امام فخر رازي به اهل بيت پيامبر(ص) نگاه ويژهاي دارد و معتقد است محبت به خاندان پيامبر(ص) واجب است .
يكي از شخصيتهاي علمي جهان اسلام كه در «ري» به دنيا آمد و در «هرات» به توانايي علم رسيد محمد بن عمر فخرالدين رازي است. وي از بزرگان حكما و علماي شافعي است كه جامع علوم عقلي و نقلي بوده و در تاريخ، كلام، فقه، اصول، تفسير، حكمت، علوم ادبي، فنون رياضي در عصرش سرآمد بوده است (تبريزي، 3/192) طرح مسأله جديد وي در پيشرفت فلسفه و كلام اسلامي كمك نمود و موجب شكوفايي آنها گرديد. ديدگاه ايشان در ميان همه دانشمندان اسلامي از همه فرق و مذاهب از جايگاه خاصي بر خوردار است. يكي از ويژگيهاي امام فخر ارادت و محبت ايشان نسبت به اهل بيت(ع) است كه در اين نوشته به فرازهاي آن اشاره شده است. وي به سال 543 ق به دنيا آمد و در سال 606 ق درگذشت.
* اهل بيت(ع) در نگاه فخر رازي
امام فخر رازي به اهل بيت پيامبر(ص) نگاه ويژهي دارد. وي با بزرگي زيادي از آنها ياد ميكند و شأن و منزلت آنان را عظيم ميشمرد؛ كه نشان دهنده محبت وي نسبت به خاندان پاك پيامبر ميباشد. هنگام سخن در مورد جَهر به بسم الله (بلند گفتن بسم الله الرحمان الرحيم) ميگويد. به تواتر به ما رسيده است كه علي بن ابي طالب «بسم الله» را بلند ميگفت و هر كس كه در ديناش از علي بن ابي طالب(ع) پيروي كند مسلماً هدايت شده است و دليل آن، اين حديث پيامبر است كه فرمود: «اللهم اءدر الحق مع علی حیث دار (رازي، مفاتيح الغيب، 1/168) در موردترجيح نظريه وجوب جهر مستند اين نظريه، گفتار علي(ع) است و عمل و روش ايشان در برابر ماست و كسيكه در ديناش او را بهعنوان امام و پيشواي خويش برگزيند بر دستاويز محكمي- در دين - چنگ زده است (همان، 170) . از أئمه اهل بيت (ع) در مورد بلند گفتن «بسم الله» روايات فراواني رسيده است، ازجمله: ابوالفتوح رازي در تفسيرش از امام رضا(ع)، از پدرش، از امام صادق(ع) نقل ميكند: آل محمد صلي الله عليه و آله در بلند گفتن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» اجماع دارند (عاملي، 4/1)
شيخ صدوق با سند خود از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود: بلند گفتن بسم الله در نماز، واجب است (طوسي، 2/604) از امام رضا (ع) روايت است كه در همه نمازهاي روز و شب خود، بسم الله را بلند ميگفت (صدوق، 181) همچنين كليني از صفوان جمّال نقل كرده است: روزهايي پشت سر امام صادق(ع) نماز خواندم، در نمازهايي كه جهري نبود، «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را در هر دو سوره بلند ميگفت (كليني، 3/315)
* درود فرستادن به اهل بيت(ع)
امام فخر رازي در مورد درود فرستادن به اهل بيت(ع) ميگويد: دعا براي آل پيامبر يك مقام بسيار ارجمندي را ثابت ميكند، به همين جهت اين دعا را در آخر تشهد نمازها واجب نموده كه ميگويد: «اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و ارحم محمّدا و آل محمّد» اين مقام براي غير آل پيغمبر نيست تمام اينها دليل است كه محبت با خاندان پيامبر واجب است (رازي، مفاتيح الغيب، 26/596) وي در آثارش زماني كه نام مبارك ائمه(ع) را ميبرد، جمله «علیه السلام» را استفاده ميكرد و همچنين وقتي نام مبارك رسول خدا(ص) را ميبرد نيز ازجمله «علیه السلام» استفاده ميكند، اين هماهنگي در نحوهي درود فرستادن بيانگر جايگاه بلند اهل بيت(ع) در نگاه فخر رازي ميباشد. او هنگامي كه از امام صادق(ع) ياد ميكند، از او با لقب «صادق» نام ميبرد و عبارت «علیه السلام» را بعد از نام مبارك ايشان ميآورد. در تفسير كلمه «نعیم» ميگويد: «جعفر بن محمد صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «النعیم» بهمعناي معرفت و مشاهده و «جحیم» بهمعناي ظلمتها و تاريكيهاي شهوات است» (همان، 31/80) چيزي كه جلب توجه مينمايد اين است كه وي فقط بعد از نام ائمه، عبارت «علیهم السلام» را به كار ميبرد كه بوضوح، بر ميزان احترام والاي وي نسبت به خاندان نبوت دلالت دارد.
* امام رازي و محبت اهل بيت(ع)
وي هنگام تفسير آيه «مودّت» به نقل از صاحب «كشاف» اين حديث معروف را ميآورد هر كس بر محبت آل محمّد از دنيا برود شهيد مرده. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد آمرزيده است. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد با توبه از دنيا رفته. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد با ايمان كامل از دنيا رفته و هر كس بر محبت آل محمّد بميرد ملك الموت باو بشارت بهشت ميدهد بعد از او نكير و منكر. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد چنان با جلال او را به بهشت ميبرند مانند عروسي كه بخانه شوهر ميرود. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد دري از قبرش به بهشت گشوده ميشود. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد خداوند قبر او را جايگاه زيارت ملائكه رحمت قرار ميدهد. هر كس بر محبت آل محمّد بميرد بر راه و روش پيامبر و جماعت مؤمنين مرده. هر كس با كينه آل محمّد بميرد روز قيامت كه ميآيد بر پيشاني او نوشته است: مأيوس از رحمت خداست. هر كس بر بغض آل محمّد بميرد كافر از دنيا رفته و هر كس بر بغض آل محمّد بميرد بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد.
* مصادیق آل محمد در نگاه فخر رازي
امام فخر رازي در مصداق «آل محمد» ميگويد آل محمّد كساني هستند كه انتساب به پيامبر اكرم داشته باشند هر كس نسبت او با پيغمبر بيشتر و كاملتر باشد او جزء خاندان است، شكي نيست در اينكه فاطمه(ع) و علي(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) انتساب شان به پيغمبر بسيار زياد بود اين مطلبي است آشكار و غير قابل انكار پس آنها آل پيامبرند. بعضي در معني آل اختلاف كردهاند، گروهي مي گويند آل فقط بستگان پيامبرند و بعضي قائلاند آل محمّد امت او هستند. اگر آل را به خويشاوندان اختصاص دهيم باز فاطمه زهرا(ع) و علي مرتضي(ع) آل پيامبرند. اگر بگوئيم آل عبارت است از كسيكه دعوت پيامبر را بپذيرد باز آنها آل هستند. در اين صورت در هر فرض آنها آل محمّدند اما ديگران آيا مشمول لفظ آل ميشوند يا نه اين مسأله اختلافي است. اين مطلب ثابت شد كه در هر صورت آنها آل محمّدند. صاحب كشاف: روايت كرده كه چون اين آيه نازل شد. عرض كردند يا رسول الله اين خويشاوندان شما كه بايد پاس آنها را به محبت بداريم چه كساني هستند فرمود: علي(ع)، فاطمه(ع) و دو فرزندش (رازي، مفاتيح الغيب، 12/401) پس ثابت شد كه اين چهار نفر از خويشاوندان نزديك پيامبرند وقتي اين مطلب مسلم شود لازم ميآيد كه اينها امتياز احترام بيشتري داشته باشند به چند دليل: دليل اول- آيه شريفه إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی، دوم وقتي ثابت شد كه پيامبر اكرم(ص) فاطمه زهرا را دوست ميداشت و فرمود فاطمه پاره تن من است مرا ناراحت ميكند آنچه موجب ناراحتي او شود و با نقل متواتر ثابت شده كه رسول اكرم(ص) حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را دوست ميداشت؛ بههميندليل بر امت نيز محبت آنها واجب ميشود. به ضميمه آيه شريفه «وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (اعراف، 35) از پيامبر پيروي كنيد شايد رستگار شويد و آيه «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» (نور، 63) پس آنان كه فرمان او را مخالفت ميكنند، بايد بترسند و آيه «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللهُ» (آل عمران، 31) اگر خدا را دوست داريد، پيروي از من كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد و آيه شريفه «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللهَ» (احزاب، 21) هر كه اميدوار به خداست بايد از رفتار پيامبر پيروي كند.
شافعي معتقد است اگر محبت آل محمد(ص) رفض وترك دين خداست، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضي هستم.» (همان، 12/402)
* كوثر الرسول
«كوثر» به معني «خير و بركت فراوان» است. بسياري از بزرگان يكي از روشنترين مصداقهاي آنرا وجود مبارك «فاطمه زهرا»(ع) دانستهاند، چراكه شأن نزول آيه ميگويد: آنها پيغمبر اكرم(ص) را متهم ميكردند كه بلا عقب است، قرآن ضمن نفي سخن آنها ميگويد: «إِنَّا أَعْطَیْناكَ الْكَوْثَر» ما به تو كوثر داديم. از اين تعبير بدست ميآيد كه اين «خير كثير» همان فاطمه زهرا(ع) است، زيرا نسل و ذريّه پيامبر(ص) بهوسيله همين دختر گرامي در جهان انتشار يافت، نسلي كه نه تنها فرزندان جسماني پيغمبر بودند، بلكه آيين او و تمام ارزشهاي اسلام را حفظ كردند و به آيندگان ابلاغ نمودند. «امام فخر رازي» در ضمن تفسيرهاي مختلف كوثر ميگويد: «قول سوم اين است كه اين سوره بهعنوان رد بر كساني نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم(ص) خرده ميگرفتند، بنابر اين معني سوره اين است كه خداوند به او نسلي ميدهد كه در طول زمان باقي ميماند، ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند، در عين حال جهان مملوّ از آنهاست، اين در حالي است كه از بني اميّه شخص قابل ذكري در دنيا باقي نماند، سپس بنگر و ببين چقدر از علماي بزرگ در ميان آنهاست. مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه» (رازي، تفسير كبير، 32/17)
* أيه تبليغ
امام فخر رازي در تفسير كبير، در ذيل آيه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ» (مائده، 67) از قول ابن عباس و براء بن عازب و محمّد بن علي ميگويد اين آيه در مورد علي(ع) نازل شده و پس از نزول اين آيه، پيغمبر(ص) دست علي را گرفت و فرمود: هر كه من سرور و مولاي او هستم، علي مولاي او است، بار خدايا دوست بدار كسي را كه به علي(ع) محبّت بورزد و دشمن بدار آن كس را كه با وي دشمني كند، عمر (رض) به علي(ع) برخورد نمود، گفت: براي تو اين مقام گوارا باد كه سرور هر مرد مؤمن و هر زن با ايماني گشتي (رازي، مفاتيح الغيب، 12/401)
* آيه نجوا
ابن جرير طبري به سند خود، از «ليث» از «مجاهد» روايت كرده است كه حضرت(ع) فرمود: به راستي، آيهاي در قرآن كريم نازل شده است كه هيچكس پيش از من و پس از من، به آن آيه عمل نكرده است و آن آيه نجوا است «یَأَیهَُا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینَْ یَدَیْ نجَْوَئكمُْ صَدَقَةً ذَالِكَ خَیرٌْ لَّكمُْ وَ أَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیم؛ (مجادله، 12) اي كسانيكه ايمان آوردهايد! هنگامي كه ميخواهيد با رسول خدا نجوا كنيد (و سخنان درگوشي بگوييد)، قبل از آن صدقهاي (در راه خدا) بدهيد اين براي شما بهتر و پاكيزهتر است و اگر توانايي نداشته باشيد، خداوند غفور و رحيم است». امام فخر رازي حديث مزبور را در تفسير آيه آورده و مينويسد: «ابن جريج»، «كلبي» و «عطا» از «ابن عباس» روايت كردهاند كه اصحاب رسول خدا(ص) از مشورت كردن با آن حضرت ممنوع بودند مگر آنكه پيش از گفتگوي با رسول خدا(ص) مبلغي صدقه بدهند؛ در اينرابطه هيچ يك از اصحاب به اين دستور توجهي نكرد و تنها علي(ع) بود كه پيش از نجواي با رسول خدا(ص) يك دينار صدقه داد و با مقام نبوي گفتگو كرد سپس آيه نسخ شد و حكم صدقه دادن پيش از نجوا، منسوخ گرديد (رازي، مفاتيح الغيب، 29/496) حديث مذكور را «زمخشري» در «كشّاف» در ذيل آيه مذكور كه در سوره مجادله آمده، آورده است و معتقد بود حضرت علي(ع) فرموده است كه يك دينار پول در اختيار من بود، آنرا به چند درهم تبديل كردم و هر گاه تصميم داشتم در خصوص كاري با رسول خدا(ص) نجوا و مشورت كنم، يك درهم از آنها را پيش از مشورت با رسول خدا(ص) صدقه ميدادم (زمخشري، 4/494) «ابن جرير» اضافه كرده است حضرت علي(ع) تمام آنها را در برابر ده سؤالي كه از حضرت رسول(ص) داشت، در راه خدا صدقه داد. خواجه عبد الله انصاري در تفسيرش آن ده سؤال كه امير المومنين علي(ع) از رسول خدا نمود آورده است. ايشان ميگويد «امير المؤمنين علي(ع) گفت. چون اين آيت فرو آمد، يك دينار به صدقه دادم و ده سؤال از رسول خدا كردم (انصاري، 68)
* سوره هل اتي
امام فخر رازي در «تفسير كبير» ذيل آيه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا» (انسان، 8) از «واحدي» كه از «اشاعره» است، نقل ميكند كه وي در كتاب «البسيط» گفته است كه اين آيه در شأن علي(ع) نازل شده است؛ سپس شأن نزول آيه را از «كشّاف» زمخشري كه از «معتزله» است، از ابن عباس چنين نقل ميكند؛حسن و حسين بيمار شدند و رسول خدا(ص) با جمعي از صحابه از ايشان عيادت كرد، مردم به علي(ع) گفتند چه خوب است براي بهبودي فرزندانت نذري كني، علي(ع) و فاطمه(ع) و فضه كنيز آن دو نذر كردند كه اگر كودكان بهبودي يافتند سه روز روزه بدارند، بچهها بهبودي يافتند و اثري از آن كسالت باقي نماند. بعد از بهبودي كودكان، علي(ع) از شمعون خيبري يهودي سه مَن قُرص جو قَرض كرد و فاطمه(ع) يك من آنرا دستاس و سپس خمير كرد و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت و سهم هر كسي را جلوش گذاشت تا افطار كنند، در همين بين سائلي (به در خانه آمده) گفت: سلام بر شما اهل بيت محمد(ص)، من مسكيني از مساكين مسلمين ام، مرا طعام دهيد كه خدا شما را از مائدههاي بهشتي طعام دهد، خاندان پيامبر آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند و آن شب را جز آب چيزي نخوردند و شكم گرسنه دو باره نيت روزه كردند، هنگام افطار روز دوم طعام را پيش روي خود نهادند تا افطار كنند، يتيمي بر در سراي ايستاد، آن شب هم يتيم را بر خود مقدم و در شب سوم اسيري آمد و همان عمل را با او كردند. صبح روز چهارم كه شد علي(ع) دست حسن(ع) و حسين(ع) را گرفت و نزد رسول خدا(ص) آمدند، پيامبر اكرم وقتي بچهها را ديد كه از شدت گرسنگي ميلرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار ميآيد كه من شما را به چنين حالي ببينم، آن گاه با علي(ع) و كودكان به طرف فاطمه(ع) رفت و او را در محراب خود يافت و ديد كه شكمش از گرسنگي به دندههاي پشت چسبيده و چشمهايش گود افتاده از مشاهده اين حال ناراحت شد، در همين بين جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: اين سوره را بگير، خدا تو را در داشتن چنين اهل بيتي تهنيت ميگويد، آن گاه سوره را قرائت كرد (رازي، مفاتيح الغيب، 3/749)
* فرزندان پيامبر(ص)
امام فخر رازي بعد از نقل داستان مباهله ميگويد: اين آيه دلالت دارد بر اينكه حسنين دو فرزند رسول خدايند؛ چون وقتي مأمور شد پسران خود را در مباهله شركت دهد آن دو را شركت داد. پس واجب است كه بگوئيم آن دو پسران وي بودهاند، بعد ميگويد و ازجمله آياتي كه اين معني را تأييد ميكند آيه سوره انعام است كه ميفرمايد: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ» تا آنجا كه ميفرمايد: «وَ زَكَرِیَّا وَ یَحْیی» مشخص است كه عيسي از ناحيه مادر منتسب به ابراهيم بود نه پدر، از اينرو گاهي پسر دختر هم پسر خود انسان بهحساب ميآيد و بعد از بياني ديگر ميگويد: روايت شده كه ابو جعفر باقر(ع) نزد حجاج بن يوسف به اين آيه استدلال كرده است (همان، 13/54) وي در تفسير آيه شريفه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» در سوره بقره، از «شعبي» نقل كرده است كه گفت: در دربار «حجّاج» حضور داشتم، همزمان «يحيي بن يعمر» (وفيات الاعيان، 6/173) فقيه خراسان، را با زنجير كه بر او بسته بودند، از بلخ به حضور «حجّاج» آوردند. «حجّاج» خطاب به او، گفت: تو آن كسي نيستي كه ميپنداري حسن(ع) و حسين(ع) از ذريّه رسول خدا(ص) هستند؟ در پاسخ گفت: آري! «حجّاج» گفت: براي ادّعاي خويش، دليل روشني بايد اقامه كني و در غير اين صورت، اعضاي بدنت را قطعه قطعه خواهم كرد. گفت: اي حجّاج! بديهي است براي ادّعاي خودم، دليل روشني از كتاب خدا خواهم آورد. راوي گفته است، از اينكه «يحيي»، با جمله «يا حجّاج» به وي خطاب كرد و چنان جرأتي را به خرج داد، به شگفت آمدم. «حجّاج» به او گفت: براي اثبات ادعاي خودت از آيه «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» استفاده نخواهي كرد، «يحيي» گفت: غير از آن آيه، از آيه روشنتري از كتاب الهي استدلال ميكنم و آن آيه اينست: «وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ... وَ زَكَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی» پس از تلاوت آيه، از «حجّاج» پرسيد: پدر عيسي(ع) كيست كه خداي تعالي او را، از ذريّه حضرت ابراهيم(ع) قلمداد كرده است؟ «حجّاج» كه پاسخي نداشت، شرمنده شده و اندكي سر به زير افكند سپس سر برداشت و گفت: گويا اين آيه از كتاب الهي را تلاوت نكرده بودم! سپس دستور داد غل و زنجير را از گردن و دست و پاي او باز كردند و به او جايزه داد (رازي، مفاتيح الغيب، 2/413)
منبع : فصلنامه حبل المتین
رحمت الله ضيائي اُرزگاني - محقق و پژوهشگر
1. قرآن كريم.
2. ابن العبري، (1377ق)، تاريخ مختصر دول، بيروت، دارالبيضاء.
3. ابن تيميه، محمد ابن عبد الحليم الحراني، (1398ق)، بغيه المرتاد، قاهره داالصاد.
4. ابن خلكان، شمس الدين، (1405ق)، وفيات الاعيان، بيروت، لبنان، دارالثقافه،
5. ابي الفدا، اسماعيل ابن كثير، (1412ق)، البدايه و نهايه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
6. انصاري، خواجه عبداله (1369ش)، الهي نامه، تهران، نشر علمي.
7. تبريزي، محمد علي مدرس، (1344ش)، ريحانه الادب، تهران، چاپ خيام.
8. عاملي محمدبن حر، (1408ق)، وسايل الشيعه، بيروت، التراث.
9. ذهبي، شمس الدين، (1423ق)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، مزي، جمال الدين تهذيب الكمال، لسان الميزان، بيروت، دالفكر.
10. رازي امام فخر، (1361ش)، تفسير كبير، تصحيح سعيد سيرجاني، تهران، نشرپيكان.
11. سيد محسن امين (1415ق)، اعيان الشيعه، قم، آل البيت.
12. شهرزوري، شمس الدين محمد ابن محمود، (1373ش)، تاريخ حكما، تهران، حكمت.
13. شيخ طوسي، (1402)، خصال، قم، مؤسسه آل البيت.
14. صدوق، علي بن محمد، (1368ق)، عيون اخبار الرضا، تهران، دارالكتاب.
15. صفدي، (1408ق)، الوافي بالوافيات، سبكي، شفا السقام، قاهرهف درالصاد.
16. طاهري عراقي، (1378ش)، زندگي فخر رازي.
17. رازي، امام فخرف (1992م)، تفسير مفاتيح الغيب، بيروت، دارالاحياتراث العربي.
18. كليني، محمد ابن يعقوب (1397ق)، كافي، تهران، دارالكت الاسلاميه.
19. محمد صالح الزركان (بي تا)، فخر الدين رازي و آراء ه الكلاميه و الفلسفيه، بي جا.
20. مطهري، مرتضي، (1388ش)، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
21. نوايي، مير علي شير، (1377ش)، مجالس النفايس، تهران، حكمت.
22. همداني، معصومي (1388ش)، بحثي در آراء طبيعي فخر رازي، تهران، حكمت و فلسفه.
منبع : پایگاه حوزه