قرآن مجيد در ضمن آياتى از وجود خودش و از تورات و انجيل تعبير به نور و روشنائى مىكند، و به عبارت ديگر نازلكننده كتابهاى آسمانى و ملكوتى، يعنى حضرت حق از قرآن و تورات و انجيل به عنوان نور و روشنائى ياد مىنمايد.
نور حقيقتى است كه در پرتو آن همه چيز قابل ديدن و همه چيز قابل درك مىشود.
نور چنانچه حسى و مادى باشد مانند نور خورشيد و نور شعلهور در لامپها و چراغها از بركت آن اشياء و عناصر قابل رؤيت مىگردند و انسان به آسانى به وسيله آن اشياء و عناصر را از يكديگر تشخيص و تميز مىدهد.
و چنانچه معنوى باشد مانند نور عقل و نور وحى كه تابشش، حقايق معنوى، و امور هستى، و مسائل اعتقادى، و احكام و قوانين و اخلاقيات و برنامههائى را كه موجب سعادت دنيا و آخرت است براى انسان واضح و روشن مىسازد، به صورتى كه جاى ابهام براى آدمى باقى نمىگذارد، و فهم آنها براى هر منصفى بسيار آسان مىشود، و نهايتاً حجت عقلى و شرعى براى انسان ثابت و كامل مىشود.
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً: «1»
و نور روشنگر و واضح كنندهاى به سوى هم همه شما نازل كرديم.
وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ: «2»
و انجيل را كه سراسر آن هدايت و نور است به عيسى بن مريم عطا كرديم.
قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ: «3»
كتابى را كه موسى آورده چه كسى نازل نموده؟ كتابى كه براى مردم روشنگر حقايق و سراسر هدايت است.
تورات و انجيل با توجه به اين كه خداى مهربان از هر دو تعبير به نور كرده براى همه مردم زمان نزولشان تا عصر بعثت پيامبر اسلام قابل فهم و درك بوده، و عذر هر كس به بهانه اين كه ترك عمل به آياتش بخاطر عدم فهم آن بوده، هرگز در پيشگاه حق چه در دنيا و چه در آخرت قابل قبول نخواهد بود.
قرآن نيز مانند كتابهاى آسمانى پيش از خودش منبع نور و هدايت است، و فهمش با كمك عقل و ابزار ديگرى كه در جهت شناخت بكار گرفتهمىشود براى همگان آسان، و عدم رجوع به آن و عمل به آياتش به بهانه غير قابل درك بودنش عذر بدتر از گناه و غير قابل پذيرش در دادگاه الهى است.
قرآن مجيد مسائل اعتقادى، و توحيدى، و احكام مربوط به عبادت، و سياست، و اقتصاد، و خانواده، و حقايق تاريخى و اجتماعى، و واقعيات اخلاقى و روانى و امور مربوط به خير و شر، و سعادت و شقاوت، و آنچه كه در رشد و كمال انسان، و تأمين خير دنيا و آخرتش نقش دارد به روشنى بيان كرده، و در اين زمينهجاى ابهامى براى كسى باقى نگذاشته است.
اگر عالمى يهودى و دانشمندى كه در عصر نبوت پيامبر اسلام زمان يهود زمان خود را بر عهده داشت به نقل ابن عباس به پيامبر اعظم و رسول مكرم و هادى انسانها و منبع شرف و كرامت گفت: كتابى كه براى ما قابل فهم و درك باشد، و ما بتوانيم از حقايقش بهرهمند شويم براى ما نياوردهاى، و خدا نشانه آشكار و روشنى بر تو نازل ننموده تا ما از تو پيروى كنيم و به اطاعت از دستوراتت بر خيزيم «5» گفتهاى بىمنطق، و سخنى بىدليل، و كلامى واهى و پوچ از سر عناد و لجاجت گفته، و بر خلاف عقل و فطرتش و ضد بصيرت و وجدانش زبان در دهان چرخانيده و رحمت ديگرى شده و عرض خود را بباد داده است.
سخن بىپايه ابن صوريا و امثال او سخن بىسواد كافر و فاسق نبوده، بلكه سخن عالمى بوده كه آيات قرآن را درك مىكرده، و حقايق اين كتاب هدايتگر را مىفهميده، ولى به خاطر حفظ چند روزه رياستش بر قوم يهود، و تداوم داشتن سرازير شدن پولى اندك و متاعى ناچيز به وسيله يهود به كيسه و جيبش به انكار نور و كفر به حق برخاسته، و از تورات كه در آياتش بيان صفات پيامبر و بشارت بر بعثت آن حضرت موج مىزده روى برتافته، و قرآن مجيد را كه كتاب هدايت و روشنگر حقايق است منكر شده و به آن كفر ورزيده، و بدتر از اين كار اين كه سخن و اطوار و منشش سبب ماندن يهود در يهودىگرى، و روى نياوردنشان به اسلام و ايمان به قرآن شد!!
و اين همه جنايت، علتش خروج از مدار انسانيت، و بيرون رفتن از گردونه طاعت حق، و فضاى نورانى، فرمانبردارى از پروردگار جهان بود.
وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ:
عهدشكنى دائم يهود
اكثر قوم يهود كه در گذشته قومى حسگرا، و پاىبند به امور مادى و حريص به دنيا و مال و منال آن، و بنده شهوات بودند. و نسل به نسل تا اين زمان اين حالات حيوانى و شيطانى را در خود حفظ كردهاند، تمايلى در وفاى به عهد و پيمان و وفادارى به ميثاق در آنان پاى نگرفته، لذا با هر كس پيمانى ببندند چه با خدا و چه با مردم، خود را به وفاى به آن ملزم نمىدانند، و هر گاه منافع مادى، يا اجتماعى، يا سياسى آنان اقتضا كند گرچه آن منافع صد در صد نامشروع باشد به شكستن پيمان و نقض عهد برمىخيزند، و تعهد خود را بىاعتبار و غير قابل اجرا اعلام مىكنند!
آنان تمام پيمانهاى خود را با خدا در زمان موسى و پس از موسى، و پيمانهاى خود را با موسى و پيامبران بعد از او، و پيمان خود را با آيات توارت كه بر نبوت پيامبر اسلام بشارت داشت و متعهد شده بودند با بعثت پيامبر مسلمان شوند، و پيمانهائى كه تا زمان حيات رسول خدا با مسلمانان بستند با كمال گستاخى و بىپروائى شكستند، و امروز هم تا جائى كه نويسندهاين تفسير در مدت عمر اجتماعىاش از رسانههاى خبرى شنيده هر پيمانى را با هر نهادى يا ملتى يا مملكتى بستند فقط بخاطر منافع نامشروعشان شكستند.
ابن جرير از ابن جريح در توضيح نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ نقل مىكند كه ابن جريح گفته: عهد و پيمانى در كره زمين نبوده كه يهود متعهد به آن شوند مگر اين كه شكستند، آنان قومى هستند كه امروز با طرف مقابل خود عهد مىبندند و فردا آن عهد را پشت سر انداخته و به نقض و شكستن آن برمىخيزند. «6»
از جمله أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ و جمله أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ با توجه به اين كه فعل مضارع لا يُؤْمِنُونَ در آيه شريفه دلالت بر استمرار دارد استفاده مىشود كه اخلاق شيطانى پيمانشكنى اكثر يهود اخلاق دائمى است، و پيمان شكنان اين قوم بناى بازگشت از اين رذيله روانى را ندارند، و توبه از اين عمل ناروا به قلب آنان خطور نمىكند، به اين خاطر همه مسلمانان بخصوص آنان كه رو در روى صهيونيست از اين قوم قرار دارند بايد يقين صد در صد داشته باشند كه اين ملت بىشرم به هيچ عهد و پيمانى با هر كه ببندند وفادار نيستند و بلكه پيمان بستنشان با اقوام ديگر به ويژه با مسلمانان جز خدعه و فريب و مكر و حيله چيزى نيست.
ترك عمل به آيات كتاب خدا
علماى يهود بر اساس آيات تورات، توراتى كه بفرموده حضرت حق نور و هدايت است، تا پيش از بعثت پيامبر اسلام، قوم خود را به آمدن آن حضرت خبر مىدادند، و بشارت بر رسالتش را اعلام مىداشتند و صفات و مشخصات و ويژهگىهاى او را روشن و آشكار بيان مىنمودند، ولى زمانى كه خورشيد رسالت او از افق فرمان حق طلوع كرد، از آيات تورات كه مورد تصديق قولى و عملى پيامبر اسلام بود روى برتافتند، به صورتى كه گويا توراتى نازل نشده، و چنين كتابى ابداً وجود نداشته!!
راستى منيت و خودپرستى، و دنياخواهى و غرور، و عناد و لجاج، و آلودگى به هوا و هوس با انسان چه مىكند، كه زمانى با همه وجود بر اساس آيات تورات به آمدن پيامبر بشارت مىدهند، و از او و نشانههايش سخن مىگويند، و عاشقانه براى شناساندن او به قوم يهود تبليغ مىكنند، و پس از ظهور پيامبر به انكار او برمىخيزند، و آنچنان كتاب الله يعنى تورات و انجيل و قرآن را نديده مىگيرند كه انگار اين كتابها از اصل وجود نداشته و از طرف حق نازل نشده، آنهم كتبى كه آياتش براى همگان روشن و آشكار بوده است.
انكار جاهل و ترك عمل نادان به كتاب خدا جاى تعجب ندارد، تعجب از كسانى است كه خدا در آيه مورد شرح و توضيح آنان را آگاهان به كتاب الله دانسته و به عنوان عالم و دانشمند از آنان ياد كرده است!!
اينان با اين كردار ناپسندشان سد و مانع راه ديگران از ورودشان به اسلام شدند، و گناه كفر قوم زمانشان و نسلهاى بعد را كه به آئين تحريف شده يهوديت باقى ماندند به گردن گرفتند، و در برابر متاع اندك دنيا و ثروت ناچيز آن كه آنهم از راه مكر و حيله از كيسه قوم خود غارت مىكردند آخرت خود را فروخته و عذاب جاودان و آتش هميشگى را براى خود خريدند. پشت سر انداختن كتاب خدا كه كنايه از ترك عمل به آن، و خالى نگاه داشتن زندگى از آن منبع خير و سعادت است، در حقيقت جدا شدن از توحيد، و كفر به قيامت و انكار و فرشتگان و تكذيب رسالت، و تعطيل احكام، و دور ماندن از احكام و اخلاق و حقايق مسلم اعتقادى و باطنى است، و از دست دادن اين همه مايه فضيلت، و زمينه كرامت، و سرمايه خوشبختى در دنيا و آخرت در برابر حفظ رياست پوشالى، و به دست آوردن اندكى از مال دنيا آنهم به حرام كارى جاهلانه، عملى شيطانى، و حركتى ضد انسانيت، و آتش زدن به خرمن آدميت، و تخريب دنيا و آخرت و گناهى عظيم و معصيتى كبير و خطائى به سنگينى كوهها، و اشتباهى غير قابل جبران است.
دانشمندان و علماى يهود كه از دانش و علم خود جز كسب درآمد مادى نظرى نداشتند، و علم خود را علاوه بر اين كه در هدايت قوم خود بكار نگرفتند، بلكه علم خويش را سبب حجاب و مانع ميان قوم يهود و نبوت پيامبر قرار دادند، دانششان را فاسد، و خود را در اختيار هواى نفس نهاده، و در چاه كفر و فسق و تكذيب و كتمان حق كه روزنهاى به سوى عذاب ابد دارد سرنگون نمودند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء 174.
(2)- مائده 46.
(3)- انعام 191.
(5)- مجمع البيان چ: مؤسسه تاريخ عربى ج 1، ص 214.
(6)- الدر المنثور ج 1، ص 232.
برگرفته شده از
کتاب: تفسير حكيم ج4
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان