قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انتهاى كار حجر و يارانش‏

در احوالات اين بزرگواران آمده است كه معاويه هر كارى كرد كه آنان را به سازش دعوت كند نپذيرفتند و گفتند: محال است از حق دست برداريم. در نتيجه، يك روز با همان زنجيرهايى كه به گردن و دست و پايشان بود، آن‌ها را از زندان بيرون آوردند و از دمشق به منطقه مرج عذراء بردند. در آن‌جا، از پيش شش قبر آماده كرده بودند. حجر و پنج تن از همراهانش را آوردند و كنار اين قبرها قرار دادند و به آن‌ها گفتند:

يا دست از على برداريد يا با همين زنجيرهايى كه به بدنتان است سرتان را از بدن جدا مى‌كنيم و بى غسل و كفن و بى‌نماز دفنتان مى‌كنيم!
اين آخرين سخن سربازان معاويه بود، ولى انسان عاقل از اين تهديدها هم وحشتى ندارد:
«يجاهدون فى سبيل اللّه و لا يخافون لومة لائم».
حجر و يارانش با آرامش خيال به سربازان معاويه گفتند: ما از على دست برنمى‌داريم. شما هم كارى را كه به آن مامور شده‌ايد انجام دهيد! آن‌گاه، سربازان معاويه سر اين مردان بزرگ را از بدن جدا كردند و با لگد بدن آنان را در قبرهايشان انداختند و روى قبرها را پوشاندند و رفتند.
بيدارى در انسان عاقل اين‌قدر قوى است كه شهادت را با خشنودى مى‌پذيرد، براى اين‌كه، از بركت شهادت، حق يافته را نگاه مى‌دارد و آن را از دست نمى‌دهد.


منبع : پایگاه عرفان
  • حق
  • معاویه
  • انتهاى كار حجر و يارانش‏
  • حجر
  • احوالات بزرگان
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه