انتخاب هر بتى به هر صورت و شكل و به هر كيفيت و تحت هر عنوان و در يك كلمه قرار دادن هر معبودى در كنار معبود حق و مؤثر دانستن آن در زندگى چه زندگى مادى و چه معنوى و اعتقاد به اين كه اين بت يا آن بت مظهر قدرتى نامرئى است، و در صورت پرستيده شدن امور زندگى به اصلاح مىآيد، امرى باطل، خيالى، واهى و پوچ است، و عبادت و بندگى در برابر او عين ضلالت و گمراهى و سبب پست دشن روح و نابود شدن عزت، و پايمال گشتن كرامت و سوختن فضائل و حسنات و به كار افتادن استعدادها در طريق شيطانى و موجب فتنه و فساد و بر باد رفتن شخصيت، و خراب شدن دنيا و آخرت و نهايتاً افتادن در چاه هلاكت روحى و گرفتار آمدن به عذاب ابدى است.
معبودهاى باطل و بتهاى جاندار و بىجان اثر مثبتى در حيات انسان ندارند، و هرگز قدرت باز كردن گرهى، از زندگى بر عهده آنان نيست و بىجان و جاندارشان در ايام گرفتارىها و مصائب و به ويژه در آخرت انسان را رها كرده و ناپديد مىشوند و گناه بدبخت شدن را به گردن پرستندگان خود مىاندازند!!
اين فقير چهارده مسئله بسيار مهم را از قرآن مجيد در اين سطور رقم مىزنم، باشد كه خوانندگان عزيز با حقايقى در اين زمينه آشنا شوند:
1- همه پيامبران الهى به امتهاى خود به ويژه به مشركانشان با همه وجود اعلام مىكردند كه ما از جانب پديد آورندهى آفرينش فرمان يافتهايم كه به عبادت او قيام نموده و شريكى براى او قرار ندهيم، زيرا حضرت او قدرت بىنهايت است و در هيچ كارى نياز به شريك ندارد.
پيامبر بزرگوار اسلام فرمان يافت كه همانند انبياء پيش از خود اين معنا را با صداى رسا به گوش مردم برساند.
قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ: «1»
بگو: من فرمان يافتهام كه خداى يكتا و وجود مقدسى كه مستجمع همه صفات كماليه است را عبادت كنم، و به پرستش او گردن نهم و براى حضرتش هيچ شريكى قرار ندهم، فقط به سوى او دعوت مىكنم، و بازگشتم تنها به جانب اوست.
2- قرآن مجيد براى پدر و مادر ارزشى خاص قايل است، اغلب آيات حق پدر و مادر را پس از حق خدا ذكر كردهاند، قرآن به فرزندان دستور اكيد مىدهد به پدر و مادرتان احسان كنيد، و در برابر آنان فروتن و خاكسار باشيد، و ملاحظه هيچ مسئلهاى را در احسان به آنان و فروتنى در برابرشان نداشته باشيد، آنان تابع هر مسلكى كه باشند بايد از احترام و احسان فرزندان برخوردار باشند و فرزندان نبايد در رعايت حق آنان احساس خستگى نمايند و حق گفتن كلمهاى كه آنان را دچار رنج كند ندارند، ولى پدر و مادر با همه موقعيت و جايگاهى كه به عنوان پد و مادر دارند، اگر از انسان خواستند كه براى خدا شريكى را معتقد شود و مقام توحيد را با شرك آلوده سازد، ابداً حق اطاعت از آنان را در اين زمينه ندارد:
وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً: «2»
و اگر آن دو نفر به تلاش و كوشش برخيزند تا تو را بر اساس جهل و نادانى و چيزى را شريك من قرار دهى از آنان پيروى مكن، ولى در دنيا با آن دو نفر به شيوهاى پسنديده معاشرت كن.
3- آنان كه بتهاى جاندار و بيجان و طاغوتها و زورمداران و اهل ثروت و مكنت را در زندگى خود دخيل مىدانند، و فكر مىكنند اگر اينان نباشند، نمىتوانند به زندگى خود سر و سامان دهند، و حضرت حق به تنهائى در كارگردانى و تدبير كافى نيست، و حتماً بايد در جنب خدا به قدرتى و به عنصرى و به شخصى تكيه كرد تا چرخ زندگى بچرخد مشرك هستند، و اين گناه عظيم كه در باطن آتش بسيار سوزندهاى است اعمال خوب و حسنات و خيرات آنان را بىاثر مىسازد، و چيزى از صالحات آنان كه به پاداش خدا برسد در پروندهى ايشان نمىماند، و به تعبير زيباى قرآن همه اعمال مثبت آنان از اثر مىافتد.
ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ: «3»
و مشركان و اين بتپرستان و شخصپرستان گمراه در حالى كه با كردار و رفتارشان بر ضد خود به كفر و انكار حقايق گواهى مىدهند، صلاحيت آباد كردن مساجد خدا را ندارند اينانند كه اعمالشان بىاثر و تباه است و در آتش جاودانهاند.
4- خداوند بزرگ جامع همه صفات كمال، و در قدرت و قوت ذاتى بىنهايت، و بر غيب و شهود احاطه قيومى دارد، و در هيچ امر و برنامه و كارى به كمك گرفتن از كسى و چيزى نيازمند نيست.
او چون به وجود آمدن چيزى را اراده كند با فرمان تكوينى كُن بدون فاصله به وجودش مىآورد.
قدرتش بر هر چيزى احاطه دارد، و بر انجام هر كارى مقتدر و تواناست.
اعتقاد به اين كه در كارگردانى و كارش داراى شريك است، دروغ و افترائى بيش نيست، و اين دروغ و افترا از گناهانى است كه عذاب اليم به دنبال دارد، و هر كس با اين عقيده باطل بميرد ابداً راه نجاتى براى او نيست، و همه درها در قيامت به روى او بسته است.
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً: «4»
يقيناً خدا شركورزى به حضرتش را نمىآمرزد، و گناه غير آن را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد، و هر كس براى خدا شريكى قرار دهد مسلماً گناه بزرگى مرتكب شده است.
5- انسان به تعبير قرآن مجيد گاهى در گمراهى است «5»، و زمانى در گمراهى آشكار «6»، و روزگارى در گمراهى بسيار دور است «7»، يعنى گمراهى و ضلالتى كه آدمى را از دسترسى به رحمت واسعه خدا براى ابد محروم مىسازد، شرك در آيات قرآن مجيد به عنوان گمراهى بسيار دور شمرده شده است و گناهى است كه سبب مىشود همه درهاى فيوضات الهيه به روى انسان در دنيا و آخرت بسته شود.
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً: «8»
قطعاً خداوند گناه شركورزى به حضرتش را نمىآمرزد، و گناه غير آن را براى هر كس بخواهد مىآمرزد، و هر كس براى خدا شريك قرار دهد يقيناً به گمراهى بسيار دور افتاده است.
6- مشركان كه براى حضرت حق در ربوبيتش و در تدبير و كارگردانىاش از بت و غير بت شريك قرار دادهاند، همه درهاى بهشت را به روى خود بسته، و همه درهاى دوزخ را به روى خود باز كردهاند و در غوغاى محشر هيچ ياورى كه از آنان دفاع كند نخواهند داشت.
قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ: «9»
مسيح به بنىاسرائيل گفت: اى بنىاسرائيل خداى را كه پروردگار من و پيامبر شماست بپرستيد، مسلماً هر كس براى خدا شريك قايل شود، بىترديد خدا بهشت را بر او حرام مىكند، و جايگاهش آتش است، و براى ستمكاران هيچ ياورى نيست.
7- گولخوردههاى روزگار، كه با فتنهگرى اربابان كفر و نفاق، و با دچار شدن به شتسشوى مغزى، براى حضرت حق معتقد به شريك شدند، و از اين طريق هم به گمراهى افتادند، هم به پوچى و پوكى دچار شدند، و هم جيب دينسازان را از مال دنيا پر كردند و براى ارضاى خواستههاى نامعقول آنان وجود خود را هزينه نمودند، نميدانم چرا به اين حقيقت فكر نكردند كه آنچه را از اشخاص يا عناصر شريك خدا خواندند نه اين كه قدرت آفريدن چيزى را نداشتند بلكه خود مخلوق خالق يكتا و مصنوع صانع حكيم بودند، مخلوقى بىقدرت و ضعيف، مخلوقى ناتوان و محدود، مخلوقى كه همه وجودش در دايره تكوين به كارگردانى حق در عرصه حيات بروز و ظهور داشت، مخلوقى كه اگر عنصر بود قابليت تغيير به هر شكلى را داشت و اگر شخص بود با دچار شدنش به حمله ميكروب و ويروس از پاى مىافتاد.
به راستى فرعونهاى تاريخ كه گروهى را در بند بندگى خود به اسارت كشيدند چه قدرتى داشتند و در برابر حوادث چه مقاومتى از خود نشان دادند، مگر نه اين بود كه هر كدام از آنان با كمترين حادثهاى به تخته تابوت گرفتار شدند، و به خاك تيره سر گذارده در خانه قبر كه براى آنان خانه ظلمت، وحشت، تاريكى بود جاى داده شدند، انسانهاى بر اساس چه دليل و برهانى آنان را به عنوان ربّ خود و شريك در ربوبيت حق انتخاب كردند.
عناصرى چون چوب، فلز، و ..... كه از آنها بت ساخته مىشد، و آن بت را فتنهجويان و فريبكاران مظهر قدرتى نامرئى در عرصه هستى در اعتقاد بتپرستان جاى مىدادند، چه شگفتانگيز است كه پرستيده مىشدند، در حالى كه همه آنان را بدون اين كه بتوانند از خود دفاع كنند با اندكى آتش مىتوانستند بسوزانند يا به امواج آب رودخانهاى داده تا آب آنها را به دريا برده، در اعماق دريا از چشمها ناپديد كنند.
اف بر بتپرستان، اسف بر آنان كه فرعونها را بندگى كردند!!
قرآن به آنان خطاب مىكنند:
أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ، وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ: «10»
آيا موجوداتى را شريك او قرار مىدهند كه قدرت ندارند كمترين چيزى را بيافرينند و خودشان آفريده مىشوند؟!
8- قرآن در جهت نفى شريك از حضرت حق، از مشركان دعوت مىكند به وضع آنچه را شريك خدا مىدانند با چشم عقل نظر كنند، تا با اين نگاه نظر به اين نتيجه برسند كه خداى يكتا و پروردگار مهربان شريكى ندارد، و آنچه را شريكان خدا قرار دادهاند در عرصه هستى و به ويژه در امور تكوينى هيچ كارى از دستشان بر نمىآيد، و كمترين كاربردى در جهان خلقت ندارند.
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً: «11»
بگو: از قدرت و تدبير معبودانتان كه به جاى خدا مىپرستيد مرا خبر دهيد، به من بنمايانيد كه چه چيزى از زمين را آفريدهاند، يا اين كه شركتى با خدا در آفرينش آسمانها دارند، يا به آنان كتابى دادهايم كه از آن بر حقانيت اعتقاد و ادعاى خود دليل و برهانى دارند؟! قطعاً چنين نيست كه آنان مىپندارند بلكه ستمكاران يكديگر را جز بر اساس فريب وعده نمىدهند.
9- ايجاد جهان آفرينش، و باز گرداندنش به قيامت كارى نيست كه بر عهده مخلوقى باشد، مخلوق در هر حدى از قدرت و توانمندى قرار داشته باشد از ساختن يك پر كاه عاجز است، مخلوق به بسيارى از امور خود جاهل است چه رسد به انجام كارى كه علم بىجهل نياز دارد، مخلوق از گذشته و بسيارى از امور حال فعلى و از همه آينده بىخبر است، كجا تسلط به مبدء و معاد دارد؟!
مخلوق و شروع خلقت جهان، مخلوق و باز گرداندن جهان به قيامت؟!
مخلوق يعنى موجودى كه در پديد آمدنش هيچ اختيارى ندارد، و در مرگش ارادهاش بىپايه و پوچ است، مخلوق يعنى موجودى سراپا نياز، مسكنت، تهىدستى، فقر، احتياج و محدويت، مخلوق كجا مىتواند شريك خالق در مسئله خلقت و رزق و ربوبيت و كارگردانى و تدبير امور باشد؟!
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ: «12»
10- خداى مهربان هر كارى كه به مصلحت انسان يا موجود ديگر باشد با قدرت و اراده حكيمانه و نگاه عالمانهاش انجام مىدهد، و نياز ندارد كه در انجام كار، كسى يا چيزى جفت و شفيع قدرت و اراده او گردد، مشركان كه گمان ميبرند بتها شفيع آنان در تحقق خواستههاى آنان نزد خدا هستند، دچار گمان باطل و خيال فاسد هستند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ.
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: «13»
نه اين كه بىخبران از حقايق درباره قدرت خدا نمىانديشند بلكه به جاى خدا از بتان و معبودهاى باطل شفيعانى براى خود گرفتهاند، بگو: آيا از آنها شفاعت مىطلبيد هر چند مالك چيزى و اختياردار شفاعتى نباشند و جداى از علم و عقل زيست كنند و حتى پرستش كنندگان خود را نشناسند؟!
بگو شفاعت يكسره ويژه خداست، فرمانروائى آسمانها و زمين در سيطره اوست، سپس به سوى او باز گردانده مىشويد.
11- بتها كه تراشيده شدهها و ساختههاى دست بىخبران است و به عللى واهى به معبود شدن انتخاب شدند، و انتخاب كنندگان شكل و صورت زندگى را از آنان مىگرفتند، و آئين بتپرستى بر افكار و آراء و عقايدشان اثرگذار بود، جاويد و ابدى نيستند، و روزى مىرسد كه از آنها هيچ اثر و خبرى نخواهد بود، و آن روز روزى است كه پرستش كنندگان بتها مات و مبهوت مىشوند و عرصه حيات خود را از آن مخلوقات بىقدرت خالى ديده به فرياد مىآيند، و دنبال دستگيره نجات مىگردند ولى هيچ وسيلهاى را براى رهائى و آزادى از گرفتارىها نمىيابند.
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ: «14»
و لحظه ورود به جهان ديگر به آنان خطاب مىشود: همان گونه كه شما را نخستين بار در رحم مادر تنها و دست خالى از همه چيز آفريديم، اكنون هم تنها به نزد ما آمديد، و آنچه را در دنيا به شما داده بوديم پشت سر گذاشته و همه را از دست داديد و شفيعانتان را كه در ربوبيت و عبادت ما شريك مىپنداشتيد همراهتان نمىبينيم، يقيناً پيوندهاى شما با همه چيز قطع شده و آنچه را شريكان خدا گمان مىكرديد از دستتان رفته و ناپديد و گم شدهاند.
12- مشركان در هيچ روزگارى به عاقبت خوش و سرانجام نيك نرسيدند، عمرى را در گناه و فتنه و فساد و مخالفت با حق سپرى كردند، و بار سنگينى از معاصى را بر دوش برداشتند و با خفت و خوارى و ذلت و بيچارگى مردند، و آثار آنان هم پس از مدتى بر باد رفت و ردپائى از خودشان و آثارشان جز اندكى از ساختههايشان براى عبرت گرفتن ديگران بر جاى نماند.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ: «15»
بگو: در زمين گردش كنيد پس با تأمل بنگريد كه سرانجام كسانى كه پيشتر زندگى مىكردند و مرتكب گناه مىشوند چگونه شد، بيشتر آنان اسير آئين شرك بودند.
13- عرصه قيامت عرصه عجيبى است، براى درك اوضاع قيامت بايد در اسامى آن دقت كرد، و به عمق آيات مربوط به قيامت دقت عقلى نمود، قيامت روزى است كه حتى همه خوبان با داشتن ايمان و اخلاق و عمل صالح نيازمند به رحمت حضرت حق هستند، و آنجا هر دستگيرهى نجاتى از بالاترين ارزش برخوردار است، در آن فزع اكبر، و غوغاى بىنظير، مشركان تهيدست سرگردان و سر بزيرند، و آنچه را در دنيا مىپنداشتند دستگيره نجات و شفيع آنان براى بيرون رفتن از چاه گرفتارى است در قيامت نمىبينند، و براى نجات خود راهى پيدا نمىكنند و از شدت بدبختى براى رهائى از عذاب متوسل به دروغ هم مىشوند:
وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ:
ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ.
انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ. «16»
و ياد كن روزى كه همه آنان را در قيامت جمع مىكنيم، سپس به كسانى كه براى خدا شريك قرار دادند مىگوئيم:
شريكانتان كه آنها را شريك خدا مىپنداشتيد كجايند تا شما را از عذاب امروز نجات دهند؟!
پس آن روز بهانه و عذرشان براى رهائى از عذاب فقط اين است كه خواهند گفت به الله پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم.
با تأمل بنگر كه چگونه بر خود دروغ مىبندند، و آنچه را به دروغ شريك خدا مىپنداشتند از دستشان رفت و گم شد.
14- سرانجام مشركان در قيامت به خاطر شريك قرار دادن براى خدا به ويژه در عبادت و بندگى و اطاعت و فرمانبردن از طواغيت كه از بدترين مراحل شرك است، و اين اطاعت و فرمانبردارى سبب تسلط بتهاى جاندارى چون فرعونيان، امويان، عباسيان و دولتهاى ملحد و كافر در طول تاريخ بر ملتها شد عذابى بسيار سخت و غير قابل تخفيف، و آتشى جاودانه و دوزخى ابدى و هميشگى است.
إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ.
لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ.
لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ.
به آنان گويند: يقيناً شما و معبودانى كه به جاى خدا مىپرستيديد هيزم دوزخيد، بىترديد شما در آن وارد خواهيد شد.
اگر آنچه را شريك خدا قرار داديد معبود بر حق بودند وارد دوزخ نمىشدند در حالى كه همه بتان و بتپرستان در دوزخ جاودانهاند.
آنان در ميان شعلههاى آتش نعرههاى دردناكى دارند و در آنجا سخنى اميدوار كننده نمىشنوند.
راستى باطلگرائى، و معبود پنداشتن مخلوق، و تكيه بر تكيهگاه پوچ و توخالى سبب چه دردسرهائى براى انسان و موجب چه عذاب دردناكى آن هم به صورت ابدى براى اوست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- رعد 36.
(2)- لقمان 15.
(3)- توبه 17.
(4)- نساء 48.
(5)- قمر 47.
(6)- مريم 38.
(7)- سبا 8.
(8)- نساء 116.
(9)- مائده، 72.
(10)- اعراف 191- 192.
(11)- فاطر 40.
(12)- يونس 34.
(13)- زمر 43- 44.
(14)- انعام 94.
(15)- روم 42.
(16)- انعام 22- 24.
برگرفته شده از :
کتاب : تفسير حكيم جلد پنجم
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان