قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بناى بيت الله به دست دو پيامبر

 

هنگامى كه اسماعيل از مادر با كرامتى چون هاجر به دنيا آمد، و چشم پدرى چون ابراهيم پس از كهن‌سالى به جمال ملكوتى و الهى آن فرزند روشن شد، و خانه و زندگى ابراهيم نورى مضاعف يافت، و چهره كودك نشان مى‌داد كه در آينده يكى از شخصيت‌هاى عظيم معنوى و ريشه نسلى پاك تا قيامت خواهد شد، ابتلا و امتحانى ديگر و تكليفى بسيار سنگين از جانب حضرت حق متوجه ابراهيم شد، و آن اين كه مأموريت يافت مادر و فرزند را از حدود شامات كه منطقه‌اى سرسبز و خرم و همراه هوائى معتدل، و فصولى دل‌انگيز، و باغ‌هائى روح‌افزا، و مرغزارها و گلستان‌هائى با صفا، و داراى انواع ميوه‌ها و محصولات و نهرها و چشمه‌سارها بود به نقطه‌اى كه در مسير حركت به او خبر خواهند داد ببرد.

من با توجه به آيات قرآن مجيد كه عنايات حق را نسبت به ساره همسر ديگر ابراهيم بيان مى‌كند، و از باب شرافت و كرامتى كه اين زن داشت و مورد بشارت حق در فرزنددار شدن در سن پيرى قرار گرفت، و نهايتاً خداى مهربان حضرت اسحاق را كه پدر انبياى بنى‌اسرائيل و به خصوص دو پيامبر اوالوالعزم حق چون موسى و عيسى است به ساره عنايت فرمود، و اين نسل بزرگ با داشتن بسيارى از پيامبران كه پس از ابراهيم ريشه در وجود ساره دارد، برايم به هيچ صورت قابل قبول نيست كه هجرت دادن هاجر و اسماعيل، چنان كه بعضى از تفاسير و برخى از تواريخ نقل كرده‌اند سببش حسادت و رشك شديد ساره به هاجر و اسماعيل، و ديگر موجبش ستم و آزارى بود كه ساره پس از ولادت اسماعيل نسبت به ابراهيم روا مى‌داشت.

آرى برايم قابل قبول نيست كه همسر قهرمان توحيد كه در كنار شوهرى چون ابراهيم از نور توحيد و تعليمات ابراهيم بهره‌مند بود، و فرشتگان از جانب حق بشارت اولاد به او دادند، و خود با كمال اشتياق هاجر را به ابراهيم جهت اولاددار شدن بخشيده بود به عنوان زنى حسود، كم ظرفيت و غمگين از عنايت خدا به هاجر، و هم‌چون استخوان كج و آزار دهنده به ابراهيم، و نهايتاً ستمكار آن هم ستمكار به پيامبرى چون ابراهيم قلمداد شود، متأسفانه برخى از تفاسير قابل توجه شيعه هم اين مسائل زشت را نسبت به زنى كه همسر يك پيامبر چون ابراهيم و نيز مادر پيامبرى چون اسحاق، و مادربزرگ پيامبرى چون يعقوب و نيز ريشه بسيارى از انبياء الهى است نقل كرده‌اند، و به اين معنا توجه ننموده‌اند كه اين گونه مطالب بى‌دليل، دست‌پخت يهود عنود است كه به كتاب‌هاى اسلامى راه يافته و از آن بدتر به امامان شيعه نسبت داده شده است.

به راستى چه سخت، و چه غير قابل باور است، كه تفاسير و كتاب‌هاى تاريخ يا برخى از كتاب‌هاى حديث مطالبى را نسبت به يكى از اولياء الهى نقل كنند و آن مطالب دست به دست به كتاب‌ها منتقل گردد، و روى منابر بدون تحقيق و دقت لازم براى مردم بيان شود، و مردم هم به همسر با كرامت قهرمان توحيد و مادر بسيارى از پيامبران در درون خود به چون و چرا برخيزند، و چهره باطن او را كه غرق در ايمان و توحيد بوده زشت ببينند و آلوده به حسد و رشك بنگرند، و او را موجودى به حساب آورند كه حضرت حق به پيامبر اسلام هشدار داده از شر حسود چون حسادتش را بكار گيرد به من پناه ببر

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ «1»

به حقيقت پناه به خدا از اين كه قلم مطالبى مسموم بنويسد، و به درون پاك انسانى والا تهمت بزند، و پناه به خدا از اين كه زبان اين مطالب مسموم را بيان كند، و پناه به خدا از شنونده‌اى كه اين مطالب نابجا را بشنود و بدون معطلى قبول كند و بدتر از آن در عرصه‌گاه پذيرش آن را جزء معارف دينى به حساب بياورد!

در هر صورت يكى از تكاليف و مسئوليت‌هاى بسيار سنگين ابراهيم و بقول قرآن مجيد از جمله ابتلائات اين مرد بزرگ كه آن را با كمال اخلاص و شوق به اتمام رسانيد و به طور كامل تحقق داد هجرت دادن هاجر و فرزند شيرخوارش به منطقه لم يزرع مكه بود.

آن بزرگ مرد توحيد و ايمان، و قهرمان عزم و اراده، و عبد صالح و خالص حق به عنوان اداى تكليف نه فرار از ساره يهود ساخته، هاجر و اسماعيل را به فرمان حضرت حق و به دلالت امين وحى از سرزمين شام حركت داد تا ميان‌

دره‌اى پر از ريگ سرخ، و زمينى خشك و بى‌آب و گياه كه در محاصره كوه‌هاى خشن بود، و گرمائى طاقت‌فرسا داشت رسيد، امين وحى به او اشاره كرد كه هاجر و اسماعيل را در اينجا فرود آر.

ابراهيم هاجر و فرزند دلبندش را از مركب پياده كرد، و سايبانى در حد معمول براى آن دو بپا نمود، و مشكى كه اندكى آب در آن مانده بود نزد آنان نهاد.

امين وحى به ابراهيم گفت: حكم پروردگار است كه هر دو را اينجا بگذارى و خود به محل زندگى‌ات بازگردى.

شگفتا چه تكليف سنگينى، و چه مسئوليت طاقت فرسائى، و چه وظيفه سختى و چه امتحان و ابتلاى كم‌نظيرى، اينجاست كه آسمان‌ها و زمين و همه كوه‌ها در عرصه تكوين از اين كه بار امانت حق را به دوش بكشند از آن امتناع ورزيدند، و بلكه نوعى ترس كه برخاسته از ضعف است به آنها دست داد، ولى انسان عادل و آگاهى چون ابراهيم كه به حقايق و معارف آگاه بود، و مى‌دانست همه تقديرات و برنامه‌ريزى‌هاى حضرت رب‌العزه حكيمانه است، و از اين نوع تكاليف كه به انسان‌هاى خاص ارائه مى‌شود مصالح عاليه در نظر است مشتاقانه بار امانت حق را پذيرفت و به منزل اتمام رسانيد، و همه جوانب تكليف و ابتلا را با قوت و قدرت و يقين و بصيرت انجام داد.

إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‌ «2»

ابراهيم حال را نمى‌ديد، ابراهيم مشقت و سنگينى وظيفه را تحمل كرد، ابراهيم با نورانيت باطن دريافت كه پشت اين پرونده و آينده اين داستان همراه با امورى مفيد و حقايقى ارزنده، و ثمرات عالى، و منافعى ابدى و سرمدى براى خاندانش و براى همه بشريت است.

ابراهيم چون قصد بازگشت نمود، هاجر به او گفت: اى خليل رحمان ما را به كه مى‌سپارى و به كه وا مى‌گذارى؟ پاسخ داد به پروردگارى كه شما را به فرمان او به اينجا آوردم، پروردگارى كه مرا در كودكى در غارى بيرون منطقه بابل مواظبت كرد و رشد و پرورش داد، و از آتش نمروديان سالم و با صحت بيرون آورد، هاجر كه از نور ايمان برخوردار بود، و ارزش‌هاى معنوى را از همسر و معلمى چون ابراهيم دريافت كرده بود گفت:

«رضيت بقضاء الله و امتثلت لامر الله حسبى الله و عليه توكلت:»

به فرمان و حكم حضرت الله راضى و خوشنودم، و امر و دستورش را به جان اطاعت مى‌كنم، خداوند مرا كافى است و بر او اعتماد مى‌نمايم.

