سيّد در تهران، در ميان طبقات مردم، به ويژه آزاد مردان، شهرتى بسزايى يافته بود، تا جايى كه شاه احساس كرد اگر اين شخص چند صباحى در تهران بماند، خطر متوجهش خواهد شد.
مغرضان و منافقان مقام طلب، كه زمانه از وجود پليدشان مصون نبوده است، نزد شاه سعايت كردند، از جمله كسانى كه در سعايت كردن از سيد سختى بيشترى نشان مىدادند افراد پليدى مانند: «معين نظام»، «كامران ميرزا»، «اعتماد السلطنه» و «صدر اعظم» بودند.
اين اشخاص براى اين كه خود را عزيز و دلسوز جلوه دهند، و منافع و موقعيتشان در خطر نيفتد، و احياناً غرض ورزىهايى كه با سيّد داشتند نزد شاه بىاراده، بدگويى و سخنچينى مىكردند و مطالبى قريب به اين مضامين مىگفتند: اين سيّدى كه وارد ايران شده است، دم از قانون و آزادى مىزند و زيان اين قبيل حرفها هم كه معلوم است.
او با اين حرفها علاوه بر اين كه مردم را به خيلى از موضوعات توجه مىدهد، در نتيجه آنها را جرى مىكند، او هدفش اين است كه يك اتحاد و اتفاقى بين توده مردم به وجود بياورد، ترس آن داريم كه اگر اين عنصر خطرناك تا چندى در ايران بماند، لطمهها و صدمههاى زيادى براى وجود مبارك و دستگاه سلطنت ببار آورد «1».
(فرياد! از دست متملقان و چاپلوسان، كه خود را دلسوز و مردان آزاده، و نجات دهنده امت اسلامى را خطرناك و عنصر مضر معرفى مىكنند.)
قريب چهار ماه از اقامت سيّد در تهران گذشت، شاه كمكم راه و روش خود را نسبت به وى تغيير داده و ديگر روى خوشى نشان نمىداد، و چون از اقامتش در تهران خرسند نبود محرمانه به «حاجى امين الضرب» دستور داد كه بودن سيّد در تهران صلاح نيست.
منبع : پایگاه عرفان