بنابراين هرگاه ديديم كه انسانيت انسان و ارزشهاى والاى او تنزل كرده و رو به سقوط است، هرگاه ديديم اين موجود عاليقدر، عبد ذليل ماشين و وسيلهاى براى اداره زندگى ماشينيسم شده، و هرگاه ديديم بر اثر اين حقارت شخصيت، در فكر و ادراك و اخلاق انحطاط يافته و ملاحظه كرديم كه در روابط جنسى، مانند حيوانات و بهائم به پستى گراييده، و مشاهد كرديم كه وظايف فطرى و طبيعى وى معطل مانده، و ديديم بدبخت و حيرت زده و مضطرب گشته، و به وضعى بىسابقه، گرفتار بيمارىهاى عصبى و روانى جنون، انحرافات جنسى، گناه و جنايت و تبه كارى شده، و وقتى ديديم كه از خود و از محيط بيم و وحشتى كه اين تمدن و سيستم مختلف اجتماعى، سياسى، اخلاقى و فكرى در پيرامون او به وجود آورده فرارى و گريزان است، و وقتى ملاحظه كرديم انسان سرگردان و بلاتكليف است، رنج و غصه خود را با چيزهايى تسكين مىدهد كه كوبنده روح و جسم و اعصاب اوست، از درد و رنج به مواد مخدره و مشروبات الكلى يا به افكار تيره و تخيلات يأسآور و نوميدكننده، پناه مىبرد؛ ديگر نمىتوانيم به علم و دانش، در اين عرصه تمدن اميدوار باشيم و به اكتشافات دست بشر دلخوش كنيم.
علمى كه از روان بىخبر است، هر چند در تسهيلات زندگى مادى پيشروى كند، نخواهد توانست از سقوط هولناك بشريت جلوگيرى كند و تيره بختى و سيهروزى او را پايان بخشد.
ديگر علم نمىتواند اين حقيقت را پوشيده بدارد، كه تمدن صنعتى جديد روزهاى آخر خود را مىگذراند، بشريت از اين پس نيازمند تمدن، و نظام و تشكيلاتى ديگر است.
تشكيلات تمدن آينده، بايد از عيوب و نقصهاى ريشهدارى كه زندگى بشر را تباه مىكند و اثر علم و معرفت را خنثى مىسازد دورى كند.
تشكيلات آينده، بايد به انسان اين فرصت را بدهد، كه به هدف خلقت خود نزديك شده و خيمه سعادت خود را بر سر منزلى كه خداى جهان براى او مقدر فرموده است، برافراشته و علم، عقل و تجربه را به گونهاى جز آنچه تا به حال به كار مىگرفت به كار گيرد، آنگونه كه با نيازمندىهاى واقعى و با سرشت انسانى او موافق و مناسب باشد.
اين تشكيلات كه بتواند عقل، تجربه و علم را به كار گيرد، جز از طريق توجه و عمل به قرآن ميسر نيست؛ چنانچه به سازندگى آن در صفحات قبل اشاره شد، از اينرو مسلمين بايد به قرآن باز گردند، و اولين عامل انحطاط خود؛ يعنى دورى از كتاب حق را از سر راه سعادت خود بردارند.
منبع : پایگاه عرفان