تنها منبع هدايت قرآن مجيد است، زيرا از هر گونه تحريفى كه ديگر كتابهاى آسمانى به دست دزدان راه انسانيت دچار شدند به اراده حق سالم و صحيح مانده و در مصون ماندنش از تحريف هيچ شك و ترديدى نيست و اعتقاد همه شيعيان اهل بيت با تكيه بر خود آيات قرآن و روايات اهل بيت و نظر بزرگترين عالمان اين طايفه اين است كه قرآنى كه امروز در اختيار همه مسلمانان از هر قوم و طايفهاى است عيناً همان قرآن زمان پيامبر و امامان معصوم است، و هر كس جز اين اعتقادى داشته باشد اعتقادش باطل و غير معقول است.
اين كتاب همه انسانها را در همه امور حيات و مسائل زندگى به خير و سعادت هدايت مىكند، و زمينه لقاء و رضايت حق و آخرت آباد را برايش فراهم مىنمايد و او را از افتادن در ضلالت و گمراهى حفظ مىكند.
در اين زمينه در توضيح ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ بحث قابل توجهى به ميان آمد، و توضيح مفصلى درباره هدايتگرى قرآن داده شده.
در اين بخش به اشارات كوتاهى كه از صدر المتألهين درباره هدايتگرى قرآن در كتاب اسرار الآياتش آمده اشاره مىكنم «بدان كه يكى از نامهاى نيكوى قرآن نور است، زيرا قرآن نورى است عقلى كه به وسيله آن نور احوال مبدء و معاد كشف و آشكار مىگردد، و به آن نور حقايق اشياء ديده و درك مىگردد، و انسان توسط آن نور در قيامت راهنمائى يافته و راه رسيدن به بهشت را مىپيمايد.»
وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: «1»
ما كتاب نازل شده بر تو را نورى عظيم قرار داديم كه هر كس از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت مىكنيم بىترديد تو به كمك اين نور مردم را به راه راست كه راه خداست هدايت مىنمائى.
قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: «2»
بىترديد از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است، خدا به وسيله آن نور كسانى را كه از خشنودى او پيروى مىكنند به راههاى سلامت راهنمائى مىكند، و آنان را به توفيق خود از تاريكىهاى (جهل، كفر، شرك و نفاق) به سوى روشنائى «معرفت، ايمان، عمل صالح و اخلاق حسنه» بيرون مىآورد و به سوى راه راست هدايتشان مىنمايد.
و از نامهاى بزرگ قرآن حكمت است، حكمت و علم استوار و دانش حقيقى عنايتى است ربانى و بخششى است الهى كه نصيب كسى نمىشود مگر از جانب حق:
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: «3»
خدا حكمت را به هر كس بخواهد عنايت مىكند و آن كه حكمت به او داده شده بىترديد خير فراوانى به وى دادهاند و جز صاحبان مغز اين حقيقت را متذكر نمىشوند.
قرآن از رسول اسلام تعبير به معلم كتاب و حكمت نموده است:
يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ: «4»
در اين آيه شريفه اشاره به اين است كه: حكمت كه گاهى از آن تعبير به قرآن و گاهى به نور و نزد حكما به عقل بسيط مىشود از احسان و فضل الهى و كمال ذات احدى است كه هر كس از خواص بندگان را برگزيند و مورد دوستى و محبت خود قرار دهد عنايت مىفرمايد
ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ. «5»
مانند پادشاهى كه لباس مخصوص خود را به هر كس از نزديكان خود كه بخواهد عنايت مىنمايد، چون حكمت واقعى از صفات ذاتى حق بوده و هيچ يك از بندگان و مخلوقات به آن دست نيابد مگر پس از تجرد و دورى از دنيا و از وجود خود به تقوا و زهد واقعى و فناء از آلودگىهاى طبيعت و عادات و ورود در جمعيت و گروه مهيمين از فرشتگان و بندگان مقرب و نزديك به حق تعالى، تا اين كه خداوند او را از علم لدنى خود بهرهمند كند و حقايق آيات قرآن را كه همان حكمت است بر قلب او مكشوف سازد و به او خير كثير و احسان و رحمت نامتناهى بخشد و به حيات طيبه كه دور از آلودگىهاى اين جهان است زنده فرمايد و نورى به او عطا كند كه توسط آن نور در تاريكى و حجابهاى دنيا و برزخها و قبرها يعنى عوالم و عقبات پس از مرگ كه به موازات پيمودن مراحل براى او پيش مىآيد گذر كند چنان كه در قرآن مىفرمايد:
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: «6»
آيا كسى كه از نظر روحى و عقلى مرده بود و ما او را (به وسيله هدايت قرآن و آراسته شدن به ايمان) زندهكرديم و براى وى نورى قرار داديم تا در پرتو آن در ميان مردم به درستى و سلامت زندگى كند، مانند كسى است كه در تاريكىهاى جهل و گمراهى است و از آن بيرون شدنى نيست، اينگونه براى كافران به خاطر لجاجت و عنادشان آنچه انجام مىدادند آراسته شد تا گمان كنند اعمالى كه همواره انجام مىدهند نيكوست!!
و از نامهاى مبارك قرآن روح است كتاب خدا در اين زمينه مىفرمايد:
يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ: «7»
روح را به فرمانش به هر كس از بندگانش كه بخواهد القا مىكند تا مردم را از روز قيامت بيم دهد.
و از صفات و نامهاى قرآن حق است:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ: «8»
بگو قرآن را روح القدس از سوى پروردگارت به حق و راستى نازل كرده، تا كسانى را كه ايمان آوردهاند ثابت بدارد و براى اهل تسليم هدايت گرو مژده باشد.
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ: «9»
آيا كسى كه يقين دارد آنچه از سوى پرودگارت بر تو نازل شده حق است، مانند كسى است كه از نظر باطن نابينا است فقط خردمندان با بصيرت متذكر اين حقيقت هستند.
و از نامهاى شريف قرآن هدى است، زيرا قرآن هدايت و راهنمائى به حق مىكند و بلكه خود حق است.
ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ: «10»
اين قرآن هدايت خدا است كه هر كه را بخواهد به وسيله آن راهنمائى مىكند.
و از نامهاى شريف آن ذكر است، چون انسان بتوسط قرآن امورات آخرت و حالات مبدء و معاد را ياد مىكند.
فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ: «11»
پس به آنچه به تو وحى شده در جهت اعتقاد و عمل چنگ بزن، بىترديد تو هر راه راست هستى، و مسلماً اين قرآن براى تو و قوم تو مايه تذكر و شرف و عزت است و به زودى درباره آن بازخواست خواهيد شد.
و از نامهاى قرآن شفاء است، چون مؤمن توسط قرآن از بيمارىهاى نفسانى و امراض درونى و رنجهاى روز رستاخيز، از قبيل نادانى و رشك بردن، و بزرگ منشى و تظاهر به پاكدامنى و ريا و نفاق و دوروئى و خودآرائى و شهوت و خشم و عشق به جاه و قدر و شرف و ساير بيمارىهائى كه وقتى در نفس محكم و استوار گرديد پزشكان روحانى از درمان آن عاجزند رها مىيابد و درمان مىشود.
قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ.
بگو اين قرآن براى اهل ايمان سراسرش هدايت و درمان است.
صفات و اوصاف و نامهاى قرآن بسيار است و شرحش موجب تطويل سخن مىگردد، به همين مقدار كه توضيح داده شد، و معلوم گشت كه تنها منبع هدايت «البته با تعليم پيامبر و اهل بيتش» قرآن است كافى است. «12»
امكان راهيابى آراء باطل و هواهاى شيطانى يهود و انصار در امور مسلمين
با توجه به وضع فعلى اكثر مسلمانان، و به ويژه مردان و زنان غربزده آنان، و شكل زندگى برخى از مدعيان مسلمانى كه برگرفته از فرهنگ يهود و نصارى است، و با عنايت به اين كه در آيات گذشته مورد شرح و توضيح به طور مفصل درباره نفوذ اين موذيان در زندگى مسلمانان و فتنه و فسادى كه حاكم بر اهل اسلام نمودهاند، از شرح تكرارى اين عنوان خودارى مىكنم و تنها به ملت اسلام و امت پيامبر از باب خير خواهى عرضه مىدارم كه از قبول روش و منش و فرهنگ آنان كه ريشه در شهوات و هواهاى نفسانى آنان دارد و ثابت كردهاند كه دشمن آشكار مسلمانان هستند بپرهيزند و عزت و شرف خود را از غارت شدن به دست اين غارتگران حفظ كنيد، كه اينان به هيچ عنوان اهل رحم و مروت نيستند و با خواب كردن مسلمانان و دور كردنشان از فرهنگ اسلام در صدد غارت ثروت مادى و معنوى آنان هستند.
تلاوت شايسته
از معارف الهيه، و گفتار اهل تخصص استفاده مىشود حق تلاوت مركب از سه حقيقت است:
1- قرائت قرآن به صورتى منظم و با رعايت آداب.
2- فهم و درك آيات و به عبارت ديگر تدبر در حقايق اين كتاب عظيم آسمانى.
3- عمل به آيات الهى، و مسئوليت پذيرى نسبت به احكام و حلال و حرام آن، و آراسته شدن به واقيعات تربيتى اين كتاب.
آرى آنان كه با قلب و عقل قرآن را دريافت مىكنند و آتَيْناهُمُ، و به تدبر و انديشه در آن براى فهم حقايقش مىنشينند، و در هر كجا و در هر شرايطى كه عمل به آياتش اقتضا دارد به عمل برمىخيزند منحصراً اينان هستند كه به كتاب الهى ايمان دارند، ولى قرائت بىتدبر، و گريز از عمل به آيات كتاب كفر به آن و موجب تباه شدن سرمايه وجودى انسان و سبب دچار شدن به خزى دنيا و عذاب آخرت است.
اگر يهود و نصارى هم حق تلاوت تورات و انجيل را كه برخى آياتش بيانگر اوصاف پيامبر اسلام است رعايت مىكردند.
قطعاً به پيروى از توارت و انجيل به رسول اسلام ايمان مىآوردند و براى هميشه آتش فتنه و فساد، و ايجاد تفرقه ميان ملتها، و غارت ثروت مظلومان و گسترش گناهان اخلاقى و مالى و اجتماعى خاموش مىشد.
ولى اين دو گروه آيات اين دو كتاب را به زبان قرائت كردند و مىكنند، ولى حاضر به دقت و تدبر در آيات اين دو منبع هدايت و عمل به آن نيستند، چنان كه در ميان مسلمانان هم اينگونه افراد زياد است، قرآن را به زبان قرائت مىكنند ولى به خود نوبت انديشه و تدبر در آياتش را نمىدهند، و نسبت به آن مسئوليت گريز هستند و همين خلأ تدبر و خالى بودن جاى عمل سبب شده كه دشمنان بتوانند اهواء و آراء باطلشان را بر بسيارى از مرد و زن امت تحميل كنند و آنان را وادار نمايند كه از فرهنگ منحط، و انواع مفاسد و معاصى يهوديت و نصرانيت پيروى كنند و نهايتاً خود را به خوارى و پوكى و گرفتارىهاى روانى و اخلاقى دچار نمايند!
همين پيروى از اهواء نفسانى و نقشههاى شيطانى يهود و نصارى سبب شده كه پيروان كه مشتى مسلمانان تو خالى و به ظاهر مسلماناند از ولايت و يارى خدا محروم شوند و در چنگال شياطين و فرهنگشان اسير باشند، و از درك فيوضات الهيه دور بمانند و مانند اربابانشان دچار خسارت گردند.
حضرت صادق در توضيح حق تلاوت مىفرمايد:
«ان حق تلاوته هو الوقوف عند ذكر الجنة و النار و يسأل فى الاولى و يستعيذ من الآخرى:» «13»
حق تلاوت اين است كه در كنار آيات مربوط به بهشت و دوزخ درنگ كنى و در حقايق آيات مربوط به اين دو مكان انديشه نمائى، تا معلومت گردد آيا متصف به اوصاف اهل بهشتى در اين صورت بهشت را از خدا درخواست كنى، يا آلوده به اوصاف دوزخيانى تا آن اوصاف را از خود دور كرده و از خدا بخواهى كه تو را براى مصون ماندن از عذاب دوزخ پناه دهد و راه آن را براى هميشه به رويت ببندد.
و نيز از آن حضرت در توضيح حق تلاوته روايت شده:
«يرّتلون آياته و يتفقهون به و يعملون باحكامه ... انما هو تدبر آياته و العمل باحكامه:» «14»
حق تلاوت به اين است كه آيات به صورت منظم و با رعايت آداب قرائت شود، و دقايق و حقايق آن درك گردد و به احكامش عمل كنند و نهايتاً حق تلاوت تدبر و انديشه در آيات و عمل به احكام آن است.
راهيابى به حقايق قرآن.
افرادى بودند كه سواد نداشتند، ولى با شنيدن مسائل الهى از زبان پاكان، خالصانه و عاشقانه به آن مسايل عمل مىكردند، و در حال عمل به احكام الهى تقوا به خرج داده از محرمات اجتناب مىنمودند، و نهايتاً عمل آنان به مسايل الهى و رعايت تقوا و اجتناب از محرمات آنان را به حريم قرآن وارد كرد و قلب و جانشان را به تسخير معارف كشيد از جمله اين افراد شخصيت معروف قرآنى مرحوم بابا كاظم است كه آرامگاهش در قبرستان حاج شيخ قم زيارتگاه اهل دل است.
اينجانب علاوه بر زيارت قبر نورانى او، و شنيدن احوالاتش از كسانى كه او را ديده بودند، يك سفر به محلى كه در آنجا به طور اعجاز آميزى حافظ قرآن شد رفتم و با آشنايان و اقوام و نزديكانش ملاقات نموده و با آنان به امامزادهاى كه آن معجزه در آنجا به وقوع پيوست رفتم.
به تواتر كسانى كه او را زيارت كردهاند از او نقل كردهاند كه گفته: ماه رمضان ماه بهار قرآن و ماه عبادت و صيام گويندهاى مذهبى از جانب آيتالله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى به روستاى ما آمد و ضمن گفتههاى الهى و نورانىاش از نماز و زكات و خمس و روزه سخن گفت و اعلام كرد هر مسلمانى حساب سال نداشته باشد و حقوق مالى خود را نپردازد و از آن مال پاك نشده خانه و لباس بخرد و از آنها استفاده كند نماز و روزهاش درست نيست.
پس از شنيدن احكام الهى به خانه رفتم و به پدرم گفتم: چرا زكات غلات را نمىدهى؟ گفت: پسرم اين حرفها را از كجا آوردهاى؟ گفتم يك روحانى از قم آمده و مىگويد: اگر كسى حقوق الهى اموالش مانند زكات را نپردازد مالش حرام است، پدرم در پاسخ من گفت: او براى خودش اين سخنان را بافته!
من گفتم با توجه به سخن شما ماندن من نزد شما به صلاح من نيست و به حالت قهر به شهر قم آمدم.
پدرم پس از مدتى كسى را فرستاد و مرا به روستا بازگرداند، ولى سخن من از قول آن روحانى با پدرم ادامه يافت و يا فشارى مىكردم كه زكات اموالش را بپردازد او هم پاسخ مىداد اين فضولىها به تو ربطى ندارد.
باز خانه پدر را ترك كردم و اين بار به تهران آمده و مشغول كار شدم، پدرم افرادى را فرستاد و مرا به روستا برگرداندند ولى بگو مگوى ما ادامه يافت تا با وساطت پيران محل پدرم حاضر شد قطعهاى زمين كشاورزى و بذر به من واگذار كند تا من مستقلًا به كشاورزى مشغول شوم و او از اصرار من به زكات خلاص گردد.
او زمين را با هشت بار گندم به من داد، من هم بىمعطلى نيمى از آن گندم را به عنوان زكات به فقرا و نيم ديگر را كشت كردم و خداى مهربان بركتى به زراعت من داد كه در آن ناحيه بىنظير بود.
محصول زمين را در وقت لازم درو كردم و به شكرانه عنايت حق با تهيدست نصف كردم تا بيشتر از زكات معمولى در راه خدا داده باشم، و سالهاى بعد هم همين رويه را ادامه دادم و حضرت حق هم به بركاتش بر من مىافزود.
يكى از سالها كه گندم درو كرده را خرمن كرده بودم تا ظهر آن را باد مىدادم كه كاه از گندم جدا شود ولى هنگام ظهر بخاطر گرمى هوا باد قطع شد و من از خرمن باد دادن متوقف شدم با خود گفتم: اكنون براى استراحت مىروم و هنگام عصر با كمك حق به باد دادن خرمن باز خواهم گشت.
پشتهاى علوفه براى گوسپندانم آماده كردم و آن را به دوش برداشته به سوى آبادى روان شدم در ميان راه با دو سيد جوان نورانى و خوش چهره بر خورد كردم. كه تا آن زمان آنان را نديده بودم، به هر دو سلام كردم و آنان با كمال محبت جوابم را دادند.
از آنان پرسيدم كجا؟ آيا به امامزاده مىرويد؟ گفتند آرى گفتم من هم با شما بيايم؟ گفتند بيا.
من تصور كردم آنان راه امامزاده را بلد نيستند ولى هنگامى كه حركت كرديم ديدم هر دو جلوتر مىروند، به امام زادهاى كه آن را شاهزاده حسين مىگويند رسيديم، پشته علوفه را از پشتم به زمين گذاردم و همراه آنان وارد حرم شدم، آنان سوره حمد و قل هو الله را خواندند و من هم همراه آنان مىخواندم و صندوق را مىبوسيدم و دورى زدم اما آنان چنين نمىكردند بلكه فقط حمد و سوره قرائت مىنمودند.
از آنجا بيرون آمديم و به امام زاده ديگرى كه آن را هفتاد دو تن مىنامند رفتيم، باز من دور مى زدم ولى آنان فقط مشغول خواندن فاتحه بودند. ناگاه آن دو سيد رو به من كردند و گفتند كاظم آن بالا را بخوان گفتم من سواد خواندم و نوشتن ندارم، گفتند به آن كتيبه بنگر مىتوانى بخوانى!
نگاه كردم كتيبهاى ديدم كه نه پيش از آن ديده بودم و نه پس از آن دقت كردم به خط سپيد پر نورى اين آيه شريفه نوشته بود:
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ .... تا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
آيه را خواندم آنان جلوتر آمدند، يكى از آن دو سيد مرا نگاه داشت و دست خود را از پيشانى تا سينهام كشيد و سوره حمد را خواند و به چهره من دميد و همه قرآن را در سينه من نهاد، من حالم دگرگون شد و هنگامى كه بخود آمدم ديدم شب فرا رسيده برخاسته به آبادى آمدم يكى از اهالى روستا به نام كربلائى على مرا صدا زد و گفت: كاظم كجائى چرا براى جمع كردن خرمنت به صحرا نرفتى؟ گفتم كربلائى دو بزرگوار آمدند و من همراه آنان به امام زاده رفتم و آنان همه قرآن را در سينه من نهادند و رفتند.
گفت: پسر چه مىگوئى مگر ديوانه شدهاى، آيت الله حاج شيخ عبدالكريم كه مجتهد است همه قرآن را از حفظ ندارد تو حافظ قرآنى؟!
گفتم مىتوانيد مرا امتحان كنيد، مردم روستا جمع شده مرا به خانه ملاى روستا بردند، او در عين تصديق درست كارى و صداقت من گفت: هم اكنون او را امتحان مىكنيم قرآن آوردند و گفتند: بخوان گفتم از حفظ بپرسيد.
ملاى ده ابتدا سوره الرحمان و سپس يس و مريم و بعضى از سورههاى ديگر را پيشنهاد داد و من همه را از حفظ بدون كمترين لغزش قرائت كردم.
ملاى روستا قرآن را بوسيد و گفت: مردم كاظم درست مىگويد او مورد لطف خاص قرار گرفته.
مردم بر سر من ريختند و لباسهايم را به عنوان تبرك بردند و اگر ملاى روستا مرا در اتاق مخصوص نبرده بود مردم محل گوشت بدنم را نيز به عنوان تبرك مىبردند!
ملاى روستا به زحمت مردم را از خانه بيرون كرد و گفت كاظم اگر جان خودت را مىخواهى همين شبانه از اينجا برو و در غير اين صورت به عنوان تبرك از دست مردم دچار آسيب خواهى شد.
گفتم خرمن و گوسپندانم را چه كنم، گفت: من دستور مىدهم آنها را حفظ و جمعآورى كنند و سپس پولى در اختيار من گذاشت و من شبانه به ملاير آمدم و خدمت مرحوم حجة الاسلام حاج ميرزا شهاب رسيدم و او نيز مرا امتحان كرد و غرق شگفتى و حيرت شد، خبر وضع من پس از آن به تويسركان، همدان، كرمانشاه و حتى عراق رسيد. «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- شورى 52.
(2)- مائده 15- 16.
(3)- بقره 269.
(4)- جمعه 2.
(5)- جمعه 4.
(6)- انعام، 122.
(7)- غافر 15.
(8)- نحل 102.
(9)- رعد 19.
(10)- زمر 23.
(11)- زخرف 43- 44.
(12)- اسرار الآيات ص 30.
(13)- مجمع البيان ج 1، ص 371.
(14)- برهان ج 1، ص 147.
(15)- كرامات صالحين 356.
برگرفته از:
کتاب : تفسير حكيم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان