على عليه السلام در معرفى رسول گرامى اسلام مىفرمايد:
«قامتش متوسط، محاسن انبوه، چهره برجسته و ارغوانى و آثار قدرت از ظاهرش آشكار بود. چيزى كه بيش از همه قابل توجه است، صفات روحى و مزاياى اخلاقى آن رادمرد بزرگ بود كه وى را از همه عالم، برتر و بالاتر قرار داده است.
بر اثر كثرت عبادت، از زيادى كلام متنفر و غالباً خاموش مىنشست. نشانه بالاترين درجه نيكوكارى و احسان از چهرهاش پيدا بود و انصافگويى جزء طبيعت او قرار داشت. بىحد خليق و منصف بود و دوست و بيگانه، قوى و ضعيف در نظرش يكسان بودند؛ ولى نسبت به فقرا محبتى خاص داشت، همانطور كه فقرا را به خاطر فقر، حقير نمىديد؛ اغنيا را نيز به خاطر ثروت تنها احترام نمىكرد. نسبت به واردين و اصحاب اظهار محبت مىكرد و هيچوقت جواب خشن و سختى به آنها نمىداد.
آن چنان در سياست و كياست برترى داشت، كه از افرادى ضعيف و پراكنده، ملتى قوى بنا نهاد كه با هيچ حادثه تاريخى از بين نخواهد رفت؛ زيرا از جسم و جان خويش در راه به ثمر نشستن نهال نوپاى اسلام مايه گذاشته بود.
كسانى كه به ملاقات وى شرفياب مىشدند، از آنها با چهره باز پذيرايى مىكرد و مطالب آنان را با كمال صبر و تحمل گوش مىداد، و تا برنمىخاستند حركت نمىكرد. هر كس با وى مصافحه مىكرد، تا دستش را رها نمىنمود، دست خود را نمىكشيد اگر با وى در موضوعى سخن مىگفتند، تا او سخنش را قطع نمىكرد، آن حضرت سخن خود را قطع نمىفرمود. بيشتر اوقات به ديدار اصحاب خود مىرفت، و آنچنان بىتكلّف زندگى مىكرد كه گوسفندان را خود مىدوشيد.
از طرف ديگر چنان قدرت در حل مشكلات داشت كه از متخصصين فن نيز داناتر و آگاهتر بود. چنان راه مىرفت كه گويى، در سراشيبى حركت مىكند و با اين كه وقار و آرامش زيادى داشت؛ هنگام قدم زدن گويى از زمين كنده مىشد، هنگام كار به گونهاى به كار مىپرداخت كه هركس مىديد فكر مىكرد همه حواس و فكرش، در اطراف آن دور مىزند.
در هنگام جنگ آن چنان به فرمان خداى متعال حركت مىكرد، كه هيچ چيز نمىتوانست جلوى او را بگيرد.»
در نقل ديگرى آمده است كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«شجاعترين و جنگاورترين ما، كسى بود كه در جنگ به او نزديكتر باشد».
آن حضرت مرد جنگ بود، خطوط و نقشه جبهه را دقيق ترسيم مىكرد و سپاه و لشكر را فرماندهى مىنمود و مىجنگيد؛ آنچنان كه گويى فرمانده جنگى است، كه تنها تخصصش آن فن است. نه تنها در جنگ بلكه در تمام رشتههايى كه وارد مىشد همينطور بود؛ يعنى تصور مىكردى متخصص آن كار است.
هم پدر بزرگوار بود و هم شوهرى نيك، خانواده بزرگى را با نفقه بسيار سرپرستى مىكرد، هم نفقه نفسانى، روحى و نفقه مالى، گويى والاترين و دلسوزترين پدرى است كه چشم روزگار به خود ديده است.
آن حضرت لباس و كفش خود را با دست خويش وصله مىكرد، و هميشه فقرا را نزد خود جمع مىنمود و آنها را محترم مىداشت.
تا زمانى كه از دنيا رفت، حتى براى يك مرتبه از نان جو غذاى سير تناول نكرد!. بيشتر اتفاق مىافتاد كه در منزل وى، به منظور پخت غذا آتشى روشن نمىشد، و در آن مدت غذاى وى و اهل خانهاش خرما و آب بود.
نبى بزرگ اسلام بر نفس خويش مسلط بود، سخن كم مىگفت، زياد فكر مىكرد و ارادهاش در نهايت درجه قوت بود. اگر چه وارستگى و سادگى وى حيرتانگيز بود؛ ولى مقيد بود كه هميشه خود را تميز و پاكيزه نگاه دارد. در تمام مدت عمر، كارهاى شخصى خود را به ديگرى محول نكرد، و خود عهدهدار كارهاى شخصى خويش بود. او سرمشق مردم در زندگى عملى بود.
در تحمل مشقت توانايى زيادى داشت، چنان كه يكى از غلامان وى نقل مىكند: مدت هيجده سال در خدمتش بودم، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملالآور مشاهده نكردم. در جنگ شجاعت و دليرى از خود نشان مىداد و از هيچ خطرى فرار نمىكرد، با اين وصف هيچ وقت هم بدون جهت خود را در خطر نمىانداخت.
آن بزرگ مرد آسمانى، قبل از اين كه با گفتار خود راهنماى خلق باشد، با رفتار شخصى خود، بهترين تربيت كننده و رهبر بود، نخست از خويش نمونه عملى دستورات قرآن را نشان مىداد، آنگاه مردم را بدان دستورات دعوت مىنمود. گاهى از شدت گرسنگى، بر شكم مبارك سنگ مىبست و اگر بر سفرهاى مىنشست، آنچه از غذا حاضر بود تناول مىفرمود و ايراد نمىگرفت، از غذاهاى حلال دورى نمىجست و از لباس آنچه فراهم بود مىپوشيد.
آن انسان كامل و جامع، در دورترين محل مدينه، از بيمار عيادت مىكرد، با محتاجان مىنشست و با فقرا هم غذا مىشد. مركب معينى براى سوارى نداشت، اسب، شتر يا الاغ سوار مىشد و گاهى نيز پياده به مقصد مىرفت، بوى خوش را دوست داشت و از بوى بد بيزارى مىجست. دانشمندان و آگاهان را گرامى مىداشت و بزرگان را با مهر، محبت، احسان به طرف خود جلب مىنمود. از خويشاوندان ديدن مىكرد، بدون اين كه يكى را بر ديگرى برترى دهد. بر احدى جفا و ستم روا نمىداشت و عذر عذرخواهان را مىپذيرفت. شوخى مىكرد؛ اما حق مىگفت، مىخنديد ولى صداى خود را به خنده بلند نمىكرد. با او به درشتى سخن مىگفتند اما او حوصله مىكرد. بدىها را به رخ اشخاص نمىآورد و بدى را به بدى تلافى نمىنمود و از بدكاران گذشت مىكرد.
كسى در سلام بر او پيشى نداشت. بيشتر اوقات دو زانو مىنشست و دست بر زانو مىگرفت. تازه واردين، او را در ميان جمع نمىشناختند؛ زيرا در هنگام نشستن جاى معينى نداشت. بيشتر به طرف قبله مىنشست و هر كس به ديدنش مىرفت، عباى مبارك خود را زير پايش قرار مىداد، در حالى كه با آن هيچ آشنايى نداشت. براى مهمان تكيهگاه قرار مىداد و اگر مهمان نمىپذيرفت، با اصرار به او مىقبولاند. دير غضب و زودگذر بود. با محبت و سودمندترين فرد براى مردم بود.
شيرينتر و گوياتر از همه سخن مىگفت؛ ولى كم مىگفت، در عين كم گفتن تمام كلام و خواستهاش را بازگو مىكرد. سكوتش طولانى و بدون احتياج سخن نمىگفت. هرگز از او سخن بد شنيده نشد. در حال خشم و رضا جز حق و حقيقت نمىفرمود.
بهترين غذاى او آن بود كه براى تمام مردم فراهم بود، غذاى خيلى گرم نمىخورد، از غذايى كه نزدش بود تناول مىكرد و براى خوردن طعام با سه يا چهار انگشت مقدسش غذا ميل مىكرد، نانش از آرد جو سبوس نگرفته بود و پياز، سير و پيازچه نمىخورد و از هيچ طعامى بدگويى نمىكرد، غذاى مانده بر انگشت را با دهان پاك مىكرد و مانده غذا را ميل مىفرمود و مىگفت: بركت غذا در آخر آن است.
لباسش تا روى پاى او را مىگرفت، در هنگام قدرت، مىبخشيد، هميشه خوشرو و ظاهر و باطنش يكى بود، خوشنودى و خشم از چهرهاش آشكار بود، كريمترين و راستگوترين انسانها بود، بدهكارى مالى خود را ادا مىكرد و كسى كه ناگهان او را مىديد، بزرگيش را درك و مجذوب آن حضرت مىشد.
چيزى از او نمىخواستند مگر آن كه عنايت مىفرمود، بر كودكان مىگذشت و به آنان سلام مىكرد. در مرتبه اول هر كس با او ملاقات مىنمود، ابهت آن حضرت او را مىگرفت و از هيبت آن حضرت مضطرب مىشد، به او مىفرمود:
آرام و آسان باش، من نيز مانند شمايم. هرگز او را صدا نكردند مگر اين كه جواب داد. هرگاه با اصحاب خود مىنشست، اگر درباره آخرت سخن مىگفتند توجه مىكرد و اگر درباره غذا و آشاميدنى صحبت مىكردند، با آنان همگام مىشد و اگر در اطراف دنيا حرف مىزدند، براى آنكه از آنان دلجويى كند در اطراف همان مطلب گفتگو مىكرد .
منبع : پایگاه عرفان