نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
تحریف قرآن
برخی معتقدند چون قرآن تحریف شده است پس نمیتواند حجت باشد. اولین بار بحث تحریف قرآن از طرف محمد بن اسماعیل بخاری (194-256هـ.ق) در صحیح بخاری مطرح شده است زیرا در صحیح بخاری از ابودرداء نقل میكند. در آیه «وَ مَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى» (سورهی مباركهی لیل، آیهی 3) عبارت «و ما خلق» زائد است. و از متن قرآن نیست. (2) سپس مسلم بن حجّاج نیشابوری (متوفی 261هـ.ق) در صحیح خود در زمینهی تحریف به نقل از عایشه میگوید: «آیهای در قرآن دلالت دارد بر اینكه ده مرتبه شیر دادن به كودك موجب تحقق رضاع است. ولی بعد از مدتی آیهای نازل شد كه پنج مرتبه را كافی دانسته، و آیهی نخست را نسخ كرده است. اما آیهی دوم (ناسخ) در قرآن ضبط نشده و آیهی اول بدون ناسخ باقی مانده است. (3) همان گونه كه از علمای امامیه ابوجعفر بن یعقوب اسحاق كلینی رازی (متوفی 329هـ.ق) نیز در زمینه تحریف قرآن روایاتی را ذكر كرده است. (4) حقیقت این است كه علما و اندیشمندان شیعه و سنّی اتفاق نظر دارند كه قرآن تحریف نشده و روایات متواتر و قطعی بر عدم تحریف قرآن وارد شده است.ادلهی عدم تحریف
به برخی از ادلهی عدم تحریف اشاره میشود:الف. آیات قرآنی، آنجا كه میفرماید: ما ذكر (قرآن) را فرو فرستادیم، و البته ما خود آن را حفظ خواهیم كرد. (5) و در آیهی دیگر میفرماید: قرآن كتابی است كه باطل از هیچ جانبی بدان راه ندارد. (6) و از مصادیق روشن باطل تحریف آن است.
ب. روایات. پیامبر در اواخر عمر شریف خود دو یادگار گرانبها (قرآن و عترت) را به امت معرفی میكند، و میفرماید: تا قیام قیامت از آن دو پیروی كنید. (7) بدین ترتیب مفهوم چنین دستوری این خواهد بود كه تا آن زمان قرآن از دستبرد حوادث مصون خواهد ماند. مضافاً به اینكه روایات بسیاری در مقام تعارض دو روایت وارد شده است كه در آنها ملاك برتری یكی بر دیگری را عرضهی آنها به كتاب خدا و موافقت آن با قرآن میداند. (8) بدیهی است چنین دستوری با فرض تحریف قرآن منافات دارد.
ج.تمام اندیشمندان بزرگ علوم قرآنی، در طول تاریخ اسلام، بر عدم تحریف قرآن نظر دادهاند.
د. جمع آوری قرآن در عصر رسول خدا صورت گرفته است.
هـ. همهی آیات و كلمات قرآنی در حافظهی صحابهی با ایمان پیامبر مضبوط بوده است كه امكان حذف و اضافه به جای نگذاشته است.
و. تحریف به معنای زیاد شدن منافات با معجزه بودن قرآن دارد.
بنابراین قرآن تحریف نشده و در این مسئله اتفاق نظر وجود دارد.گرچه در برداشت و تفسیر از آیات بین صاحبان اندیشه اختلاف است. چون قرآن تحریف نشده پس تا جهان باقی است باید احكام و مقرّرات آن اجراء گردد زیرا قرآن به منزله قانون اساسی در اسلام است كه قابل تغییر نیست. و دگرگونی اوضاع و احوال و زمان مربوط به احكام جزئیه همانند قوانین عادی است كه توسط مجتهدین از آیات و سنت و سیرهی معصومین استنباط میگردد.
جمعآوری قرآن
علامه سیدمحمدحسین طباطبائی مینویسد: پس از رحلت پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) كه به نصّ قطعی و تصدیق پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همهی مردم به قرآن مجید آشناتر بوده، در حالت انزوا در خانهی خود (9) قرآن مجید را به ترتیب در یك مصحف جمع آوری فرموده و هنوز شش ماه از رحلت پیامبر نگذشته بود كه در فرصتی مصحف نوشته شده را به شتری بار كرد و نزد مردم آورده كه نشان دهد. و یك سال و اندی پس از رحلت پیامبر جنگ «یمامه» درگرفت، در این جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اینكه ممكن است جنگ دیگری برای مسلمانان پیش آید، و بقیهی قراء كشته شوند، و در نتیجه قران از بین برود. به فكر افتاد كه سور و آیات قرآنی را در یك مصحف جمعآوری كند. پس به دستور مقام خلافت، جماعتی از قراء صحابه با تصدّی مستقیم زین بن ثابت «صحابی» سور و آیات قرآنی را از الواح و سعفها و كتفها كه در خانهی پیامبراكرم، به خطّ كُتّاب وحی یا پیش قراء صحابه بود، جمعآوری كردند و در یك مصحف قرار دادند و نسخههایی از آن به اطراف و اكناف فرستاده شد. پس از چندی، در زمان خلافت خلیفهی سوم به اطلاع او رسانیدند كه در اثر مساهله و مسامحهای كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كردهاند، اختلافاتی به وجود آمده است. بدین ترتیب به طوری جدی كتاب خدا با تحریف و تغییر مواجه است. مقام خلافت برای جلوگیری از این خطر دستور داد مصحفی را كه برای اولین بار به امر خلیفهی اول نوشته شده بود، و پیش «حفصه» زوجهی پیامبر و دختر خلیفهی دوم قرار داشت به امانت گرفتند، و پنج نفر از قراء صحابه از جمله زید بن ثابت كه متصدی جمعآوری مصحف اول بود، مأموریت یافتند كه از آن نسخه برداری كنند، كه به عنوان اصل قرار گیرد، و دستور جمعآوری قرآنهایی را داد كه در ولایات در دست مردم قرار داشت، تا به مدینه فرستاده شود. از این قرانها هرچه به مدینه میرسید به دستور خلیفه سوزانده میشد (یا به قول برخی از موّرخین میجوشانیدند). سرانجام چند نسخهای نوشته شد كه یكی از آنها را در مدینه نگه داشتند، آن دیگری را به مكه، و دیگری را به شام و یكی به كوفه و یكی به بصره فرستاده شد. گفته میشود علاوه بر این پنج نسخه، نسخهای به یمن و نسخه دیگر به بحرین ارسال شده است، و این نسخههاست كه مصحف امام نامیده میشوند و اصل سند سایر نسخهها قرار میگیرند. اختلافی كه این نسخهها با مصحف اولی در ترتیب دارند تنها در این است كه، در مصحف اول سورهی برائت در میان «مئین» (10) گذاشته شده است، و سورهی انفال نیز در میان «مثانی» (11) قرار دارد، در حالی كه در مصحف امام سورهی انفال و برائت را یكجا، در میان سورهی اعراف و یونس ثبت كردهاند... و علی (علیه السلام)را در هیچ یك از جمع آوری اول و دوم شركت ندادند، در حالی كه خودش پیش از آن قرآن مجید را به ترتیب نزول جمعآوری كرده بود و به جماعت نشان داده كه مورد پذیرش واقع نشده بود. با این حال حضرت هیچگونه مخالفت و مقاومتی بروز نداد، و مصحف دائر را پذیرفت. و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از مخالفت نزد. همچنین ائمه اهل بیت (علیهم السلام) كه جانشینان و فرزندان آن حضرت هستند هرگز در اعتبار قرآن مجید، حتی به نزدیكان و محرمان خود سخنی نگفتهاند، بلكه پیوسته در بیانات خود استناد به همان قرآن كردهاند. و به شیعیان خود امر كردهاند كه از قرائت مردم پیروی كنند. و به جرأت میتوان گفت كه سكوت علی (علیه السلام) با اینكه مصحف معمولی با مصحف او در ترتیب اختلاف داشته، از این جهت بوده كه در مذاق اهل بیت تفسیر قرآن به قرآن معتبر است و در این روش ترتیب سور و آیات مكی و مدنی نسبت به مقاصد عالیه قرآن تأثیری ندارد، و باید در تفسیر هر آیه، مجموع آیات قرآنی در نظر گرفته شود. زیرا كلامی كه جهانی و همیشگی باشد، نباید در كلیات مقاصد و مطالب آن خصوصیات زمان و مكان و حوادث وقت نزول، كه اسباب نزول نامیده میشوند، مؤثر باشد. (12) گروهی از اهل سنت میگویند پس از جنگ «یمامه» و كشته شدن حدود هفتاد نفر از قراء، ابی بكر به پیشنهاد عمر گردن نهاد و دستور داد، زید بن ثابت قرآن را تدوین كند، و از مسلمانان خواست هر كس آیه یا سورهای نوشته از قرآن ندارد به زید تحویل دهد، زید قرآن را جمعآوری كرد، و در مسجد برای مسلمانان خواند. در نتیجه تمام آیات و كلمات قرآن به تواتر قطعی مسلمین جمع آوری شد و آن را به ابی بكر دادند. پس از ابی بكر نزد عمر و پس از او نزد حفصه دختر عمر نگهداری میشد. (13) دكتر خزائلی میگوید: به موجب بعضی از روایات حضرت رسول حجرهای جهت اوراق قرآنی اختصاص داده بود و چهل و دو، یا بیست و شش نفر كاتبان بودند كه پیامبر به محض نزول وحی به آنان دستور میداد كه هر چند آیهای كه نازل شده بود، بنویسند و معین میفرمود كه هر آیه را در كدام سوره و در كدامین موضع بگذارند، و این اوراق پیوسته همچنان محفوظ بود. و نسخههای متعدد از آن تهیه میشد و دست به دست میگشت. چنان كه عمربن الخطاب نسخهای از سوره طه را در خانهی خواهر خود یافت و پس از آرام شدن غضبش سوره را قرائت كرد و قرائت قرآن او را مشتاقانه به قبول اسلام برانگیخت. (14)از مجموع مطالب برمیآید كه قرآن در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمعآوری شده است زیرا: 1.وقتی پیامبر قرآن را به عنوان ثقل اكبر به مردم معرفی كرده و میفرماید: این چیز گرانبها را در میان شما گذاشتهام، و اگر بخواهید گمراه نشوید، به قرآن و اهل بیت متوسل شوید، آیا ممكن مردم را به قرآنی كه جمع آوری نشده و به صورت پراكنده در ذهن و حافظهی افراد باشد و یا به شكل ورقهایی در بعضی از منازل موجود باشد، ارجاع داد؟ 2.اگر اصل كُتّاب وحی صحت دارد، پس كار كاتبان وحی چه بوده و نتیجه آن كدامست؟ 3.سكوت علی (علیه السلام) و دیگر امامان معصوم مؤیّد این مطلب است. نه مطلبی كه علامه بزرگوار طباطبائی میگوید. 4.مؤید دیگر پراكندهگویی در مدت جمع آوری توسط حضرت علی (علیه السلام) است. زیرا علامه طباطبائی میگوید: علی (علیه السلام) در مدت 6 ماه بعد از رحلت پیامبر قرآن را جمعآوری كرد، و در روایت ابن ندیم كه ذكرش رفت این مدت را 3 روز میداند. 5.از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه پیامبر به علی (علیه السلام) فرمود: یا علی، قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفهها و حریر و قرطاسهاست آن را جمع كنید و نگذارید كه قرآن ضایع شود چنانكه یهود تورات را ضایع كردند. علی (علیه السلام) خود را به این كار واداشته و قرآن را در پارچهی زردی جمع فرموده و سر آن را مهر كرد. (15) پس جمع آوری قرآن و تنظیم آیات و سوره به زمان رسول خدا باز میگردد و همان نوشتهها (چه توسط علی (علیه السلام) و چه به وسیلهی كاتبان وحی) بوده كه در زمانهای بعد ملاك و میزان نوشتههای دیگر قرار گرفته است.
در قرآن «ناسخ و منسوخ» و «محكم و متشابه» و «ظاهر و باطن» و «مطلق و مقیّد» و «مجمل و مبیّن» و... وجود دارد، كه دربارهی هر یك از این عناوین در جای خود سخن رفته است. لذا از تكرار آنها خودداری شده، و در اینجا فقط به «ظاهر و باطن» قرآن اشاره میگردد.
ظاهر و باطن در قرآن
خدای متعال در كلام خود میفرماید: خدا را بپرستید و هیچ چیزی را در عبادت-شریك او قرار ندهید. «لاتشركوا به شیئاً» (16). ظاهر این كلام نهی از پرستش معمولی بتهاست. چنانکه در جای دیگر میفرماید: دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند. (17) ولی با تأمل و تحلیل معلوم میشود كه پرستش بتها برای این ممنوع شده است كه خضوع و فروتنی در برابر غیرخدا است و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد. چنانكه خداوند اطاعت شیطان را عبادت او به حساب آورده و میفرماید: آیا فرمان ندادم به شماای بنیآدم كه شیطان را نپرستید. (18) و با تحلیلی دیگر معلوم میشود كه در طاعت و فرمانبری انسان میان خود و غیر فرقی نیست، یعنی همان گونه كه از غیر نباید اطاعت كرد، از خواستههای نفس نباید در برابر خدای متعال اطاعت و پیروی كرد. خداوند میفرماید: آیا دیدی كسی را كه هوای نفس خود را خدای خود قرار داده؟ (19) و با تحلیل دقیقتر مشخص میشود كه نباید به غیر خدا التفات داشت، و از خدا غفلت كرد. زیرا توجه به غیر خدا استقلال دادن به غیر خداست. و خضوع و كوچكی در برابر اوست. خداوند میفرماید: سوگند میخورم ما بسیاری از جنّ و انس را برای جهنم آفریدیم آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند. (20) چنانكه ملاحظه میشود از آیهی كریمهی «و لا تشركوا به شیئاً» این گونه استنباط میگردد: كه نباید بتها را پرستش كرد، و اگر بخواهیم با وسعت نظر بیشتری توجه كنیم خواهیم دانست كه انسان بدون اجازه خدا نباید از دیگری پیروی كند. و حتی با نظری دقیقتر انسان نباید از دلخواه خود نیز پیروی كند. و باز با ژرفنگری بیشتر انسان نباید از خدا غفلت كند، و به غیر او التفات كند. به همین ترتیب، یعنی ظهور یك معنای ساده ابتدایی از آیه و ظهور معنای وسیعتر به دنبال آن، و همچنین ظهور و پیدایش معنایی در زیر معنای دیگر در سراسر قرآن مجید جاری است. و با تدبّر در این معانی معنای حدیث معروف روشن میشود، كه از پیامبراكرم مأثور و در كتب حدیث و تفسیر نقل شده است كه قرآن ظاهری دارد و باطنی و برای باطن قرآن باطنی تا هفت بطن خواهد بود. پس قرآن ظاهری دارد و باطنی كه هر دو از كلام اراده شدهاند. جز اینكه این دو معنی در طول هم مرادند. نه در عرض همدیگر، نه ارادهی ظاهر لفظ ارادهی باطن را نفی میكند، و نه ارادهی باطن مزاحم ارادهی ظاهر است. (21)ظاهر و باطن چرا؟
علامه طباطبایی مینویسد: 1.انسان در زندگی ابتدایی خویش كه دنیوی و موقّتی است مانند یك حبابی خیمهی هستی خود را روی دریای بیكران مادّه میزند، و در همهی فعالیتهایی كه در مسیر وجود میكند سرسپرده امواج خروشان این دریای بیكران است. و سروكار با مادّه دارد. حواس بیرونی و درونیاش به ماده و مادیات مشغول و افكارش نیز پای بند معلومات حسیاش است، خوردن و آشامیدن و نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن... بالاخره همهی فعالیتهای زندگی را روی ماده انجام میدهد، و فكری جز این ندارد. و گاهی كه پارهای از معنویات را مانند دوستی و دشمنی و بلندی همت و بزرگی مقام و نظائر آنها تصور میكند اكثریت افهام آنها را به وسیلهی مجسم ساختن مصداقهای مادّی در نظر تصور میكنند، چنانكه شیرینی پیروزی را با شیرینی قند و شكر و جاذبهی دوستی را با كشش مغناطیس، و بلندهمتی را با بلندی مكان، یا جای یكی از ستارگان و بزرگی مقام را با بزرگی كوه یا نظیر آن حكایت میكند. در عین حال افهام در توانایی درك و تفكر معنویات كه از جهاتی وسیعتر از مادهاند، و مراتب گوناگون دارند. فهمی است كه در تصور معنویات هم افق صفر است. و فهمی است كه كمی بالاتر از آن است. و به همین ترتیب تا برسد به فهمی كه در نهایت آسانی وسیعترین معنویات غیرمادی را درك میكند.در هر حال هرچه توانایی فهمی در درك معنویات بیشتر باشد، به همان نسبت تعلقش به جهان ماده و مظاهر فریبندهاش كمتر میشود. همچنین تعلق كمتر، توانایی درك معنویات بیشتر است، و با این وصف انسان با طبیعت انسانی خود دارای استعداد این درك هستند، و اگر استعداد خود را ابطال نكنند قابل تربیت هستند. 2.از بیان گذشته نتیجه به دست میآید، كه معلومات و فهم بالا، مراتب پایینتر از خود را تحمیل نمیكند، وگرنه نتیجهی معكوس خواهد شد. و مخصوصاً معنویاتی كه سطحشان از ماده و جسم بس بالاتر است. اگر معلومات بیپرده و پوست كنده به فهم عامهی مردم، كه دركشان از حس و محسوس تجاوز نمی كند، تحمیل شود به كلی ناقض غرض خواهد بود. پس اسرار ماوراء طبیعت و ماده را به پای بندان عالم ماده در پس پرده باید گفت. 3.در عین حال كه در مذاهب دیگر برخی از مردم از مزایای دینی محروماند، مانند نوع زنان در مذهب برهمنی و كلیمی و مسیحی و یا مانند محرومیت عامهی مردم از مداخله در معارف كتابهای مقدس در «وثینت» و مسیحیت، اما اسلام هیچگونه محرومیتی در مزایای مذهبی برای كسی قائل نیست و عامه و خاصّه و زن و مرد و سیاه و سفید در امكان دست یافتن به امتیازات مذهبی دارای سهم مساوی هستند. چنانكه خداوند میفرماید: «من تباه نمیكنم عمل هیچ عمل كنندهای را از شما از مرد یا زن همه از همدیگرید، از یكنوعاید» (22) و یا میفرماید: «ای مردم ما همهی شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گرداندیم تا یكدیگر را بشناسید بزرگوارترین و باافتخارترین شما نزد خدا باتقویترین شما هستند.» (23) پس قرآن در تعلیم، انسانیت را موردنظر قرار داده، یعنی هر انسانی را از آن جهت كه انسان است قابل تربیت و تكمیل میداند، و تعلیم خود را در جهان بشریت بسط و توسعه داده است. اما چون افهام در درك معنویات اختلاف شدید دارند، و چنانكه دانسته شد بیان معارف عالیه از خطر مأمون نیست لذا تعلیم خود را مناسب سطح سادهترین فهمها كه فهم عامهی مردم است، قرار داده، و با زبان ساده عمومی سخن گفته است. البته این روش این نتیجه را خواهد داد كه معارف عالیه معنوی با زبان ساده عمومی بیان شود، و ظواهر الفاظ مطالب و وظایفی از نسخ حس و محسوس القاء كند و معنویّات در پشت پردهی ظواهر قرار گیرد و از پشت این پرده خود را به آنان فراخور حال افهام مختلفه نشان دهد. و هر كس به حسب حال و اندازهی درك خود از آنها بهره مند شود. خداوند در مثلی برای حق و باطل و ظرفیت افهام میفرماید، «خدا از آسمان آبی نازل كرد پس آب در مسیلهای مختلف هر كدام به قدر ظرفیت خود روان شدند.» (24) و پیامبر میفرماید: ما گروههای پیامبران با مردم به اندازهی عقلهایشان سخن میگوییم. (25)
پینوشتها:
1.كیهان اندیشه، شمارهی 15، سال66.
