در حرم حضرت رضا عليه السلام جملات آخر زيارت را مىخواندم كه جوانى كنارم نشست، من چون آخر زيارت بود، نگاه نكردم ببينم كيست. بعد از اين كه زيارتم تمام شد، ديدم روحانى نورانى قابل توجهى است. به من گفت: من اولين بار است كه با شما رو به رو مىشوم. من مىخواهم در ارتباط با خودم مطلبى را براى شما بگويم.
گفت: اگر اينجا بينندهاى نبود، پيراهنم را درمىآوردم، بدنم را به شما نشان مىدادم. از زير گلو تا روى شكم و پشت بدنم، تمام خالكوبى شده است. اين را به شما مىگويم كه بدانيد من قبل از اين كه روحانى بشوم، چه كاره بودم.
گفت: ده سال مردم محل و نيروى انتظامى از دست من در امان نبودند. چاقو مىكشيدم، خنجر مىزدم، از ديوار مردم بالا مىرفتم، باج مىگرفتم، كتك مىزدم، عربده مىكشيدم. اما چند سال قبل، در اوج شرارت، من و دوستم، تصميم گرفتيم كه در بالاترين شب احياء، كه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان است، در مجلس شما شركت كنيم.
گفت: ما به مراسم شما آمديم، وقتى احيا تمام شد، دو نفرى برگشتيم، اما چشم ما از اشك به ما مهلت نمىداد. تا صبح را بيدار مانديم. بعد از بيست سال، اولين بارى بود كه صبح نماز را خوانديم و روزه گرفتيم، اما در حرم حضرت رضا عليه السلام بگويم كه تمام نمازهاى نخوانده را خوانديم و تمام روزههايى را كه خورده بوديم، گرفتيم؛ يعنى در عبادت ظاهراً بدهكار نيستيم.
آن جاهايى كه بايد مىرفتيم كه حلاليت بطلبيم، رفتيم و از مردم حلاليت طلبيديم. بعد دو نفرى با هم آمديم طلبه شديم و در قم درس خارج فقه مىخوانيم. ماه رمضان، محرم و صفر در عين اين كه در درون خود شرمندهايم، به تبليغ مىرويم و اگر منبر ما اثرى دارد، از خداست.
«از تو حركت، از خدا بركت». تصميم بگيرى كه به طرف پاكى بروى، معشوق خدا مىشوى:
«اذا احبّ الله عبداً ألهمه العمل بثمان خصال»
من اين هشت خصلت را مىشمارم.
منبع : پایگاه عرفان