منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
عبدالله بن ابى يعفور كه از چهرههاى برجسته ايمان و عمل و در مذهب شيعه شخصيتى كمنظير است ميگويد: به حضرت صادق (ع) گفتم: من با مردم رفت وآمد دارم، بسيار متعجبم از اين كه گروهى از مردم نسبت به شما پيوند ندارند، و قلوبشان از دوستى شما خالى است در ضمن به فلانى و فلانى مهر ميورزند و هر دو را دوست دارند با اين همه امين و راستگو و وفادارند، و گروهى هستند كه به شما خانواده عشق دارند، و دوستى شما در قلب و جان آنان است و به راستى اهل ولايت شما هستند ولى چون آنان امين و راستگو و وفادار نيستند.
امام صادق وقتى كلام مرا شنيد راست نشست و مانند شخص خشمگين روى به من كرد و فرمود:
آنان كه نسبت به هرپيشواى ستمگرى كه از جانب خدا منصوب به پيشوائى نشده علاقه و محبت دارند و به آنان مهرميورزند دين ندارند، و كسانى كه نسبت به امام عادلى كه از سوى خداست دوستى دارند، و ولايت امام عادل را پذيرفتهاند برآنان ملامت و سرزنشى نيست.
گفتم: آنان دين ندارند و براينان سرزنشى نيست فرمود: آرى آنان دين ندارند، و اينان مورد سرزنش قرار نميگيرند.
سپس فرمود: مگر اين آيه را نشنيدهاى كه خدا ميفرمايد:
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ: «1»
خدا ياور و سرپرست اهل ايمان است، آنان را از تاريكيها به سوى نور ميبرد.
يعنى از تاريكيهاى گناه به سوى نور توبه و مغفرت ميبرد، البته به سبب دوستى و ولايت با امام عادلى كه از سوى خداست.
و نيز ميفرمايد:
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ: «2»
وكسانى كه منكر حق هستند يار و سرپرستشان طاغوت است، آنان تورا از نور به سوى تاريكيها ميبرد.
عبدالله بن يعفور ميگويد: به حضرت عرضه داشتم مگر در اين آيه شريفه مراد كفار نيستند به دليل اين كه ميفرمايد: وَ الَّذِينَ كَفَرُوا؟
حضرت فرمود: مگر كافران درحال كفر نور دارند كه از نور به تاريكيها برده شوند، همانا منظور اين اشخاصاند كه بند ولايت ستمگران و طاغوتيان را به گردن دارند، اينان به خاطر دوست داشتن پيشوايان ستمگرى كه از سوى خدا منصوب نشدهاند، از نور اسلام به تاريكيهاى كفر كشيده ميشوند، آتش همراه با كفار برآنان لازم شده «3»، از اين جهت خدا ميفرمايد:
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.
اينان اهل آتشاند و درآنجا جاودانهاند.
راستى اگر مردم در طول تاريخ كنار ستمگران اجتماع نميكردند، و با آنان از در دوستى وارد نميشدند، و ولايت و حكومت و فرمانهايشان را نميپذيرفتند و آنان را تنها و بييار ميگذاشتند هيچ ظلم و ستمى تحقق پيدا نميكرد، و كسى مظلوم واقع نميشد، و فساد و تباهى در زمين رواج پيدا نميكرد، آنان كه يار و مددكار ستمگراند، و فرمان او را با جان و دل اطاعت ميكنند، و نهايتاً هر ستمى را به بندگان خدا روا ميدارند و با يارى ستمكار پيشواى منصوب شده از سوى خدا را خانه نشين نموده و به غربت و مظلوميت مينشانند، امانت دارى يا راستگوئى يا عبادت آنان در برابر زنده نگاه داشتن انواع جنايات هولناك چه اثر و چه ثمرى دارد؟!
اينان در هر روزگارى بايد سرستيز با ستمكار را داشتند، و به جانب امام عادل روى آورده و به او كمك ميدادند تا حكومت الهى و دولتى عادل برپا ميشد، و مردم در سايه آن حكومت عادل و حكيم و عامل بار ميآمدند، و مزه شيرين حيات طيبه را ميچشيدند، و در هر زمينهاى اقامه حق ميكردند، و كليدسعادت دنيا وآخرتشان را از بركت وجود امام عادل و پيشواى منصوب از جانب خدا به دست ميآوردند.
علاءبن محمد ميگويد: از حضرت باقر (ع) از تفسير آيه شريفه
«فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ:» «4»
پس اينانند كه خدا زشتيهايشان را به خوبيها تبديل ميكند.
