیز عطا و بخشش به کسى است که از ما دریغ ورزیده است .

و این حقیقت را تنها به زبان اعلام نمى کردند بلکه در عمل و رفتار هم پیشه خود داشتند .

حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) مى فرماید : زنى یهودى گوشت گوسپندى را مسموم کرده ، نزد پیامبر آورد تا حضرت با خوردن آن از پاى درآید ، حضرت به او فرمود : چه چیز تو را به این کار وا داشت ؟ زن یهودى گفت : با خود گفتم : اگر او فرستاده خداست ، این گوشت مسموم به او زیانى نمى رساند و اگر پادشاه است ، مردم را از حکومتش آسوده مى کنم ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) پس از شنیدن این سخن از او درگذشت!

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه در وصف امیرمومنان (علیه السلام) مى گوید : در بردبارى و گذشت از مجرم ، بردبارترین مردم و نسبت به مجرمان ، باگذشت ترین ایشان بود و درستى این سخن از جنگ جمل پیداست ، آنگاه که به مروان بن حکم که دشمن ترین و کینه توزترین دشمن او بود دست یافت از او درگذشت! !

 مرا به حسن و حسین (علیهما السلام) ببخشرسول بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله) درباره مجرمى حکم کرد که هرکس او را هرجا یافت دستگیر کند تا به سزایش برسد .

مجرم فرارى براى در امان ماندن از جریمه ، خانه به خانه پنهان مى شد و خود را از چشم مردم دور نگاه مى داشت ولى ادامه این وضع برایش طاقت فرسا شد .

روزى از روزنه درى که پشت آن پنهان بود کوچه را تماشا مى کرد ناگهان دید حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (علیهما السلام) ـ که در آن وقت دو کودک خردسال بودند ـ در حال عبور از کوچه اند ، در را باز کرد و هر دو را روى دوش نهاد و به سوى مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله) حرکت کرد ، زمانى که وارد مسجد شد پیامبر (صلى الله علیه وآله)بالاى منبر بود ، فریاد برداشت : یا رسول اللّه ! من این دو را شفیع خود نموده ام به حق هر دو بزرگوار از من درگذر و حضرت با کمال بردبارى و مهربانى از وى گذشتند!

------------------------------------------------

1 – بحار الانوار:93/159.

2 – وسائل الشیعه:6/289.

3 – الاستبصار:2/141.

4 – تحف العقول/38.

 

 
پایگاه استاد حسین انصاریان
 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه