بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
بخشی از آیات قرآن کریم، آیاتی است که خداوند علیم ارزشهای اولیای الهی و انسانهای مقرّب را در آن آیات بیان فرموده است، و زیارت جامعه کبیره - آن زیارت بینظیری که حاوی هویت و شخصیت ائمه طاهرین(علیهمالسلام) است – و فرمایشات امام هادی(علیهالسلام) میباشد، متضمن بیان این آیات قرآن است.
اهمیت زیارت جامعه کبیره
بدون معرفت به این آیات و درک اعماق الهی و ملکوتی زیارت جامعه کبیره، امامان ما شناخته نمیشوند. فردی که بیگانه از این آیات و بیگانه از زیارت جامعه کبیره باشد، در واقع بیگانه از هویت، شخصیت و کمالات ائمه طاهرین(علیهمالسلام) است. بخش عمدهای از مردم چه در گذشته و چه در امروز، ائمه طاهرین(علیهمالسلام) را تنها به اسم میشناسند، نه به رسم؛ به عبارت دیگر میتوان گفت که شناخت و معرفت آنان شرح الاسم است، نه شرحالرسم. این نوع شناخت و معرفت، برای هر مرد و زن مؤمنی، خسارت بسیار سنگینی است.
ائمهاطهار(علیهمالسلام) کشتی نجات
بر ما روحانیون که لباس خدمت و نوکری ائمه طاهرین(علیهمالسلام) را بر تن کردهایم، واجب است - نه مستحب - که اول خودمان با عمق معانی این آیات و زیارت جامعه آشنا شویم، و بعد این معرفت را به زبان قوم و به سبک قابل فهمِ مردم، به آنان انتقال بدهیم. این مسئولیتی است که تعطیل کردن و انجام ندادن آن در پیشگاه پروردگار عالم مؤاخذه دارد؛ چرا که توحید خالص و معاد به معنای واقعی، حلال و حرام الهی و مسائل اخلاقی، فقط از ناحیه این بزرگواران و ذوات مقدس باید گرفته شود و آن هم با شناخت و معرفت میسر است، که بشناسیم و بفهمیم که در دنیا و آخرت، کشتی نجات ما ائمه طاهرین(علیهمالسلام) هستند، که بدون تمسک به این کشتی نجات، غرق شدن انسانها در دنیا و در این دریای طوفانی فساد و نیز در آخرت و در دوزخ یقینی و قطعی است.
پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید:
«مَثَلُ اَهْلِ بَیْتِی کَمَثَل سَفِینَةُ نُوحٍ؛ مَن رَکَبِهَا نَجَاة و مَنْ تَرَکَ عَنهَا غَرِق...»[1]
مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است، هر که بر آن سوار شود نجات یافته و هر که آن را ترک کند، غرق میشود.
انحراف، عامل جدایی از اهل بیت(علیهمالسلام)
اسلام غیر از اهل بیت (علیهمالسلام)، اسلام نیست؛ بلکه یک فرهنگ ساخت زمینیان است که بعد از درگذشت پیغمبر به صورت بتپرستی مدرن پایهگذاری شد. به دلیل اینکه در مکه زمینه براندازی اسلام وجود نداشت، آنان دیدند که نمیتوانند آن سیصد و شصت بت مکه را دوباره برگردانند؛ لذا آمدند و دو تا بت زنده را علم کردند.
شما در کتابهای غیر شیعه میبینید جایگاهی که برای بیگانگان از پروردگار ساختند، خیلی از جایگاه پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مهمتر است. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در برابر آنان چنان که اتقان سیوطی[2] دارد، جاهل معرفی کردند و آنان را معلم پیغمبر میدانستند. یک بخش از مطالب کتاب اتقان این است که: سوالات مهمی که از رسول خدا میشده، حضرت منتظر وحی بودند تا جواب سؤال را بدهند. یکی از همین بتها که بعدا علم شد، به پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میگفت: اگر به این شکل جواب بدهی خوب است، و پرسشکننده قانع میشود.
سیوطی در کتاب خود مینویسد که جبرئیل برای پاسخ به سؤال آن حضرت نازل میشد و بر طبق رای آن بت، آیه نازل میکرد. این مطلب در باب مفصلی از کتاب اوست؛ « باب ما نزل علی رای فلان»؛ چون پیغمبر دانش آن را نداشت که جواب بدهد؛ لذا او جواب میداد. این نوعی از بتپرستی مدرن است.
هدایتگری ائمهاطهار(علیهمالسلام)
به ما دستور داده شده است تا دین خالص، توحید خالص، معادی که خدا و انبیاء مطرح کردهاند و مسائل عالی اخلاقی، فردی، اجتماعی، خانوادگی، دنیایی، آخرتی، مادی و معنوی خویش را از ائمه طاهرین(علیهمالسلام) بگیریم.
وجود مبارک ائمهاطهار(علیهمالسلام) با توجه به نوع آن آیات و این زیارت جامعه کبیره، هدایتگر واقعی بودند؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید:
وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا [3]
گرچه در آیه بعد نام تعدادی از پیغمبران برده شده است، ولی با عنایت به روایات بسیار مهم ما، شعاع پرتو این آیة: «جعلنا هم ائمة»، کاملا ائمه طاهرین(علیهمالسلام) را در برگرفته است؛ لذا امامت منصب الهی است و انتصابی از طرف عدهای نیست؛ از این رو جعل امامت، وقف یک وجود است، آن هم وجود مقدس پروردگار است. قرآن کریم در همین زمینه میفرماید:
مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ [4]
امامت، منصب الهی
انسانها توان آن را ندارند که در این جعل الهی دخالت کنند؛ اما در تغییر اراده پروردگار موفق نیستند و لذا به خدا شرک ورزیدند و ظلم عظیمی را مرتکب شدند که از بعد از رحلت پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تاکنون این ظلم و شرک جبران نشده و روز به روز هم این ظلم عظیم، هم امت اسلامی را زخمی کرده است، و هم کل مردم شرق و غرب را محروم از وجود تعالیم و دستاوردهای ائمه طاهرین(علیهمالسلام) نموده است.
گناهی که بعد از رحلت پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ظهور کرد، در گذشته عالم، نمونه این گناه وجود نداشت که چهار نفر دور همدیگر جمع شوند و یک چنین گناهی را مرتکب شوند و امتهای اسلامی را از هم متفرق کنند.
معرفت به ائمهطاهرین (علیهمالسلام)
معرفت به این بزرگواران، از اصول دین، حقیقت دین و حقیقت وجود است و سرانجام اینکه، هستی متکی به معنویت ائمه طاهرین(علیهمالسلام) است. روشنایی و نور قیامت، متکی به ائمه طاهرین(علیهمالسلام) است. هنگامی که امام زینالعابدین(علیهالسلام) گلوی بریده پدر بزرگوار خود را روی خاک قبر گذاشت، فرمود:
«و اما الآخرة فبنور وجهک مشرقه»[5]
هر یک از آن ذوات مقدس، کل آخرت را روشن میکنند؛ چه برسد به بقیه آنان و چه برسد به ریشه و اصل آنان، یعنی وجود مقدس صدیقه کبری(علیها السلام).
این مطالب را من با اعتقاد و با یقین میگویم، حدود پنجاه سال است که با آیات و دعاها و روایات سروکار دارم و مطالعه میکنم و خدا را هم شکر میکنم.
گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را ور کیمیا دهندت بیمعرفت گدایی[6]
ائمه، مشعل هدایت
با توجه به آن آیات و این زیارت جامعه، انسان کاملا یقین میکند که مشعل هدایت به طرف تمام حقایق و معارف، ائمه طاهرین(علیهمالسلام) هستند، و نیز یقین میکند که خداوند میفرماید:
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ [7]
وجود ائمهاطهار(علیهمالسلام) هر خیری را به فعلیت رساندند، بلکه اصلا وجود خودشان خیر محض است، منبع کل شرف و خیر هستند. انسان واقعاً میفهمد که حل تمام مشکلات فکری، روانی، قلبی، اعتقادی، و اخلاقی او، کار آنان است و این گره را در تمام این نواحی، آنان باز میکنند. وقتی انسان به حریم ملکوتی روایات و دعاهای آنان رجوع میکند، شک و تردید او معالجه میشود، و بطلان دیگر فرهنگها برای انسان ثابت میشود؛ به عبارت دیگر حق بودن این فرهنگ برای او آفتابی و یقینی میشود.
امامان، حلّال مشکلات مردم
ائمهاطهار(علیهمالسلام) در زمان حیات ظاهری خودشان، حلّال مشکلات مادی مردم هم بودند و برای حل مشکل آنان، به همه نظر داشتند. امام رضا(علیه السلام) از منطقه مرو به حضرت جواد(علیه السلام) نامه نوشتند که از درب کوچک خانهمان رفت و آمد نکن، درب کوچک را ببند و از درب بزرگ رفت و آمد کن و هر روز هم با خودت کیسههای پنجاه درهمی و بیست و پنج درهمی بردار؛ هنگامی که اقوام را در کوچه و خیابان دیدی، به آنان کیسه پنجاه درهمی تحویل بده، حال میخواهند مستحق باشند یا نباشند؛ اما دیگران را که دیدی، به آنان کیسه بیست و پنج درهمی تحویل بده.
دلسوزی حضرت زهرا(علیهاالسلام) نسبت به شیعیان
وجود مبارک ائمهاطهار(علیهمالسلام) مظهر «یا باسط الیدین بالعطیه»، هم در دنیا و هم در آخرت هستند. در روایات آمده است وقتی پروردگار مهربان به حضرت صدیقه طاهره(علیها السلام) امر میکند به بهشت برو، امر را اطاعت میکند، و در ورودی بهشت میایستد، خطاب میرسد: حبیبه من! چرا وارد بهشت نمیشوی؟ به پروردگار عالم میگوید من نمیخواهم تنها وارد بهشت شوم، خطاب میرسد «اِسْأل ماشئت»؛ هر چی میخواهی بخواه که راحت وارد بهشت شوی. میگوید: خدایا هر کسی در دنیا با ما رابطه داشته و اهل محبت به ما بوده و به ما اقتدا نموده به ویژه آنهایی که اهل گریه بر ما و بر حسین ما بودند، میخواهم وارد بهشت شوند؛ خطاب میرسد: همه را با خود ببر.
الان هم که دوازدهمین عزیزشان غایب است، در سایه ولایت آن وجود مقدس و تکیه بر آنان مشکلات مادی مردم حل میشود. از برکت جلسات ماه رمضان و محرم و صفر، در طول هزار و پانصد سال است که مسجدها، حسینیهها ساخته شده و جهیزیهها و قرضها پرداخت شده و مشکلات زیادی حل شده است و تمام این آثار خیر به برکت ذوات مقدس است.
ائمهاطهار(علیهمالسلام) منشاء خیرات
ما روی منبرها با دلگرم کردن مردم به ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) و به وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به اهل بیت(علیهمالسلام)، مردم را در گردونه سخا و جود میآوریم و برای امور معنوی و مادی شیعه بیملاحظه پول خرج میکنند، واقعاً این را ما با چشم داریم میبینیم، ما به پولدار کریم بگوییم کار خیر است، ده میلیون بده، میگوید برو آقا! اما برای یک خیر عظیمی، یکی از رفقای خودم که از دنیا رفته، میگوید: رفتم حرم ابی عبدالله(علیهمالسلام) دیدم حاج محمد حسین کاشانی سازنده مسجد ارگ تهران روی ویلچر است، گفتم آقا برای کاری جهت حضرت سید الشهدا (علیهمالسلام) داریم پول جمع میکنیم، چیزی میدهی؟ گفت بله، دسته چک را درآورد، گفت بنویس، گفت قلم من اشتباه شد، دو هزار تومان میخواستم بنویسم، هفتاد سال پیش نوشتم بیست هزار تومان. بیست هزار تومان در آن سال در تهران پنج تا خانه میدادند، گفتم امضا کنید، تا قلم را آورد جلوی چک گفتم حاجی عینک بگذار، ببین من چه نوشتم، گفت من برای ابی عبداللهالحسین عینک بگذارم؟ من هر چی نوشتی امضا میکنم برو بگیر، در این پانزده قرن تمام خیر از برکت وجود، اسم و شخصیت آنان تحقق پیدا کرده است.
حوزههای علمیه چطوری گشته است؟ با هزاران فقیهی که در حوزهها ظهور کردند، حکیم، مفسر، مرجع، اصولی، اینها از کجا پیدا شدند؟ از همین پولهایی که در مجالس ابی عبدالله(علیهمالسلام) و مجالس اهل بیت(علیهالسلام) مردم به وسیله گویندگان تشویق شدند که بروند تا خمسشان را بدهند.
آن مردم سخاوتمند از برکت ائمه، میآیند و میلیونی میپردازند و دست مرجع خودشان را هم میبوسند و بیرون میآیند و میگویند افتخار میکنیم پولمان را قبول کرد. این موارد همه ریشه در وجود مقدس ائمهاطهار(علیهمالسلام) دارد. آنان همانند خورشیدی هستند که غروب ندارند؛ زندهای هستند که ممات ندارند، به تعبیر قرآن کریم:[8] اصلی هستند که ریشهدار هستند، فرعی هستند که فی السماء هستند، میوهاش هم به تعبیر قرآن:
توتی اکلها کل حین باذن ربها[9]
حل یک مشکل کوچک را از وجود مبارک حضرت هادی(علیهالسلام) برایتان بگویم به خدا قسم اگر این ذوات مقدس مرده را زنده کنند کار مهمی برای آنان نیست؛ چون مهار حیات دست خودشان است؛ چون درهای آسمان با نگاه اینها باز میشود؛ چون خدا به وسیله اینها در دنیا و آخرت به ما نظر میکند. افرادی که آن ذوات مقدس را ندارند، با خدا، بهشت و با خودشان هم بیگانه هستند. من اگر بخواهم با خودم آشنا شوم، ابتدا باید سراغ این بزرگواران بروم که با روایاتشان، جایگاه خودم را، مسئولیتهایم را و وظائفم را بشناسم وگرنه اگر دنبال این ذوات مقدس نروم، یک غریبه صددرصد هستم، آن وقت انسان با جهان و با خدا و بهشت و با خودش هم بیگانه است.
یقین به حق در مشرکان مکه
قرآن مجید در باب توحید و شرک به بدترین مشرکان عالم؛ یعنی اهل مکه میگوید:
فَلاٰ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [10]
شما مشرکان میدانید که معبود یکی است، و در آیهای که بتشکنی حضرت ابراهیم(علیهالسلام) را مطرح میکند، حضرت ابراهیم(علیهالسلام) میگوید که شکسته شدن بتها کار بت بزرگ است. میگویند: این بتها که حرکت ندارند دست و پا ندارند، ولی قرآن کریم میگوید: مشرکان در درون خودشان حق را یقین داشتند:
وَ اِسْتَيْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا [11]
میدانستند حضرتابراهیم(علیهالسلام) راست میگوید و میدانستند که این بتها همه دروغ هستند؛ اما خداوند در قیامت آنان را عذاب میکند و درهای هفت طبقه جهنم را باز میکند و آنان را به جهنم میاندازد. چطور مشرکان همه جا عقل دارند! همه جا میدانند بنویسند و بگویند! اما وقتی که نوبت به ولایت اهل بیت(علیهمالسلام) که میرسد، کور و کر و نفهم میشوند؟!
حکایت ابوهاشم جعفری و امام هادی (علیهالسلام)
روایتی که به آن اشاره میشود در کتاب امالی شیخ صدوق[12] و در کتاب «من لا یحضره الفقیه»[13] آمده است. ابوهاشم جعفری وجود مبارک حضرت رضا(علیهالسلام)، حضرت امام جواد(علیهالسلام)، حضرت امام هادی(علیهالسلام) را درک کرد و شاگرد بسیار خوبی برای این سه امام بود. او از نسل جعفر طیار و مورد محبت این سه امام بود. او مشکلات روحی پیدا کرد که این مشکل او تقریبا به مرز اعتقاد او به پروردگار کشیده شد. انسان فهمیده و با معرفتی بود که مشکلش را با حضرت هادی(علیهالسلام) در میان گذاشت. ائمه مشکلگشا هستند و دیگران مشکلافزا؛ اگر دیگران مشکلگشا بودند، دیگر مسیحیت و یهودیت و بوداییزم و لائیک و زرتشتیت به این همه مشکلات دچار نبودند. این ادیان گذشته، حلّال مشکل ندارند، درون خود پاپ نیز پر از مشکلات، کفر و شرک است؛ اما کلیدی ندارد که قفل مشکلاتش را باز کند، روسای یهود، زرتشت، و بهائیت هزاران مشکل فکری و اعتقادی دارند که راهی برای حل آن ندارند.
البته مفهوم این روایت را بیان میکنم نه ترجمه تحتالفظی آن را.
ابوهاشمجعفری میگوید: مدتی سخت دچار فقر شدم، باید توجه داشت که زمان این ابتلای به فقر، مقارن با حکومت بنیعباس بود که هر کسی گوشه چشمی به حکومت بنی عباس نشان میداد، طلا میگرفت. او میگوید: قصد کردم که خدمت امام هادی(علیهالسلام) برسم و عرض حال کنم و چراهای ذهنم را با ایشان مطرح کنم که اگر این سوالات حل نشود، به سوء ظن به پروردگار میرسد و زخمی خطرناک میشود.
میگوید: وارد خانه حضرت هادی(علیهالسلام) شدم و روبروی امام نشست. امام با یک دنیا محبت به من توجه کردند. امامان ما منبع بینهایت محبت و جلوه تام رحمة الله الواسعه بودند نه رحمة الله، مهربان بودند به تمام معنای مهربانی.
کرامت شگفت سیدالشهدا(علیهالسلام)
من خیلی جوان بودم و به مدرسه میرفتم با اشتیاق برای درک منبرهای مرجع عظیم الشان شیعه و مربی هزاران عالم فقیه، که الان با افتخار در محضرشان هستیم، حاضر میشدم.
همچنین بعد از طلبگی، دوره اول فقه و اصول حضرت ایشان را در مدرسه خان شرکت میکردم و از این سفره تغذیه شدم، ایشان حق عظیمی بر من دارند و من هم حق خادمی نسبت به ایشان دارم. واقعا طبق روایت که میفرماید «من علمنی حرفاً فقد و صیرنی عبدا»[14] کاملا صحیح است، در یکی از منبرها که من حدود 12 سال داشتم، در مسجد حاج ابوالفتح تهران دهه دوم محرم، ایشان فرمودند، ابی عبدالله میخواستند در لحظات آخر به میدان بروند، به خواهرشان فرمودند جبهای قیمتی برای من بیاور تا بپوشم. شاید زینب کبری(علیهاالسلام) در درون خودش سؤال برایش مطرح شد ایشان به میدان میروند و شهید میشوند و به خاک و خون میغلتند، این جبه را برای چی میپوشند؟ فرمودند: خواهر! اینهایی که آمدند من را بکشند به امیدی آمدند، دلم نمیخواهد کسی که بدن من را غارت میکند دست خالی برود.
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری[15]
ابوهاشم میگوید: در محضر امام نشستم و امام با یک دنیا محبت فرمودند: ابوهاشم چگونه میخواهی نعمتهای پروردگار عالم را شکر کنی؟ یعنی شکر نعمتهای پروردگار شدنی نیست. ابوهاشم! به چند نعمتی که خدا به تو عنایت کرده اشاره میکنم.
ایمان، رزق معنوی
«رزقک الایمان»، پروردگار عالم ایمان را رزق تو کرده. خداوند رزقهای مختلفی دارد برای عقل رزق دارد، برای روان رزق دارد، برای بدن رزق دارد، برای دل هم رزق دارد. رزق دل ایمان است و دل پرروزیترین اعضای انسان است، پیغمبر از عشق به اهل بیتش تعبیر به رزق کرد.
دوستی داشتم که از جهت مادی مشکلی نداشت.در همین ماه رجب، بعد از شش ماه که در امریکا بود، نهایت به او گفتند باید یک کسی که مرگ مغزی شده است، قلب او را دربیاوریم و به جای قلب تو، در بدنت پیوند بزنیم، حدود چهارده پانزده سال پیش شصت میلیون تومان هم خرجش بود. وقتی به ایران برگشت، رفتم دیدنش؛ چهل و هفت سالش بود، گفتم: عمل کردی؟ گفت: نه، گفتم: شما که میگویی اطبای خارج و داخل گفتهاند که عضلات قلب شل شده و درست نمیشود و میمیری؟ گفت: به من گفتند: میمیری؛ اما فلانی من چهل و هفت سال است که قلبم غرق محبت اهل بیت(علیهمالسلام) بوده، من روی این قلب سینه زدم و گریه کردم و اشکم روی این قلب ریخته؛ آیا من با قلب یک مسیحی نزد خدا بروم!؟ نمیخواهم؛ من باید با همین دلی که حسین و علی و پیغمبر و زهرا دارد نزد خدا بروم. چند روز بعد در روز بیست و پنجم رجب فوت کرد و خود من هم او را در قبر گذاشتم.
رزق قلب رزق بسیار با ارزشی است. خداوند ایمان را روزی تو کرده و تو را لایق و شایسته دانسته، که تو را سر سفره ایمان نشانده و تغذیهات کرده است.
شکر نعمتهای پروردگار
به سبب این ایمان، بدن تو بر آتش جهنم حرام است و جهنم نمیروی. در توحید صدوق است که پروردگار به عزت و جلالش قسم خورده که موحد را جهنم نمیبرم؛ یعنی مومن واقعی را وارد جهنم نمیکنند. این یک نعمت الهی است، چه کسی میتواند شکر این نعمت کند؟ هیچ کس؛ وقتی در مقدمه دعای عرفه به پروردگار میگوید اگر عمر دهر را به من بدهی که تو را شکر بکنم، از عهده شکر یک عدد نعمتت برنمیآیم؛ چون وقتی شکر نعمتهای تو را بکنم، برای خاطر آن شکر، یک شکر دیگر هم باید بکنم و برای شکر دومی، یک شکر سومی، اصلا محال است تو را بتوانم شکر کنم. آدمی که ایمان دارد، فقیر است، که بنشیند یک گوشه زانوی غم بغل بگیرد و بگوید خدایا! ما از دیار و شهرمان آمدیم اینجا درس بخوانیم، عالم شویم و برویم تبلیغ دین، این چه وضعی است که اینجور باید به شدت زندگی کنیم! یک عالمی بود در یک شهری خیلی آدم بزرگواری بود؛ خودش تعریف میکرد و میگفت طلبه نجف که بودم، از خوردن نان خشک خسته شدم، و هیچ خوراکی گیرم نمیآمد. یک روز هفت هشت تکه نان خشک ریختم در کیسه و زیر عبایم گرفتم و به طرف حرم امیرالمؤمنین حرکت کردم. قصد داشتم تا کیسه را جلوی ضریح درآورم و بگویم این است رسمش!؟
گفت از دالون قبله که وارد شدم یکی زد به پشتم گفت آقا صاحب این قبر خودش سه روز همین نان خشک را هم گیرش نمیآمد، و آه گداآمیز نکشید؛ کجا داری میروی سید، گفتم آقا غلط کردم، ما خیلی سرمایهمان بالاست ما فقری نداریم، شدتی نداریم، برویم ببینیم ائمه چه میگویند تا گره فکریمان باز شود، گره روحی ما باز شود.
نعمت سلامتی بدن
امام هادی(علیهالسلام) در پاسخ به سؤال ابوهاشم فرمودند:
«و رزقک العافیة فاعانتک علی طاعة»[16]
ابوهاشم سلامت فکر داری و دیوانه نیستی، سلامت بدن داری، یک طرف بدنت سکته نزده و راه میروی، نفس میکشی؛ با این سلامت همه جانبه، خداوند دارد تو را به عبادت و طاعت کمک میدهد.
من بالای سر یک عالم بزرگ معروفی بودم که چند ساعت بعد هم فوت کرد، چشمهایش بسته بود و فرزندش شانهاش را تکان داد و به او گفت: فلانی عیادتت آمده، که بعد فرزندش به من گفت بعد از آن حرفهایی که به شما زد، دیگر حرف هم نزد و از دنیا رفت.
یک حرفش این بود که گفت قدر سلامتت را بدان، من آرزو دارم یک بار دیگر دو رکعت نماز ایستاده بخوانم؛ اما نمیتوانم. من زیاد دیدن بیماران بیمارستانی میرفتم و پول خوبی هم برای کسانی که پول دکتر و بیمارستان نداشتند، میبردم. بعضی از بیمارها که بالای سر آنان میرفتم، میگفتند بیست سال است ما روی شکم بر روی تخت افتادیم، آیا نمیشود ما را برگرداند، ما فقیر هستیم؟ ما طلبهها که با این لباس و با این علم از همه داراتر هستیم.
قناعت، راه رهایی از تنگناهای زندگی
سپس امام هادی(علیهالسلام) به ابوهاشم فرمودند:
« رزقک القناعة فصانک ان التبذل »[17]
با همین نان خشک و آب و نان و پنیری که داری میسازی و این هم کمک خداست که تو را قانع قرار داده و از اینکه پیش این ناکسان پلید بروی و گردن کج کنی و آبرویت را بریزی، خدا تو را حفظ کرده است. سپس حضرت امام هادی(علیهالسلام) به او فرمودند: ابوهاشم! آمده بودی نزد من از خدا گله کنی؟ من به خادمم سپردم وقتی که خواستی بروی، صد دینار طلا به تو بدهد. امام هادی(علیهالسلام) در یک جلسه ملاقات با ابوهاشم، هم مشکل فکری او را حل کرد و هم مشکل مادی او را حل نمود.
پی نوشت ها:
[1] . مستدرک علی الصحیحین: 2 و 3/373 و 163 ؛ کنزالعمال: 12/55 ؛ جامعالاحادیث: 9/256 .
[2] . کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» ، تألیف جلالالدین سیوطی است که از دانشمندان مشهور اهل تسنّن میباشد.
[3] . انبیاء(21): 73 ؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند».
[4] . قصص(28): 68 ؛ «برای آنان [در برابر پروردگار در قلمرو تکوین و تشریع] اختیاری نیست».
[5] . معالی السبطین: 40/2 .
[6] . فؤاد کرمانی
[7] . انبیاء(21): 73 ؛ « و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند، و انجام دادن کارهای نیک را به آنان وحی کردیم».
[8] . ابراهیم(14): 24 ؛ « أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ » ، آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است ؟ كلمه پاك [كه اعتقاد واقعى به توحيد است] مانند درخت پاك است ، ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است.
[9] . همان: 25 ؛ «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» ، ميوهاش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مىدهد . و خدا مَثَلها را براى مردم مىزند تا متذكّر حقايق شوند.
[10] . بقره(2): 22 ؛ «پس برای خدا شریکان و همتایانی قرار ندهید در حالی که میدانید[برای خدا در آفریدن و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد]».
[11] . نمل(27): 14 ؛ «آنها را در حالى كه باطنشان به الهى بودن آن معجزات يقين داشت ، ستمكارانه وبرترىجويانه انكار كردند ».
[12] . الأمالی«صدوق»: 336 و 337 .
[13] . من لایحضره الفقیه: 4/401 .
[14] . بحارالأنوار : 74/166 .
[15] . سعدی.
[16] . بحارالأنوار: 50/129 .
[17] . همان .
منبع : پایگاه عرفان