پرسيدم فرمود:
روز قيامت مؤمن گناهكار را ميآورند تا جائى كه او را در جايگاه حساب قرار ميدهند، پس خداوند خودش به حساب مؤمن رسيدگى ميكند، احدى از مردم را برگناه او آگاه نميكند، گناهانش را به شخص خودش گوشزد مينمايد، هنگامى كه مؤمن به اقرار و اعتراف برخاست به فرشتگان نويسنده اعمال فرمان ميدهد همه گناهانش را به حسنات تغيير دهيد، سپس نامه عمل او را ميان مردم آشكار ميسازد، اهل محشر ميگويد شگفتا اين عبد را يك گناه نيست! آنگاه به سوى بهشت رهسپار ميگردد، اين برنامه فقط ويژه شيعيان ماست و اين است تأويل آيه شريفه. «5» حضرت رضا (ع) از پدرانش از پيامبراسلام روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: دوستى و محبت ما خاندان گناهان را محو و حسنات را دوچندان ميكند مظالم عباد كه برعهده عاشقان ما خانواده باشد خداوند برميدارد، مگر زيان و خسارت و ستم و ظلمى كه به مؤمنان رسانيده باشد، خدا به گناهان عاشقان ما ميگويد به حسنات تبديل شويد. «6» و نيز حضرت رضا (ع) از پدرانش از حضرت رسول روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: روز قيامت بررسى پرونده شيعيان ما به ما واگذار ميشود، كسى كه گناهش ميان خود و خدا باشد ما را نسبت به آن حكومت و اختيار دادهاند، بنابراين اگر آمرزشش را از خدا بخواهيم خواسته ما را اجابت ميكند، و اگر مظلمهاى از مردم برعهده او باشد از صاحب مظلمه ميخواهيم شيعه ما را ببخشد و او نيز ميبخشد، و هركس مظلمهاى ميان ما و او باشد ما به عفو و گذشت شايسته تريم. «7» حضرت حسين (ع) از پيامبراسلام روايت ميكند كه آن بزرگوار فرمود:
«الزموا مودتنا اهل البيت فانه من لقى الله يوم القيامة وهو يودنا دخل الجنة بشفاعتنا والذى نفسى بيده لاينتفع عبد بعمله الابمعرفة حقنا:» «8»
پاى بند به محبت ما و اهل بيت و عمل به دستورات ما باشيد «9» زيرا كسى كه خدا را در قيامت ديداركند و ما را دوست داشته باشد به شفاعت ما وارد بهشت ميشود، به كسى كه جانم در دست اوست عبد به اعمالش بهره مند نميشود مگر اين كه به حق ما كه امامت و پيشوائى ما از جانب خدا برمردم است عارف و آگاه باشد.
حضرت صادق (ع) ميفرمايد: با پدرم امام باقر همراه بودم تا به قبر و منبر رسيديم، پدرم به گروهى از يارانش برخورد كرد، بالاى سرشان ايستاد و به آنان سلام كرد و فرمود:
«والله انى لاحبكم و احب ريحكم وارواحكم فاعينونا على ذلك بورع واجتهاد فانكم لن تنالوا ولايتنا الا بالورع والاجتهاد من ائتم بامام فليعمل بعمله ....» «10»
به خدا سوگند من شما را دوست دارم و بو و روح شما را دوست دارم ما را براين دوستى به پرهيز از گناه و پاكدامنى و كوشش در راه خدا يارى دهيد زيرا جز با ورع و كوشش به ولايت ما نميرسيد، كسى كه امامى را براى اقتداى به او انتخاب نموده، بايد هم چون عمل امام عمل كند.
حضرت صادق (ع) به شيعيانشان فرمود:
«انتم للجنة، والجنة لكم، اسماءكم عندنا الصالحون والمصلحون انتم اهل الرضى عن الله لرضاه عنكم والملائكة اخوانكم فى الخير اذ اجتهدوا» «11»
شما براى بهشت هستيد و بهشت براى شماست، نامتان نزد ما صالحون و مصلحون است، شما از خدا راضى هستيد چون خدا از شما راضى است، و فرشتگان درخير و خوبى برادران شمايند زمانى كه در راه خدا با علم و عمل و طاعت و عبادت بكوشيد.
محمدبن سليمان ديلمى از پدرش روايت كرده كه سماعة بن مهران به محضر حضرت صادق رسيد، حضرت از او پرسيد بدترين مردم چه كسانى هستند؟ پاسخ داد ما هستيم، سماعه گفت امام صادق چنان خشمگين شد كه دوگونهاش برافروخت و درحالى كه تكيه داده بود حركت نمود و راست نشست و فرمود: سماعه بدترين مردم درنظر مردم كيانند؟ گفتم: سوگند به خدا به شما دروغ نگفتم، بدترين مردم درنظر مردم ما هستيم زيرا آنان ما را كافر و رافضى مينامند! در اين هنگام نگاهى به من كرد و فرمود: چگونه خواهيد بود آن روز كه شما را به سوى بهشت و آنان را به جانب آتش ميبرند، آن زمان به سوى شما بنگريد و بگويند: چه شد؟ كسانى را كه از اشرار ميشمرديم اينك در دوزخ نميبينيم!
سماعه از هريك از شما گناهى سرزند روز قيامت به پاى خود به پيشگاه خدا رفته و براى او شفاعت ميكنيم، پس شفاعت ما پذيرفته خواهد شد. سوگند به خدا ده نفر از شما به دوزخ وارد نميشود، نه به خدا سوگند پنج نفر هم وارد نميشوند، به خدا سوگند سه نفر از شما وارد دوزخ نميشوند، نه به خدا سوگند
يك نفرهم وارد نميشود، در به دست آوردن درجه عالى بهشت كوشش و جديت كنيد و دشمنانتان را به وسيله ورع و پرهيزگارى به اندوه مبتلا نمائيد. «12» چون مأمون امام هشتم را وليعهد خود نمود، گروهى به درخانه آن حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند و گفتند به حضرت رضا بگوئيد كه يك گروه از شيعيان على (ع) ميخواهند به محضر شما مشرف شوند، درپاسخ فرمود: من مشغولم، آنان را برگردانيد، فردا آمدند مانند روز گذشته خود را معرفى كردند باز فرمود آنان را برگردانيد، تا دوماه به همين صورت ميآمدند و حضرت آنان را برميگردانيد تا از شرفيابى به محضر آن بزرگوار نا اميد شوند!
روزى به دربان گفتند به مولاى ما على بن موسى الرضا بگو: ما شيعه پدرت على هستيم، دشمنان به خاطر اين كه شما ما را نميپذيريد ما را سرزنش و شماتت كردند، اين باز ميگرديم و از شرمندگى و خجالت به وطن خود نخواهيم رفت زيرا ديگر ما را تاب شماتت دشمنان نيست.
امام اين بار اجازه دادند، آنان وارد شدند و سلام كردند آن حضرت نه پاسخ سلام دادند و نه اجازه نشستن!
همانطور كه ايستاده بودند گفتند: يابن رسول الله اين چه ستمى است كه برما روا ميدارى، ما را خوار ميكنى، پس از اين همه سرگردانى كه اذن شرفيابى نداديد ديگر چه آبروئى براى ما باقى ماند؟
فرمود: اين آيه را بخوانيد:
وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ
و هرآسيبى به شما رسد به سبب اعمالى است كه مرتكب شده ايد و از بسيارى از آن هم در ميگذرد.
در اين برخوردى كه با شما داشتم من از خدا و پيامبر و على و پدران پاكم پيروى كردم، آنان شما را مورد عقاب قرار دادند من نيز چنين كردم.
عرض كردند سبب چه بود كه مورد عقاب و سرزنش قرار گرفتيم؟ فرمود: چون شما ادعا ميكنيد ما شيعيان على هستيم، واى برشما شيعيان آن آقا حسن و حسين و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمدبن ابى بكراند، آن كسانى كه كوچك ترين مخالفتى با دستورات على نكردند، و مرتكب يك عمل كه او از آن نهى كرده بود نشدند، ولى شما ميگوئيد ما شيعه على هستيم درحالى كه در بيشتر امور مخالف با او ميباشيد، و نسبت به بسيارى از واجبات كوتاهى ميكنيد و حقوق برادران دينى را سبك ميانگاريد، جائى كه نبايد تقيه كنيد تقيه ميكنيد و آنجا كه بايد تقيه نمائيد تقيه نميكنيد، اگر بگوئيد دوستان و محبان آن بزرگواريم، با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمنيم اين سخن را ردّ نميكنم ولى مقامى بسيار ارجمند را ادعا نموديد، اگر گفته خود را با عمل ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد مگر رحمت خدا نجاتتان دهد.
