اميرمؤمنان عليه السلام، ابوتراب و پدر تاجدار خاك و آب است، او مىداند در اين خاك چه اسرار ثروتى است. فرق زهد او با زاهدين ديگر همين نكته است كه در تمتع از لذات بىرغبت و در عمل مبالغه كار است.
زهّاد، زهد را به اين مىدانند كه از عمل، عمران و تمتع هر دو بر كنار باشند؛ ولى امام از تمتع بركنار و در عمل به حد اعلى مبالغه كار است؛ از اينجاست كه هم از مردم دنيا بىنياز، و هم از زهاد زمان ممتاز است؛ زيرا مردم دنيا هم به عمل فرو رفته و هم به لذات خارج از حد، او نه چنين است و نه چنان.
در زمان دولت خود در كوفه، روزى خرسندى از كلامش آشكار بود كه مىفرمود: در سراسر عراق رعيت من در نعمتاند، آبشان شيرين و نانشان گندم و زير سايهاند و احدى نيست كه چنين نباشد.
يكى از غلامان خود به نام «ابونيزر» را آزاد كرده بود با شرط پنج سال خدمت در نخلستان او، او را براى سرپرستى مزارع و چشمههاى خود گذارده بود، يكى از آن چشمهها به نام چشمه ابى نيزر است.
او مىگويد: روزى حضرتش به سركشى مزرعه آمد پياده شد و فرمود غذايى هست؟ گفتم: آرى اما غذايى كه براى اميرمؤمنان نمىپسندم، كدويى دارم از همين مزرعه با روغن پيه بريان كردهام. فرمود: همان را بياور!
آوردم، امام برخاست دستها را براى صرف غذا شست، غذا را تناول نمود مجدداً دستها را شست و چند مشت آب ميل كرد، آنگاه فرمود: دور افتاده باد كسى كه شكم، او را داخل آتش كند.
بعد فرمود: كلنگ را بياور، كلنگ را گرفت و در چاه فرود آمد آن مقدار كلنگ زد تا خسته شد، براى رفع خستگى بيرون آمد در حالى كه از پيشانى مقدس او عرق مىريخت و با انگشتان خود آن عرق را از پيشانى به زمين ريخت و باز به قنات فرود آمد، همهمه مىكرد و كلنگ مىزد، ناگهان رگ آب بسان گلوى شتر فواره زد.
امام فورى بيرون آمد و در حالى كه هنوز عرق مىريخت فرمود: صدقه است صدقه است، دوات و كاغذ بياور.
ابى نيزر گفت: با عجله دوات و كاغذ آوردم، با خط مبارك خود نوشت اين وقفى است از بنده خدا على اميرالمؤمنين براى تهيدستان مدينه صدقه قرار داد صدقهاى كه نه فروش مىرود، نه بخشيده مىشود و نه انتقال مىپذيرد؛ تا خدا وارث آسمانها و زمين است؛ مگر آن كه حسن و حسين به آن محتاج گردند كه ملك آنها خواهد شد .
منبع : پایگاه عرفان