قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شهادتگاه على اكبر و على اصغرعليهم السلام

مجله: فرهنگ زیارت -  شماره چهار
 
 

اشاره

پيام‌آوران و صاحبان رسالت، در برابر انجام مسئوليت پيام‌رسانى، مجاز به دريافت مزد و پاداشى نيستند؛ زيرا اجر و پاداش آنان با خداست و دنيا بازار معامله‌اى سزاوار آن نيست.[1]

پيروى از دستورهاى الهى؛[2] ابراز دوستى و محبت به فرستادگان و نزديكان آنان، تنها پاداشى است كه به فرموده خداى سبحان، از امت خود انتظار دارند.[3]

جايگاه و خاستگاه واقعى محبت و مودّت، همانا نهانخانه قلب است. محبت قلبى، لازمه مؤدّت و دوستى است؛ ولى كافى از آن نيست. محبت بايد در عمل، تجلّى نمايد؛ آن هم نه هر عملى؛ بلكه مطابق آنچه در عهدنامه نخستين، ميان عاشق و معشوق به امضا رسيده است.

چشمه محبت، آن‌گاه كه مى‌جوشد، به سخنى در زبان، اشكى در چشم، و آتش‌فشانى در جان تبديل مى‌شود. اين‌جاست كه عاشق از وصف يار مى‌گويد و در فراق او اشك مى‌ريزد و در راه او جان‌فشانى مى‌كند، و در يك سخن، پيروى او را مى‌طلبد.

اما فراق را درمانى جز وصل نيست. عاشقى كه خود را با صبغۀ الهى آراسته، همواره به شوق ديدار او، رهرو كوى اوست. بهترين آيت خلقت و نعمت خداوند سبحان، همانا وجود شريف خاتم پيامبران، حضرت محمد (ص) و معصومان از اهل‌بيت او مى‌باشند. آنان كه سيماى حق را مى‌طلبند و ديدار حق را مى‌جويند، بايد او را در آيينۀ وجود محمدى (ص) تماشا كنند.

پس سخن محمد (ص) سخن خداست؛[4] اطاعت از او اطاعت از خداست؛[5] محبت به او محبت به خداست؛[6] محبت به اهل بيت (عليهما السلام) نيز محبت به خداست[7] و زيارت محمد و آل محمد (ص) ، زيارت خداست.[8]

بديهى است محبت، همواره جذبه‌اى در قلب شعله‌ور مى‌سازد كه جز به ديار و زيارت دوست، فرو نمى‌نشيند.

خاكستر وجود مرا گر دهى به باد از اشتياق، رو به ره كربلا كند [9]

در حديثِ محبت، زنده و مرده، تفاوت نمى‌كند[10] و دور و نزديك در آن مفهومى ندارد. در وادى محبت، هر چه به دوست تعلق دارد و هر چه نام دوست بر آن است، عزيز و محترم است. كوى و برزن، در و ديوار، تربت و تسبيح، قبر و ضريح، قدم و قدمگاه، چاه و سقاخانه، رزمگاه و قتلگاه و. . . همه از اين قرارند.

در عهد جمال تو نگيرند ز گل، آب عكس تو به هر آب كه افتاد، گلاب است

اما محبت، در طبيعت خود، با احساسات و عواطف همراه است. احساسات و عواطف اگر از بند تعقل آزاد باشد و با دستگاه دين تنظيم نشود، انسان را تا بيراهه‌ها سوق مى‌دهد. اسطوره‌سازى، قهرمان‌پرورى و خرافات‌گرايى از آفاتى است كه دامنگير احساسات شده و انسان را از اهداف متعالى غافل نموده و او را آلت دست ابليسان، خنّاسان و جاهلان قرار مى‌دهد.

در ميان زيارت‌ها، زيارت كربلا و قبر حسين شهيد (ع) ، از اهميت بسيارى برخوردار است. سخن معصومان (عليهما السلام) نشان مى‌دهد كه زيارت كربلا از همه زيارت‌ها با فضيلت‌تر است؛ چنان‌كه حتى در برابر حجِ واجبِ كعبه هم - كه بايد در صورت استطاعت انجام پذيرد - بر سنگينى پاداش تأكيد شده است.[11]

حائر حسينى (كنار قبر شش‌گوشه حضرت ابى عبدالله (ع)) محلى است ممتازتر از ديگر زمين‌ها و از بقاع متبركه‌اى است كه خداوند دعا كردن در آن را دوست مى‌دارد و وعده استجابتش را مى‌دهد.[12]

اعمال عبادى انسان، همواره با آفات و آسيب‌ها همراه است. اين آفات با گسترش دامنۀ احساسات در محيط عبادت، وسيع‌تر و عميق‌تر مى‌گردد. زيارت نيز از جمله آنهاست كه با توجه به آميخته شدن آن با احساسات، مصون از آفات نبوده و نخواهد بود. آسيب‌شناسى، به سالم‌سازى محيط زيارت انجاميده و به رشد و ارتقاى معنويت و عزادارى صحيح مى‌انجامد و بساط خرافات را برمى‌چيند.

ورودِ رفتارهاى دروغ‌آميز و بيهوده به حريم اعتقادات، رويش خرافات را به دنبال دارد، كه بايد ريشه‌كن شود؛ وگرنه چنان رشد نموده و فضاى معنويت را تيره و تار مى‌كند كه تشخيص آن از واقعيات، بسيار دشوار گرديده و مبارزه با آن، اتهاماتى تا كفر والحاد را به دنبال خواهد داشت.

حادثه كربلا واقعيتى است كه احساسات شيعيان را بيش از ديگر حوادث جريحه‌دار كرده و به همان ميزان هم در معرض دروغ‌پردازى‌ها و خرافات قرار گرفته است.

گذشته از حائر حسينى، در كربلا زيارت‌گاه‌هاى ديگرى نيز وجود دارد كه از ديرباز شناخته شده و زائران حرم حسينى آنها را هم زيارت مى‌كنند. مرقد شريف قمر بنى‌هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) ، مرقد حبيب بن مظاهر، قبور ديگر شهدا، قتلگاه، خيمه‌گاه، تل زينبيه و مرقد حرّ بن يزيد رياحى در نزديكى كربلا از جملۀ آنهاست. اما اخيراً پديدار شدن زيارت‌گاه‌هاى جديدى به نام محل شهادت حضرت على‌اكبر (ع) و محل شهادت حضرت على‌اصغر (ع) جاى تأمل بسيار دارد!

نه تنها براى وجود چنين محلى در تاريخ عاشورا سند و نشانى ديده نمى‌شود، بلكه تخريب چهار بارۀ مرقد شريف امام حسين (ع) و اطراف آن و كشاورزى و آبيارى آن به دستور متوكل عباسى، كه به نابودى همۀ آثار انجاميده، به دروغ بودن يا دست‌كم نمادين بودن برخى از آثار حكايت دارد؛ مگر مرقد شريف امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) كه با متصاعد شدن عطر حيرت‌آور و پديدار شدن نشانه‌هايى از الطاف الهى، كشف دوباره آنها ميسر گرديده است.

حال آنچه از گذشته‌هاى دور به صورت نشانه‌هايى در كربلا ديده مى‌شود، جايگاه خود را دارد، ولى نبايد اجازه داد افرادى احساسات پاك مردم را وسيلۀ سودجويى و اغراض ديگر قرار دهند و با مقدس‌نمايى، اهداف خرافى را دنبال كنند و در نتيجه، زائران در چند روز حضور در كربلا، در مقام زيارت، حائر حسينى را كه از درجه و امتيازى چون عرش الهى برخوردار است، فداى خرافات نموده و فرصت به دست آمده را كه عمرى در آرزويش بوده‌اند، با دروغ‌ها و بيهوده‌ها بيالايند.

در بررسى تاريخى محل‌هاى يادشده، به هيچ سندى - حتى تحريف شده و جعلى - نمى‌توان دست يافت! به نظر مى‌رسد كه عوامل سودجو و مشكوك، با اين روش‌ها قصد ترويج هر چه بيشتر خرافات در مراسم عزادارى را دارند، كه اگر با واكنش به موقع عالمان و مراجع ذى‌ربط روبه‌رو نگردد، اين روند شدت گرفته و در نتيجه، زائران را از حائر بى‌مثال حسينى به اين مكان‌هاى ساختگى منحرف خواهند كرد. توجه دادن به روحانيان كاروان‌ها و مداحانى كه همراه كاروان‌ها هستند و زائران را راهنمايى مى‌كنند، مى‌تواند در هدايت زائران به زيارت‌گاه‌هاى معتبر كارساز باشد.

شهادگاه على‌اكبر (ع) در كربلاى امروز

امروزه در فاصله حدود ٢٠٠ مترى حائر حسينى و ۴٠٠ مترى خيمه‌گاه، خانه‌اى را در داخل كوچه‌اى دراز، تنگ و باريك معين كرده و با تابلوها و آرايه‌هاى مختلفى آن را محل شهادت حضرت على‌اكبر ناميده‌اند. كاروان‌هايى كه زيارت از آن‌جا را نيز در برنامۀ خود دارند در حالى كه عبور و مرور در آن كوچه به سختى انجام مى‌پذيرد، خود را به آن محل مى‌رسانند تا مراسم ذكر مصيبت و عزادارى به‌جا آورند! سپس نذوراتى را اهدا و دربانان و خادمان آن‌جا را اكرام نموده و به سراغ برنامه‌هاى ديگر مى‌روند. با توجه به مشكوك بودن وجود چنين محلى، ناگزير از بررسى تاريخى آن هستيم.

شهادت‌گاه حضرت على‌اكبر در متون تاريخى

ساختگى بودن محل شهادت حضرت على‌اكبر(ع)، هنگامى آشكار مى‌شود كه تاريخ عاشورا و مقاتل نزديك به حادثه عاشورا را ورق زده و آنچه را در اين باب نوشته‌اند، استخراج كنيم تا ببينيم كشف محل شهادت فرزند رشيد و دلاور حسين بن على(ع) چقدر با واقعيت‌ها همخوانى دارد. آنچه كتاب‌ها در اين باره نوشته‌اند، چنين است:

دينورى (٢٨٢ ه) مى نويسد:

فكان اول من تقدم منهم، فقاتل على بن الحسين، و هو على الاكبر، فلم يزل يقاتل حتى قتل، طعنه مرة بن منقذ العبدى ، فصرعه، وأخذته السيوف فقتل؛[13]نخستين كسى كه از بنى‌هاشم به ميدان رفت و جنگيد، على بن حسين (على‌اكبر) بود. او همواره پيكار مى‌كرد تا اين‌كه شهيد شد. مرة بن منقذ عبدى ، او را با نيزه زد و بر زمين انداخت؛ سپس شمشيرها او را فراگرفت و شهيد شد.

طبرى (٣١٠ ه) معتقد است:

نخستين كس از فرزندان ابوطالب كه در آن روز كشته شد، على‌اكبر، پسر حسين بود مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و ضربتى به او زد كه بيفتاد. ديگران اطرافش را گرفتند و با شمشير پاره‌پاره‌اش كردند.

حميد بن مسلم ازدى مى‌گويد:

. . . آن‌گاه حسين به طرف فرزند خويش رفت و جوانان نيز همراه او آمدند. فرمود: «برادرتان را برداريد.» سپس او را از محل كشته شدنش بردند و در برابر خيمه‌گاهى كه مقابل آن مى‌جنگيد، گذاشتند.[14]

ابن اثير (۶٣٠ ه) در تاريخ خود مى نويسد:

نخستين كس از فرزندان ابوطالب كه شهيد شد، على‌اكبر، فرزند حسين بود. مرة بن منقد العبدى بر او حمله كرد و نيزه‌اى زد و او را بر زمين انداخت و مردم [دشمنان] او را با شمشيرها پاره پاره كردند. هنگامى كه حسين او را ديد،

فرمود: «خداوند بكشد قومى را كه تو را كشتند!» سپس امام به سويش شتافت و به جوانان همراه خود فرمود: «برادرتان را برداريد.» پس او را بردند و در خيمه‌اى كه برابر آن مى‌جنگيد بر زمين گذاشتند.

مقاتل و ديگر كتاب‌هايى تاريخى هم كه به‌طور مستند به ماجراى شهادت حضرت على‌اكبر (ع) پرداخته‌اند، افزون بر آنچه آورديم، چيزى مطرح نكرده‌اند.

بايد توجه داشت كه نه دشت هموار كربلا، داراى نشانه‌هاى طبيعى و ثابتى بود تا محل وقوع برخى از صحنه‌هاى جنگ قابل تشخيص و تخمين باشد، و نه اساساً گزارشگرانى در آن هياهوى جنگ دنبال چنين كارهاى غير ضرورى بوده‌اند.

پس آنچه از گزارش‌هاى ياد شده برمى‌آيد، اين است كه محل پيكار و شهادت حضرت على‌اكبر (ع) در فاصله نزديكى از خيمه‌ها بوده و پيكر ايشان، پس از شهادت، به دستور امام (ع) به خيمه‌اى كه مقابل آن مى‌جنگيده، انتقال يافته است.

حال با اين وصف، آيا انتخاب محلى به نام شهادت‌گاه حضرت على‌اكبر (ع) بازى با احساسات پاك عاشقان حسينى و ترويج خرافات نيست؟

شهادت‌گاه على اصغر

در اوايل همان كوچه باريكى كه منتسب به شهادت‌گاه حضرت على‌اكبر است، مغازۀ كوچكى با گذاشتن گهواره، تابلو و ديگر آرايه‌ها، به محل شهادت حضرت على‌اصغر معروف شده است.

كاروان‌هاى زائران، به آن محل هدايت شده و با اجتماع در برابر آن مغازه، به عزادارى و سينه‌زنى مى‌پردازند و در و ديوار آن مغازه را مى‌بوسند؛ گهواره را زيارت مى‌كنند؛ هدايا و نذورات خود را در آن گهواره مى‌ريزند؛ سر و صورت و لباس‌هاى خود را بدان متبرك مى‌نمايند؛ نخ‌هايى را بر آن گره مى‌زنند و نوارهاى پارچه‌اى سبزرنگى را از خادمان آن مغازه براى تبرك خريدارى مى‌كنند!

محل شهادت على‌اصغر در متون تاريخى

دينورى (٢٨٢ ه) مى نويسد:

امام حسين (ع) تنها ماند؛ مالك بن بشر كندى بر آن حضرت حمله كرد و شمشيرى بر سرش زد. شب‌كلاهى از خز بر سر امام (ع) بود كه شمشير، آن را دريد و سر را زخمى كرد. حسين (ع) آن را از سر افكند؛ و شب كلاه ديگرى خواست و بر سر نهاد و بر آن عمامه بست و بر زمين نشست و كودك كوچك خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنى‌اسد او را هدف تيرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهيد كرد.[15]

تاريخ يعقوبى (٢٩٢ ه) مى نويسد:

امام تنها ماند و از اهل‌بيت و فرزندان و خويشانش يك نفر نيز به همراه نداشت. در اين حال، سوار اسب خويش بود كه نوزادى را كه در همان ساعت براى او تولد يافته بود، به دست وى دادند؛ پس در گوش او اذان گفت و كام او را برمى‌داشت كه تيرى در گلوى كودك نشست و او را سر بريد. (امام) حسين تير را از گلوى كودك كشيد و او را به خونش آغشته ساخت و مى‌گفت: «والله لأنت اكرم على الله من الناقه، ولمحمد اكرم على الله من الصالح» ؛ به خدا سوگند كه تو از ناقه [ناقه صالح] بر خدا گرامى‌ترى، و محمد (ص) هم از صالح (ع) بر خدا گرامى‌تر است. سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد.[16]

طبرى (٣١٠ ه) مى گويد:

كودكِ حسين را پيش او آوردند كه در بغل گرفت. يكى از بنى‌اسد تيرى بزد و گلوى او را پاره كرد. حسين خون او را بگرفت و چون كف وى پر شد، آن را به زمين ريخت. . .[17]

ابن اعثم كوفى (٣١۴ ه) معتقد است

پس حسين بن على (ع) تنها ماند و با او هيچ كس ديگر نبود، مگر برادرزاده هفت ساله‌اى كه عُمَر نام داشت و پسر ديگر او [كه على گفته مى‌شد] و شيرخواره بود. آن حضرت اسب را به در خيمه زنان راند و گفت: آن برادرزاده را به من دهيد تا او را ببينيم و وداع كنم. آن طفل را به دست امام دادند. اميرالمؤمنين حسين (ع) او را مى‌نواخت و بوسه مى‌داد كه ناگاه تيرى آمد و بر سينۀ آن طفل نشست. طفل در حال، جان بداد. . . پس از اسب فرود آمد و به شمشير، گورى حفر كرد و آن طفل را مدفون ساخت.

بعد از آن، طفل شيرخوار خود را كه على‌اصغر نام داشت و از تشنگى اضطراب مى‌نمود، در پيش زين گرفته، ميان هر دو صف برد و آواز برآورد: اى قوم! اگر من به زَعم شما گناه‌كارم، اين طفل گناهى نكرده؛ او را جرعه‌اى آب دهيد. چون آواز حسين (ع) شنيدند، يكى از آن گروه تيرى به سوى آن حضرت روان كرد. آن تير بر گلوى آن طفل

شيرخوار آمد و از آن سوى بر بازوى حسين (ع) رسيد. آن حضرت تير را بيرون آورد و در همان ساعت، طفل جان بداد. آن سرور، طفل را به مادرش داد و فرمود: بگير فرزند خود را كه از حوض كوثر سيراب گرديد.[18]

ابوالفرج اصفهانى (٣۵۶ ه) مى نويسد:

وكان عبدالله بن الحسين يوم قتل صغيراً جائته نشّابۀ وهو فى حجر أبيه فذبحه؛[19] عبدالله بن حسين [على‌اصغر]، هنگامى كه كشته شد، كودكى بيش نبود و او در دامان پدرش نشسته بود كه تيرى به سويش آمد او را ذبح كرد.

شيخ مفيد (۴١٣ ه) مى نويسد:

سپس آن حضرت بر در خيمه نشست و فرزندش عبدالله بن حسين كه كودكى بود نزد او آمد و آن حضرت، او را در دامان خود نشاند. مردى از بنى‌اسد تيرى به سوى او پرتاب كرد كه آن طفل را بكشت. حسين (ع) خون آن كودك را در دست گرفت و چون دستش پر شد، آن را بر زمين ريخت. . . سپس آن كودك را برداشته، در كنار كشتگان خاندان خويش نهاد.[20]

ابن شهرآشوب (۵٨٨ ه) معتقد است:

امام حسين (ع) تنها ماند؛ در حالى كه على‌اصغر در آغوشش بود؛ پس تيرى به او زدند كه بر گلويش نشست. حسين (ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان انداخت؛ پس چيزى از آن به زمين بازنگشت.[21]

ابن اثير (۶٣٠ ه) مى نويسد:

امام حسين (ع) ، فرزند خردسالش، عبدالله را صدا زد و او را در آغوشش نشاند. همان دم، مردى از بنى‌اسد تيرى افكند و او را ذبح كرد. پس حسين (ع) ، خون آن كودك را گرفت و بر زمين پاشيد.[22]

سيد بن طاووس (۶۶۴ ه) معتقد است:

امام حسين (ع) به خيمه آمد و به زينب (ع) فرمود: فرزند خردسال مرا بدهيد تا او را وداع نمايم. پس طفل را گرفت و خواست او را ببوسد؛ ناگاه حرملة بن كاهل اسدى تيرى انداخت كه به گلوى كودك اصابت كرد و او را ذبح نمود. حسين (ع) به زينب فرمود: اين طفل را بگير؛ سپس دست‌هاى خود را با خون او پر كرد و به آسمان پاشيد و فرمود: اين مصيبت‌ها بر من آسان است، زيرا خدا آن را مى‌بيند.[23]

سيد بن طاووس در بيانى ديگر چنين مى‌نويسد:

زينب (س) كودك را آورد و گفت: اى برادر! اين پسر تو سه روز است كه آبى نچشيده؛ براى او جرعه‌اى آب بخواه! امام (ع) آن طفل را بر دستش گرفت و فرمود: اى گروه! همانا ياران و اهل بيت مرا شهيد كرديد و اين طفل مانده، در حالى كه از تشنگى هلاك مى‌شود؛ او را با جرعه آبى سيراب نماييد! امام در حالى كه سخن مى‌گفت، ناگاه مردى از آنان تيرى انداخت و او را ذبح كرد.[24]

حال با توجه به اخبارى كه گذشت، كاملاً آشكار مى‌شود كه گزارشگران و نويسندگان حادثه عاشورا، با گوناگونى روايت‌هايى كه در چگونگى شهادت و حتى در نام آن كودك دارند، هيچ كدام به محل شهادت او، جز در مقابل خيمه‌ها، اشاره‌اى نكرده‌اند. بنابراين اگر قرار باشد محل شهادتى براى آن طفل قرار دهيم، مقابل خيمه‌گاه حسينى و حوالى آن است كه از آن هم تاكنون آدرسى در مقاتل ديده نشده است.

 

پی نوشت ها:

 

 

[1] وَيا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ مَالًا إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَي اللَّهِ هود، ٢٩؛ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ شعرا، ١٠٩.

[2] اتَّبِعُوا مَنْ لَا يسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهتَدُونَ يس، ٢١.

[3] قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى شوري، ٢٣.

[4] وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يوحَى (نجم، ٣و ۴) .

[5] قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ آل‌عمران، ٣١.

[6] قال رسول‌الله (ص) : «من أحبني فقد أحب الله» ؛ الزيلعي، تخريج الاحاديث والآثار (٧۶٢ ه) تحقيق: عبدالله بن عبدالرحمن السعد، دار ابن حزيمه، الرياض، ج١، ص ٣٣۶.

[7] قال رسول‌الله (ص) : «من أحبّ عليّاً فقد أحبني و من أحبني فقد احبّ الله» ؛ عبدالحسين امينى، راه و روش ما راه و روش پيامبر ماست، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، مكتبة الامام اميرالمؤمنين، تهران، چاپ دوم، ١٣٩۴ق، ص ٣١ و ٣۵. و «لايؤمن رجل حتى يحب أهل بيتي بحبّي» (همان) .

[8] قال رسول‌الله (ص) : «ألا ومن زاره (الحسين) فقد زارني ومن زارني فكانما قد زار الله» ؛ ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج١٠، ص ٢٧٧.

[9] شعر از: ملا زمانى.

 

[10] عن ابي عبدالله (ع) : «من زارنا في مماتنا فكانما زارنا في حيوتنا. . .» ، همان، ص ١٨٣.

 

[11] ر. ك: جعفر بن محمد بن قولويه، كامل الزيارات، ج١٢، ص ١٧٣.

[12] امام هادى (ع) : «اِنّ لله بقاعاً يحبّ أن يدعا فيها فيستجيب لمن دعاه، والحير منها.» ابن شعبه حرّاني، تحف‌العقول، ترجمه محمدباقر كمره‌اى، تصحيح: على‌اكبر غفارى، كتاب‌فروشى اسلاميه، تهران، ١٣۵۴ش، ص۵١٠.

[13] ابوحنيفه احمد بن داود دينوري، اخبار الطوال، تحقيق: عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدين شيال، منشورات الرضي، قم، ١٣۶٨ ش، ص ٢۵۶.

[14] ابوالقاسم پاينده، ترجمه تاريخ طبري، اساطير، تهران، چاپ دوم، ١٣۶٢ ش، ص ٧.

[15] محمود مهدوى دامغانى، ترجمۀ اخبار الطوال، چاپ دوم، نشر نى، تهران، ١٣۶۶ ش، ص٣٠۴.

[16] احمد بن ابي‌يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه: محمد ابراهيم آيتي، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هفتم، ١٣٧۴ش، ج ٢، ١٨١ و ١٨٢.

[17] تاريخ طبري، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، ج ٧، ٣٠۵۵ - با تغييرى مختصر.

[18] ابن اعثم كوفي، الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفي هروي (قرن ششم) ، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، ١٣٧۴ ش، ص ٩٠٨.

[19] ابوالفرج علي بن الحسين اصفهاني، مقاتل الطالبين، تحقيق، سيد احمد صقر، دارالمعرفه، بيروت، بي‌تا، ص ٩۴.

[20] شيخ مفيد، ارشاد، سيد هاشم رسولى محلاتى، علميه اسلاميه، تهران، ١٣۴۶ش، ج ٢، ص ١١٢.

[21] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، (۵٨٨ ه) ، مطبعة الحيدريه، نجف الاشرف، ١٣٧۶ ق، ج ٣، ص ٢۵٧.

[22] ابن اثير، الكامل في التاريخ، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، ١۴٠٨ ق، ج ٢، ص ۵٧٠.

[23] سيد بن طاووس، لهوف، تحقيق: شيخ فارس تبريزيان «الحسّون» ، دارالاسوه للطباعه والنشر ١۴١۴ق، ص ١۶٨.

٢۴. همان ١۶١.


منبع : پایگاه حوزه
  • حضرت علی اکبر علیه السلام
  • شهادت حضرت علی اکبر
  • علی اصغر
  • حضرت علی اصغر علیه السلام
  • شهادت حضرت علی اکبر و علی اصغر علیهم السلام
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه