رمز جاودانگی عاشور
زمان می گذرد؛ روزها از پی روزها و سال ها از پی سال ها اما حادثه کربلا همواره جلوه ای روشن تر و طراوتی روح بخش تر می یابد. هرچه زمین و زمان کهنه تر می شود، حماسه کربلا نوتر می گردد. راستی رازش چیست و رمزش در کجا نهفته است؟ چرا این حادثه خون رنگ پدید آمد؟ چگونه شد که لاله های بوستان رسالت پرپر شدند؟ ... کربلاماندگار است چون «حقّ» پایدار است محرم و عاشورا همیشه زنده است چون خون و حماسه در رگ های غیرتمندان الهی همواره جوشان است... در دیدگاه حسین علیه السلام شهادت جلوه ای از حیات جاوید است. هرچند حیات شهید به ظاهر قطع می شود، لیکن زندگانی و جاودانگی اش در طول زمان در سایه مرگِ خون رنگش تضمین شده است. این است رمز و راز جاودانگی حسین علیه السلام و این است ریشه ماندگاری عاشورا.
جواد محدثی
یا لیتنا کنّا معک
... این که در میان تمامی روزهای قدسی، عاشورا نقطه عطف قرار گرفته است شاید به این دلیل باشد که عاشورا نمایشی عظیم بوده است از تمامی اصول و فروع اسلام. هرچند لحظه لحظه زندگی و سلوک سالار شهیدان، اسلام بوده است، لیکن فشردن همه معارف و اصول و فروع در یک ماه، در یک هفته، یا یک روز را تنها مردی به صلابت حسین علیه السلام می تواند. دیگران توانسته اند اسلام را در طول حیات خود خلاصه کنند و خدا را در زندگی خویش معنی، امّا کسی که بتواند این همه را در یک روز و نه در کلام و سخنرانی که در قالب هنرمندانه ترین و ظریف ترین حرکات و اعمال بنمایاند، تنها حسین است. حسین علیه السلام حتی اگر در عاشورا سخنی از توحید نگفته باشد و اگر پرنده الهی «رضا برضاک»... از بام حنجره دردآلودش به سوی ملکوت اعلا پر نکشیده باشد، حضورش در عاشورا عرفان خالص و توحید محض است.
سیدمهدی شجاعی
همیشه عاشوراست
برای فطرت های سربه دار که زادگاهشان کربلاست و زادروزشان عاشورا، همیشه عاشوراست. گذار از واقعیّت عاشورا برای رسیدن به حقیقت عاشوراست. هدفِ معمار عاشورا، حضرت حسین بن علی علیه السلام ، این است که انسان را با عبور دادن از واقعیّت عاشورا به حقیقت عاشورا برساند. عاشورا لفظ نیست؛ معناست! حقیقت عاشورا، معنا و معنویت عاشوراست. حقیقت را باید زیست، امّا واقعیت را تنها باید دانست. قبله حقیقتی زمین کربلاست و قابلیّت حقیقی زمان، عاشورا! هیچ نقطه ای در هویّت هستی نیست که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی، خالی باشد. عاشورا روح زندگی است و زندگی در نبود تقدیر و تفکر عاشورایی جنازه ای بیش نیست.
ابوالقاسم حسینجانی
حسین احیاگرِ آدم
حسین تنها وارث آدم نیست؛ احیاگرِ آدم نیز هست. وقتی که در مرگ زار سکوت و سلامت و سازش، همه می مردند و حتّی ته مانده صدای خویش را نیز می خوردند، او برخاست، سکوت را شکست، خاک را تکاند و مرغزار مرگ را کاوید. قبرستانِ عافیت را نبش کرد، پایه های تردید را لرزاند، بذرهای باور را شکوفاند و در اقلیم اقتدارِ حیاتِ خدایی انسان تمامی زورمداری و قدرت مداری خصم را فرو پاشاند. آدم را زنده کرد و صلا در داد که: تو نمرده ای؛ تو زنده ای تو نمی میری. تو اگر نباشی حیات معنی ندارد.
نهضت عظیم
... خون محمّد و علی، خون فاطمه و حسن، خون حمزه و جعفر طیار در رگ های حسین علیه السلام شعله می کشد؛ خونی که از روز نخست برای نشر دعوت توحید و عدالت گرم و زنده بود و هرجا نیازی احساس می شد، به زمین می ریخت؛ خون پیامبران، خون ابراهیم و اسماعیل، خون موسی و عیسی... اندک اندک آفتاب از میان آسمان به سوی باختران سرازیر گشت. خون، زمین کربلا را گرفت. ساعتی از ظهر عاشورا گذشت. فاجعه عظما و شهادت کبرا واقع شد... سر حسین در دست دشمن.... اللّه اکبر... هوا تیره و تار، زمین لرزان، و خورشید گرفته... و سپس طلوع خورشید حقیقت... بدین سان خون حسین و یاران او بر زمین ریخت و از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید. بدین سان این نهضت سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد؛ مانند نهضت توابّین، و نهضت مختار ثقفی. تا هم اکنون نیز هر نهضتی که در برابر ستم و تباهی و روش های بیدادگرانه در دنیای اسلام پا می گیرد مایه آن نهضت عاشورا و قیام حسین است.
محمدرضا حکیمی
خون حسین علیه السلام
خون حسین علیه السلام و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او در آن تن می پرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است و اگر او را از لجن زار بیرون کشند می میرد. امت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند، واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند... حسین سرچشمه خورشید است.
شهید سیدمرتضی آوینی
یا حسین علیه السلام
می رسی و باز هم صدای های گریه های ما موج موج این سکوت را به باد می دهد. گردباد یاد تو، در تمام تار و پود خاک می وزد. آه، ای پرنده غریب! مثل التهاب «خیمه های سوخته» در دل تمام فصل های سال بال می زنی. می رسی و عطر پونه های سبز یاد تو در تمام باغ ها پرنده می شود. داغ یک قبیله لاله در نگاه دشت شعله می کشد. کربلای تیغ و آتش و دریغ بر زبان خطبه، نوحه و گریه بر زبان هرچه زینبی است باز زنده می شود. آه، کیستی که از ازل، خدا تو را برای روزهای سرد ما ذخیره کرد؟ ای که آدم علیه السلام از برای تو گریست،... ای سفینه نجات کاینات....
تقی متقی
ثاراللّه بر خاک...
ثاراللّه بر خاک می ریزد و بیابان تاب می آورد. افلاک از چه روست که چون گوی های سرگردان در فضای لایتناهی رها نمی شوند؟!... دل خوش دار که گنجی گهرخیز را در عرش به ذخیره گذاشته اند. خون خدا در رگ های هستی جریان دارد. این را یک روز همه خواهند دانست. «بقیّة اللّه خیرٌ لکم اِنْ کُنتم مؤمنین»... کلامت بوی کربلا می دهد، باز هم کربلا... راستی در پس این نام چه سرّ مکنونی نهفته اند؟... سرنوشت هر عاشقی سرباختن است و تو مپندار کربلا شهری است میان شهرها و نامی است میان نام ها. آن جا حریم معشوق است و آرزویش جز در سر عشّاق نیست...
سعید مقدسی
منبع : پایگاه عرفان