بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کتاب خدا در سوره مبارکه توبه و سوره انبیاء دو نوع امام معرفی می کند، از دسته ای از امامان تعبیر می کند به امامان کفر، سردمدارانی که در طول تاریخ کارشان این بوده که انسان را از پروردگار و دین خدا جدا کنند مبادا که دینداران و اهل خدا بر ضدشان قیام کنند و بساط آنها را جمع کنند.
علت بی دین کردن مردم همین بود، و گروهی از امامان را به عنوان امامان هدایت معرفی می کند، جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات، اینان را ما در مقام امامت قرار دادیم، چون بندگان شایسته و صالح و پاک ما بودند، و مسئولیت هدایت مردم را به توحید، به قیامت، به عمل صالح، به اخلاق حسنه بر عهده آنها گذاشتیم و به همه امامان هدایت هم دستور دادیم که از انجام هیچ کار خیر با منفعتی دریغ نکنند، لذا اگر شما به آیات قرآن دقت کنید و به روایات باب نبوت که روایات مفصلی است و مرحوم علامه مجلسی این انسان والای بزرگ خدمتگزار روایات باب نبوت را در چند جلد بحار نقل کرده است.
با دقت در آیات قرآن راجع به انبیا و این روایات ملاحظه خواهید کرد که خیری در این عالم نبوده که انبیاء انجام نداده باشند، به قول امام صادق اینان منبع تمام منفعت ها برای انسان ها بودند، اما امامان کفر یعنی شیاطین فقط منبع تولید ضرر خسارت، خرابی دنیا، و آخرت مردم بودند، چقدر خوب است کسانی که در جلسات مذهبی شرکت می کنند و آیات مربوط به شیاطین و انبیاء را می شنوند بین این دو گروه امام کفر و هدایت فکر کنند اندیشه کنند، مقایسه بکنند، ببینند کدام یک از این دو گروه را باید انتخاب بکنند؟ یک روایت خیلی پرقیمتی را برایتان بگویم که متاسفانه مردم کره زمین و بعضی از مردم ایران از این هدایتی که پیغمبر عظیم الشان اسلام کردند بیگانه هستند.
یک کسی روایت از اینجا شروع می شود از در مغازه اش آمد محضر پیغمبر عظیم الشأن اسلام من دو سه بار که این روایت را نگاه کردم در کتاب بسیار پرقیمت وسائل الشیعه است ننوشته کجا خدمت پیغمبر رسید مسجد یا منزل، یک درخواستی از پیغمبر کرد بسیار درخواست باارزشی است معلوم می شود که این آدم کاسب مغازه دار آدم خردمندی بوده، درخواستش این بود گفت یا رسول الله یک چیزی به من یاد بده که همه جا و همیشه به درد من بخورد، این همه جا و همیشه یعنی هم در دنیا به درد من بخورد و هم در آخرت، خیلی جالب است که رسول خدا چقدر برای عقل و فکر احترام قائل بودند، خب این عقل را خدا به همه ما داده است، کلمه عقل در لغت به معنی پایبند است، آنی که از عقلش استفاده می کند دارد به خودش پایبند می زند که در جاده جهنم نیفتد، عربها وقتی شتر را می خواباندند در بیابان یک چیزی به پایشان می بستند که شترها نتوانند بلند شوند، اسم آن عقال بود، عقال یعنی پایبند، عقل را خدا به انسان داده که پایبند وجودش باشد در خطر نیفتد.
بسیاری از مردم عقل خودشان را یادشان رفته، و به قول حکمای الهی عقل را زیر دست و پای شهوات و غرائز و امیال و شکم لگدمال کردند، اصلا یادشان نمی آید که عاقل هستند، یادشان نمی آید خداوند چنین سرمایه عظیمی را بهشان عنایت کرده، در عظمت عقل همین بس که در صفحه اول کتاب کم نظیر اصول کافی جلد اول که در عصر غیبت صغری نوشته شده است ده جلد است حدود شش هزار صفحه است بسیار کتاب مهم ومنظمی است، انگار می کنی مرحوم کلینی روزگار ما بوده و هنر کتاب نویسی را کلاس دیده، در حالی که آن روزگار اصلا کلاسی نبوده ولی عقل نورانی او کمک بهش داده. خیلی نظم کتابش مهم است. و از زمان کلینی تا امروز هیچ عالمی نظم کتابش به نظم کتاب کلینی نیست.
من الان فرصت ندارم به درد شما هم الان نمی خورد که یک نیم ساعتی درباره نظم این کتاب برایتان حرف بزنم، بخش اول عقل است بخش دوم کتاب علم است، بخش سوم کتاب توحید است، بخش چهارم کتاب امامت و نبوت است. خیلی نظم جالبی است یعنی می گوید اول برو عقل پخته پیدا کن، بعد برو علم پیدا کن، این علم با عقل تو را به توحید الهی هدایت می کند، با خدا که پیوند خوردی خدا بهت می گوید من پیغمبر و امام برایت قرار دادم برو پیش آنها بفهم که هدف من از خلقت تو و خواسته های من از تو چیست. این رده بندی خیلی رده بندی مهمی است خیلی.
خب این آدمی که می آید به پیغمبر می گوید یک چیزی یاد من بده همه جا به دردم بخورد دنیایم، آخرتم، با زن و بچه ام، با دوستانم، با کسب و کارم این معلوم است که آدم عاقلی است و خردمندی است، خیلی هم این نوع پرسیدن ها به نفع انسان است، و اگر از من بپرسند من اهل فتوا و نظر نیستم، تا حدی درس خواندم در قم اما هیچ وقت اهل نظر نبودم اهل فتوا نبودم، ولی از آیات قرآن استفاده می شود این نوع سوالات واجب است، چون با همین سوالات آدم آگاه و عالم می شود، پخته و ورزیده می شود.
پیغمبر فرمود عیبی ندارد حالا اگر من تو را راهنمایی کنم به حرف من گوش می دهی؟ گفت بله، خب خیلی مهم است همین مسئله که راهنمایی من را حرام نمی کنی؟ به باد نمی دهی، بی محلی نمی کنی، من می خواهم یک گوهر باارزشی را به تو بدهم، می توانی قبول بکنی یا نه؟ گفت قبول می کنم، خب همین یک دفعه بس است دیگر پیغمبر پرسید اگر من این راهنمایی را به تو بکنم تو قبول می کنی؟ گفت بله، ولی از بس که مسئله مهم بود دفعه دوم پیغمبر فرمود من اگر تو را راهنمایی بکنم راهنمایی من را می پذیری؟ گفت بله، دوباره پیغمبر یعنی سه باره به او فرمودند من اگر تو را هدایت کنم، راهنمایی کنم، قبول می کنی؟ گفت آقا قبول می کنم روی چشمم آویزه گوشم، این نصیحت پیغمبر را اگر همین الان با خودکار بردارید روی کاغذ بنویسید یک خط نمی شود، یعنی یک خط دفترچه مدرسه بچه هایمان را پر نمی کند. ولی پیغمبر ا کرم در این ر اهنمایی به قول ما تهرانی ها سنگ تمام گذاشت.
اذا این عین جملات پیغمبر است شما می دانید ارزش حرف پیغمبر چقدر است چقدر می ارزد حرف پیغمبر، به این آیه توجه کنید، و من، من یعنی کسانی که یا کسی که هر دو معنی را می دهد، و من یطع الرسول هر کسی مطیع راهنمایی های پیغمبر بشود فقد اطاع الله، صددرصد از خدا اطاعت کرده است این مقام پیغمبر است در قران، این را ما آخوندها نمی گوییم، پیغمبر اکرم را ما تا این حد بالا نبردیم، این متن کلام الله است که پروردگار دارد به ما ارزش سخنان پیغمبر را یاد می دهد که بفهمید کلام پیغمبر من چقدر می ارزد، مَنْ يُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ﴿النساء، 80﴾. اطاعت از پیغمبر من صددرصد اطاعت از من است نه مقام دوم، نه در درجه بعد از من، خب بلد بود خدا بگوید هر کسی از پیغمبر اطاعت بکند ارزش اطاعت کردنش یک درجه از اطاعت کردن از من پایین تر است، اما شما می بینید یک وزن قائل است خدا، که راهنمایی من خدا با راهنمایی پیغمبرم یک وزن و یک قیمت دارد، یک ارزش دارد.
خدایا مگر ما می توانیم تمام وجودمان هم که هزینه کنیم و زن و بچه و مال و آبرویمان را از یک روز عمر پیغمبر تو قدردانی کنیم مگر می توانیم؟ نمی توانیم ما کدام هایمان قدرت داریم شکر نعمت وجود پیغمبر را به وجود بیاوریم؟ ما ایرانی ها قبل از پیغمبر معبودمان مورد محبت مان، گره قلبمان و تقدیس مان به آتش بود، یعنی محور زندگی ما و به قداست شمردن ما آتش بود، تمام مملکت ما قبل از پیغمبر اتشکده داشت، هنوز هم در ایران ما جایش را نمیخواهم بگویم من رفتم دیدم با مرجع تقلید زرتشتی ها هم صحبت کردم یک منقل روشن است هزار سال است نگذاشتند خاموش بشود، تا گاز نیامده بود با نفت منقل را روشن نگه داشتند، تا نفت نیامده بود حدود صد و سی چهل سال پیش با چوب این آتش را نگه داشتند، شما فکر کنید از هزار سال قبل چقدر هیزم، چقدر نفت، چقدر گاز خرج نگه داشتن این آتش شده، که ایرانیهای قبل از بعثت پیغمبر میگفتند قداست در این عالم با آتش است. پاکی در این عالم با آتش است، آنی که از همه عناصر احترام بیشتری دارد آتش است. این را ایرانیان قبل از بعثت گفتند.
چه خدمتی پیغمبر به ما کرده آتشی که با یک لیوان آب یا با دستشویی یک بچه هفت هشت ماهه خاموش میشود پیغمبر اکرم این را از ما گرفت خدا را به ما داد، قیامت را به ما داد، قرآن را به ما داد، میدانید چه خدمتی به ما کرد، این جملات نورانی اوست که به این بازاری گفت، به این مغازهدار، اذا هممت بامر فتدبر عاقبة چقدر زیباست، ان یک رشدا فانزه فان یک غیا فانته عنه، یک خط هم نمیشود. اما دنیا و آخرت آدم را آباد میکند، زندگی آدم را نورانی میکند، زندگی آدم را آرامش میدهد پیغمبر فرمود هر زمانی به هر کاری که تصمیم گرفتید میخواهی ازدواج کنی، میخواهی طلاق بدهی، میخواهی یک کار اقتصادی بکنی، میخواهی با یکی طرح رفاقت بیندازی، میخواهی تجارت کنی، میخواهی یک حرفی بزنی، اذا هممت بامر هر کاری را که قصد کردی انجام بدهی، فتدبر عاقبة، نتیجه و پایان و محصول و عاقبت این کاری که میخواهی انجام بدهی را فکر کن، بیعقل و فکر وارد کار نشو، بی مشورت با اهلش وارد کار نشو، به دست بیاور بفهم حالیت بشود، ان یک رشدا اگر این کار واقعا سود واقعی دارد، نه سود قلابی، ممکن است من ده هکتار انگور بکارم وقتی که تمام این درختان مو به انگور نشست به میدان ارائه بکنم بگویند کیلو چهار تومان، اما من میآیم این ده هکتار انگور را در خمره میاندازم و مشروب میکنم میگویم شیشهای دویست هزار تومان، این هم سود دارد به جای اینکه من از ده هکتار انگور ده میلیون گیرم بیاید اگر مشروب کنم بدهم به یک مشت احمق بخورند صد میلیون گیرم میآید. نه این منفعتها منفعت نیست، این منفعتها جادهسازی است برای رفتن به دوزخ.
فکر کنید اگر این قدمی که میخواهی برداری، این کاری که میخواهی بکنی، این ازدواجی که میخواهی صورت بدهی عاقبتش مفید است، خوب است، یعنی از این دختر خانم آدم به دنیا میآید یا گرگ و روباه، فکر کنم، پیغمبر یک بار روی منبر فرمودند ایاکم و خضراء الدمن، دنبال گیاهان سبز خوشنمای روی کود توالتها نروید، آن وقتها توالتها چاه نداشت و چاله داشت کودش را وقتی پر میشد با خاک قاطی میکردند میریختند یک گوشه که بریزند پای زمینهای زراعت روی این کودها گاهی یک علف، یک گل یک شاخه زرد و قرمز درمیآمد روی منبر گفت شما را برحذر میدارم از گیاه سبز روی کود مستراح، یک کسی از پای منبر بلند شد گفت یا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ گیاه روی کود توالت چیست؟ پیغمبر فرمود المرأة حسنا فی منبت السوء، دختر خوشگل اما در یک خانواده بیدین، در یک خانواده آلوده، در یک خانواده پست، همین که چشمت این دختر را دید دیدی خیلی خوشگل است پایت را در یک کفش میکنی جوان به پدر و مادرت میگویی یا این را برای من بگیرید یا اگر این را نگیرید من زن نمیگیرم، هر چی مادر اشک میریزد این به درد خانواده ما نمیخورد این خانوادهاش بیدین و بیحجاب و عوضی هستند میگوید نه بگیر من درست میکنم این دخترها را هر جوانی گرفت نه اینکه درست نکرد خود جوان را هم خراب کرد. خب فکر کنید دلال ازدواجت چشمت نباشد، دلال ازدواجت فکر باشد، اندیشه باشد، عقل بفرست خواستگاری، نه شهوت را، روزگار ما نود درصد بچهها شهوت را میفرستند خواستگاری، نه عقل را.
حالا شما یک روز برو در دادگستریها همینهایی که به مادر میگفتند اگر این دختر را نگیری ما دیگر زن نمیگیریم بعد از دو سه سال، آمدند طلاق بگیرند، خب پیغمبر میگوید در عاقبت کار فکر کنید، بله شهوت کمربند بستن زن و شوهر در مقابل طلاق نیست، عقل کمربند بستن است، و ان یک غیا، اما اگر با عقلت با فکرت، به این نتیجه رسیدی که این کار ضرر دارد، فانته عنه اصلا به طرفش قدم برندار، خب حالا ما حرفهای خدا را گوش بدهیم در قرآن انبیاء این هستند این هستند خصالشان است، صفاتشان است، شیاطین در جامعه هم حرفشان و نقشهشان و طرحشان این است، حالا بنده من، من بهت عقل دادم، عقل کدام یک از این دو گروه را انتخاب میکند برای زندگی؟ باید بروی دنبال پاکان یا آلودگان، باید بروی دنبال نورداران یا گرفتاران ظلمت، باید بروی دنبال عاشقان خدا یا باید بروی دنبال دشمنان خدا، باید حرف انبیاء را گوش بدهی یا حرف شیاطین را؟
ما صدای عقل را میتوانیم بشنویم، شما صدای عقل خودتان را تا حالا نشنیدید شما ا ز بغل چاه رد نشدید؟ عقل نگفته یک خرده اینورتر برو زیر پایت خاک شل نشود و نریزد با کله نیفتی در چاه، ما از بچگی تا حالا خیلی صدای عقل را شنیدیم، زیباترین صدا صدای عقل است چون صدای خداست، عقل حجت الله است بنا به فرموده موسی ابن جعفر، ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنه اما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمه، اما الباطنة فالعقول، صدای عقل صدای خداست، این است حرف قرآن و این است حرف سید الشهدا که گزارش میدهد از مردم زمانش ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان این مردم چرا هر چی اسلحه دارند فرزدق علیه من به کار میخواهند ببرند، چون اینها پایبند اطاعت از شیطان هستند، آمدند من را با یزید در زندگیشان جابجا کردند، گفتند حسین نه یزید آری، این است جنایت این شیطانپرستها.
خب اگر خدا توفیق بدهد من تا امشب دنیای شیاطین و مریدانشان را گفتم، اگر دوست داشته باشید فردا شب قیامت شیاطین و مریدانشان هم برایتان بگویم آیاتش خیلی شنیدنی است، اینقدر جالب پروردگار وضع شیاطین و مریدانشان را بیان کرده آدم حظ میکند فقط این آیات را بخواند ولو معنی آن را نفهمد اما وقتی معنی آن را فهمید لذت عقلی و روحی میبرد.
شام خیلی به اهل بیت سخت گذشت خیلی، زین العابدین میفرماید ما را در محلی که جا داده بودند این زنان و دختران و بچهها را از تابش آفتاب گرم روز حفظ نمیکرد، شبها از سرما و خنکی هوای دمشق حفظ نمیکرد، معلوم میشود به این زن و بچه یک دانه تشک، یک دانه متکا، یک زیرانداز، یک روانداز نداده بودند، آن مدتی که در آن خانه خراب بودند شب که میخواستند بخوابند همه روی خاک میخوابیدند، شما دختر کوچولو خانهتان دارید، پسر دارید، همین الان فکر کنید بیایید خانه بچهتان در حیاط روی خاک خوابش برده باشد خانمتان هم در اتاق خوابش برده، وضع این بچه را که میبینید صورتش روی خاک است، چطور دلتان میسوزد، اینها روانداز و زیرانداز نداشتند حالا میخوابیدند روی خاک اما زین العابدین میگوید آفتاب روز و خنکی شب کاری کرده بود که تمام این بچهها و زنها صورتهایشان پوست انداخته بود، به دکتر و دوا هم که دسترسی نداشتند راه نمیدادند دکتر و دوا، راوی میگوید من روز اول صبح آفتاب زده بود آمدم از کنار خرابه رد بشوم دیدم زین العابدین بیرون به دیوار تکیه داده زیر سایه دیوار یک مرتبه دیدم عمهاش از خرابه آمد بیرون، گفت که برادرزاده جان دیگر بدن تو طاقت تازیانه ندارد، الان است که ماموران یزید برسند ببینند تو از خرابه بیرون آمدی با تازیانه به تو حمله میکنند.
منبع : پایگاه عرفان