قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توسل پيامبران و اهل بيت به نام مبارك رب‏

 

منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان

 

از آنجا كه معنا و مفهوم ربّ مالك و مربى و صاحب است، و براى احدى جز حضرت حق مالكيت ذاتى وجود ندارد و بر اين اساس همه مخلوقات غيبى و شهودى مملوك حقيقى او هستند، و نيز هيچ فرهنگى در تحقق تربيت و رشد و كمال به معناى واقعى‌اش كامل‌تر و استوارتر از فرهنگ و آئين حق نيست و بر اين پايه مربى و معلمى براى موجودات به ويژه انسان چون پروردگار بزرگ هستى وجود ندارد، و هم چنين كسى در اين عرصه‌گاه هستى جز خدا در خلوت و جلوت همراه و صاحب انسان نيست، و همه اين معانى و مفاهيم در عمق قلب و عقل و جان پيامبران و اهل بيت عليهم السلام ظهور تام و تمام داشت، آن بزرگواران در همه امورشان توسل به اين نام مبارك را در پيشگاه حق براى پيشبرد اهدافشان، و گره‌گشائى از مشكلاتشان، و رسيدن به حوائجشان، و اجابت دعايشان و به دست آوردن مقامات و منازل و درجات آخرتشان شفيع قرار مى‌دادند و با شفاعت مسمّى و حقيقت اين نام كه ذات اقدس رب است به خواسته‌هايشان مى‌رسيدند.

«و استشعفع بك الى نفسك:»

و به مقام حضرتت خودت را شفيع مى‌آورم‌

آدم:

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ: «1»

آدم و همسرش گفتند: اى مالك و مربى و صاحب ما، پر واضح است كه ما در (خوردن از شجره منهيه) بر خود ستم ورزيديم و چنانچه ما را مورد آمرزش قرار ندهى و به ما ترحم نكنى مسلما از زيانكاران خواهيم بود.

خداى مهربان با اين توسلى كه آنان به ميان آوردند بر اساس آيه.

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ: «2»

توبه آنان را پذيرفت، و مقامات از دست داده را به آنان برگردانيد.

نوح:

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً: «3»

و نوح گفت: اى مالك و مربى و صاحب من، هيچ يك از كافران و ناسپاسان به نعمت خود را بر روى زمين باقى مگذار.

خداى مهربان با توسلى كه نوح از طريق اين نام مبارك داشت بر اساس آيه‌

إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ. «4»

همه كافران و ناسپاسان را در آب فراوانى كه از آسمان فرود آورد و از زمين جوشانيد غرق كرد و به چاه نابودى و هلاك در انداخت.

ابراهيم و اسماعيل‌

اين دو پيامبر بزرگ پس از به پايان رسانيدن بناى خانه كعبه در زمينى محدود و بسيار سوزان و خشك كه از آب و هرگونه گياه و ثمرى بى‌بهره بود، و جز ريگ و سنگ و سنگلاخ و كوه‌هائى دايره‌وار آن را در آغوش نداشت، و كسى حاضر نبود با اين شرايط در آنجا خيمه زندگى برپا كند براى آباد شدن آن منطقه‌ و فراهم شدن شرايط زندگى، و سرازير شدن انواع ميوه‌ها و محصولات به آن مكان مقدس، و ظهور پيامبرى بزرگ در آينده براى هدايت مردم و رساندن هدايتش به جهانيان دست به دعا برداشتند و با توسل به اين نام مبارك به درگاه خدا گفتند:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ... «5»

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: «6»

ياد كن هنگامى كه ابراهيم گفت: اى مالك و مربى و صاحب من اين مكان را شهرى امن قرار ده، و اهلش را آنان كه به خدا و روز قيامت مؤمن هستند از هر نوع ميوه و محصول روزى بخش خدا فرمود: [دعايت را درباره مؤمنان اجابت كردم ولى‌] هر كه كفر ورزد بهره اندكى به او خواهم داد ....

ابراهيم و اسماعيل گفتند: اى مالك و مربى و صاحب ما (در آينده) در ميان مردمان اين منطقه پيامبرى از خودشان برانگيز كه آياتت را بر آنان بخواند، و قرآن و حكمت تعليمشان دهد و از رذايل (نفسى و اخلاقى) پاكشان نمايد، زيرا تو تواناى شكست ناپذير و حكيمى.

