قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قصه آن كس كه در يارى بكوفت

نقل است كه روزى كسى در خانه پيامبر را زد. پيغمبر فرمود: كيست؟

گفت: منم! پيغمبر فرمود: اين‌بار كه در خانه را زدى و پرسيدم كيستى، تنها بگو: در را باز كنيد! نگو: منم! چون منى غير از خدا در عالم وجود ندارد. «أنا» را كسى بايد بگويد كه خوديتى دارد. و در عالم تنها اوست كه مى‌تواند بگويد هستم. ما انسان‌ها از خودمان چيزى نداريم تا بخواهيم آن را به حساب بودنمان بگذاريم و مثلا بگوييم: علم من، پول من، بدن من، پهلوانى من، قدرت من، وكالت من، وزارت من، منبر من، مرجعيت من. همه اين من‌ها دروغ و پوچ است.
پس، يكى از علت‌هايى كه سبب مى‌شود كسى در مقابل حق و قرآن و پيامبر خدا و اولياى او بايستد كبر است. چنين كسى از ميان اين همه احكام قرآن به هيچ يك عمل نمى‌كند و دقيقا برعكس آن رفتار مى‌كند؛ مثلا، قرآن دستور مى‌دهد كه نماز بخوانيد، روزه بگيريد، ربا نخوريد و ...؛
اما او هم نماز نمى‌خواند، هم روزه نمى‌گيرد و هم ربا مى‌خورد. حال اين فرد از دو امر خارج نيست: يا انسانى متكبر است يا مقلّدى نفهم است كه از سر لجاجت و تعصب با حق مى‌ستيزد.


منبع : پایگاه عرفان
  • پیامبر
  • من
  • قصه آن كس كه در يارى بكوفت
  • منم
  • وجود
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه