منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
از پيامبر بزرگ اسلام رواياتى در رابطه با نماز نقل شده است از جمله:
«ليكن اكثر همك الصلاة فانها رأس الاسلام بعد الاقرار بالدين:» «1»
بايد بيشترين همت و قصدت نماز باشد، زيرا نماز پس از اقرار به دين رأس اسلام است.
«الصلاة عمود الدين من تركها فقد هدم الدين:» «2»
نماز ستون دين است، كسى كه آن را ترك كند و از خواندنش امتناع ورزد مسلماً ساختمان دين را ويران كرده است.
«العهد الذى بيننا و بينهم الصلاة فمن تركها فقد كفر:» «3»
پيمان ديندارى ميان من و امتم نماز است، پس كسى كه نماز را ترك كند تحقيقاً در گردونه كفر و ناسپاسى افتاده است.
«اذا قام العبد الى الصلاة فكان هواه و قلبه الى الله تعالى انصرف كيوم ولدته امه:» «4»
هنگامى كه عبد به اقامه نماز برخاست، پس ميل و رغبتش و دلش در نماز متوجه خداى تعالى بود، نماز را به پايان مىبرد در حالى كه از پاكى و طهارت و آمرزش گناه مانند روزى است كه مادر او را به دنيا آورده است.
«الشيطان يرعب من بنى آدم ما حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضيعهن تجرأ عليه و اوقعه فى العظائم:» «5»
شيطان از فرزندان آدم تا زمانى كه بر نمازهاى پنجگانه محافظت دارند مىترسد، زمانى كه نمازها را ضايع كنند و از خواندن آنها امتناع ورزند بر آنان جرأت پيدا مىكند، و آنان را در بلاها و گناهان بزرگ مىاندازد.
حضرت باقر (ع) مىفرمايد:
«ان اول ما يحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل ما سواها:» «6»
بىترديد اولين چيزى كه عبد را به آن محاسبه مىكنند نماز است، در نهايت اگر پذيرفته شود ديگر اعمال هم پذيرفته خواهد شد.
در حديث قدسى آمده:
«هذه الصلوات الخمس من صلاهن لوقتهن و حافظ عليهن لقينى يوم القيامة و له عندى عهد ادخله به الجنة و من لم يصلهن لوقتهن و لم يحافظ عليهن فذلك الى ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له:» «7»
اين است نمازهاى پنجگانه، كسى كه آنها را در وقت معينش به جاى آورد و بر شرايط ظاهر و باطنش محافظت كند به لقاء من در قيامت نايل مىشود در آن روز نزد من براى او پيمانى است كه وى را به سبب آن پيمان وارد بهشت مىكنم، و كسى كه آنها را در وقت لازم و معينش به جاى نياورد، و توجهى به شرايط ظاهر و باطنش ننمايد، اختيار با من است، اگر بخواهم كيفرش مىدهم، و اگر بخواهم او را مىآمرزم.
حضرت باقر (ع) در رابطه با عاشقان نماز و مشتاقان بندگى و عبادت كه شرايط ظاهرى و باطنى نماز را رعايت مىكردند، مىفرمايد:
اميرالمؤمنين در عراق نماز صبح را با مردم به جماعت به جاى آوردند، سپس رو به آنان كردند و به موعظه آنان برخاسته و گريستند و مردم را نيز از خوف خدا به گريه انداختند.
سپس فرمودند: به خدا سوگند اقوامى را در زمان دوستم رسول خدا مىشناختم كه شب را به روز مىآوردند و روز را به شب در حالى كه ژوليده موى، و غبار آلود و شكم خالى بودند، [شكمى خالى از حرام يا به سبب روزه، يا به علت كمخورى تا بتوانند با نشاط و قدرت به بندگى برخيزند] ميان پيشانى آنان چون زانوى ورم كرده بز از كثرت سجده پينه داشت، شب را براى پروردگارشان به سجده و قيام بودند، با خداى خود مناجات داشتند و از معبودشان نجات خويش را از عذاب درخواست مىكردند، به خدا سوگند آنان را در اين حال ديدم در حالى از اين كه عباداتشان پذيرفته نشود مىترسيدند، و از كيفر و عذاب خدا در حالت بيم به سر مىبردند!! «8» صاحب كشف الاسرار مىگويد: در قرآن مجيد هزار جاى از نماز سخن به ميان آمده است، اين هزار مرحله به صورت فرمان به نماز، و خبر از نماز و بيان پاداش آن، و توضيح كيفر ترك آن است، چه به صورت تصريح و چه بر وجه تعريض.
بدانكه هيچ عبادت مانند نماز نيست، و هر كه آن را رها كند و به جاى نياورد دليل بر اين است كه وى را اندر دل نياز نيست و اندر جان با آفريدگار راز نيست. «9»
آيا نماز را نيكو به جاى مىآورى؟
حاتم زاهد بر عاصم بن يوسف وارد شد، عاصم به او گفت: اى حاتم آيا نماز را نيكو به جاى آوردهاى؟ حاتم گفت آرى، عاصم گفت: چگونه نماز به جاى مىآورى؟ گفت: هنگامى كه وقت نماز نزديك مىشود وضوى جامع و كامل مىگيرم، سپس در مكانى كه بايد نماز بگزارم راست و مستقيم مىايستم، تا همه اعضايم آرام بگيرد، كعبه را ميان دو ديده مشاهده مىكنم، و مقام را روبروى سينهام، و خدا را بر فراز خود مىبينم، خدائى كه آنچه در قلب من است مىداند، قدمم بر صراط؟، و بهشت در طرف راست و دوزخ در طرف چپم و ملك الموت پشت سرم!
گمان مىكنم كه اين آخرين نماز من است، سپس به نيكى تكبير مىگويم و با فكر و انديشه و تأمل و دقت به قرائت حمد و سوره مىپردازم، و با فروتنى و تواضع ركوع مىكنم، و با تضرع و خاكسارى سجده به جاى مىآورم آنگاه مىنشينم و بر پايه اميد به حق تشهد مىخوانم، سپس بر اساس سنت پيامبر سلام مىگويم آنگاه ميان خوف و رجا از جاى بر مىخيزم و بر صبر و استقامت در بندگى توجه مىكنم و در حفظ آن مىكوشم. عاصم گفت: اين است نماز تو گفت: آرى سى سال است اينگونه به نماز قيام دارم، عاصم گريست و گفت: من تا كنون به اين صورت نماز نخواندهام! «10» وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ: [اگر منظور زكات باشد ج 5 ميزان از ص 2182 ديده شود]
مما مركب از حرف من و حرف ما مىباشد، حرف من در اين آيه شريفه به نظر گروهى از مفسران بزرگ به معناى بعضيت است «11»، به اين خاطر در اصطلاح اهل ادب از آن تعبير به من تبعيضيه شده است، و حرف ما در اين تركيب ماى موصوله است.
رزق به معناى دارائىها و امكانات مادى و معنوى است كه حضرت حق از باب لطف و احسان به انسان عطا مىكند.
يُنْفِقُونَ: جمع مذكر از باب افعال است كه ثلاثى مجردش نفق است، نفق به معناى شكاف و خلأ است، چون اين كلمه به باب افعال برده شود و به صورت انفاق در آيد به معناى پر كردن خلأ و ترميم شكاف است.
با توجه به مفاهيم لغوى آيه و با استفاده از عموميت ماى موصوله در مما رزقناهم ترجمه آيه شريفه به طور تقريب به اين صورت است.
اهل تقوا كسانى هستند كه بخشى از مجموع امكانات مادى و معنوى خدا داده خود را براى از ميان برداشتن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزينه مىكنند.
از ضمير جمع نا در جمله رزقناهم استفاده مىشود كه مالك حقيقى و اصلى مجموع امكاناتى كه در اختيار انسان است خداست، و انسان جز جانشينى موقت از سوى خدا براى تصرف در آن امكانات نيست، چنان كه در سوره مباركه حديد به اين حقيقت تصريح شده است:
وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ: «12»
و از بخشى از امكاناتى كه شما را به عنوان جانشين خود در تصرف در آن قرار دادهام براى پر كردن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزينه كنيد.
قرآن مجموعه هستى و همه امكانات آفرينش و آنچه را در آسمانها و زمين است كه بخش بسيار اندكى از امكانات زمين در اختيار انسان است در سيطره مالكيت خدا مىداند، و اهل امكانات را مورد عتاب قرار مىدهد كه چرا در راه خدا از امكاناتى كه در دسترس آنان است انفاق نمىكنند:
وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «13»
و شما را چيست كه در مقام انفاق و هزينه كردن اموال و امكانات در راه خدا اقدام نمىكنيد؟ در حالى كه همه ميراث آسمانها و زمين فقط در سيطره مالكيت خداست.
انفاق در راه خدا براى از ميان بردن خلأ مادى و معنوى مردم كه پس از ايمان به غيبت و اقامه نماز ذكر شده از عبادات بسيار بزرگ اسلامى، و از دافعههاى پرقدرت بخل، يا در صورتى كه بخيل وارد گردونه آن گردد بهترين داروى علاج بخش بخل است، و اين كه حضرت حق انفاق را به بخشى و برخى از امكانات تكليف فرموده براى اين است كه از اسراف و تبذير اهل جود و سخاوت و اهلبندگى و عبادت كه روشى مذموم و ناپسند است پيشگيرى كند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار 77 ص 127.
(2)- كشف الاسرار ج 1 ص 47.
(3)- كشف الاسرار ج 1 ص 47.
(4)- بحار 84 ص 261.
(5)- بحار ج 82 ص 202.
(6)- بحار ج 83 ص 25.
(7)- كلمة الله 263 به نقل از فروع كافى.
(8)- كافى ج 2 ص 236.
(9)- كشف الاسرار ميبدى ج 1 ص 47.
(10)- روح البيان ج 1 ص 60.
(11)- فخر رازى ج 1 ص 31- روح البيان ج 1 ص 64- تفسير محى الدين ج 1 ص 18.
(12)- حديد 7.
(13)- حديد 10.
منبع : پایگاه عرفان