خداى مهربان با توسل آنان به اين نام مبارك دعاى پدر و پسر را مستحاب كرد.

در آن بيابان سوزان و بى‌آب و علف شهر با عظمتى در آغوش امنيت به وجود آمد و همه شرايط زندگى براى مردم از هر قوم و مليتى فراهم شد، تا جائى كه امروز از شهرهاى معروف و پرآوازه جهان است، و هر سال مليون‌ها نفر براى زيارت كعبه به آن شهر مى‌شتابند، و آنجا را از انواع ميوه‌ها و محصولات كه از همه جاى دنيا به سوى آن سرازير است بهره‌مند مى‌بينند.

و نيز در آن شهر به دعاى آنان، وجود مبارك محمد بن‌عبدالله را به رسالت برگزيد، تا چراغ پر فروغ هدايت را براى جهانيان برافروزد و مكتبى را در سايه وحى ارائه دهد كه كامل‌ترين مكتب در همه روزگاران است.

يوسف‌

اين پيامبر بزرگ و حاكم عدالت پيشه، و نجات بخش مستضعفان، و منبع اخلاق و كرامت پس از سر و سامان دادن به اوضاع مصر، و ديدار با پدر و مادر و برادران، در ضمن اين كه حكومت خود و دانش تعبير خواب را از جلوه‌هاى ربوبيت حق بر خويش اعلام كرد با توسل به اين نام مبارك درخواست عظيمى از خداى مهربان نمود و خداى عزيز هم به خواسته او پاسخ داد.

رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ: «7»

اى مالك و مربى و صاحب من، تو بخشى از حكومت را به من عطا كردى، و برخى از تعبيرهاى خواب را به من آموختى، اى پديد آورنده آسمان‌ها و زمين‌ تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منى، جانم را در حالى كه تسليم توام بگير و به شايستگان ملحقم كن.

موسى‌

اين پيامبر بزرگ براى مجهز شدن به ابزار و وسايل مبارزه با فرعون كه از قدرت‌هاى كم نظير آن روزگار بود، و موسى از سوى حق موظف شد به تنهائى براى تبليغ دين حق به سوى او برود با توسل به اين نام با عظمت ابزار و وسائل لازم را درخواست كرد و خداى مهربان هم درخواست او را اجابت فرمود:

رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي، يَفْقَهُوا قَوْلِي، وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي، هارُونَ أَخِي، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي .... «8»

اى مالك و مربى وصاحب من، سينه‌ام را [براى تحمل اين مسئوليت سنگين‌] گشاده گردان، و كارم را برايم آسان ساز، و گره‌اى را [كه مانع روان سخن گفتن من است‌] از زبانم بگشاى، تا سخنم را بفهمند، و از خاندانم دست يارى برايم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او محكم كن، و وى را در كارم شريك گردان.

حضرت حق پس از توسل موسى به اين نام به او اعلام كرد:

قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‌: «9»

اى موسى به يقين همه خواسته‌هايت به تو عطا شد.

سليمان‌

اين پيامبر بزرگ و سلطان عادل و منبع تواضع و فروتنى پس از به دست آوردن حكومتى ويژه به توفيق حق و آگاهى از نطق حيوانات با توسل به نام ربّ امورى مهم را از خدا خواست:

رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‌ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ: «10»

اى مالك و مربى وصاحب من، به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كرده‌اى به جاى آورم، و اين كه كار شايسته‌اى كه آن را به پسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايسته‌ات در آور.

زكريا

اين چهره برجسته و بزرگ خود و همسرش تا رسيدن به دوران پيرى و كهولت از داشتن فرزند محروم بودند، و هر دو در آتش آرزوى فرزند مى‌سوختند، نهايتاً با توسل به اين نام مبارك و شفيع قرار دادن مسمّى و حقيقت آن به سوى حضرت حق درخواست فرزند كرد، و خداى مهربان هم به او و همسرش كه طبيعتاً به خاطر پيرى نازا شده بود يحيى را به آنان عنايت فرمود:

قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا ... «11»

گفت: اى مالك و مربى و صاحبم به راستى استخوان‌هايم سست شده، و موى سرم از پيرى سپيد گشته و پروردگارم هيچ‌گاه نسبت به دعا در پيشگاهت از اجابت محروم نبودم.

و همانا من پس از خود از خويشاوندانم بيمناكم و همسرم نازا بوده، پس مرا از سوى خود فرزندى عطا كن.