گفتند يابن رسول الله هم اكنون از ادعاى خود استغفار ميكنيم و خود را به زينت توبه ميآرائيم و همانطور كه شما به ما تعليم داديد اقرار و اعتراف ميكنيم، شما را دوست داريم، دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستيم، در اين هنگام حضرت رضا فرمود:
«مرحبا بكم يا اخوانى و اهل ودّى:»
اى برادران و دوستانم به شما خوش آمد ميگويم.
بالاتر بيائيد، بالاتر بيائيد، بالاتر بيائيد، پيوسته آنان را به طرف بالا برد تا نزد خود نشانيد، آنگاه از دربان پرسيد اينان چندبار آمدند و اجازه نيافتند عرض كرد:
شصت بار. حضرت فرمود شصت مرتبه نزد اينان بيا و برو و سلام كن و سلام مرا نيز به آنان برسان، به سبب استغفار و توبهاى كه كردند گناهانشان محوشد، و به خاطر محتبى كه با ما دارند سزاوار اكرام و احترام اند، به نيازهاى خود و خانواده آنان رسيدگى كن، و از نظر مالى برآنان گشايش فراوان ده. «13» بلال بن حمامه ميگويد: روزى پيامبراسلام (عليهما السلام) شاد و خندان برما وارد شد، عبدالرحن بن عوف از جا برخاست و گفت: يا رسول الله از چه چيز اين گونه مسرور و خندانيد؟ فرمود به سبب بشارت و مژدهاى كه از سوى پروردگارم به من رسيده زمانى كه خدا اراده كرد فاطمه را به ازدواج على درآورد، فرشتهاى را فرمان داد درخت طوبى را تكان دهد، همين كه تكان داد برگهائى برزمين ريخت خداوند فرشتگانى آفريد تا آن برگها را جمع آورى كنند، چون روز قيامت شود همان فرشتگان در صف محشر در ميان مردم گردش ميكنند
«فلايرون محبا لنا اهل البيت محضا الادفعوا اليه منها كتاباً»
پس هردوست خالص ما خاندان را كه ببينند يكى از آن نوشتهها را كه برات آزادى از دوزخ است به او ميدهند.
از بركت برادر و پسرعمويم على بن ابى طالب و دخترم فاطمه زهرا مردان و زنانى از امتم از شراره آتش دوزخ نجات مييابند. «14» اين بود گوشهاى اندك از روايات بسيارى كه درباب صله رحم به ويژه صله و پيوند با پيامبر و اهل بيت بزرگوارش در كتابهاى با ارزش حديث نقل شده است، اما ديگر رواياتى كه در ارتباط با ديگر پيوندهاى مثبت نقل شده به برخى از آنها اشاره ميشود:
پيامبرفرمود:
«خياركم احسنكم اخلاقا الذين يألفون و يؤلفون:» «15»
بهترين شما خوش اخلاق ترين شماست، آنان كه با ديگران الفت و انس ميگيرند و به گونهاى هستند كه ديگران هم با آنان الفت و انس برقرار ميكنند.
«خيرالمؤمنين من كان مألفه للمؤمنين ولاخيرفيمن لايالف ولايؤلف:» «16»
بهترين مؤمنين كسى است كه براى مؤمنين محل الفت و انس باشد، و در كسى كه با ديگران الفت نميگيرد، و به گونهاى است كه با او الفت نميگيرند خيرى نيست.
پيامبراسلام در روايت مهمى فرمودند:
«استكثروا من الاخوان فان لكل مؤمن شفاعة يوم القيامة:» «17»
برادران دينى را زياد كنيد زيرا براى هرمؤمنى در قيامت شفاعتى هست.
حضرت صادق ميفرمايد:
«المؤمن اخوا المؤمن عينه و دليله لايخونه ولايظلمه ولايغشه ولايعده عدة فيخلفه:» «18»
مؤمن برادر مؤمن است، ديده بان و راهنماى اوست، به او خيانت نميورزد و ستم نميكند، و او را فريب نميدهد، و وعدهاى به او ندهد كه از آن تخلف نمايد.
«من لم يرغب فى الاستكثار من الاخوان ابتلى بالخسران:» «19»
كسى كه در زياد كردن برادران دينى خودش ميل و رغبت ندارد به خسران دچار ميگردد.
پيامبرفرمود:
«انما يرحم الله من عباده الرحماء:» «20»
جز اين نيست كه خدا به بندگان مهربانش مهربانى ميكند.
«من لم يرحم صغيرنا ولم يعرف حق كبيرنا فليس منا:» «21»
كسى كه به كوچك ما مهر نورزد و حق بزرگ ما را نشناسد از ما نيست.
«الراحمون يرحمهم الرحمن يوم القيامة:» «22»
خداى مهربان در قيامت به مهرورزان مهر ميورزد.
«ارحم المساكين:» «23»
به مساكين ترحم آر و آنان را مورد مهر و محبت قرار ده.
از رسول خدا روايت شده:
«ايها الناس عليكم بالجماعة واياكم والفرقه:» «24»
اى مردم برشما باد به پيوستن به جماعت و امت اسلامى و شما را از تفرقه و جدائى برحذر ميدارم.
«يدالله مع الجماعة:» «25»
دست قدرت خدا با جماعت است.
به خاطر ارزش جماعت است كه فرهنگ پاك اسلام از مردم خواسته براى نمازهاى يوميه در مساجد اجتماع كنند و نمازهاى خود را به جماعت برپا كنند، و در روزهاى جمعه كه روز رهاكردن داد وستد، و روزعبادت است به نمازجمعه حاضرشده نماز باشكوه آن روز را كنار يكديگر و با صفوف فشرده برگزار كنند و درآن نماز ويژه، امام جمعه يك خطبه را به بيان مسائل سياسى و اجتماعى و اخلاقى و دردها و گرفتاريهاى مسلمانان اختصاص دهد و راه حل مشكلات را بيان كند و ازآن جمعيت عظيم اقدام به حل مشكلات مملكت و ملت را بخواهد.
نگاه اسلام به جمعه و جماعت و نماز و عبادت دسته جمعى نگاهى ويژه است تا جائى كه بسيارى از كتابهاى حديث نقل كردهاند نماز جماعت هنگامى كه نفراتش از ده نفر بگذرد جز خدا هيچ حساب كنندهاى قدرت محاسبه پاداش آن را ندارد، و هيچ شماره كنندهاى جز خدا نميتواند اجر آن را به شمار آورد.
برخى از مفسران فرمان حق را به مؤمنان در سوره بقره كه فرموده:
وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ «26»
و دستور وجود مقدس او را در سوره آل عمران خطاب به مريم كه فرموده:
وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ «27»
دستور و فرمان به نمازجماعت معنا كردهاند و گفتهاند: مراد حق در اين دوآيه برگزارى نماز با جماعت است.
در مسئله پيوند قول با عمل و رابطه ايمان با كارشايسته در روايات آمده:
ايمان اعتقاد به قلب، و اقرار به زبان، و عمل به اعضاء و جوارح است چنانكه اين معنا از حضرت صادق و حضرت رضا نقل شده است:
«الايمان هو الاقرار باللسان، وعقد فى القلب وعمل بالاركان.»
به فرمان حق بايد در مسئله ايمان ميان زبان و دل و اعضا وجوارح رابطه و پيوند باشد، زيرا گسستن قول از عمل و هردو از قلب و به عبارت ديگر قول قولِ ايمانى و عمل عملى منافقانه،. قلب قلبى حيوانى و شيطانى نشانه زشتى انسان درظاهر و باطن و سبب نفرت حق واولياء او از انسان و موجب هلاكت آدمى و روانه شدنش در قيامت به دوزخ است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره، آيه 257.
(2)- بقره، آيه 257.
(3)- بحار، ج 68، ص 100.
(4)- فرقان، آيه 70.
(5)- بحار، ج 68، ص 100.
(6)- بحار، ج 68، ص 100.
(7)- بحار، ج 68، ص 98.
(8)- امالى طوسى، ج 1، ص 190.
(9)- مودت محبت همراه با عمل است.
(10)- امالى طوسى، ج 2، ص 332.
(11)- بحار، ج 68، ص 144.
(12)- امالى طوسى، ج 1، ص 301.
(13)- بحار، ج 68، ص 157.
(14)- الكنى والالقاب، ج 2، ص 269.
(15)- بحار، ج 77، ص 149.
(16)- بحار، ج 75، ص 265.
(17)- كنزالعمال، حديث 24642.
(18)- بحار، ج 74، ص 268.
(19)- بحار، ج 78، ص 232.
(20)- كنزالعمال، حديث 5967.
(21)- كنزالعمال، حديث 5970.
(22)- بحار، ج 77، ص 167.
(23)- كنزالعمال، حديث 5983.
(24)- كنزالعمال، حديث 1031.
(25)- كنزالعمال، حديث 20241.
(26)- بقره، آيه 43.
(27)- آل عمران، آيه 43.
منبع : پایگاه عرفان