كسى از آشنايان مرده بود، با چند نفر پول روى هم گذاشته بودند، جايى را براى كار خير خريده بودند. آنجا را موقتاً به نام ايشان كرده بودند كه بعد ايشان آنجا را نظام شرعى بدهد، بنويسند، مهر كنند كه اين ملك، ملك شخصى نيست و مربوط به پروردگار است و بايد در اين راه قرار بگيرد. يك وصيّت نيز بيشتر نداشت. همين كه شنيدند او مرده است، وصيّتنامه گم شد.
من دوستى داشتم كه قبل از انقلاب از دنيا رفت. وصيّتنامه جالبى داشت كه اغلب در جيبش بود. او عمل قلب داشت، در آمريكا او را عمل كردند، اما همانجا مرد. جنازهاش را در آنجا بستهبندى كردند و به ايران فرستادند. صبح روز بعد كه مىخواستند جنازه را تشييع كنند، وصيّت نامهاش پيدا نشد و تا كنون نيز پيدا نشده است و اموالش نيز كه خيلى بود، همه به باد رفت.
ما بايد وصيّتنامه داشته باشيم. چند نسخه باشد و نزد همسر، برادر، عالم محل و شخص مطمئنى بگذاريم كه خداى نكرده ورثه ما بعد از ما نتوانند سوءاستفاده كنند و ما نيز در عالم برزخ حسرت بر باد رفتن درآمد و زندگى خود توسط اين اوصيا را نخوريم كه از مال خود ما، براى ما خير نكنند. اين كارها را كرده و مىكنند.
كسى نوشته بود: چند سال براى من نماز و روزه بخوانيد. من دو سال به دنبال اين نماز و روزه رفتم كه وصيت ميّت را انجام دهم، اما همسرش به من گفت: ديگر نيا، زنگ هم نزن، چشمش كور، مىخواست نمازهايش را بخواند و روزههايش را بگيرد. ما پولى كه براى اين كارها بدهيم، نداريم.
در حالى كه ثلث اموالش چقدر زياد مىشده است، اما يك ريال از آن براى ميت ندادند. ميت به دو خانواده يتيم بدهكارى داشت، آن را نيز خوردند و ندادند.
منبع : پایگاه عرفان