در هر صورت ابراهيم با كمال اطمينان قلبى و آرامش روحى آنان را به حضرت رب واگذاشت و خود راه مراجعت به وطن را پيش گرفت، و چون به كوه ذى طوى رسيد توجهى به آن مادر و فرزند كرد و به حضرت حق عرضه داشت:

رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ. «3»

پروردگارا من برخى از فرزندانم را در دره‌اى بى‌كشت و زرع نزد خانه حرمت يافته‌ات سكونت دادم، پروردگارا براى اين كه نماز را به پا بدارند، پس دل‌هاى گروهى از مردم را به سوى آنان علاقه‌مند و متمايل كن، و آنان را براى اين كه در عرصه شكر و سپاس قرار گيرند از انواع محصولات و ميوه‌ها روزى بخش.

واى چه زيباست، چه صحنه‌ى شگفت‌آورى است، پدرى پس از رسيدن به سن كهن‌سالى از همسرى جوان و مورد علاقه‌اش فرزندى چون اسماعيل نصيبش مى‌شود، پدر كه بايد در آن سن و سال در اوج شادى و خوشالى در كنار آن زن و فرزند بياسايد، و هر لحظه با نظر به چهره ملكوتى فرزندش غرق نشاط شود، و هر غم و غصه‌اى را از قلب بزدايد به فرمان خدا آنان را به دره‌اى خشك و بى‌آب و علف بياورد و سپس مكلف به بازگشت شود، از تمام وجودش فرياد بردارد كه پروردگارا من اين زن و فرزند را در اين وادى سكونت مى‌دهم كه پرچم نمازت را بر بلنداى بام تكليف و مسئوليت‌هاى انسان افراشته سازند، وه كه نماز چه عبادت عظيمى و چه وظيفه سنگينى است، كه بايد پيامبرى چون ابراهيم براى زنده ماندن اين عبادت چنين هزينه فوق‌العاده و طاقت‌فرسائى را بپردازد.

ابراهيم كم‌كم از منطقه حرم دور شد، و به سوى شام رهسپار گشت، مادر و فرزند در سايه عنايت و رحمت خدا در آن وادى لم يزرع ساكن شدند، باقى مانده آب مشك تمام شد، حرارت آفتاب ريگ‌هاى منطقه را به عناصرى داغ و سوزان تبديل كرد، هوا به شدت گرم شد، مادر لب تشنه شيرى در سينه نداشت تا فرزندش را از گرسنگى برهاند، تشنگى به شدت بر اسماعيل غلبه كرد، طفل پاشنه پا به زمين مى‌سائيد، لطف رب و رحمت محبوب اقتضا كرد كه از زير پاشنه پاى كودك آب بجوشد، هاجر از منطقه مروه كه مشرف به محل بود احساس كرد، آبى‌پديد آمده، به شتاب به سوى اسماعيل شتافت، منظره زيبائى از تجلى رحمت‌حق را ديد، آرى آب از زير پاشنه پاى اسماعيل به جريان افتاده، اين اولين نشانه عنايت و محبت و مهر خداوندى به زن و فرزندى بود كه ابراهيم به خدا واگذار كرده بود، مقدارى ريگ گرداگرد محل جوشيدن آب جمع كرد و شكافى در آنجا ايجاد كرد تا آب به اندازه كافى جمع شود، مشك را از آن آب شيرين خوشگوار پر كرد تا به هنگام نياز بتواند مصرف كند.

هاجر از اين جريان خوشحال و خوشدل شد، فراوانى آب سبب جارى شدن آن در بخشى از زمين حرم گشت، اتفاقاً گروهى از قبيله جرهم به بازرگانى از شام به يمن مى‌رفتند، در ذى‌المجاز و عرفات فرود آمدند، از دور مشاهده كردند مرغانى در پروازاند، پيش خود گفتند: حتما در اين نواحى آبى هست، چه اين كه مرغان در فضائى به پرواز مى‌آيند كه آب باشد و گرنه گرد منطقه بى‌آب نمى‌گردند، در ضمن مرغانى ديگر را ديدند كه از اطراف به آن نقطه روى مى‌نهند، دو نفر از كاروانيان بر اثر مرغان رفتند تا نزديك محل جوشش آب كه بعداً معروف به زمزم شد رسيدند، زنى با وقار و با كرامت و طفلى را در كنار آب تنها ديدند، شگفت زده شدند به او خطاب كردند: جنى يا انسى؟ گفت من انسانم گفتند: در اين محل هرگز آب نبوده، سيصد تا چهارصد گز كندن زمين و زدن چاه لازم است تا به آبى شور و غير قابل شرب رسيد، اين چه داستانى است كه ما مى‌بينيم؟ هاجر از برنامه همسرش ابراهيم و خود و طفلش و مهاجرت نمودنش به فرمان خدا به آنان خبر داد، دانستند همه اين پديده از كرامت و عنايت حق است كه شامل حال اين خاندان با عظمت شده، از هاجر درخواست آب كردند، به هر يك شربتى از آن آب داد، چون خوردند آبى شيرين و خوشگوار يافتند، گفتند: مالكيت اين آب در اختيار چه كسى است؟ گفت: من و فرزندم اسماعيل، دو مرد به كاروان بازگشتند و داستان آن زن با كرامت و فرزندش را باز گفتند، آن گروه كه صاحب شتر و گاو و گوسپند بودند شادمان گشته و به سوى آن محل به حركت درآمدند، و نماينده‌اى نزد هاجر فرستادند و درخواست كردند كه از آن آب سهمى براى آنان مقرر نمايد، تا در برابر اين‌ محبت نسبت به او و فرزندش به جبران برخيزند، هاجر كه از هر جهت مؤدب به آداب الهى و انسانى بود، در پاسخ آنان گفت اين مسئله در گرو اجازه و رخصت پيامبر خدا حضرت ابراهيم است، چون ابراهيم پس از مدتى دورى از همسر و فرزند به ديدن آنان آمد و داستان را شنيد اجازه داد كه آن قوم از بخشى از آن آب استفاده كنند، قوم در آنجا خيمه توطن زدند و با كمال فراغت به گذران معيشت پرداختند، و در خدمت به آن خاندان بزرگ دقيقه‌اى فرو نگذاشتند تا اسماعيل به تدريج بزرگ شد و به رشد جسمى و كمال عقلى رسيد، ديگر مردمان هم به آن ناحيه روى آوردند و از هر جنس و متاع و ميوه و وسايل زندگى به آن محل آوردند، كم‌كم زندگى و تجارت و دامدارى در آن مركز رونق گرفت، و ساكنان منطقه سهمى از دام خود را به اسماعيل هديه مى‌كردند تا با مادر با كرامتش به آرامى معيشت خود را تأمين نمايند. «4»

پس از اين جريانات زمينه ساخته شدن بيت الله بفرمان الله به دست پاك دو پيامبر الهى آمده شد، «مكان بيت با عنايت پروردگار و جستجو و تكاپوى ابراهيم به وى نمايانده شد: مكانى در حدود خط استوار و از نخستين قطعه تكوين شده زمين.

آن سرزمينى را ابراهيم براى ساختن بيت مى‌جست كه از همه آلودگى‌ها پاك و از دسترس تمدن‌هاى مصنوعى و افكار و معلومات غرورانگيز و هيجان شهوات و آمال كاذب دور باشد، دست تدبير خداوند او را از شهرها و مراكز تمدن ريشه‌دارى مانند بابل و شام و مصر و بيابان‌ها و دشت‌هاى سرسبز و خرم گذرانيد، و نهايتاً در ميان بيابان شن‌زار حجاز و دور از مقررات بشرى و حكومت‌هاى فردى و كاخ‌هاى طبقاتى كه همه زنجيرهائى بر استعداد، و پرده‌هائى بر فطرت آزاد بشرند، و در عمق دره‌اى كه سلسله كوه‌هاى خشك آن را احاطه كرده مكان بيت را يافت.

قطعه‌اى را يافت كه پيش از پيدايش قطعات ديگر و راه افتادن آدمى روى زمين، مانند گوهر تابان مى‌درخشيد، اين تابش قرن‌ها پيش از آن بود كه در اثر قوانين و نظامات بشرى، دسته يا گروهى توده‌هاى مردم را به بندگى خود درآورند، و راه‌هاى امتيازات و ظلم و تجاوز را باز نمايند.

سرزمينى كه نور خورشيد و ماه و ستارگان بر آن مى‌تافت گويا نخستين تابش نور حيات بر آنجا بود، آرى در آن روزگارانى كه نسيم بر درياها مى‌وزيد و فرشتگان در اطراف زمين تسبيح مى‌گفتند، و رحمت خدا همه جا را فرا گرفته بود، و هيچ حركت و جنبشى از جنبندگان محسوس نبود، تنها اراده او بر همه موجودات فرمان‌روا بود، در حقيقت اين قطعه‌اى كه براى ساختن بيت انتخاب شد، اولين نقطه‌اى بود كه عرش رحمت و فرمان خدا در آن قرار گرفت» «5»

اميرمؤمنان (ع) در خطبه 234 معروف به خطبه قاصعه در رابطه با كعبه كه به دست ابراهيم و اسماعيل در نقطه‌اى خاص بنا شد مى‌فرمايد:

آيا نمى‌بينيد خداوند پاك گذشتگان را از زمان آدم صلوات الله عليه تا آخرين انسان اين جهان به سنگ‌هائى آزمايش نموده كه نه زيان مى‌رساند و نه سود مى‌دهد، نه مى‌بيند و نه مى‌شنود، آنجا را خانه حرمت خود و جايگاه قيام مردم به عبادت قرار داد، و آن را در سنگلاخ‌ترين محل‌ها، و كم كلوخ‌ترين مكان‌هاى مرتفع دنيا و دره‌اى تنگ‌تر از ديگر دره‌ها، در ميان كوه‌هاى سخت، و رمل‌هاى‌ نرم و روان، و چشمه‌هاى كم آب، و دهات دور از هم، كه شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بى‌آب و علفى رشد نمى‌كنند بنا كرد.

سپس به آدم و فرزندانش فرمان داد به آن ناحيه توجه كنند، در نتيجه آن ناحيه مبارك، مركزى براى سودبخشى سفرها، و مقصدى براى باراندازى قاصدان گرديد، اعماق دل‌ها آهنگ آن خانه مى‌كند، از بيابان‌ها بى‌آب و علف و دور از آبادى، و ارتفاعات دره‌هاى عميق و شيب‌دار، و جزائر جدا از هم درياها روى به آن مى‌آورند!

تا از روى ذلت شانه‌ها را حركت دهند، و گرداگرد آن خانه تهليل گويند، ژوليده موى و غبارآلود هروله نمايند، لباس‌هاى خود را كنار انداخته، و با اصلاح نكردن سر و صورت زيبائى خلقت خود را زشت نمايند، بخاطر ابتلائى بزرگ و امتحانى سخت، و آزمايشى روشن، و تطهيرى به نهايت، كه آن را موجب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد.

و اگر خداوند پاك مى‌خواست خانه با حرمت خود ومراكز مناسك حج را در ميان باغ‌ها و نهرها، و زمين‌هاى نرم و هموار و پر درخت، و ميوه‌هاى در دسترس، و ساختمان‌هاى به هم پيوسته، و آبادى‌هاى متصل به هم، ميان گندم‌زارى نيكو، و باغ‌هاى سرسبز و خرم، و كشت‌زارهاى وسيع، و نواحى پر آب، و زراعت‌هاى تازه و شاداب، و جاده‌هاى آباد قرار دهد، قرار مى‌داد، آن وقت مقدار پاداش و ثواب را به تناسب آزمايش سهل و آسان، اندك ساخته بود، و اگر بنيانى كه خانه بر آن استوار است، و سنگ‌هائى كه بيت حق از آن ساخته شده، از زمرد سبز، و ياقوت قرمز، و روشنى و درخشش خيره كننده بود، بار دودلى را از سينه‌ها سبك مى‌كرد، و كوشش ابليس را براى وسوسه در قلوب فرو مى‌گذاشت، و تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مى‌نمود، ولى خداوند بندگانش را به انواع سختى‌ها امتحان مى‌كند، و با كوشش‌هاى گوناگون به عبادت وا مى‌دارد، و به امور ناخوشايند مى‌آزمايد، تا كبر را از دلهايشان بيرون كند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با اين گونه آزمايش‌ها ابواب فضل و رحمت را به رويشان بگشايد، و اسباب عفو خود را به آسانى به آنان عنايت فرمايد.

كعبه با نيتى خالص، و دستانى الهى، و زحماتى بى‌شائبه به وسيله ابراهيم و اسماعيل در محدوده تعيين شده پايه‌هايش به صورت مادى و با جهت‌گيرى به جانب اوج و رفعت معنوى ساخته شد، تا قبله‌اى براى عبادت كنندگان روزگار، و مايه‌اى براى رسيدن بركات به مردم، و مركز نورى براى هدايت بندگان، و محلى براى مناسك حج زائران، و جايگاهى براى به دست آوردن ثواب و پاداش كوشندگان و بينندگان مؤمن باشد.

آرى عارف به حق معنوى كعبه نه آشنا و آگاه به مواد ظاهرى بيت، آنچنان كه بايد از بركات آن، و هدايت‌گرى‌اش، و مناسكش و پاداش‌هاى مقرر شده‌اش بهره‌مند مى‌شود.

از حضرت صادق (ع) روايت شده:

«من نظر الى الكعبة عارفا «عارفا بحقها» فعرف من حقنا و حرمتنا مثل الذى عرف من حقها و حرمتها غفرالله له ذنوبه كلها و كفاه هم الدنيا و الآخرة:» «6»

هر كس به كعبه آگاه به حق آن نظر كند و آنگاه به اندازه آنچه از حق كعبه و حرمت آن مى‌شناسد حق و حرمت ما را هم بشناسد خدا همه گناهان او را مى‌آمرزد، و هم دنيا و آخرت او را كفايت مى‌كند.

و نيز از آن حضرت روايت شده است كه قول حضرت حق‌ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً به اين معناست:

«من ام هذا البيت و هو يعلم انه البيت الذى امر الله به و عرفنا اهل البيت حق معرفتنا كان آمنا فى الدنيا و الآخرة:» «7»

كسى كه قصد اين خانه كند و بداند اين همان خانه‌اى است كه خداوند به زيارتش و انجام مناسك در كنارش فرمان داده، و آنگونه كه بايد حق ما اهل بيت را به عنوان امامان واجب الاطاعة بشناسند، در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود.

اميرمؤمنان (ع) در بخشى از يك روايت نسبتاً مفصل مى‌فرمايد:

«و من دخل المسجد حافيا على سكينة و وقار و خشوع غفر الله له، و من نظر الى الكعبة عارفاً بحقها غفر الله له ذنوبه و كفى ما اهمه:»

هر كس با پاى برهنه، همراه با آرامش و وقار و قلبى خاشع وارد مسجد شود، خدا او را مورد مغفرت و آمرزش قرار مى‌دهد، و هر كس عارف به حق كعبه به كعبه نظر كند خدا گناهانش را مى‌آمرزد و مهماتش را كفايت مى‌كند.

من لا يحضره الفقيه روايت مى‌كند:

«ان النظر الى الكعبة عبادة و النظر الى الوالدين عبادة و النظر الى المصحف من غير قراءة عبادة، و النظر الى وجه العالم عبادة و النظر الى آل محمد عبادة:» «8»

نگاه به كعبه، و به پدر و مادر، و به قرآن بى‌آن كه قرائت شود و نظر به چهره عالم و نظر به آل محمد عبادت است.

امام صادق مى‌فرمايد:

«من ام هذا البيت حاجا او معتمراً مبرّاً من الكبر رجع من ذنوبه كهيئة يوم ولدته امه:» «9»

كسى كه به حج يا عمره قصد اين خانه كند و از كبر در برابر حق پاك و مبرا باشد از گناهانش به صورت همان روزى كه از مادر به دنيا آمده برمى‌گردد.

سپس حضرت مى‌فرمايد: مقصود از تكبر اين است كه به شناخت حق برنخيزى و نسبت به اداى حق هر ذى حقى سنگينى كنى و راه كبر و منع پيش بگيرى.

«روشن است بقعه حرم امن و بلد الامين وقتى امنيت را به جهان مى‌دهند كه همه نسبت به حق احترام كنند و در برابر حق خضوع و فروتنى نشان دهند و حتى نژاد سياهان براى سپيدان، و سپيدان براى سياهان، كارفرمايان براى كارگران، كارگران براى كارفرمايان و خلاصه همه و همه نسبت به يكديگر اعتراف به حق داشته باشند و مصراً به حق يكديگر احترام بگذراند و مشتاقانه به اداى حق هم ديگر برخيزند و براى اين امور خضوع نمايند تا جائى كه سجده براى حق مطلق كنند كه همه حق‌ها در پرتو آن و به تبع آن هستند. سجده براى خدا در حقيقت سجده براى حق مطلق است، و سجده براى حق مطلق، سجده براى همه حقوق و احترام به حق همه است كه بايد به پايه خضوع برسد، يا به حد سجده براى حق و در برابر حق، و البته مراد و مقصد در سجده حق مطلق است، كه خداست و هر حق در اوست، همه او حق است، و حق همه اوست و حق همه كس بر همه كس در ظل حق اوست كه حق اول است و سجده براى او بايد اعتراف به هر حقى باشد و اعتراف به حق همه در همه باشد.

و عارف به حق خانه كه در خبر آمده است لازمه آن عرفان، اعتراف هم هست، يعنى هم بشناسد و هم اعتراف كند و هم‌چنين حقوق عترت پيامبر و هم چنين كتاب خدا قرآن، همه اينها با توجه به عرفان و اعتراف، نور مى‌دهند و جذب خير و دفع شر مى‌كنند.

اين سه كانون جذب خير: خانه كه قبله است، عترت كه مفترض الطاعةاند، و كتاب خدا كه مشعل و چراغ هدايت است هر چه نگاه انسان به آنها دوخته شود، و در جايگاهشان بيشتر دقت گردد درب دل بهتر باز مى‌شود، و اسرار و نظامات و معانى آنها عميق‌تر در تار و پود مشاعر انسان وارد مى‌گردد، و براى جبران عقب افتادگى‌ها، ريشه و دنباله گناهان از نفس انسان بهتر كنده مى‌گردد، و به واسطه جريان نظام آنها در داخله‌ى انسان، آدمى را رو به هدف‌هاى صحيح واميدارد، كه مهمات بهتر و آسان‌تر كفايت مى‌شود.

كتاب شريف قرب الاسناد كه از معتبرترين كتب شيعه است روايت مى‌كند كه خدا را در زمين حرمت‌هاى سه‌گانه‌ايست كه مانند آنها چيزى نيست.

يكى كتاب خدا كه نور و حكمت است و مشعل روشنى در دست انسان.

ديگر خانه كعبه كه آن را قبله و وسيله قيام قرار داده و توجه به غير آن را از احدى قبول نمى‌كند.

رسوم عترت پيامبر شما هستند كه بمنزله وجود پيامبر در درجه دوم و مظهر و مُظهر هدايت‌اند نص حديث چنين است:

«ان لله حرمات ثلاث ليس مثلهن شيئ كتاب و هو نور و حكمة، و بيته الذى جعله للناس قياماً و قبلة و لا يقبل من احد توجهاً الى غيره و عترة بنبيكم.»

روشن است كه جاذبه اين سه كانون مغناطيسى فقط مى‌تواند انسان را از جاذبه‌هاى شرور رها كند و خير دنيا و آخرت را به سوى آدمى جلب نمايد.

پس هر چه عرفان انسان به حق آنها بيشتر گردد، و به هر مقدار دلداده آنها شود، در وجود خود بهتر مغناطيسى مى‌شود، آنها سنگر دفاع‌اند- و دل انسان و عواطف مؤمن كمتر از سنگ مغناطيس نيست.

عقربه مغناطيس با آن كه تيغه نازكى بيشتر نيست، كمك‌هاى امواج طيف الكتريكى از تمام آتمسفر بر او هجوم مى‌آورد كه او را به طرف قطب مى‌كشاند.

آيات آسمانى قرآن هم كه راجع به جبهه كعبه از آسمان فرود آمده پرتوى از علم خدا و نقشه علم به نظام اصلح انفع است از آنها اسرار اين خانه و رمز اين بيت آنقدر كه بايد فهميده مى‌شود، شخص از آن الهام مى‌گيرد، همين كه در دل را باز كند تا اسرار و معانى و نظامات آنها را به طور عميق، دريابد و به آنها بپيوندد، ريشه گناهان از دل كنده مى‌شود و هدف‌هاى صحيح و مهمات اصلى زودتر كفايت مى‌شود.» «10»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- فلق 5.

(2)- بقره 124.

(3)- ابراهيم 37.

(4)- اين متن برگرفته شده از آيات قرآن، و رواياتى است كه به قرآن و عقل سليم نزديك است، و سعى شده از مطالب دور از حقيقت پاك باشد.

(5)- پرتوى از قرآن ص 303.

(6)- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 199 چاپ مؤسسه انصاريان.

(7)- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 199.

(8)- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 199.

(9)- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 199.

(10)- آفاق كعبه 118.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه