منابع:
کتاب : تفسير حكيم ج2
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
گو اين كه انسان از نعمت عقل كه مايه دريافت علوم و دانش ها، و تا حدى سبب تمييز و تشخيص امور است برخوردار ميباشد ولى تجربه تاريخ حيات انسان در پهنه زمين ثابت كرده است كه با اتكاء به عقل تنها كه نورش كاربرد كامل و همه جانبهاى براى زدودن ظلمت ها، و پيشگيرى از فساد، و كنترل انسان ندارد خيمه زندگى همراه با عافيت و سلامت و صلح و صفا برپا نمى شود.
در تكيه بر عقل تنها و بكار گرفتن دانشهائى كه به وسيله او تحصيل ميشود چون آيندهاى به عنوان جهان ديگر، و ظهور حكمت و عدالت براى پاداش خوبان و كيفر بدكاران در كار نيست با علاقه و محبت شديدى كه آدميان به ابزار و عناصر مادى و سفره طبيعت و شهوات و لذتها و خواسته هاى بى محاسبه و آزادى اميال و غرائز دارند راهى براى مقيد كردن آنان براى اين كه به حقوق ديگران تجاوز ننمايند، و دست به فساد و افساد نزنند، و آلودگيها و منكرات و فحشا و زشتيها را گسترش ندهند و نظام حيات را به لجن زار متعفّنى تبديل نكنند، و بى اعتمادى و رسوائى و افتضاح در همه امور را حاكم ننمايند وجود ندارد، از اينجاست كه ضرورت هدايت از حانب خالق هستى و آدم كه به ظاهر و باطن و مصلحت هر چيزى آگاه است حس ميشود، هدايتى كه از بركت آن قلب آراسته به عقايد پاك و درون منور به نور اخلاق نيكو و اعضا و جوارح مزين به اعمال و حركات شايسته ميشود و در فضاى آن هر انسانى از اعماق درون به آخرت و دنياى پاداش و كيفر پاى بند ميگردد، و هر حركت درونى و برونى را كه ميخواهد انجام دهد با توجه به مراقبت خدا كه هدايت از جانب اوست، و با لحاظ كردن قيامت كه هر حركتى گرچه به وزن دانه ارزن باشد محاسبه خواهد شد، اگر نيك است داراى پاداش و ثواب، و اگر زشت است سبب جريمه و عقاب است انجام ميدهد، و با اتصال به اين هدايت هرگز هوس افساد وفاسد، و ورود به زشتى ها، و از دست دادن خوبى ها، و تجاوز به حق ديگران گرچه به اندازه پوست جو در دهان مورچه باشد، و ظلم و ستم به ديگران گرچه هم كيش و هم نوعش نباشد به او دست نمى دهد، يوسف وار هفت سال در كنار زن زيبا چهره نامحرمى بالاجبار قرار ميگيرد ولى حاضر به آلوده كردن دامن آن زن شوهردار نمى شود گرچه از طرف آن زن در خلوت كاخ با همه وجود و با دريائى از عشق و علاقه و عشوه و ناز به عمل نامشروع دعوت شود، و يوسف وار در زندان به صبر و استقامت تن ميدهد تا مصون از فساد بماند. و ديگر زندانيان را در كمال آرامش به حق و حقيقت و دورى از گناه و جتناب از معصيت و پاك شدن از شرك دعوت مينمايد، و يوسف وار بر تخت حكومت و عزيز مصر نسبت به بيت المال و حق مردم كمال امانت و حفظ را نشان ميدهد، و مسند را مبدء گسترش عدالت نسبت به همه مردم مينمايد و به تخت سلطنت آبروى ابدى ميدهد، چرا كه وجودى متصل به هدايت و معتقد به قيامت و اميدوار به پاداش و كرامت، و در ترس از جريمه و كيفر و عذاب هميشگى و شكنجههائى است كه براى بلعيدن مجرمان و بدكاران و مفسدان براى ابد دهانش باز است، و اين كنترل و مقيد كردن و ترمز زدن به هوا و هوسها و غرائز و اميال سركش و شهوات بى درو پيكر و روحيه فسادجوئى و افسادگرى هرگز كار عقل نبوده و نيست و نخواهد بود.