حضرت حق در پاسخ درخواستش به او خطاب كرد:

يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‌ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا: «121»

اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‌دهيم كه پيش از اين هم نامى براى او قرار نداده‌ايم.

عيسى‌

اين پيامبر بزرگ بنا به درخواست حواريون خود، كه مائده آسمانى خواستند تا دل‌هايشان در مرحله ايمان آرامش يابد، و معجزه‌اى بر صدق نبوت عيسى باشد با توسل به اين نام شريف به درگاه حضرت حق دست دعا برداشت و گفت:

اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ: «13»

خدايا اى مالك و مربى و صاحب ما از عالم بالا سفره‌اى پر از غذا نازل كن تا عيدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آينده ما و نشانه‌اى از سوى تو (بر صدق نبوتم) و ما را روزى بخش كه تو بهترين روزى دهندگانى.

حضرت حق از بركت اين توسل دعاى عيسى را به اجابت رسانيد و به او فرمود:

إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ ..... «14»

من بى‌ترديد آن سفره پر از غذا را بر شما نازل مى‌كنم.

پيامبر اسلام‌

خداى مهربان كه مستقيماً پيامبر اسلام را در حيطه تربيت خود داشت و همه حقايق را به او تعليم داد به حضرتش فرمان داد براى افزون شدن بهترين و برترين و سودمندترين نعمت كه دانش و آگاهى و بصيرت و بينائى است دعا كند و در دعايش به اين نام مبارك متوسل شود.

وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً: «15»

و بگو: اى مالك و مربى و صاحب من بر دانش و آگاهى من بيفزاى.

دعايش مستجاب شد و به عرصه‌گاه همه حقايق راه يافت، و به فرموده اميرالمؤمنين داناترين دانايان نسبت به خدا شد «16» و يقيناً كسى كه داناترين دانايان نسبت به خدا باشد قلبش حاوى علوم مُلكى و ملكوتى است، و بر اين اساس بايد اذعان كرد كه حضرتش از همه فرشتگان و پيامبران و جن و انس به حقايق غيبى و شهودى داناتر بود.

اهل بيت‌

مجموعه دعاهائى كه از اهل بيت رسالت در معتبرترين كتاب‌هاى دعا روايت شده، مانند دعاى كميل على (ع)، دعاى عرفه حضرت حسين، و دعاى ابوحمزه حضرت سجاد، دعاى جوشن كبير، دعاى مجير، اكثر دعاهاى ماه رمضان، دعاى‌ پس از زيارت حضرت رضا كه گنجينه ناشناخته‌اى است، توسل به كلمه مباركه ربّ جزء اركان و اصول دعاست، يقيناً اين نوشتار اگر بخواهد موارد استعمال كلمه رب را بياورد و به تفسير و توضيح آن دست يازد، به چند مجلّد ضخيم خواهد رسيد، روى اين حساب به نمونه‌هاى بيان شده اكتفا مى‌كند و از خوانندگان مى‌خواهد كه به معنا و مفهوم و مصداق اين اسم اعظم بينديشند و دل و جان در گرو آن دهند تا قفل‌ها بسته زندگى‌شان با اين كليد گشوده شود، و حوائج دنيائى و آخرتى‌شان برآورده گردد، و هماى سعادت دنيا و آخرت بر بام حياتشان بنشيند.

عالمين‌

اين كلمه جمع عالم است و بنا به گفته برخى از بزرگان مشتق از علامت به معناى نشانه است. «17» عالم به معناى هر موجودى جز خداست، و وجود هر چيزى جز خدا نشانه و دليل وجود خداست.

ما هنگامى كه كوچك‌ترين ذرّه را كه از آن كوچك‌تر وجود ندارد، و بزرگ‌ترين كهكشان يا سحابى را در روشنائى بى‌نظيرى چون عقل با بكار گرفتن ابزار و وسايل علمى مورد دقت قرار دهيم مى‌بينيم بر سراسر وجود آن ذره كوچك، و بر بزرگترين كهكشان نظمى خاص حاكم است، و براى هر يك از آن دو هدف يا اهداف مثبتى معين است، كه آن نظم ويژه و هدف يا اهداف مثبت نشان دهنده اين حقيقت است كه آنها را دانائى قادر، وجودى توانا، حكيمى عليم، عادلى لطيف، كريمى مدبّر، به وجود آورده است، و با هيچ دليل و منطقى‌ نمى‌توان آن را به تصادف نسبت داد، و به قول كرسى موريسن نويسنده راز آفرينش انسان: «اگر بخواهيم بگوئيم همه اين نظم و ترتيبات تصادفى بوده، قطعاً بر خلاف منطق رياضى (كه اساسى‌ترين و روشن‌ترين منطق است) استدلال كرده‌ايم.» «18» آيا در همه جهان يك نفر هست كه در كنار فطرت و وجدان و عقلش، خود را به اين مسئله به طور جدّى قانع كند كه جهان هستى با موجودات گوناگون بى‌شمارش، و با نظم حيرت انگيزى كه در خيمه حيات آنان حاكم است، و با اهداف مثبت و روشنى كه دارند، و همه با هم ميلياردها سال است چون كارخانه‌اى دقيق سر پا هستند از روى اتفاق و تصادف به وجود آمده باشد؟!

«خوب است در اين زمينه محور دقت خود را فردى قرار دهيم كه پس از تولد بلافاصله از اجتماع بركنار شده، و در آغوش طبيعت در جزيره‌اى كه دست بشر به آن راه نيافته است با وسايل طبيعى بزرگ شده و به حدّ رشد رسيده است.

روزها در اطراف جنگل‌ها و چمن‌ها، و جويبارهاى جزيره گردش مى‌كند و درباره‌ى جهان طبيعت برابر استعداد خود انديشه و فكر مى‌نمايد.

اين شخص مى‌بيند برگ‌هائى كه از درختان جدا مى‌شوند به طور نامنظمى در اطراف متفرق شده و هرگز صورت منظمى به خود نمى‌گيرند، باز ملاحظه مى‌كند كه در اثر ريزش تخم و دانه‌هاى گياهان در گوشه و كنار، نباتاتى مى‌رويند، ولى هرگز آنها صفوف منظم و مرتبى را تشكيل نمى‌دهند، كه از وضع قرار گرفتن آنها بتوان استفاده خاصى كرد.

باز مى‌بيند در كناره‌هاى نهرها در اثر برخورد آب، دندانه‌ها و بريدگى‌هائى ظاهر مى‌شوند.

اين بريدگى‌ها معمولًا به صورت‌هاى غير منظم و غير قابل استفاده مى‌باشند، هم چنين در اثر ريزش آب از نقاط بلند، سنگ‌هاى كوچك و بزرگى كه در مسير آنها قرار دارد به پائين مى‌ريزند، و موقعى كه آب به وسط جلگه‌هاى هموار مى‌رسد و فشار آن كم مى‌شود، در گوشه و كنار رودخانه متوقف مى‌شوند، البته ممكن است آنها در كنار يكديگر يا بر روى هم قرار گيرند ولى هرگز به صورت يك كلبه محقر يا يك خانه كوچكى بيرون نمى‌آيند.

مجموع اين تجربيات، اين درس ساده را به آن شخص مورد بحث مى‌آموزد كه:

  1. تصادفات روزانه، حركات بى‌شعور و فاقد اراده حوادث كور و كر طبيعى نمى‌تواند مظهر آثار قابل استفاده و منشأ ظهور سازمان مرتب و موزونى گردند، و چنانچه گاهى بر حسب تصادف نمونه ناقصى از آن پيدا شود قطعاً در برابر باقى قابل اعتنا نخواهد بود.
  2. براى اين كه بتوان از حركات و حوادث گوناگون استفاده معينى كرد، لازم است آنها را به كمك قصد و اراده و به ضميمه فهم و شعور در مجراى مخصوصى به سوى هدف حساب شده‌اى سير داد.

روى همين اصل اگر يك روز اين انسان طبيعى را كه در جزيره دور دستى سكونت داده‌ايم، در موقعى كه خواب است به جزيره ديگرى كه از هر جهت با جزيره‌ى اول شباهت دارد، جز اين كه در وسط آن يك دستگاه عمارت ساده، و چند خيابان و باغچه مشجّر و گل كارى شده وجود دارد، انتقال دهيم به محض اين كه چشم باز كند و نظرى به وضع جديد بيندازد فوراً به وجود يك عامل‌ «عقل و شعور» پى مى‌برد كه اين طرح زيبا و ظريف را به خاطر زيبائى و يا منافع ديگر آن ريخته است و هرگز به فكر او نمى‌گذرد كه مهندس اين ساختمان «تصادف» و سازنده‌اش «اتفاق» و باغبان و گلكارش «پيش‌آمدهاى ناگهانى» بوده است.

روشن است هر اندازه اين شخص به رموز معمارى و باغبانى آشناتر شود، به وجود آن نيروى عقل و شعورى كه در اين ساختمان مؤثر بوده است بيشتر ايمان پيدا مى‌كند و به عبارت ساده‌تر:

«ميزان ايمان او همان ميزان علم و دانش اوست.» «19»

بر اين حساب كه لفظ عالمين مشتق از علامت است بايد گفت: همه موجودات جهان هستى نشانه و دليل وجود خداست پس به شماره و تعداد موجودات هستى، بر وجود الله كه مستجمع همه صفات كمال است دليل و نشانه وجود دارد.

و فى كل شيئ له آية دليل على انه واحد

و در هر چيزى و هر مخلوقى بر وجود مقدس او نشانه و علامتى است كه محكم‌ترين دليل است بر اين كه حضرتش يگانه و فرد است و شريك و مثل و مانند ندارد.

سيطره مالكيت و تدبير وجود مبارك او و توجه تربيتى و ربوبيتش چه تكوينى و چه تشريعى بر همه موجودات عالم هستى سايه دارد. موجوداتى چون افلاك و كواكب و سحابى‌ها و كهكشان‌ها و عرش و كرسى و لوح و قلم و سدرة المنتهى، و ارواح و مجردات و جواهر و اعراض، و زمين و آنچه در آن است مانند كوه‌ها، درياها، معادن، نباتات، اشجار، و حيوانات و به ويژه انسان كه همه و همه نام برده‌ها گوشه‌اى بسيار اندك از موجودات بى‌شمار او هستند موجوداتى كه مجموعاً در دل كلمه عالمين جاى دارند، كه اگر بخواهند پديد آمدن هر يك و عوامل تداوم حياتشان، و جايگاهى كه در كارگاه هستى دارند، و ارتباطى كه با ديگر موجودات براى آنها قرار داده شده، و سودشان را در خيمه حيات به رشته تحرير در آورند، آن هم بر فرض اين كه تك تك موجودات از دانه دانه اتم‌ها و سلول‌ها و جهان‌هاى دور دست و هر مخلوقى كه در آنهاست شناسائى شود سر از تعداد كتابى بيرون مى‌آورد كه شماره كردن آن از عهده‌ى احدى تا روز پايان جهان و تبديل شدن آن به قيامت كبرى و محشر عظيمى بر نمى‌آيد!!

با اندك شناختى كه دانشمندان شرق و غرب از موجودات دارند، آن هم موجوداتى كه با هزاران وسايل و ابزار علمى توانسته‌اند به آنها دسترسى پيدا كنند، و شناخت و علم خود را در مليون‌ها كتاب قرار داده‌اند و مى‌گويند نسبت دانش ما به آنچه آگاه شده‌ايم در برابر آنچه نمى‌دانيم نسبت صفر در برابر عدد بى‌نهايت است، آنكه انس با قرآن دارد به عظمت اين آيه شريفه پى مى‌برد:

وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ: «20»

اگر [براى نوشتن كلمات خدا كه در حقيقت مخلوقات او هستند] آنچه درخت در زمين است قلم باشد و دريا مركب و هفت درياى ديگر آن دريا را پس از پايان يافتنش و براى نوشتن نويسندگان، مدد رسانند كلمات خدا [يعنى تعداد موجوداتش‌] پايان نپذيرد، يقيناً خدا «در آفريدن و حفظ آفريده‌هايش و رشد و تربيت آنها» تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- اعراف، 23.

(2)- بقره 37.

(3)- نوح 26.

(4)- انبياء 77.

(5)- بقره 126.

(6)- بقره 129.

(7)- يوسف 101.

(8)- طه، 25- 32.

(9)- طه، 36.

(10)- نمل، 19.

(11)- مريم، 4- 5.

(12)- مريم، 7.

(13)- مائده، 114.

(14)- مائده، 115.

(15)- طه، 114.

(16)- عرفان اسلامى، ج 11، ص 218.

(17)- تفسير فاتحة الكتاب يكى از دانشمندان پس از فيض كاشان 113.

(18)- راز آفرينش انسان 44.

(19)- فيلسوف نماها 190.

(20)- لقمان، 27.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه