از آنجا كه قدرت و فرمانروائى حضرت حق بىنهايت و چنين قدرت و فرمانروائى فقط در انحصار اوست، و هر قدرت و فرمانروائى شعاعى بسيار بسيار اندك از قدرت اوست و استقلال و اطلاقى ندارد، پس تصرف مطلقه و همه جانبه در هر امرى فقط و فقط در حيطه اراده، و در دست اوست، و بر اين اساس بدون اين كه چون و چرائى در كارش راه يابد، حق اعتراضى بر كسى ثابت باشد، آزاد است كه آيهاى از آيات تشريع، يا نشانهاى از نشانههاى تكوين را از ميان بردارد، و از لوح خاطرهها بزدايد، يا تحققش را در ميدان عمل و عينيت به تأخير اندازد و بهترش يا نمونه و مثلش را بر پايه مصلحت بياورد.
او مالك و فرمانرواى هستى است، و مالكيت و فرمانروائىاش مقيد و محدود نيست، هر وقت و هر زمانى و در هر شرايطى بخواهد با رعايت حكمت و مصلحت در مملكتش دخالت مىكند، و در اين دخالت و تصرف استقلال دارد، و چون انسان استقلالش در همه امور تبعى و در حقيقت سايهاى از استقلال مالك و فرمانرواى هستى است، و ذاتا از خود استقلالى ندارد پس او ولى و سرپرست و يار انسان است، و بدون ولايت و سرپرستى و يارى او به اندازه ذرهاى و كمتر از ذرهاى هيچ كارى از دست او بر نمىآيد، و هيچ حركتى از او صادر نمىشود، و هيچ تصميمى براى او نمىآيد، و هيچ عملى از او به ظهور نمىرسد.
براى اين كه به گوشهاى ناچيز از قدرت مطلقه و فرمانروائى حضرتش پى ببريد به امورى در رابطه با جهان آفرينش و ايجاد پارهاى از آفريدهها اشاره مىشود.
كتاب تأثير علم كه از كتابهاى ارزشمند در رابطه با عرصهگاه خلقت است مىنويسد:
ما در منطقه شلوغ آسمان اول هستيم، در كهكشانى كه 300 ميليون ستاره دارد، اين كهكشان يكى از مجموعه كهكشانهائى است كه 30 ميليون آن تا كنون شناخته شده، فاصله ميان دو كهكشان دو ميليون سال نورى است، در عين حال ثانيهاى 14 هزار ميل از هم دور مىشوند، دورترين كهكشانها فاصلهاش با ما پانصد ميليون سال نورى است.
منظومه شمسى كه فضاى نخست است در داخل فضاى دوم مانند يك خال است و فضاى دوم در سوم چون يك خال، در فضاى دوم نزديكترين ستاره آلفاى سنتورى است كه ما 3/ 4 سال نورى فاصله دارد، يعنى اگر كسى با سفينهاى در ثانيه سيصد هزار كيلومتر به طرف آن برود سه هزار سال ديگر به آنجا ميرسد؟!
نور خورشيد بر اثر احتراق و تبديل هيدروژن به هليوم به وجود مىآيد، اين تغيير و تحول براى تأمين نور است.
ثانيهاى 630 ميليون تن هيدروژن به 625 ميليون تن هليوم تبديل مىشود كه 600/ 4 ميليون تن نور به دست مىآيد كه مختصرى از آن به زمين ميرسد و همين مختصر نور ضامن حيات در كره خاكى است. «1»
درختهاى سرسبز و دياتومههاى ميكرسكبى ساليانه معادل 150 ميليارد تن كربن را با 250 ميليارد تن ئيدرژن تركيب مىكنند و 400 ميليارد تن اكسيژن آزاد مىنمايند.
ثابت شده كه در ميان كرههاى جهان بزرگ كره زمين داراى هواى ثابت است، ضخامت هواى دور كره زمين را از صد كيلومتر تا هشتصد كيلومتر تخمين زدهاند.
هوا جسمى است لطيف، شفاف و ناپيدا و داراى 5900 ميليارد تن وزن است، هوا پر ارزشترين موجود براى حيات انسان است.
انسان و سلسله جانوران و سلسله گياهان براى زندگى نياز به تنفس دارند و تنفس بىوجود هوا ممكن نيست.
پس اگر هوا نبود زندهاى نبود، اگر هوا نبود روشنائى ماه و روشنائىهاى ديگر نبودند و حس باصره از كار مىافتاد، تنها نقاطى كه برابر تابنده قرار مىگرفت و مىتوانست نور را منعكس كند روشن بود.
اگر هوا نبود صدائى و بانگى نبود، چون هوا وسيله نقل موجهاى صوتى است، در نتيجه حس سامعه از كار مىافتاد.
اگر هوا نبود خاك نبود، پس كشت و كار و زراعتى نبود چرا؟ اكسيژن جزئى از هواست، در سنگ آجر، فلز اثر مىگذارد، سطح مواد ارضى در اثر تركيب با اكسيژن نرم شده و از آن خاك نرم به وجود مىآيد، خاك را كه هواى آرام درست كرده، باد به اطراف مىبرد و روى زمين مىگستراند.
آرى اگر هوا نبود، خوراكى يافت نمىشد و حس ذائقه از كار مىافتاد.
اگر هوا نبود آتش نبود، چون آتش در اثر اكسيژن هواست، وقتى بخواهند چاه نفت فروزانى را خاموش كنند، توليد خلأ مىكنند يعنى هوا را نابود مىنمايند، اگر آتش نبود زندگى بشر با نبودن آتش چگونه مىشد؟ آيا آسايش در جهان بود؟
اگر هوا نبود بوئى در جهان نبود، زيرا بو عبارت است از پخش ذرات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از كار مىافتاد.
اگر هوا نبود رگهاى بدن ما پاره مىشد و خون بيرون مىريخت، ديگر حياتى باقى نمىماند، هوا فشار مخصوصى به بدن وارد مىسازد، يعنى در هر سانتىمتر مربع در حدود يك كيلوگرم، اين فشار از پاره شدن رگها جلوگيرى مىكند، در نقاط بالا كه فشار هوا كم است با وسائل مصنوعى فشار هوا را زياد مىكنند.
اگر هوا نبود كره زمين هر روزه به وسيله بيستميليون سنگهاى آسمانى بمباران مىشد، سنگهائى كه در حدود پنجاه كيلومتر در ثانيه سرعت دارد، آيا در اين صورت جاندارى روى زمين زنده مىماند؟ هوا اين سنگها را در خود حل مىكند تا به زمين نرسند.
اگر هوا نبود گرماى سوزان روزها، و سرماى سخت شبها زندهاى باقى نمىگذارد و سودهاى ديگر و بسيار آيا گرانقيمتترين چيز را در حيات جانداران، اينگونه رايگان تحت اختيار گذاردن نشانه قدرت نامتناهى، و رحمت نامتناهى، و حكمت نامتناهى سازنده جهان نيست؟ «2»
الكترون جزئى از هسته اتم است كه بر گرد هسته مركزى مىگردد، اتمها از نظر شماره الكترونها يكسان نيستند و الكترونهاى اين اتم با آن اتم يك اندازه نيستند، چنان كه از نظر سرعت سير، الكترونها نيز يكسان نيستند، سرعت سير الكترونهاى اورانيوم در هر ثانيه 201164 كيلومتر است!!
كيست كه اين موجود كوچك را در ميدان كوچك به چنين سرعت وا مىدارد؟ بشر كه ماده تكامل يافته است، با اين چشم خويش قادر بر ديدن الكترون نيست، پس چگونه مىتواند اين حركت هميشگى را براى آن ايجاد كند، نيروى ديگرى هم در عالم طبيعت نيست كه بتواند الكترونى با اين سرعت سير بسازد، پس نيروئى ما فوق طبيعت در اين جهان حكم فرماست نيروئى كه قدرت دارد، دانش دارد، حكمت دارد. «3» و قدرت و دانش و حكمتش مطلقه و بىنهايت است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تأثير علم.
(2)- نشانههائى از او 340.
(3)- نشانههائى از او 263.
برگرفته از
کتاب:تفسير حكيم، ج4
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان