اضافه شدن کلمۀ «عهد» به کلمۀ «الله» در آیۀ شریفه مورد بحث - ﴿الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ﴾ - نشان از عظمت و ارزش این پیمان است. همچنین قبح و گناه نقض این عهد، متناسب با عظمت این پیمان است. به عبارت دیگر نقض این عهد دارای گناه عظیمی است.
با توجه به آیات قرآن، عهد گرفتن خداوند از بندگانش - به اینکه به سلسلهای از مسائل اعتقادی، اخلاقی و عملی وفادار باشند ـ به دو صورت است:
گاهی تعهد گرفتن خداوند با خطاب لفظی و کلام است. این نوع تعهد گرفتن توسط انبیاء الهی و یا کتب آسمانی صورت می گیرد. انبیاء الهی به دستور خداوند از امتهای زمان حیاتشان تعهد می گرفتند و به افراد بعد از خود سفارش میکردند که وفادار به این پیمان باشند و یا اینکه وحی را برای مردم ارائه میدادند و به این طریق از آنان پیمان می گرفتند.
گاهی تعهد گرفتن خداوند به این صورت است که خداوند در باطن انسان خصوصیتی قرار داده است که انسان آگاه به پیمان می شود و در باطن با زبان حال به آن اقرار می کند و آنرا می پذیرد. در این نوع پیمان گرفتن، انسانها دو گروه میشوند: گروهی وفادار به پیمان پروردگار هستند و گروهی وفادار به این پیمان نیستند.
پیمان لفظی در قرآن
در قرآن مجید آیات فراوانی وجود دارد که دلالت بر پیمان گرفتن لفظی خداوند از بندگانش می کند که برای نمونه آیۀ هشتاد و سه سوره بقره مطرح می شود:
﴿وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون﴾[1] ؛ و [ياد كنيد] زمانى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان نيكى كنيد، و با مردم با خوش زبانى سخن گوييد، و نماز را بر پا داريد، و زكات بپردازيد، سپس همه شما جز اندكى [از پيمان خدا] روى گردانيديد؛ و شما [به طور عادت ] روى گردان هستيد.
﴿وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ﴾، این آیه بیان میکند که خداوند از قوم بنیاسرائیل میثاق و پیمان گرفته است. این پیمان گرفتن میتواند یا با ارائه تورات و اقرار گرفتن از آن ها به وسیله حضرت موسی7 باشد و یا زمانیکه این حقایق ارائه شد، آن ها خود به حضرت موسی7 گفتند که به این حقایق وفادار هستیم.
﴿لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ﴾، این جمله حصر را نشان می دهد. یعنی فقط خدا را بپرستید به عبارت دیگر پیمان گرفته شده که انسان غیر از خداوند را پرستش نکند. پیمان دیگری که خداوند در این آیه از بندگان می گیرد، این است که بندگان احسان و نیکی کنند و برای این پیمان اولویتی قرار داده است.
اولویت های احسان و نیکی کردن
﴿وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً﴾، اولین اولویت برای نیکی و احسان، پدر و مادر هستند. در قرآن مجید لفظ والدین همیشه مطلق آمده است و منظور این است که در احسان به پدر و مادر، خداوند قیدی را مطرح نکرده است. به عبارت دیگر والدین چه مؤمن و چه کافر باشند، باید به آنان احسان کرد.
سورۀ لقمان توضیحی در این باره میدهد که این امر را به صورت واضح برای انسان معلوم می کند: ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون﴾[2] ؛ و اگر آن دو نفر تلاش كنند تا بر پايه نادانى [و بدون بصيرت كه روشنگر حقايق است ] چيزى را شريك من قرار دهى، از آنان اطاعت مكن؛ ولى در دنيا با آن دو نفر به شيوه اى پسنديده معاشرت كن .
خداوند برای توضیح بیشتر در احسان به والدین می فرماید حتی اگر والدینتان مشرک بودند، به آنان نیز نیکی کنید ولی اگر شما را وادار کردند که مشرک شوید و مکتب آنان را بپذیرید، از آنان اطاعت نکنید. در ادامه خداوند بیان میکند - وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً - که اطاعت نکردن از والدین مشرک، نباید با خشونت و عصبانیت صورت گیرد بلکه باید با مهربانی باشد. با توجه به این مطلب میتوان دریافت که احکام الهی مملو از رحمت، مهر و عشق است به طوریکه ترک رابطه با والدین مشرک را ممنوع میکند و تأکید می کند تا زمانیکه انسان در این دنیا حیات دارد، باید به صورت پسندیده با آنان همنشینی داشته باشید.
این نوع اولویت بندی در احسان و نیکی کردن در روایاتی که از ائمه معصومین: به ما رسیده بسیار مطرح شده است. به عنوان نمونه روایتی از حضرت رضا7 بیان می شود: شخصی به خدمت پیامبر اکرم9 رسید و پولی به آن حضرت داد و گفت که آن را به هر نوعی که صلاح می دانید، خرج بفرمایید. پیامبر اکرم9 فرمودند: آیا پدر و مادر داری؟ آن شخص جواب داد: بله. پیامبراکرم9 فرمودند که این پول را برای آنان هزینه کن ( البته آنچه از روایت می توان برداشت کرد، این است که والدین به آن پول نیازمند باشند).
آن شخص بار دیگر به محضر پیامبراکرم9 آمد و دوباره پولی به حضرت داد و گفت که آن را به هر نوعی که صلاح می دانید، خرج بفرمایید. پیامبراکرم9 فرمودند: آیا فرزند داری؟ آن شخص جواب مثبت داد. پیامبر9 فرمودند این پول را برای آنان هزینه کن.
آن شخص بعد از مدتی دوباره به محضر پیامبراکرم9 آمد و دوباره پولی به حضرت داد. پیامبراکرم 9 فرمودند: آیا همسر داری؟ شخص جواب مثبت داد و حضرت فرمودند این پول را برای همسرت هزینه کن.
آن شخص دوباره بعد از مدتی به خدمت پیامبر9 رسید و پولی به حضرت داد. حضرت فرمودند: آیا خویشاوند داری؟ شخص جواب مثبت داد و حضرت فرمودند این پول را برای آنان هزینه کن.
آن شخص دوباره بعد از مدتی به خدمت پیامبر9 رسید و پولی به حضرت داد. حضرت فرمودند: آیا مستحق شرعی سراغ داری؟ شخص جواب مثبت داد و حضرت فرمودند این پول را به آن بده. پیامبراکرم9 در ادامه فرموند این پولی که از مال تو به مستحق شرعی رسید، برتر از کمک های قبلی تو نبوده است. به عبارت دیگر کمکی که به پدر و مادر، فرزند، همسر و خویشاوند خود کردی، برتر از کمک کردن به مستحق شرعی است.
﴿وَ ذِي الْقُرْبى﴾، خداوند در این آیه بعد از احسان به والدین، نیکی به اقوام و خویشان را سفارش و عهد می گیرد.
﴿وَ الْيَتامى﴾، اولویت و پیمان دیگری که خداوند در این آیه - بعد از نیکی به والدین و ذی القربی - بیان می کند، احسان به یتیم است. البته نکتهای که باید به آن توجه کرد این است اگر انسان توانایی احسان به تمام اولویت های ذکر شده را داشته باشد، باید به تمام آنان کمک کند ولی اگر به طور مثال فقط توانایی احسان به والدین را داشته باشد، همان احسان به والدین بر او واجب می شود و دیگر او مسئول اولویت های دیگر نیست.
﴿وَ الْمَساكينِ﴾، چهارمین اولویتی که در این آیه دستور به احسان آن داده است، مساکین هستند. ریشه کلمۀ «مسکین» از «سَکن» است. بعضی افراد به اشتباه کلمۀ «مسکین» را به تهی دست و فقیر ترجمه کردهاند. کلمۀ «فقیر» و «مسکین» دو عنوان متفاوت در قرآن کریم است که مترادف هم نیستند.
نمونهای دیگری که شبیه این مورد است، کلمات انسان، آدم و بشر است. این سه کلمه، سه عنوان متفاوت اند که گاهی بعضی افراد آنرا به یک معنا میپندارند. کلمۀ «آدم» دلالت به یک موجود خاص می کند که دیگر افراد، فرزند حضرت آدم هستند. کلمۀ «بشر» جنبة آفرینش ظاهری انسان را دلالت می کند که در قرآن مجید با عباراتی مانند: ﴿طينٍ لازِب ﴾[3]، ﴿حَمَإٍ مَسْنُون ﴾[4] بیان شده است و کلمۀ «انسان» به جنبة معنوی این موجود دلالت می کند که در قرآن با خطاباتی مانند ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُم ﴾[5] بیان شده است.
پس اگر مراد بیان حقایق و شخصیتسازی باشد، از کلمۀ «انسان» استفاده میشود و اگر خواستار بیان خلقت ظاهری باشد، از لغت «بشر» استفاده می شود که با مشاهده در قرآن متوجه میشویم معاندین و منکرین لجوج، انبیاء را به این نام معرفی میکردند، ﴿ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُون﴾ [6]؛ گفتند: اين جز بشرى مانند شما نيست كه از آنچه شما مى خوريد، مى خورد و از آنچه شما مى آشاميد، مى آشامد. این افراد لجوج فقط جنبۀ ظاهری انبیاء را لحاظ میکردند و میگفتند آنان نسبت به ما امتیازی ندارند و به جنبۀ عقلانی و انسانی انبیاء توجه نمیکردند. آنان با این کار خواستار سرپیچی از انبیاء بودند.
همان طور که بیان شد دو کلمه «فقیر» و «مسکین» دارای دو معنای متفاوت اند. مسکین کسی است که از کار افتاده یعنی ابتدا حرفهای داشته و مشغول به کار بوده ولی در حال حاضر به علتی ناتوانی کار ندارد. به عبارت دیگر مسکین یعنی زمینگیر و از کار افتاده و کسیکه ساکن شده و تحرکش را از دست داده است و رسیدگی به چنین فردی واجب است.
﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، قرارداد و پیمان دیگر خداوند در این آیه این است که انسان باید با دیگران به نیکی سخن بگوید. انسان نباید با سخنان خود کسی را تحقیر و یا شخصیت کسی را از بین ببرد. این آیه عام است و گفته شده «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ» و خطاب به تمام انسان ها است و گفته نشده «قُولُوا للمؤمنین»که خطاب به گروه خاصی از انسان ها باشد. پس این عهد شامل تمام انسانها میشود. به بیان امیرالمؤمنین7 در نامه ای به مالک اشتر میفرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ امّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْق»[7]، مردم از دو صنف اند: يا برادر دينى تو هستند و يا نظير تو، انسان مي باشند. پس قبول نکردن دین سبب نمیشود که حقوق مردم اداء نشود.
﴿وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ﴾، اقامۀ نماز و پرداختن زکات، پیمان های دیگری است که در این آیه بیان شده است.
﴿ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون﴾، خداوند در پایان آیه می فرماید اکثر شما به پیمان ها وفادار نیستید و خصلت یهود این است که عهدشکنی می کند.
پس به طور خلاصه این آیه بر پیمان گرفتن لفظی خداوند دلالت می کند که از طریق کتب آسمانی یا صحبت کردن انبیاء با مردم صورت میگیرد.
...............................
[1]. بقره (2) : 83.
[2]. لقمان (31) : 15.
[3]. صافات (37) : 11.
[4]. حجر (15) : 33.
[5]. بقره (2) : 21.
[6]. مؤمنون (23) : 33.
[7]. نهج البلاغه: نامه 53.
منبع : پایگاه عرفان