قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حج يا معراج ملكوتي

چون با ديده بصيرت به عمل حج بنگري، آن را معراجي ملكوتي براي روح خواهي يافت كه از بركت آن معراج، به فيوضات عالي الهي مي رسي.يكي از بينايان راه مي گويد :عمل حج را نمي توان با ساير مقررات دين مقايسه نمود، چه، براي بسياري از عبادات مانند : نماز و روزه و ذكر خداوند و مانند اين ها اگر چه تأثير و نتيجه نيكو در روحيه شخص دارد، امّا آن اثر به هر اندازه كه باشد، محدود به حد معيني است، ولي عمل حج اگر از روي التفات و با رعايت اركان و شرايط مقرره باشد و به علت عدم توجه به حقيقت آن تباه نشود، كارزاري است كه انسان را به تمامي آنچه گفته شد، مي رساند.حج در روان انسان نيرويي ايجاد مي كند كه تا زنده است، در پنهان و آشكار نگهبان او خواهد بود و اين همان فيض الهي است كه از بركت اين معراج نصيب آدمي مي گردد.حج گزار هنگامي كه مهيا مي شود از خانه اش خارج گردد، اگر به مقصود خويش و رفعت شأن خود آگاه باشد و آن را چنان كه سزاوار است دريابد و به نور الهي به آن نظر افكند و بخواهد، آن راه را بر طبق هدايت و راهنمايي حضرت پروردگار طي نمايد، دل او متوجه عالم ديگري خواهد شد و از ظواهر ناپايدار به حقايقي استوار بينا مي شود.
در آن هنگام است كه خواهان بي نيازي و توانايي خود مي گردد، نه آنچه تاكنون خواهنده آن بوده است و مهياي آن مي شود كه همه خواهش ها و تاريكي هاي طبيعت را از خود پاك سازد ! !اين نخستين انديشه است كه حج گزار احساس مي كند، يعني تأثير اين حقيقت ملكوتي را در شناسايي مقام نفس انساني و برتري روح از بستگي به ظواهر زندگي دنيايي.هنگامي كه حاضر ميقات شد، غسل كرد و جامه احرام در بر نمود، دل او از جلال آن انديشه ها و ملكاتي كه در نفس او پيدا شده است پر گشته و زندگي و همه شؤون آن را از خود دور مي افكند.در آنجا نمي بيند خود را، مگر فردي از لشكريان خداوند متعال كه آنان را خوانده و به اجابت موفق گشته اند.به قول الهي آن عارف شوريده حال :

خوشا جاني كه سازند آگه از اسرار پنهانش *** خوشا چاهي كه بيرون آيد از وي ماه كنعانش
خوشا قلبي كه پاك از كينه و كبر و نفاق آيد *** خوشا عقلي كه عشق آرد به كوي دوست مهمانش
خوشا بزمي كه آنجا درس عشق و عاشقي گويند *** خوشا جمعي كه زلف يار گرداند پريشانش
خوشا مرغي كه مي نالد به باغي هم چو مشتاقي *** كه دور افكنده دوران سپهر از وصل جانانش
خوشا شادان دلي هم چون الهي با خيال او *** كه عشق روي ياري مي كند سر در بيابانش
هنگامي كه حاجي پوشش و كيفيت خود را تغيير داد و خواري و بيچارگي خود را آشكار نمود، بر خود لازم مي داند كه دلش پاك و كردارش پاكيزه و گفتارش راست و بي آلايش باشد، كسي را از خود نرنجاند و براي خشنودي حضرت پروردگار از روي صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستي خود را از هرگونه آلودگي و آميختگي به اغراض، دور و متوجه حق تعالي سازد.در نتيجه هنگامي كه عملش را تمام نموده نور معرفت، دل او را گرفته و روشن ساخته و گوشه هاي قلب او از همه رخنه هاي ريز و باريك شرك و كفر پاك شده است و فايده عملش در همه ابعاد و زواياي وجود او سرايت نموده، همه را اسلام آورنده و در راهي كه خداوند متعال مقرر فرموده پشتيبان يكديگر و همدست و هم آهنگ و يگانه و خرسند مي بيند. نفس او به روح تبديل گشته و گمان و انديشه بي جاي او را تعقل ودانش هاي بي حقيقت او را حكمت و برهان جايگزين گشته است. صفات زشت او نيكو و پسنديده شده و شهوات او به عفت و پاك دامني، خشم او به بردباري و عزم بركارهاي خير، لذت شخصي او به دوستي و محبت، نوميدي او از خير و رحمت خداوندي به اميدواري، و ناسپاسي او سپاس گزاري و آز او به توكل بر خداي، توانايي او به مهرباني، حماقت او به فهم و زيركي، بي پروايي و رسوايي او به نيكي و پرستش خداوندي، خودخواهي او به فروتني و نرمي، بيهوده گويي به خاموشي، برتري جويي و گردنكشي او به تسليم بودن و از هر گزندي پاك شدن تبديل مي گردد و اينها همه از فضائل ديگري است كه نتيجه و اثر حج است.

دورنمايي از حقيقت عبادات

انسان جامع همه استعدادهاست، قواي روحاني و ملكوتي در حدي كه انسان را به عالي ترين مدارج كمال برساند، در انسان قرار داده شده است و رسيدن به كمالات و حقايق براي فرزندان آدم دنياست. حضور در دنيا، مستلزم جسم داشتن و تبعات جسم از قبيل غريزه خوردن، آشاميدن و شهوت است.اگر راه شكم و شهوت بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدريج محكوم اين دو برنامه شده و وجود او به درّنده اي غير قابل تصور مبدّل خواهد شد.

راه جلوگيري از تجاوزات شكم و شهوت ـ كه ملت هايي را به غرقاب هلاكت انداخته ـ تنها عبادت است، آن هم عبادتي كه وحي آن را براي آدمي تنظيم كرده باشد.بندگان واقعي چراغ زندگي و گل گلستان حيات و گوهر گرانبهاي صدف آفرينش هستند.يكي از بينايان راه درباره عبادت چنين آورده است:بدان كه مقصود اصلي از آفرينش انسان، معرفت خداوند متعال و رسيدن به دوستي او و مأنوس شدن به حضرت اوست.رسيدن به اين مقام موقوف است بر صفاي نفس و تجرد آن، هراندازه كه صفاي نفس بيشتر و وارستگي آن شديدتر باشد، انس و علاقه آن نسبت به خداوند متعال افزون تر خواهد بود.بديهي است كه صفاي نفس و تجرد آن منوط است به پيراستگي از شهوت هاي نفساني و اجتناب از لذت هاي بدني و آرزوهاي پست حيواني و عدم تعلق به مال و منال دنيوي ; زيرا همه اين ها در صورتي كه خارج از حدود شرع باشند موانعي هستند كه انسان را از معارف الهي و نفحات قدسي بازمي دارد و هيچ چيز روح انساني را از نزديك شدن به عالم قدس كه از آن نزول يافته مانع نمي شود، مگر آنچه به نام مشتهيات نفساني ناميده شده، از قبيل غرايز حيواني و ناستوده هاي اخلاقي و كردارهاي شيطاني و هم چنان كه ظرف، تا هنگامي كه از آب پر مي باشد ورود هوا به داخل آن امكان ندارد، نفوس انساني نيز تا خالي و وارسته از صفات و ملكات نكوهيده نباشد، نور الهي چنان كه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد نمود.نفوس به هر نسبت كه از اين پليدي ها پاك شوند، انوار دانش بر دل آن ها اشراق بيشتري يافته و بخشش هاي يزداني بر آن ها روي مي آورد.به عكس نفوسي كه به غير خدا اشتغال دارند، معرفت و شناسايي پروردگار و حلاوت و دوستي و انس با او در دل آن ها جاي نخواهد گرفت. به هر اندازه كه تجرد نفس كمال يابد، ايمان و يقين بيشتر مي شود و صفات عاليه و فضائل كم نظير و بلندي كه نفس انساني در آن مرحله از صفا و تجرد خواهان است بر او فرود مي آيد.بدين جهت عباداتي كه به منزله نردبان ترقي و راه وصول به اين كمال است تشريع شده است.پاره اي از آن ها انفاق مال و بخشيدن مال است كه باعث انقطاع انسان از آزمندي به دنياست، مانند زكات و خمس و صدقات. اين انقطاع همان علت غايي تشريع انفاق است كه به اصطلاح دانشمندان، «غرض از تشريع» ناميده مي شود، اگر چه بهره بردن پاره اي از مردم نيز بر آن مترتب است.بعضي از آن ها خودداري و اجتناب از شهوات و لذات است مانند روزه; و پاره اي از آن ها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند متعال و توجه آن به سوي او توأم با حركات خاص گوناگون جسمي است مانند نماز.و معرفت حاصله از فكر و نور خلقت، يا معرفتي كه از به كاربردن قواعد منطقي حاصل مي گردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستي و انس با خداوند كافي نيست و اگر به اين ها توجه و انس به خداوند و دوستي او حاصل شود، سست بوده و پايدار نمي باشد.اما آثار كامل و شايسته اي كه در نفس از مداومت و پيوستگي بر آن اعمال حاصل مي شود ثابت و استوار خواهد بود، چه همانا ميان نفس و بدن ارتباطي است و فعل و انفعالات آن ها در يكديگر مؤثر واقع مي شود.آيا هنگامي كه عضوي را جراحتي برسد روان آدمي از جراحت متألم نمي شود ؟ و بالعكس در مواقع هيجانات روحي و اضطراب هاي رواني كه در نتيجه عوامل مختلفي از قبيل مرگ عزيزان يا انجام كارهاي وحشت زا به انسان روي آور مي شود نمي بيني كه اعضاي بدن نيز متأثر شده و قطعه گوشت ميان پهلو و كتف به لرزه مي آيد.و به عبارت ديگر : عكس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگي رنگ رخسار و غيره نشان مي دهد.بنابراين، همان طور كه قبلاً اشاره گرديد، مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است كه انسان به آن وسيله مدارج كمال را قدم به قدم پيموده و به صفات ملكوتي آراسته شود، آنچه مسلم است اين كه صورت ظاهري هر عبادتي نقش و اثر مطلوبي در روح ايجاد كرده به موازات عبادات عضوي و اعمال جوارحي، آثار بسيار نيكويي در تنوير و اصلاحات نفسي از خود بجاي مي گذارد.چنان كه با حواس خود درك مي كنيم، طهارت ظاهري در پاكي و روشني نفس تأثير دارد، مثلاً هنگامي كه به وضو مي پردازيم و به وسيله اين عمل به طهارت ظاهري مي پردازيم، در خاتمه اين عمل عبادي يك نوع حالت صفا و انبساط در روان خود احساس مي كنيم كه اين حالت قبل از انجام وضو در ما نبود و علت آن همان طور كه اشاره گرديد، ارتباط و پيوند ميان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس است و روح نظر به اصل فطرتش، از عالم ملكوت است و موقعيت آن در اين بدن مانند كسي است كه از موطن اصلي خويش دور گشته و غريب افتاده باشد، بنابراين هم چنان كه از معارف نفسي آثاري به بدن فرود مي آيد از اعمال جوارحي هم انواري به سوي روح بالا مي رود.
حج، اين عمل عظيم اسلامي و عبادي آنچه را كه ساير عبادات در بردارد، شامل است، به علاوه رياضت هاي خاصي را نيز دارا مي باشد كه عبارت است از ترك وطن، رنج دادن به تن، گذشتن از مال، گسيختگي از آرزوها، تحمل مشقت ها، تجديد پيمان، حاضر شدن در مشاعر و آگاهي يافتن بر شعائر و ديدن آن هاست.
در افعال حج، خلوص نيت براي ياد خداي و روي آوردن به او به اقسام ديگر طاعات و عبادات نيز پديد مي آيد.با اين كه بعضي از اعمال حج اموري هستند كه نفوس به حكمت و رموز آن آشنايي ندارند و عقول به معاني آن ها پي نمي برند(مانند افكندن سنگ ريزه به جمار و رفت و آمد بين صفا و مروه بر سبيل تكرار)، مع هذا نمي توان ترديد نمود كه احكام خداوندي همگي داراي حكمت بالغه و مصالح و منافع عاليه است، منتهي مصلحت بعضي از آن ها روشن و بعضي پنهان و برخي به نحوي است كه بيشتر عقل ها به آن ها پي نمي برند و در اين قسم است كه نور كمال بندگي، به تمام حقيقتش محقق مي شود ; زيرا در اعمالي كه حكمت و مصلحتش ظاهر باشد، چون انسان فطرتاً مايل به كمال است، تمايل به انجام آن عمل پيدا كرده و خود اين مطلب انگيزه اي براي انجام عمل مي شود و به فرمان برداري كمك مي نمايد و كمال و حقيقت بندگي به آن آشكار نمي شود.اما احكامي را كه خداوند مقرر داشته و عقل انسان از درك حقيقت آن عاجز است و به كنه معني و اثراتي كه بر آن مترتب است راه نمي يابد و طبيعت آدمي به آن انس ندارد، پذيرفتن آن نيست مگر به جهت صدور فرمان و قصد امتثال آن از حيث اين كه فرمان و دستور است و اطاعت آن واجب مي باشد.
انجام اين قبيل عبادات كه در تزكيه نفوس و برگرداندن آن ها از مقتضيات طبع و بدي و ستم و مايل گشتن نفوس به خداوند متعال و آراسته شدن به اخلاق حضرتش تأثير كامل دارد، شايسته است كه برترين انواع عبادت باشد.ندانستن حكمت و مصلحت، خصوصيات خواسته شده در برخي از عبادات، از حيث كميت و كيفيت، براي بعضي از مردم باعث تعجب و حيرت گشته و علت آن همانا ندانستن حقايق رازهاي تعبدات و انوار مكنونه در مجاهدات است.هر عملي كه بايد به قصد قربت انجام گيرد، هر اندازه كه دور از تصرفات عقلي باشد ـ خصوصاً اگر انسي به آن عمل نباشد و كلفت و مشقتي نيز در بر داشته باشد ـ حصول مقام بندگي و تعبد به آن عالي تر و ارزنده تر است و به انجام اين گونه عبادات است كه جان آدمي در برابر حضرت حق تعالي قرار مي گيرد و در دو جهان به راهي كه پايدار است، رهنمون مي شود.چه عالي و شيرين است كه انسان در برابر صدور تمام فرامين مولا ـ كه سرچشمه در علم و عدل و حكمت او دارد و چيزي جز جلب منفعت براي انسان و دفع ضرر از او در بر ندارد ـ تسليم باشد و آن فرامين، محض خاطر آن عزيز انجام گيرد و در درون و برون و ظاهر و باطن آدمي نسبت به آن فرامين هيچ چون و چرايي وجود نداشته باشد كه چون و چرا كار متكبران و دوري از اجراي قوانين حق، راه مفسدان است.
حج، آهنگ رشد و تعالي
اين قسمت از مجموع آياتي كه در سوره هاي بقره، آل عمران، توبه، ابراهيم، حج، بلد، تين آمده استفاده شده و براي اين كه خوانندگان عزيز بيشتر با قرآن كريم مأنوس شوند، آنان را به قرائت و تدبر در آيات اين سوره ها دعوت كرده و در اينجا فقط به دورنمايي از حقيقت اين آيات اشاره مي شود.حج، به پا خاستن و گرويدن و آهنگ كردن است. آهنگ كردن موجودي كوچك، ذره اي ناتوان، حقيري بي مقدار، فقيري بي مايه، در برابر بي نيازي مطلق، مولايي بزرگوار و كريمي مهربان. گردش عاشق شيدايي در اطراف محبوب با توجه به جهتي كه به سوي او نشان مي دهد، يعني خانه با عظمت كعبه.اين آهنگ كردن و به پاخاستن و گرويدن، در ميان عبادات دسته جمعي اسلام بزرگ ترين و باشكوه ترين عبادتي است كه مسلمانان به جاي مي آورند.
اين مراسم، براي ملت اسلام اگر برابر با تمام شرايط و قواعدش انجام گيرد، بزرگ ترين رمز وحدت و يگانگي و نشانه كاملي از وارستگي شؤون مادي و برترين وسيله تحكيم روابط، در بين ملل مسلمان است.
آري، جمع شدن ممتازان ملل اسلامي از تمام نقاط زمين به قصد پاكسازي درون و به نيت ايجاد همبستگي و خبردار شدن از تمام اوضاع حياتي يكديگر و شاهد منافع مادي و معنوي بودن، شكوه و جلالي بس عجيب دارد و يكي از بهترين راه هاي علاج دردها و معالجه بدبختي هاست.سالي يكبار جمع شدن عقلا و مستطيعان ملت اسلام در مركزي كه خداوند بزرگ امنيت آن را از هر سو به وسيله مقررات خاصش تأمين كرده، در ميان آداب الهي از مهم ترين آداب و در ميان مراسم از باعظمت ترين مراسم است.
البته مسلمانان از لحظه انعكاس نور حق در دل هاشان و از همان هنگامي كه زبانشان به كلمه توحيد و اقرار به معارف بازگرديده با طرق مختلفي كه حضرت او معين فرموده، از قبيل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، تعاون، احسان، تقوي، عدل و داد، محبت و همبستگي و... به سوي او آهنگ كرده و براي او به پا خاسته اند، بر گرد مركز اين حقايق گرديده اند و در هر مقامي نوعي حج به جاي آورده اند، ولي مسئله حج بالخصوص در ماه ذي الحجه در سرزمين مكه و كنار خانه خدا، امتيازات مخصوصي دارد كه ديگر احكام الهي آن را ندارند.چه نيكوست كه در جنب اين عمل عظيم، مكلف با بيداري دل از ابتدا تا انتهاي مراسم را توجه كند و آن گونه كه شايسته يك مهمان خداست قدم در وادي اجراي مناسك بگذارد، شايد شكوه معنوي حج ديده باطنش را باز كرده، بتواند عمق مسائل را بيابد و انقلابي در روح و عقلش ايجاد شده، از بند ظاهر رهيده به فضاي بي كران عالم معني قدم گذارد و با شاهباز انديشه به سوي محبوب به پرواز آيد.
حج و جهاد; رهبانيت در اسلام
مرحله نظر انداختن به اسرار و رموز و حقايق حج از دشوارترين مسائل اين مبحث است.اگر انسان بخواهد ملكوت واقعيت ها را بيابد و با آن ها متحد شود، رسيدن به اين مرتبه در صورتي ميسر است كه از بند شهوات حيواني و اوهام و خيالات و نفسانيات شيطاني آزاد شود، در اموري مادي به ضرورت و به اندازه شأن خود اكتفا كند و در تمام حركات و سكنات خويش در صدد باشد كه براي جلب رضاي دوست قدم بردارد.راستي، چگونه ممكن است انسان، غرق در امور غير الهي باشد و در عين حال، به فيوضات عالي رباني و اسرار ملكوتي دست يابد؟!

گروهي از مردم براي رسيدن به حقايق رباني و اسرار ناپيداي هستي، دست از شهر و ديار مي كشيدند، از شؤون مادي و زر و زيور دنيا روي برگردانده و از خلق عالم كناره گيري مي كردند و به شكاف كوه ها و تاريكي غارها پناه برده و در حصار رهبانيت قرار مي گرفتند، تا بهتر بتوانند با حضرت يار انس گرفته و از معنويات بهره مند شوند.ولي اسلام عزيز روش آنان را نادرست دانست و براي بدست آوردن حقايق آسماني، تكيه بر رهبانيت را ممنوع اعلام كرد و براي اين كه عاشقان اسرار و معارف به اهداف خود برسند، براي آنان برنامه هايي بس عالي و اعمالي بس نيكو قرار داد و به آنان وعده حتمي فرمود كه اگر از اين طرق حركت كنند، به خواسته هاي معنوي خود خواهند رسيد و هر كس كه از اين دستورها پيروي كرد به حقايقي كه بايد برسد، دست يافت.در مسئله رهبانيت و سير و سفر روحي و پختگي در راه سلوك از رسول اسلام (صلّي الله عليه وآله) سؤال شد: آيا آيين شما هم به آن دعوت مي كند ؟حضرت فرمود: در دين من رهبانيت، براي دست يافتن به فيوضات رباني، حج خانه حق و جهاد است.آري، براي سير در هر دو مسئله بايد از ديار و شهر و خانه و زن و فرزند دور شد و مدتي از آنان عزلت گزيد و بايد در هر دو سفر چشم
از زينت و زيور دنيا و آرايش مادي پوشيد، در صورت سير در اين دو سفر است كه انسان عادي تبديل به سلمان، مقداد، عمار، بلال، ميثم، حجر بن عدي و... شخصيت هاي ديگر مي شود كه هم خود به منافع
عالي معنوي مي رسند و هم ديگران را به عالي ترين منافع معنوي مي رساند. خداي مهربان به جاي رهبانيت و انزوا، جهاد در راهش و حج خانه اش را براي ملت اسلام قرار داد، تا از مسير صحيح و قانوني به حريم روحانيت الهي راه يابند. پروردگار متعال خانه خود را مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم قرار داد و موقعيت آن را بزرگ شمرد، عرفات را ميدان حرم خود ساخت و چنان در احترام آن خانه و اطرافش سفارش كرد كه كسي نتواند در آنجا صيد كند و از آن سرزمين پاك حتي يك گياه بيرون آورد و بسياري از برنامه هاي ديگر را از همگان منع كرد تا در اين رياضت به آدمي، درس نظم و خويشتن داري آموزد، كه زندگي متكي بر نظم سرشار از منافع مادي و معنوي است. آن كس كه به قصد خانه خدا حركت مي كند ; چنان است كه به آهنگ زيارت خدا مي رود و زيارت دوست لذتي دارد كه اگر كسي در عالم قلب و در دنياي معني به اين زيارت نائل گردد، آن چنان مست باده ديدار مي شود كه تا ابد از آن مستي بيرون نيايد.

ساقيا باده صبوح بده *** عاشقان را غذاي روح بده
باده عشق ده به ما مستان *** مي بده، «ما»ي ما زما بستان
در دلم نِه حلاوت مستي *** تا شود نيستي من هستي
زان صراحي كه جام رضوان است *** باده اي ده كه جرعه اش جان است
اي كِه بر ياد لعل دلجويت *** باده ناخورده مستم از بويت
نفسي بازپرس مستان را *** راحتي بخش مي پرستان را
سوختم سوختم در آتش شوق *** بي خودم كن دمي به باده ذوق
عجب آيد مرا ز باده پرست *** باده عشق ناچشيده و مست


منبع : برگرفته از کتاب در بارگاه نور استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه