گاهى كه امواج خروشان دريا آرام مىشود، كشتى با نظمى دقيق و كامل روى آب حركت مىكند و سرنشينان آن از ديدن اشعه خورشيد جهانتاب، و آبهاى ساكن نقرهفام مسرور مىشوند.
اما چيزى نمىگذرد كه اتفاق ناگوارى روى مىدهد و طوفانى برپا مىشود و كشتى را دچار امواج سهمناك مىكند، سرنشينان كشتى خود را مىبازند و تمام لذتهاى گذشته را فراموش مىنمايند.
اين حالت مردم غير مؤمن است. آن روز كه از زرق و برق دنياى ماديگرى خبرى نبود و شهوات و آمال غلط، مانند سيل بنيان كن اجتماع را تهديد نمىكرد مردمى آرام به نظر مىآمدند؛ اما چند روزى كه ظاهر زندگى عوض شد و بىبندوبارى در تمام مراحل زندگى راه يافت، پاك باخته شدند و رذائل اخلاقى و فساد را جانشين فضايل و حسنات نمودند!!
آن قوم و ملتى كه محكوم شهوات شدند و از منطقه ايمان كوچ كردند، سخنان ياوه و پوچ درمغز خويش مىپرورانند، و از طرف ديگر عقيده و ايمان به گفتههاى خود ندارند، بار خود را به منزل و مقصود نخواند رسانيد؛ بلكه در وادى گمراهى سرگردان و در نتيجه هلاك خواهند شد؛ زيرا اين گونه اشخاص بىبندوبار، مرد عمل و ايمان نيستند.
اما مردم مؤمن و موحد و پايدار چنين نيستند؛ هميشه كشتى آنها آرام در حركت است و پيوسته سعادتمند و رو به ترقى هستند.
هر ملت و قومى كه خود را از پستى و خوارى نجات داد، به واسطه سعى و كوشش به چنين سعادتى رسيد.
علل و اسبابى كه يك قوم و ملت را به اوج ترقى و تعالى مىرساند و از هلاكت و نيستى نجات مىدهد، همان ايمان به خداى متعال، حسن رفتار و عمل آنها مىباشد.
مردمى كه داراى اخلاق حسنه و صفات پسنديده باشند، از ميان نخواهند رفت. آن قومى كه همت خود را خداشناسى، ايمان، بندگى حقتالى و شجاعت، حريت و سخاوت قرار دهد، نامش از صفحه تاريخ محو نخواهد شد، تا جايى كه ساير ملل، از اخلاق حميده و صفات پسنديدهى آن، كسب فضيلت خواهند نمود.
اما مردمى كه مذهب و ايمان نداشتهباشند و آنچه مىگويند بدان عمل و رفتار نكنند، در انظار ديگران خوار و زبون هستند، و نمىتوانند در برابر ساير اقوام قد علم نمايند.
قبل از بعثت نبى اسلام دنياى بشريت گرفتار جهل و نادانى و از نظر اخلاق در نكبت و ذلّت بود. مردم بدون علم دانش، و آگاهى و بصيرت زندگى مىكردند و فرسنگها از حقايق و معارف دور بودند. در آن زمان وضع زندگى ملل و اقوام از صورت زندگى انسان دور و به زندگى حيوانات نزديك يا عين زندگى چهارپايان بود.
همت مردم قبل از بعثت، جز شهوت، شكم، غارتگرى، دزدى، جنايت، ظلم، خيانت، تعدى و تجاوز چيز ديگرى نبود.
در آن دنياى تاريك و پر هرج و مرج، خداى متعال پيغمبر اسلام را مبعوث به رسالت كرد تا جامعه بشر را از كارهايى كه مخالف حقيقت انسانيت و بشريت بود باز دارد، و مردم رااز عواقب وخيم سوء اخلاق برحذر بدارد.
آن رهبر عاليقدر نزاعى با علم انسانيت نداشت؛ بلكه با آنهايى كه مىخواستند در برابر معبود حقيقى و يكتا قد علم نمايند مخالفت داشت.
آن حضرت مىخواست شرك و بتپرستى و زشتىهاى اخلاقى كه باعث بدبختى و شقاوت بشر بود را از ميان بردارد، و خرافاتى كه در دل و جان و اعمال آنان فرو رفته ريشهكن نمايد، و جهانى از مردم خداشناس و با تقوى و درستكار تشكيل دهد.
روى همين مبنا بود كه پس از مدتى كوتاه اقوام و ملل دسته دسته داخل منطقه تربيت آن بزرگوار مىشدند و براى ادامهدادن تحصيلات اخلاقى و صفات پسنديده و خداشناسى، نام خود را براى هميشه در دفترش ثبت مىنمودند.
شاگردانش هم مردمانى خداشناس، وظيفهشناس، با تقوى، خداترس، شريف، عالم، باحقيقت، شجاع، سخى، بزرگوار، عزيز بودند و جز خداى بزرگ معبود ديگرى نداشتند به طورى كه تمام اعمال و رفتار آنان براى خدا بود.
آيين مقدس اسلام به وسيله قرآن مجيد و نبى عظيمالقدر، با نفوذ فوقالعاده خود مردم، جهان را به اخلاق انسانى دعوت مىنمايد و آنان را از هرگونه تبهكارى، فساد و بدبختى بر حذر مىدارد.
اسلام دنيا و آخرت مردم را در نظر داشته و براى عمران هريك از آن دو، قوانينى متين و محكم وضع نمودهاست.
رسول گرامى اسلام در يكى از مجالس مكه، در اوايل بعثت، ضمن يك سخنرانى مهمى خطاب به مردم فرمود:
انّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُنيا وَالْآخِرَةِ .
«من براى آبادكردن دنيا و آخرت شما آمدهام».
جانشين بلافصل او اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: صورت خلافت و حكومتم در آن مدت كوتاه به گونهاى بود كه هيچ خانهاى در كشورم نبود مگر آنكه از گندم و آب خوشگوار بهره نداشته باشد.
دين مقدس اسلام كه اساس آن بر توحيد و يكتاپرستى است، بشر را به پاكى درون و برون، درستكارى، امانت، راستگويى، صداقت، پاكيزگى، مساوات و مواسات، و به تمام خوبىها دعوت مىنمايد، و اين همان اصول و قواعديست كه توده بشر را از جهل و گمراهى و انحطاط اخلاقى به شاهراه تكامل و بالاترين درجه عظمت و ترقى مىرساند.
عمل كردن به واجبات دين اسلام و قوانين پاك آيين مقدس و كنارهگيرى از آنچه حرام كرده، نه تنها آسان و مفيد است؛ بلكه هيچ ناسازگارى و انحرافى با سير تمدن و تجدد نداشته و مؤيد و وسيله پيشرفت حقيقى آن مىباشد.
رسول خدا در اواخر عمر خود، پس از آن زحمات طاقتفرسا، بنا به دستور پروردگار، دوازده جانشين براى حفظ آيين اسلام و اصول انسانى در ميان جوامع بشرى معرفى نمود كه اول آنها اميرمؤمنان على بن ابيطالب و آخرين آنها حضرت مهدى حجة بن الحسن عليهم السلام است. پيغمبر اسلام در زمان حياتش به معرفى دوازده جانشين خود تصريح فرمود و مردم را به اطاعت از آنان دعوت كرد.
1- در جلد دوم كتاب «ينابيع الموده» صفحه 174 (چاپ تهران) از جابر جعفى روايت شده است كه:
قال قُلْت لِلْباقِرْ يابْنَ رَسولُاللَّه انَ قَوْماً يَقُوُلونَ انَّ اللَّهْ تَعالى جَعَلَ اْلِامامَةَ فى عَقَبِ الْحُسَيْنِ. قالَ يا جابِرْ انَّ اْلائِمَةَ هُمْ الَّذينَ نَصَّ عَلَيْهِمْ رَسولُاللَّهِ صلى الله عليه و آله بِامامَتِهِمْ وهُمْ اثْنى عَشَرِ وقالَ لَمَّا اسْرى بى الَى الْسَّماءِ وَجَدْتُ اسْمائَهُمْ
مِكْتُوبَةٌ عَلى ساقِ الْعَرْشِ بِالنُّورْ اثْنى عَشَرَ اسْماً اوَّلُهُمْ عَلىٌّ وسَبْطاهُ [الحسنُ والحسينُ] وعَلىٌّ ومُحمِّدٌ وجَعْفَرٌ وموسى وعَلىٌّ ومُحمَّد وعَلىٌّ والْحَسنُ ومُحمَّدٌ الْقائِمُ الْحُجِةالْمَهْدى عليهم السلام .
«جابر جعفى مىگويد: به امام پنجم عرض كردم: مردم مىگويند خداى متعال امامت را در فرزندان امام حسين عليه السلام قرار داده، امام باقر عليه السلام فرمود: اى جابر! ائمه كسانى هستند كه پيغمبر اسلام در زمان حيات خود به آنان تصريح فرمود كه پس از آن حضرت، رهبران اسلامند و عدد آنها دوازده نفر است. نبى اكرم فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند نام آنها را بر پايه عرش ديدم كه به وسيله نور نگاشته شده بود و دوازده نفر بودند، اول آنان على و سپس حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و حضرت امام محمد تقى و امام على النقى و امام الحسن عسگرى و محمد حجة بن الحسن عليهم السلام».
عن جابر بن سَمْرَةِ قالَ: جِئْتُ مَعَ ابى الى الْمَسْجِدِ وَرَسوُلُاللَّهِ يَخْطُبُ فَسَمِعْتُهُ يَقوُلُ يَكونُ مِنْ بَعْدى اثْنى عَشَرَ يعنى اميراً ثُمَّ خَفَضَ صَوْتَهُ فَلَمْ ادر يَقوُلُ فَقُلْتُ لِابى: ما قالَ؟ فَقالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ .
«از جابر بن سَمُرَةْ روايت شده كه گفت: با پدرم به مسجد رفتم نبى اسلام مشغول خطابه بود، شنيدم كه فرمود: بعد از من دوازده نفر رهبر و جانشيناند، سپس صداى او آهسته شد، گفتم: پدر جان چه مىگويد؟ پدرم گفت: نبى اسلام مىفرمايد: همه آنها از قريشاند».
رهبران عاليقدر عالم تشيع كه به فرمان خداى متعال و به تصريح رسول اكرم (در دويست و هفتاد و يك حديث بنا بر نقل عامه و خاصه براى راهنمايى بشر بعد از پيغمبر) جانشين آن حضرت بودند، از اول تا دوازدهمين نفر براى هدايت انسانها همانند نبى اكرم كوششها كردند و علاوه بر زحمات ايام حيات، سخنان پر ارج و گرانبهايى از خود به يادگار گذاشتند.
من در اين نوشتار گوشهاى از فرمايشات رهبر بزرگ عاليقدر پيشواى چهارم حضرت زين العابدين سيدالساجدين عليه السلام را براى افرادى كه بخواهند خواستهها و تمايلات خود را مطابق با رضايت خداى متعال قرار دهند نقل كردهام و به صورت اختصار شرحى بر آن نگاشتهام. از خداى توانا مىخواهم كه جميع مسلمين را در پيروى كردن از دستورات قرآن و كلمات پيشوايان دين و ائمه هدى موفق گرداند و آنان را از خطر غربزدگى و استعمار اجانب و بيگانگان در پناه عظمت خود حفظ نمايد.
منبع : پایگاه عرفان