قرآن سرگذشت اقوام پيشين را بدين جهت ياد مىكند كه مردم از آنها عبرت بگيرند. از اين رو، خداوند دستور داده است در تاريخ با تعقل بنگريم و پند بگيريم. گاهى برخى شعراى حكيم اين قدر زيبا جريانات تاريخى را در فضاى عقل طرح كردهاند كه انسان از مطالعه آثارشان به تفكر وادار مىشود. براى مثال، وقتى خاقانى شروانى به خرابههاى شهر مدائن مىرسد در مطلع قصيده بلند خود مىگويد:
هان اى دل عبرت بين، از ديده نظر كن هان |
ايوان مدائن را آئينه عبرت دان. |
|
يا حافظ در بىوفايى دنيا و دل نبستن به آن مىگويد:
تكيه بر اختر شبدزد مكن كاين عيّار |
تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو |
|
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش |
دور خوبى گذران است نصيحت بشنو. |
|
نيز اين شعر:
نادره مردى ز عرب هوشمند |
گفت به عبدالملك از روى پند |
|
زير همين قبّه و اين بارگاه |
روى همين مسند و اين جايگاه |
|
بودم و ديدم بر ابن زياد |
آه چه ديدم كه دو چشمم مباد! |
|
تازهسرى چون سپر آسمان |
طلعت خورشيد ز رويش نهان |
|
بعد ز چندى سر آن خيرهسر |
شد بر مختار به روى سپر |
|
بعد كه مصعب سر و سردار شد |
دستكش او سر مختار شد |
|
نك، سر مصعب به تقاضاى كار |
تا چه كند با تو ديگر روزگار. |
|
وقتى انسان با نگاه عقل به عالم نگاه مىكند، همه چيز را پند مىبيند. آرى:
زمانه پندى آزادوار داد مرا زمانه را چو نكو بنگرى همه پند است.
منبع : پایگاه عرفان