مگر متجاوزان دنيا و ستمگران و ظالمان، و پايمال كنندگان حقوق انسانها كه در هر پست و مقامى بودند و هستند بى عقلها و ديوانه هاى لايق دارالمجانين اند، اكثر آنان به ويژه در روزگار و زمانى كه فعلًا ما زندگى ميكنيم و سال شمسى سال 1385 و قمرى 1427 و ميلادى 2006 است فارغ التحصيلان دانشگاه هاى معتبر شرق و غرب و اهل عقل و خرد هستند، در عين حال از طريق حكومت و دولت هايشان، و از راه ثروت و دلارشان و از طرف دست نشاندگانشان و عوامل مرئى و نامرئى شان، و با كمك رسانه هاى جمعى و سايتها و ماهواره هايشان، و با دست مايه مزدوران قلم بدستشان و روزنامهها و سينماها و مجلاتشان و خلاصه ابزارهاى بسيار قوى و پرقدرت الكتريكى شان كه محصول عقل و علم است خشكى و دريا، دشت و صحرا، بيابان و جنگل، قريه و قصبه، شهر و شهرستان، پايتخت و مركز حكومت ها، ادارات و پارك ها، سالنها و كنفرانس ها، و ابزار وسايل جمعى از قبيل اتومبيلها و قطارها و هواپيماها را به انواع مفاسد و زشتيها و فحشا و منكرات و تجاوزات مالى و بدنى و شهوانى و رشوه و اختلاس و دزدى در روز روشن و غصب و زورگيرى و باج خواهى آلوده كرده اند، و براى پيشگيرى از اين همه مفاسد كه جان بشر را به لب رسانده، و روز روشن او را تيره كرده، و او را از زندگى خسته نموده هيچ كارى از دست عقل تنها و علم بر نمى آيد و هيچ رشته علمى قدرت كنترل كردن اين گونه انسانها را ندارد و در آينده هم نخواهد داشت.
آن حقيقتى كه صددرصد قدرت دارد اين افسار گسيختگان را كه حيات انسانى را تقربياً در سطح كره زمين تغيير به حيات حيوانى و سبعى و شيطانى و بدتر از اينها دادهاند مقيد كند و كنترل نمايد و از آنان انسانى عاقبت نگر، دورانديش، باوقار، با ادب، با تربيت، حكيم، عادل، دلسوز، خيرخواه، مهربان، متخلق به اخلاق، آراسته به عمل صالح، لحاظكننده پاداش و ثواب در آينده در برابر خوبى ها، و كيفر و عقاب در قيامت نسبت به بديها هدايت و ولالتى است كه از جانب خدا به سوى او آمده:
فاما يأتينك منى هدى
قيد منّى در آيه شريفه كه به معناى هدايت از جانب من است بسيار بسيار قابل توجه است و فرياد ميزند كه هدايت اصلاح گر و كنترلكننده منحصراً بايد از جانب او باشد كه هر هدايتى به هر صورت كه باشد اگر از جانب او طلوع نكند و از افق حكمت و علم و عدل او تجلى ننمايد ضلالت است.
اين هدايت هرگز از وجود فيلسوفان شرق و غرب، و حكيمان تاريخ، و انديشمندان كشورها، و اساتيد دانشگاه، و سقراطها و افلاطونها و دياجانوسها و دكارت ها، و كخها و كارل ها، و افلاطونيان جديد و فلوطن ها، و پاستورها و پاپنها به جانب انسان نيامد زيرا خود آنان هم با همه موقعيت عقلى و علمى شان نيازمند به هدايت از جانب خدا بودند و هستند.
در هر صورت كليد حل مشكلات مادى و معنوى انسان، و مايه پاكسازى حيات او از مفاسد و فحشا و منكرات و ستم گريها و درندگيها و شيطنت ها، و راه علاج بيمارى هاى فكرى و روانى فقط و فقط در گرو هدايتى است كه از جانب جهان آفرين و انسان آفرين آمده و آمدن اين هدايت از جانب او مايه در لطف و رحمت و مهرورزى و عشق او به انسان دارد، و اين انسان است كه بايد قدر اين نعمت بى نظير و كرامت بى بديل و لطف بى نهايت و رحمت ويژه را كه از طرف حق به او داده شده بداند، و بر سر اين سفره عقل و روح و جان و قلب و اعضاء و جوارحش را تغذيه كند و هم چون پيامبران و امامان و اولياى خاص حق به اندازه استعدادش با كمك گرفتن از هدايت الهى زندگى كند و گنج سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود نمايد.
بيجا نيست كه بگوئيم همه كشمكشها و اختلافات و نزاعها و كينهها و دشمنيها و بداخلاقيها كه ريشه در حرص و حصد و كبر و غرور و خلأ درون دارد از عوارض زندگى مادى در روى زمين است، و هيچ داروئى جز هدايت الهى درمانكننده اين امور خطرناك و هلاككننده و بر باد دهنده دنيا و آخرت نيست.
انسانى كه براى او ثابت و يقينى است كه به همه مواد مادى و ابزار برپاكننده زندگى نيازمند است، هر لحظه به تنفس هوا و نور خورشيد، و ابر و باران، و گردش وضعى و انتقالى زمين، به حيوانات خشكى و دريا، به پرندگان، به نباتات، به مرغزارها، به زراعت، به محصولات زمينى، باغى، و انواع نباتات محتاج است و همه اين نعمتها كه نقش اساسى در زندگى او دارند آفريده خداست، بايد با تعقل و انديشه و پرسش از بيداران به اين يقين هم برسد كه براى استفاده صحيح از مواهب حق و نعمت هاى الهى، به صورتى كه به حق مسلم خود برسد، و از پايمال كردن حق مسلم ديگران مصون بماند، و بروجودش هزينه كار مثبت از قبيل عبادت رب به عنوان شكر نعمت و ساختن دنيائى پاك و آخرتى آباد و مصرف انجام همه خوبيها و خدمت به خلق شود نياز مبرم و احتياج فوق العاده اى به هدايت خدا دارد، تا در پرتو آن همه لحظات عمرش و همه نعمتها حتى يك دانه گندم و يك دانه برنج و يك پر كاه را درست و صحيح مصرف كند.
علاوه بر همه اينها با بودن دشمن خطرناك و منبعى آلوده، و سركشى متجاوز، و طاغوتى زورگو چون شيطان و حزبش كه سوگند مؤكد ياد كرده در كمين انسان بنشيند و با وسوسه و خناس گرى خود، او را از مقام انسانيت بلغزاند، و از نظر رحمت حق بيندازد، و فضاى زندگى را پر از فتنه و آشوب كند، و هر فساد و منكرى را رواج دهد و تا قيامت هم براى جناياتش مهلت گرفته ضرورت و وجوب هدايت از طرف خدا كه قوى ترين اسلحه براى جنگيدن با اين دشمن و درهم شكستن فرهنگ خائنانه او و دفع و رفع شرش ميباشد احساس ميشود.
تمدن آميخته با فرهنگ شيطان
تمدن لازم و ضرورى است كه داراى دو جنبه باشد: مادى و معنوى.
جنبه مادى آن همان نيروى حسّى و همه آن امورى است كه از حس پيروى ميكند و يا آن را مدد ميرساند.
اختراعات و اكتشافات از نيروى بخار و برق و اتم گرفته تا انواع اتومبيلها و هواپيما و فضاپيما و كشتى و زيردريائى و ... بديهى است كه همه نيروهاى مادى هستند، و نيز آنچه براى آسايش زندگى روزانه مردم عقل و علم پديد آورندهاند نظير ماشين هاى خودكار در جهات مختلف نيز مادى است، حتى وسائل و ابزارى كه براى رسيدن به اين هدف بكار ميگيريم مانند علوم رياضى و طبيعى در شمار نيروهاى مادى هستند زيرا نتيجه آنها براى زندگى انسان همين
اختراعات و اكتشافاتى است كه آسايش و رفاه نسبى مادى آدمى را فراهم ميآورند، حتى مدارس و آموزشگاهها و دانشگاههائى كه ميليونها نفر را به اين منظور تعليم ميدهند از نيروهاى مادى تمدن به شمار ميآيند.