2.صحیح بخاری، ج6، ص 84.
3.عن عائشه انّها قالت كان فیما انزل من القران عشر رضعات «معلومات» یُحرّ من ثم نُسخن بخمس معلومات فتوّ فی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلمّ) و هنّ فیما یقرأ من القرآن. صحیح مسلم، ج4، ص 167.
4.اصول كافی، ج4، ص456، حدیث 28؛ عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: «انّ القرآن الذی جاء به جبرئیل (علیه السلام) الی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سبعه عشر الف آیه».
5.«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» سورهی مباركهی حجر، آیهی 9.
6.«وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» سورهی مباركهی فصلت، آیهی 41.
7.شیعه و سنی حدیث «ثقلین» را نقل كردهاند. و علامه حافظ عبدالعزیز اخضر پس از نقل حدیث میگوید این حدیث را پیامبر در حجةالوداع فرمود، و هركه در صحت آن تردید كند، بسیار راه خطا و اشتباه رفته است. و نیز علامه سمهودی میگوید: در سند این حدیث 20 تن از صحابه و یاران پیامبر وجود دارند. به كتاب الغدیر علامه امینی رجوع شود.
8.قال الصادق (علیه السلام) «اذا ورد علیكم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فذروه...» وسائل الشیعه، ج18، ص 84.
9.در كتاب الفهرست ابن ندیم، ص30 و كتاب الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص12 آمده «امیرمؤمنان سوگند یاد كرد رداء بر دوش نیفكند مگر آنكه قرآن را جمع آوری كند.» (البته در الفهرست میگوید: این جمعآوری سه روز طول كشید.)
10.سبع طوال هفت سوره طولانی قرآن است. (بقره- آل عمران- نساء- مائده- انعام- اعراف و توبه) مئین نام هفت سورهای است كه بعد از سبع طوال آمده (بنی اسرائیل- كهف- مریم-طه-انبیاء- حج و مؤمنون) مثانی به سورههایی گفته میشود كه بعد از مئین قرار گرفته است.
11.همان.
12.قرآن در اسلام، ص 191.
13.صحیح بخاری، ج6، ص98، فضائل القرآن
14.مقدمهی كتاب احكام قرآن.
15.عن ابی عبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام) قال ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال لعلی «یا علی انّ القرآن خلف فراشی فی الصحف و الحریر و القراطیس. فخذوه واجمعوه و لا تضیّعوه كما ضیّعت الیهود التوراة، و انطلق علی (علیه السلام) فجمعه فی ثوب اصفر ثم ختم علیه.» تاریخ القرآن، ص50.
16.«اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً » سورهی مباركهی نساء، آیهی 36.
17.«اجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ» سورهی مباركهی حج، آیهی 30.
18.«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ» سورهی مباركهی یس، آیهی 60.
19.«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ» سورهی مباركهی جاثیه، آیهی 23.
20.«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ...أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ » سورهی مباركهی اعراف، آیهی 179.
21.قرآن در اسلام، ص30.
22.«أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» سورهی مباركهی آل عمران، آیهی 195.
23.«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» سورهی مباركهی حجرات، آیهی 13.
24.«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا» سورهی مباركهی رعد، آیهی 17.
25.«انّا معشر الانبیاء امرنا ان نكلّم الناس علی قدر عقولهم»، تحف العقول، ص32.
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم
منبع : راسخون