مدخل در دنياى امروز ملتها از واژه «تمدن» فقط به تظاهرات و شاخ و برگ آن اكتفا نموده و از حقيقت و اصول آن چشمپوشى كردهاند، و در فكر آن نيستند كه حقيقت تمدن را به دست آورند.
آيا تمدن غير از اين است كه انسان به وظايف آدميّت، انسانيت و حفظ حقوق جامعه بشرى عمل نموده و از توحش و بربريّت خود را پاك دارد.
چه كوته نظرانى كه عقيده آنها اين است كه: ملت اسلام كه به دستور قرآن رفتار و به قوانين آن معتقدند، دور از تمدن و ترقى هستند.
اين سخن، بىاندازه دور از منطق صواب و حقيقت، و بر خلاف حس و مشاهدات و مقررات اسلامى است. مدنيّت به معناى واقعى و به مفهوم اصلى در اسلام قرار داده شده است؛ ولى متأسفانه اكثر مردم مسلمان از آن بىخبر و غافلند.
دين مقدس اسلام كه در سر لوحه برنامه آن، قرآن قرار دارد، پايگاه تمدن و اساس و سازمان آن، روى نقطه مركزى صحيح استوار و برپا شده و پيروان خود را همواره به متانت، حريت، شهامت، مردانگى، آزادگى فكر، عقيده، اخلاق نيك، احسان همنوع، و مكرر امر به هر نوع تحصيلى كه مفيد به حال جامعه بشريت و محور تمدن باشد دعوت نموده است.
قرآن از لحاظ مبانى مطابق با فطرت و عقل است و از ابتداى ظهور، روز به روز در تجلى و تعالى است.
قرآن در ميان مردمى پرتو افكن شد كه از نظر معلومات در، درجه پايينى قرار داشتند و حتى از علوم رايج عصر خود، كوچكترين بهرهاى نداشتند.
قرآن ضمن آيات نورانى خود، آنان را به تفكر و تدبير در آيات تكوينى حق از قبيل آسمانها، زمين، پديد آمدن شب و روز، ريزش باران و خرمگشتن زمين پس از پژمردگى دعوت نمود.
قرآن مردم جهان را به سوى جميع كمالات اخلاقى و صفات عالى انسانيت راهنمايى، و آنان را از دو رويى، دشنام و بداخلاقى، تعصب بىجا، غيبت، رشوه، ريا، دروغ، تهمت و عموم كردارهاى ناپسند برحذر داشت. تعليمات نورانى قرآن، در اندك مدتى مسلمين را از هر جهت سربلند و پرچمدار حقيقى تمدن مادى و معنوى نمود. آنان پس از سير در تعليمات و راهنمايىهاى قرآن، در علوم مختلفى از قبيل:
علم دين، اخلاق، نحو، صرف، تفسير، كلام، منطق، طب، جراحى، داروسازى، هنر و پيشه، كاغذسازى، تاريخ، جغرافيا، حيوانشناسى، صنايع مختلف، رياضى، شعر و علوم ديگر سرآمد جهانيان شدند.
به موجب فطرت، هر كس در زندگى هدفى اختيار كرده، اين هدف هر چه باشد عكس العمل تربيت آن مكتبى است كه انسان وابسته به آن است و از آن پرورش يافته و فكرش از آن الهام گرفته است. هدفها فرق دارد، آن كه هدفش رسيدن به ثروت است، تربيت او جز مبناى ماديگرى چيزى نيست، آن كه هدفش شرافت و انسانيت است، تربيتش جز پيروى از قانون فضيلت راه ديگرى نيست.
قرآن مجيد با دستورهاى جاودانى خود، در صحنه نمايش حقايق و عرصه مبازره با خرافات، ابتكار را به دست گرفت و برترى مكتب تربيتى خود و هدف عاليش را آشكار ساخت.
كتاب آسمانى اسلام؛ دعوت خود اشخاص مخصوصى را در نظر نگرفته بلكه عموم طبقات و نژادهاى بشر را در تمام ادوار تاريخ، مخاطب قرار داده و دعوت مىكند كه آن را سرمشق زندگى قرار دهند و طبق احكام و دستورات آن رفتار نمايند.
آرى! قرآن يك معجزه جاويد و كتاب قانونى پايدار و ابدى است؛ زيرا اسلام كاملترين اديان، و رسول اكرم، خاتم انبيا و قرآن جامعترين و اساسىترين كتب قانونى براى زندگى است.
پيغمبر اسلام مطابق دستورى كه داشت، از جانب خدا بر همه ملتها مبعوث شده بود. چراغ هدايتى روشن كرد كه همه جا تا همه وقت پرتوانداز است و هر ملّتى را اگر به دستوراتش عمل كند از تاريكى و نادانى مىرهاند. آواز هدايت او از شهرى چون مكه تا كرانههاى اقيانوسهاى بزرگ و پهناور و پشت كوههاى بلند و مركز كشورهاى دوردست رسيد و مىرسد؛ آوازى كه با موج بلند زمان و گردش ستارگان آسمان دست به دست و پشت به پشت به گوش قرنهاى آينده برسد و هوش از سر آنان ربوده تا اين مسئله كاملًا معلوم شود كه روشى از نظر تربيت و فضيلت مطابق روش عالى او نيست.
كسانى كه بخواهند حقيقت واقعى اسلام را درك كنند، با مراجعه به كتب مفصلى كه در دورانهاى انقلاب اسلامى چه به دست مسلمين و چه به دست غير مسلمين نوشته شده است، مىتوانند خود را بىنياز كنند.
اسلام در برنامه مالى و اقتصادى، مصالح فرد و اجتماع را مدّ نظر قرار داده، به گونهاى كه به حال هيچ يك از فرد و اجتماع زيانى نرسد و در تحقق دادن اين برنامه، از همان روش اساسى خود، يعنى قانون و نداى درونى متابعت نموده است.
به وسيله وضع قانون، به هدفهاى عملى كه ضامن ايجاد يك اجتماع شايسته و قابل ترقى و رشد است مىرسد، و با نداى باطن؛ بشر را به طرف تفوق بر مشكلات حياتى و دست يابى به يك زندگى عالىتر، كه در دسترس هر كس نيست، مىراند و راه ترقى و تكامل را هميشه باز مىگذارد.
اسلام در باب اموال، حق مالكيت فردى را با وسايل مشروعه، مسلم و ثابت دانسته، و حفظ اين حق را از دزدى و غارت و هر گونه اختلاسى تضمين نموده و حدودى وضع كرده كه ضامن همه اينها مىباشد، تا جلوى تعدى و تجاوز را بگيرد و به علاوه خطاباتى اخلاقى نيز بيان نموده كه مردم را از دخالت در غير حق خود بازداشته است.
از طرفى هرگونه حق و تصرف را براى صاحب مال، از فروش، اجاره، رهن، بخشش، وصيت و ساير تصرفات حلال، و غير مخالف با قوانين دين را مجاز دانسته است.
اسلام قانون مالكيت فردى را تشريع مىنمايد، و حدود و قيودى نيز وضع مىكند كه صاحبش را به طور غير اختيارى، به طرف به كار انداختن مال و انفاق و دست به دست دادن آن نزديك مىسازد، و البته مصالح اجتماع و همچنين مصالح خود فرد هم در حدود هدفهاى انسانى، كه اسلام حيات را بر آنها به پا داشته، پشت سر همه اينها محفوظ مىباشد.
اولين قانونى كه اسلام به موازات حق ملكيت فردى مقرر مىدارد اين است كه: فرد در اين مال، پيش از هر چيز، به وكيلى شبيه است كه از طرف اجتماع معين شده و تملك اين مال به وسيله او بيشتر به يك وظيفه مىماند تا تملك و صاحب مال شدن، و در واقع ثروت و مال به حسب عموميت خود، حق اجتماع است و اجتماع در اين مال از طرف خداوندى كه جز او مالكى نيست جانشين مىباشد.
«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ» .
«به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و از اموالى كه خدا شما را در آن جانشين خود قرار داده انفاق كنيد».
اسلام درباره توليد مال، همان نظريه مالكيت مال را اعمال نموده و به صاحب مال آزادى مطلقى كه هر طور بخواهد در آن تصرف كند نداده است؛ زيرا پشت سر مصالح فرد، مصالح اجتماع است كه با آن معامله مىكند.
هر فردى در ازدياد مال خويش آزاد است؛ ليكن در حدود قانون؛ يعنى مىتواند زراعت كند و مواد اوليه را به صورت مصنوعات درآورد و مىتواند تجارت كند؛ ولى هرگز نمىتواند غش و حيله در كار خود راه دهد، و يا ضروريات زندگى مردم را احتكار نمايد، و يا اموال خود را به ربا دهد و يا به خاطر زيادى سود خود، در مزد كارگران ستم كند. همه اينها حرام است، قوانين پاك اسلام است كه عادتاً سرمايهها را به حدى كه فرق زياد بين طبقات بيندازد انبار نمىكند، و اين ثروتهاى كلان، و هنگفت شدن فاحش سرمايهها كه امروز مشاهده مىكنيم از راه غش، ربا، تقلب، خوردن مزد كارگران و احتكار و بهرهاى از احتياج مردم، غارت، زور، غصب نمودن و ساير جرمهاى نهانى در راههاى بهرهبردارى فعلى، اينها را اسلام تجويز نمىكند.
منبع : پایگاه عرفان