منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
يارى و نصرت حق سبب شد كه حضرت آدم كلمات را از پيشگاه پروردگارش دريافت كند، و با تكيه بر آن كلمات و تحقق و مفاهيم و معانىاش در مشاعر و قلب و جانش به توبه قابل پذيرش موفق شود و مقامات از دست رفته پس از هبوطش را به دست آورد. «1» يارى و نصرت حق سبب شد كه نوح با نفرات اندكش از ستم و بيداد ملتى كافر و لجباز و متعصب و فاجر و بدكار نجات يابد و پس از آن عمرى با آرامش و امنيت به تبليغ دين و تربيت مردم و بندگى و عبادت بپردازد. «2» يارى و نصرت حق سبب شد كه دشمنان ابراهيم كه كافرانى بدطينت، و بدكارانى آلوده به رذالت بودند، تا جائى كه فتواى كشتن ابراهيم را صادر كردند، و آتشى فراوان و مهيب براى سوزاندن او فراهم آوردند، نيرنگشان نقش بر آب شود، و به پستى و ذلت و خوارى و شكست دچار گردند و آن انسان ملكوتى بارى هميشه در سايه لطف خدا از شر آنان آسوده شود. «3» يارى و نصرت حق سبب شد كه موسى و هارون و مطيعان آن دو بزرگوار از اندوه بزرگ، و از چنگال ظالمانه فرعون و فرعونيان نجات يابند، و ستمگران در آب نيل غرق شوند و به عمر پر گناه و فسادشان خاتمه داده شود. «4» يارى و نصرت حق سبب شد كه حضرت لوط و اهلش از شر قومى كه در فساد و تباهى از بدترين اقوام روزگار بودند، و دست به گناهانى مىزدند كه پيش از آنان سابقه نداشت نجات يابد و پس از آن عمرى را به تبليغ دين و عبادت سپرى نمايد. «5» يارى و نصرت حق سبب شد كه حضرت يونس از ميان شكم ماهى كه احدى از جهانيان به آن دسترسى نداشت نجات يابد، و اگر يارى پروردگار مهربان نبود تا قيامت در آن زندان سيار گرفتار بود و همه راههاى نجات بر او بسته مىماند. «6» يارى و نصرت حق سبب شد كه پيامبر اسلام با نفرات اندكش در برابر دشمنان لوج با نفرات فراوان و بسيارشان پيروز شود، و پرچم توحيد را برافرازد، و دين خدا را در برابر حوادث روزگار بيمه كند. «7»
يارى و نصرت حق نسبت به همه پيامبران و مؤمنان امرى يقينى و مسلم است و اين پيامبران و مؤمنان هستند كه در دنيا و آخرت با يارى و نصرت حق بر هر چه ضد آنان است پيروزند. «8» مردم اگر با آراسته شدن به ايمان و رعايت تقوا، و انجام عمل صالح، و تولا و تبرا، و امر به معروف و نهى از منكر، و جهاد در راه خدا به نصرت حق برخيزند، بىتريد يارى خدا به آنان مىرسد و پروردگار مهربان قدمهايشان را در صراط مستقيم استوار مىداد.
إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ.
قرآن مجيد به اين حقيقت هشدار مىدهد كه يارى و نصرت جز از سوى خدا به كسى نمىرسد، اوست كه بايد قلوب را متوجه انسان نمايد، و ابزار و وسايل نصرت را فراهم كند تا انسان در تمام ميدانهاى مبارزه ظاهرى و نهانى پيروز شود.
«وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ:» «9»
و يارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شكست ناپذير و حكيم نيست.
خداى مهربان نصرت رسانيدن به مؤمنان و يارى آنان را بر خود حتم و لازم فرموده، چنان كه در قرآن مجيد مىفرمايد:
«وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ:»
و يارى مؤمنان حقى لازم بر عهده ماست.
با توجه به اين آيات، و تحقق نصرت و يارى خدا نسبت به پيامبران و مؤمنان در هر عصر و زمانى، لازم است نمازگزار بدون هيچ شائبهاى و با خلوص و يقين و اميد قطعى پيشگاه حضرت رب العزه بگويد:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.
محققان از اهل بصيرت، و دانايان حوزه طريقت، و واصلان به حريم حقيقت گويند:
عبادت آن است كه دل به آثار معرفت حق سبحانه مشغول باشد، و روح به انوار مشاهده، و تن به لوازم خدمت وى، و زبان به شكرگزارى نعمت او، رضا به قضايش نشانه بندگى است، شكيبائى بر بلايش علامت دل زندگى. «10» عزيزى گفته: گفتن اين كلمات آسان است ولى متحقق شدن به معانى آن كار مردان است، به هنگام نماز از دعوى دروغى كه در اياك نعبد مىكنى شرم دار، نمازگزار با خداى راز مىگويد، اهل راز كسى است كه در هيچ زمان خلاف فرمان صاحب راز نكند، و پاسبان افعال و اقوال خود باشد، از سر غفلت به جايگاه نماز در آمدن و به طريق عادت در نماز ايستادن و به هزار انديشه باطل و خيال واهى مشغول بودن بتكده هواى نفسانى و وسوسههاى شيطانى را قبله پرستش ساختن و اياك نعبد بر زبان راندن، و طرح ملازمت سلطان و حاكم و امير و وزير و ثروتمند انداختن و از اينان كه خود از همه تهيدستترند يارى خواستن وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ خواندن و با اين همه خود را از اهل نماز و محرم راز دانستن، زهى تصور باطل، زهى خيال محال. «11» ابوالفتوح رازى فرموده: بدان كه عبادت اسمى است شامل افعال قلوب و افعال جوارح: اما افعال قلوب به اين است كه به دل خاضع و خاشع باشد و در عبادت جز معبود را قصد نكند، و نيتش را خالص نمايد و از هر نوع شائبه دور دارد، و افعال اعضا و جوارح آن است كه بر وجه مشروع و برابر فرمان حق انجام دهد، و به اين نكته توجه داشته باشد كه ترك محرمات و گناهان از مصاديق حقيقى عبادت است چنان كه از رسول اسلام روايت شده به ابوذر فرمود:
«كن ورعا تكن اعبد الناس:»
پاك دامن و پارسا باش، تا عابدترين مردم باشى در هر صورت بنده واقعى و عبد حقيقى كسى است كه خواسته مولايش را بر خواسته خود ترجيح دهد، و در همه لحظات گوش به فرمان معبود باشد، و از فرمانهاى محبوبش سر نپيچد، و در همه حالات از حضرت يار كمك و نصرت خواهد.
گويند: يكى از شايستگان به بازار رفت تا غلامى بخرد، غلامى را نزدش آوردند گفت: اى غلام چه نام دارى؟ گفت: فلان، گفت: كارت چيست؟ گفت: فلان، گفت: اين را نخواهم ديگرى بيار، غلامى ديگر آوردند گفت: غلام نامت چيست؟ گفت: آنچه مرا به آن خوانى، گفت: چه مىخورى، گفت: آنچه توام عنايت كنى، گفت: چه پوشى گفت: آنچه توام پوشانى، گفت: چه انجام دهى گفت: آنچه توام فرمائى گفت: چه اختيار كنى؟ گفت: من بندهام بنده را نسبت به اختيار چه كار؟ خريدار گفت: اين بنده راستين است و او را خريد. «12» پيامبران الهى و امامان معصوم به بندگى و عبوديت نسبت به حق افتخار مىكردند، و در موقعيتهاى مختلف اين مايه افتخار را اعلام مىداشتند.
طاووس يمانى مىگويد: در مسجد الحرام آمدم، علىبنالحسين زينالعابدين (ع) را ديدم در حجر اسماعيل نماز مىخواند و دعا مىكرد، گفتم: مردى صالح از اهل بيت نبوت است بروم دعايش را گوش كنم كه در دعا چه مىگويد؟ چون از نماز فارغ شد سر بر زمين نهاد و مىگفت:
«عبدك بفنائك، اسيرك بفنائك، مسكينك بفنائك، سائلك بفنائك، يشكو اليك ما لا يخفى عليك:»
بنده تو به درگاه توست، اسير تو به درگاه توست، مسكين و نيازمند تو به درگاه توست، گدا وسايل تو به درگاه توست، آنچه را بر تو پوشيده نيست به حضرت تو شكايت مىكند. «13» عبادت و عبوديت مقام بلند و مرتبه شريفى است، بر اين مقام بلند و مرتبه شريف آياتى از كتاب خدا دلالت دارد:
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ (97)، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (98)، وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ: «14»
و بىترديد ما آگاهيم كه تو از آنچه دشمنان مىگويند دلتنگ مىشوى پس [براى دفع دلتنگى] پروردگارت را همراه با ستايش تسبيح گوى و از سجده كنندگان باش، و پروردگارت را تا هنگامى كه تو را مرگ بيايد بندگى كن.
به دو صورت مىتوان به اين آيات به مقام رفيع بندگى و شرف عبوديت استدلال كرد:
1- خداى مهربان پيامبرش را به مواظبت بر عبادت و بندگى تا آمدن مرگ فرمان داده است و از اين فرمان ملكوتى استفاده مىشود كه اخلال به عبادت در وقتى از اوقات جايز نيست، و اين معنا دلالت بر نهايت جلالت و بزرگى مسئله عبادت و بندگى دارد.
2- درمان تنگدلى از نظر حق با چهار حقيقت ميسر است:
تسبيح، تحميد، سجده، عبادت، آرى اين چهار حقيقت كه هر كدامش نوعى از عبادت است تنگدلى را از ميان برمىدارد، و حالت عالى شرح صدر و حوصله فوقالعاده براى انسان مىآورد، زيرا عبادت بازگشت از خلق به سوى حق است، و چون انسان از خلق فارغ و آسوده شود، و در حريم قرب حق قرار گيرد از دلتنگى در مىآيد و در فضائى وسيع از شرح صدر و حوصله زياد قرار مىگيرد.
در آيه ديگر مىخوانيم:
سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا .... «15»
از هر عيب و نقصى منزه و پاك است خدائى كه شبى بندهاش را سير و حركت داد.
يقيناً اگر عبوديت از اشرف مقامات نبود، خدا پيامبرش را در برترين مقامات معراج به اين صفت وصف نمىفرمود.
ديگر آيهاى كه بر برترى مقام عبوديت و اشرفيت آن بر ساير امور دلالت دارد نقل گفتار عيسى است كه در گهواره گفت:
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ: «16»
با گفتن اين حقيقت كه من بنده خدا هستم طهارت و پاكى مادرش را از گناهى كه يهود نسبت به او گمان مىبردند ثابت كرد، و وجود خود را از طعنه بىخبران آزاد ساخت، و خود را كليدى براى همه خيرات و سبب دفع آفات معرفى نمود، او كه به راستى و درستى ادعاى بندگى و عبداللهى نمود عاقبت حضرت حق چنان كه قرآن مىفرمايد:
وَ رافِعُكَ إِلَيَ «17»
او را به سوى خود رفعت داد، و به جايگاه امن و امان در ملكوت اعلى برد.
بر اين اساس اگر كسى در عمر هفتاد هشتاد ساله خود يا كمتر يا بيشتر به راستى و درستى ادعاى بندگى خدا كند و اين ادعا را با عمل و اخلاقش ثابت نمايد چگونه از بهشت قيامت و مقام قرب حق محروم شود؟
ديگر آيهاى كه به مقام رفيع و شريف عبوديت اشارت دارد اين آيه است:
إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى: «18» اى موسى، همانا من خدايم كه معبودى جز من نيست، پس مرا بندگى كن و از من اطاعت نماى و نماز را براى ياد من برپا دار.
خداى بزرگ در اين آيه شريفه موسى را پس از توحيد به بندگى و عبوديت فرمان داد، زيرا توحيد ريشه و اصل است و بندگى تنهى آن، توحيد درخت است و عبوديت و بندگى ميوه و محصول آن، و قوام و پر جائى براى يكى از آن دو جز به ديگرى نيست. «19» در اين بخش لازم مىدانم به بخشى از روايات باب بندگى و عبوديت اشاره كنم تا رفعت و شرف اين مقام بيش از پيش براى عاشقان عبادت و عاملان به فرمان خداى بزرگ روشن شود.
حضرت صادق (ع) از قول خداى تبارك وتعالى روايت مىكند كه حضرت حق فرمود:
«يا عبادى الصديقين، تنعموا بعبادتى فى الدنيا، فانكم تنعمون؟ بها فى الآخرة:» «20»
اى بندگان صديق من در دنيا به عبادت و بندگى من متنعم شويد، كه در آخرت به وسيله آن از همه نعمتهاى ابدى من متنعم مىشويد.
و نيز آن حضرت از رسول خدا روايت مىكند كه فرمود:
«افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده وتفرغ لها فهو لايبالى على ما اصبح من الدنيا على عسر ام على يسر:» «21»
برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت و بندگى است و آن را به آغوش مىكشد و از دل به آن محبت مىورزد، و با بدن به آن عمل مىكند، و خود را براى انجام آن از هر دل مشغولى فارغ مىسازد، پس اوست كه باك ندارد در دنيا در سختى و مشقت باشد يا رفاه و راحت.
حضرت زينالعابدين (ع) فرمود:
«من عمل بما افترض الله عليه فهو من اعبد الناس:»
هر كس به آنچه خدا بر او واجب نموده عمل كند، از عابدترين مردم است. «22» رسول خدا فرمود:
«تفرّغوا لطاعةالله وعبادته، قبل ان ينزل بكم من البلاء ما يشغلكم عن العبادة:» «23»
براى طاعت و بندگى خدا خود را از هر گونه دل مشغولى فارغ كنيد، پيش از آن كه از بلا چيزى بر شما فرود آيد كه از عبادت و بندگى به كارى ديگر سرگرمتان سازد.
از خداى تبارك و تعالى روايت شده است كه در برخى از كتابهاى آسمانىاش فرموده:
«يا بن آدم انا حى لا اموت اطعنى فيما امرتك حتى اجعلك حيا لاتموت، يا بن آدم انا اقول للشيئ كن فيكون اطعنى فيما امرتك اجعلك تقول للشيئ كن فيكون.» «24»
پسر آدم من زندهاى هستم كه مرگ و نابودى برايم نيست، در امورى كه تو را به انجام آن فرمان دادهام از من اطاعت كن تا تو را زندهاى كه نمىميرد قرار دهم، پسر آدم من چون به وجود آمدن چيزى را اراده كنم مىگويم باش پس موجود مىشود، در امورى كه تو را به انجام آن فرمان دادهام از من اطاعت كن تا تو را آن چنان قرار دهم كه چون چيزى را اراده كنى بگوئى باش پس موجود شود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 37.
(2)- انبياء 77.
(3)- صافات 98.
(4)- صافات 115.
(5)- صافات 134.
(6)- صافات 142- 144.
(7)- آل عمران 123- توبه 25.
(8)- محمد 7.
(9)- آل عمران 126.
(10)- تفسير فاتحة الكتاب 135.
(11)- تفسير فاتحة الكتاب 139.
(12)- روح الجنان ج 1، ص 50.
(13)- روح الجنان ج 1، ص 51.
(14)- حجر، 97- 99.
(15)- اسراء 1.
(16)- مريم، 30.
(17)- آلعمران 55.
(18)- طه 14.
(19)- تفسير كبير، ج 1، ص 250.
(20)- اصول كافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.
(21)- اصول كافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.
(22)- كافى 6 جلدى ج 4، ص 256، حديث 7.
(23)- ميزان الحكمه ج 3، ص 1797.
(24)- مستدرك الوسايل ج 11، ص 344، حديث 12875.
منبع : پایگاه عرفان