اما جنبه روحى يا نيروى معنوى تمدن عبارت است از هدف هاى شريف الهى و انسانى و اخلاقى و كوشش در رسيدن به آنهاست: كوشش براى عبادت رب و بهبود روابط انسانها و بالا بردن شعور اجتماعى و افزايش آگاهى افراد از نظر سياسى و عادت دادن انسانها به اين كه در راه فضيلت و بندگى و مصلحت آدميان گام بردارند و درباره خوبى و نيكى و زيبائى بينديشند و آرمانهائى براى رستگارى انسانها داشته باشند و دلهايشان به مهر و محبت هم نوع بتپد، و هم چنين به موازات پيشرفت زندگى و وسعت تمدن آئينها و قوانينى براى تعليم و تربيت صحيح مردم و پديد آوردن بنيادهائى براى تغذيه روح و باطن انسانها و در راه نيكى و خدمت به آدميان وضع شود، اين همه جنبه روحى تمدن و از نيروهاى معنوى آن است.
هيچ تمدنى را تمدن راقى و والا و از همه نظر مفيد نمى نامند مگر آن كه داراى هر دو جنبه باشد، و اين هر دو جنبه در آن به شكل متعادل و متوازنى پديد آيد، اينك در پرتو اين اجمال نگاهى به تمدن اين روزگار كه سال 2006 ميلادى و 1385 شمسى هجرى است بيفكنيم تا بيابيم آيا تمدنى كه از آن برخوردار شده و در حوزه آن بسر ميبريم تمدن صالح و درست يا فاسد و تباهكننده است؟ تمدن راقى و والاست يا راكد و مضمحل كننده، مايه اميد انسان است يا زمينه نا اميدى انسان!؟
اگر با ديده دقيق عقل و با چشم انصاف و با توجه به آثار منفى روحى اين تمدن به آن نظر كنيم به وضوح و بدون ابهام ميبينيم كه تمدن امروز از لحاظ نيروى مادى به پيروزى هاى غيرقابل انتظار رسيده ولى از نظر نيروى معنوى و روحى با شكست بسيار سختى روبروست و به پستيهائى كه ابداً انتظار نمى رفت گرائيده است، ظاهربينان و شهوت رانان و غافلانى كه زرق و برق ظاهر و زيب و زيور صورت و آسايش مادى و تن آسايى را خوش ميدارند، براى تمدن مادى امروز به اندازهاى كف زدهاند و آنقدر هورا كشيده و شعار دادهاند كه ديگر صدايشان گرفته و دست هايشان از كار افتاده است! ولى آنان كه بيدار و دلسوزاند، و جز مصلحت و كمال و تعالى روح انسان را نمى طلبند و زيبائى صورت را بدون زيبائى سيرت نمى خواهند و همواره در پى رستگارى و كرامت انساناند از تمدن امروز نا اميد شده و آن را نه اين كه منجى آدميان نمى دانند، بلكه زمينهاى براى هلاكت و نابودى آنان به حساب ميآورند و گروهى هم يكسره دل از اين تمدن بريده و در جهان رؤياهاى خود به سر برده و مدينه فاضله را در خواب و خيال مجسم ميسازند و جز در خواب و خيال نمى دانند.
هواپيماها پهنه آسمانها را تسخير كرده اند، فضاپيماها انسان را به كره ماه رسانده اند، سفينه هاى عظيم و پيچيده به سوى ستارگان در حركتاند تا اسرار وجود آنها را به سوى خاكيان مخابره كنند، زيردريائيها به اعماق اقيانوسها ميروند، نيروى برق و اتم به صورت جادوئى محض آنچه را نشدنى بوده شدنى كرده است، با فشار بر يك تكمه، روشنائى و گرما و سرما و خوراكى و پوشاكى و آب و هوا و ... هرچه را بخواهى حاضر ميبينى، با وسائل حيرت انگيز مخابراتى بدون درنگ از اين سوى جهان با آن سوى جهان صحبت ميكنند و تو گوئى كه از خانهاى تا خانهاى و از پنجرهاى تا پنجره ديگر سخن ميگويند و هنگام اين سخن گوئى چهره ديگرى را نيز ميتوان ديد و هرچه را كه در هر جا هست و در هر موقع كه اراده كنى از پس درياها و كوهها پيش روى خواهى داشت.
شمارش اين اختراعات و اكتشافات و امور فنى تمدن امروز كار دشوارى است، گوئى كه جهان همه رازهاى خود را از آغاز آفرينش در سينه نگه داشته بود تا امروز همه آنها را به مردان مخترع و مكتشف تمدن حاضر باز گويد، و گوئى در اين روزگار طبيعت درصدد تصفيه حساب اسرارش برآمده است. ولى بيداران بى نظر، و خردورزان با ارزش، و صاحبدلان آگاه با همه وجود ميگويند فريب اين ظواهر را نبايد خورد، يك ضرب المثل تازى ميگويد: «خانه و آرايش آن فريبت ندهد» آن كه در آن ساكن است آب خوش از گلويش پائين نمى رود، به مكان نگاه مكن به ساكنانش بنگر، مشكل بيكاران، بحران فكرى و روانى جوانان، افزايش روز افزون ساكنان تيمارستان، بى خانمانى و نا اميدى اكثر مردم كره زمين، جنگ هاى ننگين و غيرمنطقى در گوشه و كنار پنج قاره، زور و فشار و تجاوز و تعدى از هر گونه و به هر بهانه، تسليحات عجيب و غريب دولتها به ويژه مستكبران از فرق سر تا نوك پا، فريب ها، دروغ ها، دزدى ها، اختلاس ها، راه زنى هاى زمينى، هوائى، دريائى، فسادهاى اخلاقى، عريانى، نيمه عريانى، روابط نامشروع از هر نوعش، رسوائى هاى جنسى و هرگونه ناروائى ها، كج روى ها، و تباهيها و هر شكل فحشا و منكرات، همه و همه دراين خانه مجلل زيبا، و در اين كاخ باشكوه تمدن امروز روى نشان ميدهد، در اين قصر عظيم، و آسمان خراش تمدن، انسان هاى خوشبخت واقعى كيستند و كجاى آن قرار دارند، اين كشتى زيباى پر از بار و بنه و آكنده از زاد و توشه سفر به كدام كرانه امن و امان خواهد رسيد و اصولًا ساحل نجاتش كجاست؟!
«برتولد برشت» كه رشد يافته در دامن تمدن امروز است و به درك گوشهاى از نارسائى اين تمدن موفق شده در كتابش مينويسد: در جامعه و ملتى كه پول در آن حاكم و فرمان رواست و بدست آوردنش جز از راه بدى و نامشروع ميسر نيست نيكى دروغ ميشود!
«توماس مان» در مقدمه كتاب «آخرين نامه شهيدان» مينويسد: «در جهانى كه به يك سير قهقرائى خطرناك افتاده و در آن كينه خرافى با وحشت عمومى دست به دست هم داده، در جهانى كه نارسائى فرهنگى و اخلاقى آن سرنوشت بشريت را به دست سلاح هاى مخرب كه سرعتى كراهت آور دارند سپرده است: سلاحهائى كه انبارشدهاند تا اگر لازم باشد جهان را به ويرانهاى تبديل كنند چه تهديد سفاهت آميزى جهانى كه پيرامونش را ابرهاى مسموم فرا گرفته است كاهش سطح فرهنگ واقعى، مُثله شدن آموزش، بى رگى و بى غيرتى در پذيرفتن بى رويه گى هاى يك دادگسترى سياسى، جنت مكانى ها، سود پرستى كور، از ميان رفتن وفادارى و ايمان كه از دو جنگ تراويده يا دست كم بر اثر دو جنگ رونق گرفته است، در برابر جنگ جهانى سوم كه نيستى بشرى را به دنبال خواهد داشت، حفاظى بس نارساست.»
راز همه اين تيره روزيها در طغيان جانب مادى تمدن بر جانب معنوى و روحى آن است، راز اين ناكامى و بدفرجامى در آن است كه تمدن امروز كه فقط و فقط بر عقل و علم تنها تكيه دارد نتوانسته آدمى را به ديده اعتبار بنگرد، و هر چند فاصله را كوتاه كرده و جدائيها را از ميان برداشته و جهان بزرگ را كوچك نموده و همه جهانيان را ساكنان يك خانه كرده است ولى نتوانسته فاصله ميان مردمان را و دورى روحها را، و جدائى دلها را از ميان بردارد، مكانها را به هم نزديك كرده ولى ساكنان آن را با تزريق كينه و دشمنى و پراكنده كردنشان به صورت حزب حزب، دسته دسته و مليت گرائى از هم دور ساخته.
اينجاست كه انسان به استوارى و استحكام آيات قرآن كه تمدن را با اوضاع بى مهارش و با آلوده بودنش به فحشا و منكرات نتيجه خواست شيطان و بازيچه دست او ميداند پى ميبرد:
إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ .... «1»
جز اين نيست كه شيطان «چه جنى و چه انسى و چه آشكار و چه پنهان»، همواره ميخواهد ميان شما دشمنى و كينه اندازد.
تمدن در دانش جغرافى پيش رفته ولى در علم اجتماعى عقب مانده و به جائى نرسيده، كوهها و دشتها و اعماق زمين و فضا و دريا را كشف كرده و حتى بر دل ذره نيز راه يافته ولى قلب انسان را نتوانسته تسخير كند و به دل آدميان راه نيافته است، از نظر جغرافى به وحدت انسان كمك كرده ولى از نظر اجتماعى به تفرقه ميان آدميان كوشيده، تمدن امروز بسيار شگرف، شگفت و تواناست ولى بسيار ناآگاه، نابينا و ناشكيباست.
تمدن امروز پرسيده است كه چگونه زندگى ميكنيم و چگونگى زندگى را بهبودى بخشيده ولى نپرسيده است براى چه زندگى نمى كنيم و براى چه بايد زندگى كنيم و هدف زندگى چيست؟ تمدن امروز در پاسخ دادن به اين پرسشها خاموش است، علم ميتواند چگونگى زندگى را بهبود بخشد ولى نمى تواند هدف زندگى را بنماياند، علم مددى براى چندى است ولى راهنماى چونى آن نيست.
تمدن جديد انديشه ناسيوناليزم را نيرو داده ولى همين انديشه به صورت افراطى گرى وبال گردن جهان شد و بدبختيها ببار آورد، در تمدن جديد ملتها و مليت آنان را در نظر گرفتند ولى در همه اين راهها و رفتارها روى بهروزى نديدند و با اين روال جهان از اين ملال رهائى نخواهد يافت مگر آن هدايت الهى قافله سالار آن شود و انسان را آگاهانه به هدف اساسى و كمال مطلوب خود رهنمون شود و با مايه اين تمدن دنيائى پر از صلح و صفا، هم دلى و يكرنگى، كمك و تعاون، نيكى و تقوا، مهر و محبت، دلسوزى و خيرخواهى، و دورى از بى تفاوتى و خالى بودن از كينه و عداوت و نيرنگ و فريب و زور و زر بسازد.
به شور و شرهائى كه در هر شأنى از زندگى بروز كرده است بينديشيد و هربار كه معلولى از اين گونه رخ نشان داد به علت و ريشه اصلى آن راه يابيد، خواهيد ديد كه علت العلل اين است كه در اين تمدن همواره ملت و مليت هدف بوده و نه انسان انسانيت، تسليحات روز افزون، كينهها و جنگ هاى پراكنده و بزرگ و كوچك، افزايش بيكاران و فقيران، گرانى كالاها و خواربار، دشمنى ميان احزاب و دار و دسته ها، دشمنى ميان ملت ها، نبود سرمايه مناسب براى اصلاحات، افراط و تفريط در پول و امور مادى در موارد بيجا و نامناسب، زورگوئيها و فشارها و افزون خواهيها همه وهمه سببش گمراهى و تنگ نظرى بوده است: تنگ نظرى سياستمداران نسبت به ملت هايشان و تأييد توانگران و سرمايه داران بى رحم و وحشى و حيوان صفت، و فريب دادن مردان دين و هنر و ادب و انديشه كه بازوئى براى زورمندان ماده پرست باشند.
جنبه مادى و مادهپرستى در تمدن جديد بر همه چيز چيره شده است: اخلاق را هم به ملاحظات مادى رعايت ميكنند، برنامه هاى تعليم و تربيت را يا براساس تعصب وطن پرستى و يا به خاطر دست يابى به شغلها و كارهائى كه پول بيشتر در ميآورد تهيه و تنظيم ميكنند، اموال دولت هاى جهان غلباً يا صرف اغراض جنگى و يا هوا و هوس هاى سررشته داران امور ميشود، كارخانه هاى بزرگ و ماشين هاى غول آسا سبب شدهاند كه دارندگانشان به انسان همان گونه بنگرند كه به پيچ و مهره كوچك و ناچيزى در آن دستگاه هاى بزرگ مملوك خود مينگرند، بدين گونه ماده و ماده پرستى همه انديشه دست اندركاران تمدن امروز را كه اقتصاد دانان و عالمان و سياستمداران باشند فرا گرفته است.
در اين گيرودار اگر كسى براى اصلاحات روحى و معنوى و تربيتى و اخلاقى دم زند، تو گوئى نغمه ناسازى سرداده يا سخن ياوهاى گفته و انديشه كهنهاى عرضه داشته است، و اين تلقى غلط به وسيله به اصطلاح متمدنان و روشنفكران امروز محصول بدترين بيمارى آنان كه خودفراموشى است ميباشد، اى كاش اينان به گوش هوش فرياد رئيس سازمان ملل را در پى اوج بحران خاورميانه عربى كه نوميدانه در جلسه سازمان ملل گفت: هيچ گاه در تاريخ بشر اخلاق سياسى و اخلاق انسانى به طور كلى تا اين حد سقوط نكرده بود ميشنيدند تا بفهمند تمدن بدون معنويت چه بلاها كه بر سر انسان نياورده و چه مصيبت هاى غيرقابل جبرانى كه پيكر حيات نزده.
دنيا و تمدنش براى جلوگيرى از اين سقوط غم انگيز و يا به جبران آن چه كرده است، چه اقدامى به عمل آورده است، كدام دولت، كدام ملت، كدام نهاد، كدام دانشگاه، كدام سازمان ميخواهند اين ورشكستگى تمدن را سامان دهد و انسان را از اين چاه عميق خطرناكى كه در فضاى جداى از معنويت براى خود كنده و در آن سرنگون شده است نجات دهد؟!
سدهاى بزرگ و موانع عجيب و ديوارهاى بلند و قطورى از خودكامى و نفع پرستى و تعصب و تنگ نظرى دولتها و وحشيان متمدن نما در برابر مصلحان كه تعدادشان بسيار اندك است رخ نشان ميدهد، مردم هم به وسيله افسونهاى دولتها و افسون گران در خدمت آنان از آزادى به معناى حقيقى و اختيار به معناى واقعى، و انتخاب عاقلانه و انديشمندانه محروم گشته و در عين بردگى به تصورشان دادهاند كه آزاد و مختارند، در حالى كه چيزى جز كالبدهاى بى روان، و جسمى بدون چراغ عقل و خرد نيستند، اكثر قريب به اتفاق مردم جهان آزادى حقيقى را على رغم پوشش دروغين ادعاى آزادى خواهى دولتها از دست دادهاند.
حالت حاكم ماديگرى و فرمانروائى اختاپوس زمينگرائى و فرهنگ اقتصادى جامعه توليد و مصرف، آزادى انسانى را از آدميان سلب كرده و شب و روز آنان را در چنگ تلاش معاش و تهيه قوت لايموت يا اشياء لوكس و بازيچه هاى امروز، و شهوات بى مهار، و هوا و هوس هاى فسادانگيز، و خيالات خام و آرزوهاى طول و دراز گرفتار ساخته و نيازهاى مادى را چنان بر جان و انديشه آنان چيره گردانيده كه هرگز آنان را امكان رهائى از اين ظلمتكدهاى كه براى آنان ساختهاند نيست و تازه اين سرنوشت افراد مصرفكننده در جامعههائى است كه پول و رفاه مادى را هدف خوشبختى و سعادت مردم ساختهاند!
هرچه اين ظواهر تمدن بى معنويت بيشتر ميشود، و ملتها در فراگيرى آن جلوتر ميروند نيازمندى هاى مردم روز افزون تر ميگردد و به همان نسبت راه هاى برآوردن اين نيازها پيچيده تر و دشوارتر ميشود و مردم براى رسيدن به اين گونه هدف هاى مادى نه تنها سلامت جسمى بلكه حيثيت اخلاقى و نجابت و اصالت و خلاصه انسانيت خود را نيز گرو ميگذارند، زيرا تقاضاهاى مادى حد و حصر ندارد و آزمندى آدمى بى كران است، اما امكانات همه جانبه براى همه نيست، اين است كه تمدن مادى امروز با تحريك و تبليغ شبانه روزى حسّ افزون خواهى و زياده طلبى مردم را برانگيخته رفته رفته به قلمرو اخلاق آنان تجاوز ميكند و نه تنها قناعت و اعتدال و ميانه روى ومآل انديشى را از آنان ميگيرد بلكه مناعت و شرافت و كفّ نفس و خلاصه انسانيت و فضيلت را نيز در آنان ناتوان و نابود ميسازد.
تمدن امروز بدون عاقبت انديشى و بدون توجه به شئون مختلف جسمى و روحى انسان در ستايش مقام عقل و در سنجش بهاى آن، راه فوق العاده افراط پوئيده است، پايه گذاران اين تمدن با شيفتگى نابخرادانهاى تنها و تنها عقل را بنيان شايسته زندگى شمرده اند.
نتيجه ستايش عقل تنها، پيشرفت شگرف دانش و پيدايش ابزارهاى اعجاب برانگيزى است كه آدمى را البته در جهت جسمياش تا اوج آسمانها فرا برده است ولى دريغ و افسوس كه پس از اين سير عجيب تازه عدهاى اندك از بيدارشدگان كلاس اين تمدن به اين حقيقت دست يافتهاند كه تنها عقل و فرزند او دانش و علم مادى و آنچه دانشى مادى به بار آورده راه خوشبختى و رستگارى و نجات و امنيت انسان نبوده و نيست و اين عيب اگر بتوانيم آن را عيب بدانيم از ارسطو «2» و تعاليم او سرچشمه گرفت كه تنها عقل را داور كل ميداند! «3» اينجاست كه بر هر خردمند با انصافى، و بر هر عاقل با وجدانى ثابت و مسلّم ميگردد كه انسانها براى رهائى و نجات از اين همه مشكلات و گرفتاريها و بردگى و اسارت، و مادى گرى و پوچى، و براى به دست آوردن آزادى و اختيار و فضائى آكنده از صدق و صداقت و محبت و مودت، و سلامت و امنيت، و درستى و راستى، و تعاون و همكارى، و مهرورزى و فروتنى، و خوردن غم ديگران، نيازمند به حقيقتى فوق عقل و علم يعنى هدايت الهى هستند كه در بردارنده عالى ترين و بهترين قوانين و احكام و آداب و رسوم و سنت هاى استوار، و امور حكيمانه است كه قلب را مركز عقايد حقه و نفس را صفحه حسنات اخلاقى و اعضا و جوارح را كانون و منبع اعمال شايسته ميكند و ضامن اجرايش چنان كه تاريخ حيات پاكان و خوبان ثابت كرده است ايمان به خدا و قيامت است و بدون ترديد روزى كه چندان دور نيست اين تمدن وحشى و وحشت زا، و اين آتشى كه به جان بشر افتاده براى قبول هدايت خدا براساس نياز شديد آغوش باز ميكند و انسانها را با كمك هدايت به صلاح و سداد ميرساند و حكومتى واحد در همه جهان به دست صالحان و شايستگان برقرار ميكند تا همه و همه در كنار سفره عدالت آن حكومت در كمال آسايش و امنيت زندگى كنند و بدون ترس و اندوه در كنار يكديگر روزگار را به خوشى و سلامت به سر برند و اين معنا وعده حتمى و قطعى حضرت حق به همه جهانيان است كه اولًا هدايت خدا خوف و اندوه را از خيمه حيات ميزدايد:
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. «4»
و ثانياً نياز شديد انسان به هدايت خدا بر اثر سرخوردگى از تمدن بى معنويت، و راهى را كه به خطا رفته تمدن و فرزندانش را مشتاقانه و عاشقانه به فضاى هدايت خدا ميبرد و نهايتاً حاكميت بر زمين در روزى كه عطش شديد هدايت خواهى انسان چراغ هدايت را در تمام زواياى زندگياش برافروخته به دست صالحان ميافتد
أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ: «5»
مسلماً در آينده همه روى زمين را بندگان صالح و شايسته خدا به ارث خواهند برد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده، آيه 91.
(2)- فلسفه از آغاز تاريخ، ج 2، ص 131.
(3)- قرن ديوانه، 22.
(4)- بقره، آيه 38.
(5)- انبيا، آيه 105.
منبع : پایگاه عرفان