گفتيم كه نياز بشر، به قانون تشريعى، يك نياز حتمى و ضرورى است، كه تنها تأمين كننده اين نياز خداست.
اكنون بايد بررسى كرد كه چگونه انسان مىتواند با قوانين الهى ارتباط پيدا كند؟ بايد گفت: از آنجا كه انسان نمىتواند با خداى بزرگ تماس مستقيم داشته باشد، عقلًا لزوم بعثت سفيران الهى ثابت مىشود؛ يعنى برانگيخته شدن انسانهايى جامع و كامل تا واسطه بين انسان و خدا باشند.
بر مبناى همين احتياج است كه از ميان انسانها، بهترين و عالمترين و كاملترين آنان مبعوث به رسالت شدند، تا با اتصالى كه به غيب داشتند، وحى را كه مجموعه قوانين تشريعى است، براى بشر به ارمغان آورند. در اين مسير خود پيامبران هم مجاز شدند كه آنچه را به مصلحت امّت ديدند، اجراى آن را از امّت بخواهند و هر چه را به ضرر آنان تشخيص دادند، آن را بر امّت حرام كنند.
خداى متعال هم مصلحت انديشى انبيا را مصلحت انديشى خود دانست و كلام آنان را مساوى با وحى قرار داد:
«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» .
«و [از اموال و احكام و معارف دينى] آنچه را پيامبر به شما عطا كرد بگيريد و از آنچه شما را نهى كرد، باز ايستيد».
«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى» .
«و از روى هوا و هوس سخن نمىگويد.* گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مىشود، نيست».
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» .
«هر كه از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده».
از سبك و سياق اين آيات استفاده مىشود، كه انبيا مفسر و توضيح دهنده وحى هستند، و بدون بيان آنان دسترسى به حقيقت وحى ممكن نيست.
البته با بعثت رسول اكرم و نزول قرآن، تمام مردم دعوت به پيروى از كتاب خدا و رسول اسلام شدند؛ زيرا قرآن و رسالت پيامبر اسلام در بردارنده فرهنگ تمام انبيا و كتب آسمانى گذشته بود .
از آنجا كه كتاب و آيين رسول اسلام، كامل و جامع بود، مكتبش ابدى گشت و پيامبرى به او خاتمه پيدا كرد .
قرآن مجيد كه قانون اساسى اسلام بود، منعكس كننده تمام مسائل لازم، در جهت بهبود حيات بشر بود، كه بهترين راه زندگى را براى انسان ترسيم نمود.
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً» .
«بىترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت مىكند، و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مىدهند، مژده مىدهد كه براى آنان پاداشى بزرگ است».
قرآن ذلت اقوام گذشته را به عنوان درس براى آيندگان، و آئينه عبرت براى پندگيرندگان بازگو كرده است:
«لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» .
قرآن به بازگو كردن مسائل مهمى كه، انبياى گذشته براى تأمين سلامت همه جانبه بشر گفته بودند اقدام كرد، و از اين راه بين انسان و انبياى گذشته ايجاد پيوند نمود.
قرآن به بيان مسائل اجتماعى، براى سالم سازى محيط جامعه برخاست، تا بشر با اجراى آن دستورات، بنياد جامعه را بر اساس عدل و حكومت استوار كند و از امّت و جامعه خير امّت و امّت وسط بسازد.
قرآن مجيد براى تشكيل خانوادهاى سالم، مقررات بسيار مهمى ارائه كرد، و اهل بيت رسول اكرم را به عنوان بهترين خانواده قرآن ساخته، معرفى نمود:
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» .
«خدا فقط مىخواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت [كه به روايت شيعه و سنى محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام اند] بِزُدايد، و شما را چنان كه شايسته است [از همه گناهان و معاصى] پاك و پاكيزه گرداند».
قرآن مجيد براى برپايى حكومت عدل و قسط، و به عبارت ديگر؛ حكومت الهى و اسلامى، انسان را به پاكترين خط سياست و كشوردارى و اداره امور جامعه رهنمون شده، و در اين زمينه حكومت را امانت خدا و حاكم واجد شرايط را امين حق و جامعه را صاحب امانت دانسته، و اجراى عدالت را در همه زمينهها، در حقيقت رد امانت به اهلش به حساب آورده است. خداى بزرگ در اين باره در قرآن مجيد چنين فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ» .
«خدا قاطعانه به شما فرمان مىدهد كه: امانتها را به صاحبانش بازگردانيد و هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد، به عدالت داورى كنيد».
روى اين حساب، انبيا را بهترين و شايستهترين فرد براى تشكيل چنين حكومتى مىداند؛ زيرا آنان واجد شرايط هستند و آنان امين حق در حكومتند، و پس از آنان ائمه معصومين و بعد از آنان فقهاى جامع الشرايط، كه همه رهروان راه انبيا هستند، و بدون شك جز به وسيله اين سه گروه كه امينان حقند، عدل و داد كه امانت حق تعالى است، به جامعه نخواهد رسيد.
قرآن براى رشد عقل و خرد، از مردم دعوت مىكند تا به آثار الهى در خانه خلقت بينديشند، و از اين راه تمام درهاى علوم مادى و معنوى را به روى خود باز كنند.
قرآن كريم خود را شفاى دردها و علاجكننده بيمارىهاى روحى و قلبى، و دردهاى خانوادگى و اجتماعى مىداند؛ آنجا كه مىفرمايد:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» .
قرآن مجيد در امر اقتصاد، مردم را به سعى و كوشش دعوت كرده، و محصول فعاليت انسان را از آن انسان دانسته است:
«وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» .
و او را به مسئله زراعت، دامدارى، تجارت و صنعت تشويق نموده است و آباد كردن زمين را از وظايف لازم او دانسته است:
«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها» .
قرآن مجيد براى اصلاح اخلاق مردم، و آراسته شدنشان به محاسن اخلاقى و پاك شدنشان از رذايل روانى، بهترين برنامهها و قوانين را ارائه فرموده و اخلاق پيامبر بزرگ كه سراسر پاكى و فضيلت بود را به عنوان خلق عظيم ياد كرده است:
«إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» .
قرآن مجيد با بيان صفات پاك حق، و نازل نمودن صدها آيه در شناساندن خداى متعال، با شرك و طاغوتپرستى به مبارزهاى سخت و كوبنده برخاست و زمينه تجلّى توحيد خالص را، در عقايد و اعمال مردم آماده كرد، و در سايه
اين گونه آيات، انسانهايى موحّد، والا، ارزنده و پر ارج، به جامعه بشرى تحويل داد.
قرآن مجيد نزديك به هزار آيه درباره سير انسان از مرگ تا قيامت، و از قيامت تا بهشت يا جهنم ارائه كرد، و از اين طريق به تربيت نفوس و تزكيه روان آدمى اقدام كرده و خدمتى بس گرانبها به انسان ارزانى داشت.
در هر صورت قرآن مجيد بنا به فرموده اميرمؤمنان عليه السلام كتابى است كه تجلى علم خدا، در زندگى انسانها و هادى بشر بسوى هر خير و بازدارنده انسان از هر شرى است .
و به قول رسول گرامى اسلام:
ظاهِرُهُ انيقٌ، وَباطِنُهُ عَميقٌ، لَهُ نُجُومٌ وَعَلى نُجُومِهِ نُجُومٌ، لاتُحْصى عَجائِبُهُ وَلا تُبْلى غَرائِبُهُ فيهِ مَصابِيحُ الهُدى وَمَنارُ الْحِكْمَةِ وَدَليلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ .
«ظاهر اين كتاب خرم و زيباست و باطنش ژرف و عميق، آن چنان كه از دسترس بلند پروازترين انديشههاى بشرى بيرون است؛ داراى اخترانى است، و هر اخترش را نيز اخترانى است. شگفتىهاى اين كتاب شماره نشوند، و تازههايش كهنه نگردد. چراغهاى هدايت در آن است، و فروزانگاه حكمت اين كتاب والاست؛ دليل معرفت است براى كسى كه راه آن را بداند».
و يا به قول خود قرآن در آيه 7 از سوره آل عمران:
«مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» .
«اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن كتاب، آيات محكم است [كلمات صريح و معانىِ روشن] آنها اصل و اساس كتاباند، و بخشى ديگر آيات متشابه است [كه كلماتش غير صريح و معانىاش مختلف و گوناگون است و جز به وسيله آيات محكم و روايات استوار تفسير نمىشود] ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف [از هدايت الهى] است براى فتنهانگيزى و طلب تفسيرِ [نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه كردن آنان] از آيات متشابهش پيروى مىكنند، و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمىداند. و ثابت قدمان در دانش [و چيرهدستان در بينش] مىگويند: ما به آن ايمان آورديم، همه [چه محكم، چه متشابه] از سوى پروردگار ماست.
و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذكّر نمىشوند».
و باز به قول اميرمؤمنان عليه السلام كه به عبداللَّه بن عباس فرمود:
لا تُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَانَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجْوهٍ تَقُولُ وَيَقُولُونَ .
«با دشمن با قرآن به مخاصمه برنخيز، زيرا آيات قرآن حمل كننده معانى متعددى است، تو مىخواهى حقيقتى را از قرآن بگويى، آنان چيز ديگرى مىگويند».
و باز به قول على عليه السلام:
فَجاءَهُمْ بِتَصديقِ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ، وَالنُّورِ المُقْتَدى بِهِ، ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَلَنْ يَنْطِقَ وَلكِنْ اخْبِرُكُمْ عَنْهُ .
« (رسول خدا آمد در حالى كه محتواى اساسش براى مردم) تصديق كتابهاى پيشين بود و نورى كه بايد به آن اقتدا كنند اين نور همان قرآن است، آن را به سخن آريد، گرچه با زبان عادى سخن نمىگويد اما من از جانب او شما را آگاهى مىدهم».
با توجه به اين گونه آيات، روايات و مسائلى كه در نهج البلاغه درباره قرآن آمده است، آيا رسيدن به قعر قرآن و درك مفاهيم بلند آسمانى آن، درخور فكر محدود و عقل ناقص و نارساى انسان است؟!
آيا بدون معلّمى براى تعليم قرآن و معانى عميقش، فهم قرآن امكان دارد؟
آيا به سطح و عمق اين درياى بىكرانه، ژرف، بدون كشتى فكر پيامبر و اهل بيت معصومش، مىتوان رسيد؛ پيامبرى كه قرآن مجيد در سورههاى بقره، آلعمران و جمعه او را معلم قرآن معرفى كرده و از امامان بعد از او «راسخون در علم» و «اهل ذكر» ياد كرده است.
بنابراين اطاعت از پيامبر و امامانى كه علومشان مافوق علوم بشرى است، عقلًا و شرعاً بر همه انسانها واجب است.
منبع : پایگاه عرفان