قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

علت تفاوت ثواب حج

اين كه روايات ثواب حج در عين صحيح بودن با هم تفاوت دارند، با اين كه مردم از نظر مناسك وحدت عمل دارند، به خاطر اين است كه اشخاص از نظر حال و معرفت و كيفيت عمل با هم متفاوتند.صاحب «آفاق الكعبه» ـ كه از مشايخ روايت اين حقير است و داراي هفتاد جلد كتاب علمي است ـ در حل تفاوت اخبار ثواب حج مي فرمايد :تفاوت ثواب حج به اعتبار تفاوت معرفت اشخاص، تفاوت نيات و اعتقادات، تفاوت قوه دريافت افراد، تفاوت در ادب و خضوع، تفاوت در اخذ به آداب و هشياري در برابر مقامات، تفاوت در فهم و دستگاه فهم، تفاوت در دستگاه گيرنده و دهنده اشخاص، تفاوت در عمق اثر حج در بنيه فكر اشخاص، تفاوت در وسعت زاويه نشر آثار متخذه دريافت شده در ديگران، تفاوت جهات ديگر و ديگر است. علي هذا، ثواب حج در احاديث به تفاوت آمده، فاصله دو سر حد آن از هر قدمي « ده حسنه » تا « صد حسنه » تفاوتي است كه همه صدق و صحيح است.در حج درجات پايين تر و پايين تر تا آخرين نقطه حد هم هست كه ثوابي نمي دهند، فقط خداوند به بركت اين كه در سپاه امن وارد وادي امن شده، تنها اهل و عيال او را از حادثه نگه مي دارد تا برگردد، چنين زائري آن كس است كه حج او قبول نشده باشد.
اقسام حجاج
در « من لا يحضره الفقيه » آمده است:حاجيان بر سه دسته اند :
دسته اول : كه نصيب و بهره آنان افزون تر است و آن كسي است كه  گناهان «ما تقدّم و ما تأخّر» او آمرزيده شود و خداوند او را از عذاب قبر مصون و محفوظ خواهد داشت.
دسته دوم : آنان كه در جنب دسته اول گناهان گذشته اش آمرزيده شود و در آينده عمر بايد عمل از سر بگيرد.
دسته سوم : مردي كه فقط اهل و مالش حفظ شده و در روايت آمده كه وي آن كس است كه حج او قبول نشده است.صدوق بزرگوار روايت كرده :چون موسي بن عمران (عليه السلام) حج گزارد، از امين وحي پرسيد : براي كسي كه بدون نيت پاك و مال حلال حج انجام دهد چه بهره ايست؟به جبرئيل خطاب رسيد بگو : حق خود را به او بخشيده و خلق خود را از وي خوشنود كنم.پرسيد : براي كسي كه با قصد صحيح و مال حلال اين برنامه را عمل كند چه سوديست ؟خداوند پاسخ گفت : او را در رفيع اعلا با پيامبران و راستين مردم و شهدا و صالحان قرار دهم و اينان نيكو رفيقانند.
گناه عظيم امتناع از حج
با توجه به آثار و بركات عظيم حج، اگر كسي مانع رفتن مسلماني به حج شود گناه بزرگي مرتكب شده است.صدوق بزرگوار از اسحاق بن عمار چنين روايت مي كند :به امام صادق  (عليه السلام) گفتم : مردي درباره حج با من مشورت كرد، به خاطر اين كه ضعيف الحال بود به او گفتم : از اين سفر صرف نظر كن، امام فرمود : سزاوار و مستحقي كه به خاطر جلوگيري از حج او تا يكسال در بستر بيماري افتي، اسحاق مي گويد : يكسال تمام مريض شدم.در روايت ديگر مي گويد :امام ششم فرمود : زنهار بترسيد و پرهيز كنيد كه يكي از شما كسي را از رفتن به حج مانع شود كه او را در دنيا فتنه اي خواهد رسيد، علاوه بر آن اين عمل ناپسند در آخرت براي او ذخيره مي گردد.آري، كساني كه از راه تبليغات سوء، يا محدود كردن افراد، يا پيش گيري ستمگرانه از سفر حج جلوگيري كنند در صف مقدم متجاوزان به حقوق الهي و بندگان خدا هستند و در دنيا و آخرت از غضب وعذاب الهي ايمن نخواهند بود.
خرج سفر حج از مال پاك
پيشواي هفتم حضرت موسي بن جعفر  (عليه السلام) مي فرمودند :سه چيز را از اصل مال خود، يا خالص در اختيار خود مي پردازيم :
1 ـ مهريه زنان. 2 ـ پول كفن. 3 ـ خرج سفر حج.
شطيطه، بانوي مؤمنه
امام (عليه السلام) اين جملات را هنگامي فرمود كه مبلغي در حدود چهارصد درهم در يك كيسه چرمي، براي بانويي پرهيزكار و مؤمنه به نام شطيطه به وسيله نماينده مردم خراسان ابوجعفر محمّد بن علي فرستاد و فرمود :اين مقدار از خالص مال ماست كه براي خرج كفن و دفن جهت آن بانوي مؤمنه اختصاص مي دهم.مقداري از اين پول را تا وقتي زنده است مصرف كند و بقيه را جهت كفن و دفن بگذارد، ما اهل بيت پول كفن و دفن و مهريه زنان و مصرف حج را از مال خالص و طاهر خود خرج مي كنيم.هان، اي ابوجعفر ! چون به نيشابور رسيدي، به فاصله اي كوتاه در حدود چند روز بعد از ورود تو آن بانو از دنيا مي رود و من قبل از دفن براي نماز بر او حاضر خواهم شد.
به آن هنگام كه براي نماز بر جنازه او حاضر شوم تو مرا خواهي ديد، اين توجه فوق العاده امام نسبت به شطيطه و سهيم كردن او در شؤون زندگاني خصوصي خود و خانواده اش، پاداش اخلاص آن بانو بوده كه از زحمت چرخ ريسي خود به قدر يك دستمال، يا يك كلاف نخ، يا يك سكه طلا از سهم امام (عليه السلام) به وسيله ابوجعفر محمد بن علي از نيشابور به مدينه فرستاد، تا خمس دسترنج خود را به دستور خدا به امام رد كرده باشد.ابوجعفر كه امين مردم خراسان بود، گو اين كه در ابتداي امر كلاف و سكه او را نمي پذيرفت، به عذر اين كه اندك است و براي يك سكه نمي توان كيسه جداگانه ساخت، ولي آن بانو در آن وقت گفت : گر چه
مال من اندك است ولي چه كنم سهم امام است و مرا همين مقدار مي رسيده.ابوجعفر آن مال ناچيز را گرفت و سكه را براي نشان دار بودنش مقداري كج كرد و در كيسه اي كه سكه ديگران را ريخته بود انداخت و از خراسان به مدينه آمد.همين كه به محضر امام مشرف شد، امانات مردم خراسان را بر حضرت عرضه كرد.
امام هيچ كدام را قبول نكرد و فرمود : مال ما نيست، اين ها را به صاحبانش بازگردان، اما امانتي نزد تو دارم از بانويي به نام شطيطه آن را جدا كن و به من بده.ابوجعفر كيسه را گشود و در صدد جستجوي سكه شطيطه برآمد آن سكه ها را روي هم مي غلطاند تا آن را بيابد ; امام، خودش آن را در ميان نشان داد و هم اينطور بقچه ها را گشود و دستمال يا كلاف را نيز تقديم كرد.محمد بن علي مي گويد : وقتي به وطن بازگشتم تمام صاحبان آن كالاها را فطحي مذهب ديدم، آنجا دريافتم كه امام فرمود : آن ها مال من نيست.در اين گيرودار مواظب وضع آن بانو بودم كه سيزده روز پس از ورود من به نيشابور درگذشت، ما جنازه او را به صحرا برديم، در جمعيت انبوهي كه در بيابان براي نماز بر جنازه او حاضر بودند توجه داشتم امام را ببينم، ناگاه ديدم شتر سواري از جانب بيابان آمد، از شتر پياده شد در حالي كه سر و صورت خود را پيچيده و پوشيده بر جنازه نماز گزارد، من نزديك شدم تا ببينم، امام را شناختم كه برگشت و بر شتر سوار شده در
صفحه بيابان از نظر غايب شد ! !آري، اولياي خدا چه مرد چه زن در صفحه اي از پاكي و نور و صفا زندگي مي كنند و در تمام اين عالم از دوست غير دوستي نمي خواهند.
واقعيت مسئله حج
تماشاي واقعيت حج، قلبي پاك، ديده اي بينا، سينه اي پر از نور، روحي الهي و نفسي تزكيه شده مي خواهد.
اهل بصيرت را در زمينه اين سفر مسائلي است كه از دسترس بسياري از عقول دور است.اين سفر، سفري ملكوتي و سيري الهي آن هم به سوي صاحب آفرينش است، رسيدن به حضور مقدس او لياقتي ما فوق لياقت ها و طهارتي ما فوق طهارت ها لازم دارد.در اين سفر خشوعي كامل، خضوعي جامع، حالي الهي و نيتي استوار و عزمي راسخ و گذشتي به پهناي فلك لازم است.زاد و توشه اين راه تماماً معنوي است، زاد و توشه مادي به اندازه اي لازم است كه ضعف جسم را برطرف كند.در اين سفر جز براي خدا نرويد، جز براي حق نباشيد و جز براي دوست نشنويد. جز براي معبود نگوييد و چون وارد مسجد الحرام شديد،جز خدا نبينيد.
مناظره امام صادق با ابن ابي العوجاء
به اين حديث عجيب كه مؤيد جملات بالاست و شيخ متقدمين، حضرت صدوق آن را در كتاب « مجالس » نقل كرده، عنايت كنيد :زماني كه ابن ابي العوجاء آن مادي گراي ملحد به همراه جماعتي از همراهان خود نزد امام صادق  (عليه السلام) نشستند و آن اعتراض هاي جسورانه و بي ادبانه را در مورد مسئله حج عنوان كرد، امام صادق  (عليه السلام) فرمود :برازنده ترين سلطان فرمانده كه بايد برابر او سان داد و برابر امر او سر اطاعت فرود آورد و از نافرماني او حذر كرد، خداست كه منشيء ارواح و صور است.ابن ابي العوجاء گفت : اين سلطان فرمانده غايب است و تو حواله به غايب مي دهي.امام  (عليه السلام) فرمود : غايب آن جسم است كه وقتي منتقل از مكاني به مكان ديگر شد، از مكان اول غايب است و در مكان دوم حاضر است ولي خدا كه جسم نيست كه انتقال برايش تصور شود، پس غايب نيست وحضور دارد، ولي ما حضور نداريم مگر بواسطه پرچم.ابن ابي العوجاء سرافكنده برگشت، با ياران و همراهان مي گفت : من از شما خواسته بودم كه مرا به روي سجاده اي بنشانيد، شما مرا بر زير پاره اخگري، آتش مجمري افكنديد، آنان گفتند :
تو در مجلس امام صادق بس حقير بودي ! !آري، آن جناب غايب نيست، غايب ما هستيم كه با اطاعت از
دستورهاي او و پوشيدن لباس تقوا لايق حضور مي شويم، تا جايي كه به مقام فنا رسيده جز او چيزي را نبينيم.
حرمت اين خانه را با فراهم آوردن خشوع و خضوع نگهداريد و چون خواستيد به آن مقام برويد با خلوص نيت و پاكي همه جانبه حركت كنيد كه بينايان راه با همه عظمتي كه داشتند خود را در آنجا بسيار كوچك مي كردند و بسيار حقير مي ديدند.آري، بزرگان دين خود را در اين راه نديده مي گرفتند و با كوچك كردن خود در تعظيم و بزرگداشت آن هر چه بيشتر مي افزودند، تاجوران محيط دين با تواضع و خاكساري پي در پي خود را به اين درگاه حق مي رساندند، حتي در اردوي امن جهان خود را مصغر و جزء مي كردند، با آن كه بزرگ بودند و مكبر و كل.

از اولياي اسلام، تواضع و خاكساري را بنگريد تا چه حد و چه اندازه در اين راه خويشتن را ناچيز مي شمردند. ائمه مسلمانان  (عليهم السلام) آنقدر در جنب اين خانه وارد شده و خود را ناديده مي گرفتند كه تشخص خود را هيچگاه مانع از تكرار خاكساري بر در اين خانه قرار نمي دادند.
حج امام مجتبي (عليه السلام)
حضرت امام حسن مجتبي (عليه السلام) در سفرهاي حج خود كه بيست و پنج مرتبه بود، خاكسارانه پياده راه مي پيمود و اين پياده روي نه به خاطر نداشتن مركب سواري بوده و نه از دريغ و مضايقه از بذل مال در راه آن، بلكه دستور مي دادند مركب هاي سواري را پيشاپيش يدك مي كشيده اند و خود براي تواضع پياده مي رفتند. تعداد مركب ها آنقدر زياد بود كه موكب خيل باعظمت مي نمود و آن قدر در شخص خواجه تواضع بود كه خاكسارانه مي نمود. به احترام حضرت امام حسن  (عليه السلام) برادر عظيم القدرش امام حسين  (عليه السلام) هم پياده مي شد، حسنين (عليهما السلام) براي تواضع و درك ثواب پياده راه مي رفتند ولي مركب هاي آنان كه يدك كشيده مي شد پيشاپيش مي رفت. همين كه خلايق مي ديدند كه حسنين (عليهما السلام)از عقب موكب قدم مي زدند، آن ها هم پياده مي شدند. آري، هر كس معرفتش به صاحب اين بيت بيشتر باشد، تواضع و انكسارش، و خشوع و خاكساريش نسبت به صاحب بيت بيشتر و عشق و علاقه اش به محبوب عالم وافرتر و كامل تر است. اين گونه انسان است كه از او جز او نمي خواهد و از وي جز وي نمي طلبد و همين انسان است كه با رسيدن به بيت از بيت چشم پوشيده و محو جمال صاحب بيت مي شود و با زبان حال و اشك ريزان به محضر محبوب و معشوق خود عرضه مي دارد :

با جناب تو مرا قربت جاني باشد *** ور دل آنجا برسد بيم گراني باشد
قُرب روحاني اگر هست ميان دل و دوست *** چه تفاوت كند ار بُعد مكاني باشد
آن نه حسني كه تغير كند از دور زمان *** وين نه عشقي كه در ايام جواني باشد
چون تو در كون و مكان هم نفسي نتوان يافت *** كه دمي محرم اسرار نهاني باشد
 گر دلم پي به سر گنج رضاي تو برد *** مايه سلطنت هر دو جهاني باشد
خاطر نازكت ار شد متغير زعماد *** گنه از جانب اين بنده جاني باشد

حج امام صادق (عليه السلام)

امام جعفر صادق (عليه السلام) در سفري از سفرهاي حج خود افتخار هم سفري خود را به مالك بن انس داد.وقتي به ميقات رسيدند، مالك مي گويد :هنگام احرام كه راحله شتر امام (عليه السلام) به صحرا برسيد هرچه مي خواست لبيك را به صداي بلند بگويد، صدا در گلوي او گلوگير و متقطع مي شد و نزديك بود از راحله بيفتد.من گفتم : اي پسر رسول خدا ! لبيك بگو، چاره اي نيست از اين كه بگويي، فرمود :اي پسر ابو عامر ! چسان جسارت و جرأت كنم كه بگويم : « لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ ». ترس و هراس و وحشت از آن دارم كه خداي عزت و جلال به من بگويد : « لالَبَّيْكَ ».امام  (عليه السلام) است كه با معرفت كامل در ميقات حريم الهي حاضر مي گردد. البته مشاعر آن انسان الهي مستغرق معنويات وحي آسماني مي شود و تمام اسرار حرم را در ميقاتگاه درمي يابد و حد و حدود خود را با حد و حدود اين بارگاه تطابق مي دهد، او از حد و حدود اين سرحد واقف است و از همه جهات به حد و حدود خويشتن هم مو به مو آگاه است، البته وقتي با حد و حدود حريم كبريايي خود را مقابل مي بيند، لكنت در زبان مي آيد و وقفه به او رخ مي دهد و مالك خود نيست.ديده ايد كه در مقابل كوه، انسان چقدر خود را كوچك مي بيند، عظمت كبريايي را كوه كوه از همه جانب فرض كنيد كه انسان از همه طرف كوچك مي شود.در مقابل آن عظمت بي نهايت در بي نهايت، اين موجود كوچك چه كند و چگونه بايستد و چه بگويد ؟امام صادق  (عليه السلام) در سفر حج ديگر، افتخار هم كجاوگي خود را به ابان بن تغلب داده بودند. وي بزرگ اصحاب امام باقر  (عليه السلام) بود و سي هزار حديث از امام جعفر صادق  (عليه السلام) روايت كرده است. وقتي ابان به مدينه وارد مي شده، يك ستون از مسجد الرسول (صلّي الله عليه وآله) را به او اختصاص مي داده اند كه جلوس كرده، تدريس كند، امام  (عليه السلام) به او فرموده بود : اي ابان ! در مسجد مدينه جلوس كن و فتوي بده كه من دوست دارم مثل تو در شيعيان من باشد ـ ابان در مورد حج امام مي گويد :وقتي امام صادق  (عليه السلام) به سرحد حرم رسيد، ميله هاي اعلام حرم پيدا شد، دستور فرمود :شتر را نگه داشتند و پياده شد، ابان هم پياده شد، ابان مي گويد : امام  براي ورود به حرم غسل كرد، من هم غسل كردم، بعد امام دعاي ورود به حرم را خواند و گريست، سپس براي ورود به حرم پاها را برهنه كرد و با پاي برهنه در حال تواضع قدم در حرم نهاد و قدم برداشت و فرمود :اي ابان ! هر كس اين عمل را بجا آورد، براي خدا، اينطور كه من بجا آوردم و تو ديدي، خداي سبحان صد هزار سيئه از او محو مي كند و صد هزار حسنه براي او مي نويسد و صد هزار درجه براي او ترفيع دهد و صد هزار حاجت او را برآورد.

 

 

 



منبع : برگرفته از کتاب حج در ایینه عرفان تالیف استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه