قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

 روايات و وصيت‏

 حضرت صادق (ع) از پدران بزرگوارش از رسول خدا روایت می‌کند که آن حضرت فرمود:

«من لم یحسن الوصیة عند موته کان نقصاً فی عقله و مروته» کسی که هنگام مرگش نیکو وصیت نکند، در عقل و جوانمردی‌اش کمبود وجود دارد، به پیامبر گفتند: وصیت چگونه است؟ فرمود: چون زمان مرگش برسد و مردم گرداگردش جمع باشد بگوید:

«اللهم فاطرالسماوات والارض، عالم الغیب والشهادة الرحمن [الرحیم] انی اعهد الیک انی اشهد ان لا اله الا انت وحدک لاشریک لک، وان محمداً عبدک و رسولک، و ان الساعة آتیة لاریب فی‌ها، وانک تبعث من فی القبور، وان الحساب حق، وان الجنة حق، وما وعدالله فی‌ها من النعیم و من المأکل والمشرب والنکاح حق، وان النار حق، وان الایمان [حق] وان الدین کما وصفت وان الاسلام کما شرعت، وان القول کما قلت، وان القرآن کما انزلت وانک انت الله الحق المبین.

وانی اعهد الیک فی دارالدنیا انی رضیت بک ربا وبالاسلام دنیا و بمحمد صلی الله علیه وآله نبیا و بعلی (ع) اماما، وبالقرآن کتابا وان اهل بیت نبیک علیه و علیهم السلام ائمتی، اللهم انت ثقتی عند شدتی، و رجائی عند کربتی و عدتی عند الامور آلتی تنزل بی وانت ولییی فی نعمتی والهی و آله آبائی صل علی محمد وآله، ولاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً وآنس فی قبری وحشتی واجعل لی عندک عهداً یوم القاک منشوراً.»

این است عهدیت روزی که به خاطر نیازش به این حقایق وصیت می‌کند، و وصیت حق هر مسلمانی است.

پیامبر به امیرمؤمنان فرمود: این وصیت را فراگیر، و به اهل بیت و شیعیانت بیاموز که این متن را جبرئیل به من آموخته است. «1» رسول خدا فرمود:

«ماینبغی لامرء مسلمان یبیت لیلة الا و وصیته تحت رأسه.» «2»

برای هیچ مسلمانی سزاوار نیست که شبی بخوابد جز این که وصیت مکتوبش زیر سرش باشد.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«ما من میت تحضره الوفاة الاردّالله علیه من سمعه وبصره وعقله للوصیته، اخذالوصیة او ترک، وهی الراحة آلتی یقال لها: راحة الموت، فهی حق علی کل مسلم:» «3»

هیچ میتی نیست جز این که وقتی مرگش فرا می‌رسد، خداوند تا اندازهای گوش و چشم و عقلش را برای وصیت به او باز می‌گرداند، چه وصیت کند، چه وصیت نکند، این مهلت همان چیزی است که میگویند مرگ راحت، وصیت حق هر مسلمانی است.

و نیز از آن حضرت روایت شده است:

«من عدل فی وصیته کان منزلة من تصدق بها فی حیاته، ومن جار فی وصیته لقی الله یوم القیامة وهو عنه معرض:» «4»

کسی که در وصیتش نسبت به ما ترکش عدالت و انصاف به خرج دهد، مانند کسی است که همه مالش را در حیاتش صدقه داده باشد، و کسی که در وصیتش ستم ورزد، خدا را در قیامت در حالی که از او روی گردان است ملاقات کند.

پذیرفتن وصایت از طرف وصیت کننده کاری بس نیکو، و در حقیقت یاری دادن به برادر دینی و خوشحال کردن اوست، چه کاری از این بهتر که انسان به شخصی اطمینان دهد که پس از مرگ او از جانب او به انجام وظایف لازم و عمل به وصیت، و تمشیت دادن به امور ورثه بپردازد و همه امورش را به صورتی که از او خواسته شده سر و سامان دهد.

وصی بر اساس آیات و روایات باید بداند که به عهده گرفتن وصیت برادر مؤمن، و اجرای مفاد آن از ثواب عظیمی برخوردار است، و معطل گزاردن وصیت، و شانه خالی کردن از عمل کردن به آن، و انحراف در مسائل وصیت گناه پس بزرگی است، در این زمینه به روایت بسیار مهمی که از رسول خدا روایت شده دقت نمائید:

«من ضمن وصیة المیت ثم عجز عنها من غیر عذر لایقبل منه صرف ولاعدل، ولعنه کل ملک بین السماء والارض، ویصبح ویمسی فی سخط الله، وکلما قال یا رب نزلت علیه اللعنة وکتب الله ثواب حسناته کله کذلک المیت فان مات علی حاله دخل النار، فان قام به کتب له کل یوم ولیلة عتق رقبة، وله عندالله بکل درهم مدینة وستون حوراء ویمسی ویصبح وله بابان مفتوحتان الی الجنة فان مات بینه وبین القابل مات مغفوراً له واعطاه الله یوم القیامة مثل ثواب من حج واعتمر ویکون فی الجنة رفیق یحیی بن زکریا:» «5»

کسی که اجرای وصیت میتی را ضامن شود، سپس بدون عذر از عمل به وصیت دست بردارد، خداوند واجب و مستحبی را از او نخواهد پذیرفت، و همه فرشتگان میان آسمان او را لعنت کنند، و روز و شب را در خشم خدا بسر می‌برد، و هر وقت بگوید: یا رب، لعنت بر او نازل می‌شود، و خدا همه حسناتش را برای آن میت می‌نویسد، و اگر بر آن حال بمیرد وارد دوزخ می‌شود، ولی اگر به انجام وصیت قیام کند به هر روز و شبی ثواب آزاد کردن یک برده برای او ثبت می‌شود، و به هر درهمی که از وصیت هزینه می‌کند شهری در بهشت به او می‌دهند، و شصت حوریه در اختیارش می‌گذارند، و شب را به روز می‌آورد و صبح را به شب، در حالیکه دو در به سوی بهشت به رویش باز می‌شود، و اگر میان عمل به وصیت و آینده از زمان بمیرد آمرزیده از دنیا می‌رود، و خدا در قیامت مانند ثواب کسی که حج و عمره بجا آورده به او عنایت می‌نماید، و فردای قیامت در بهشت رفیق یحیی بن زکریا خواهد بود.

از حضرت باقر (ع) روایت شده است:

«ان الله تبارک وتعالی یقول: ابن آدم تطولت علیک بثلاث: سترت علیک مالو یعلم به اهلک ما واروک، واوسعت علیک فاستقرضت منک فلم تقدم خیراً، وجعلت لک نظرة عند موتک فی ثلثک فلم تقدم خیراً:» «6»

خداوند می‌فرماید: ای فرزند آدم با سه چیز به تو احسان و محبت کردم: گناهانی را بر تو پوشاندم که اگر خاندانت از آن آگاه می‌شدند بر تو نمی‌پوشانیدند، در ثروت و مال به تو گشایش و وسعت دادم، و از تو خواستم بخشی از آن را به قرض دهی، ولی تو به این کار خیر برنخاستی، و به تو هنگام مرگ برای وصیت به ثلث مال و ثروتت مهلت دادم ولی تو برای خود خیری پیش نفرستادی.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«ان رجلا من الانصار توفی وله صبیة صغار وله ستة من الرقیق فاعتقهم عند موته ولیس له مال غیرهم فاتی النبی فاخبر، فقال: ما صنعتم بصاحبکم؟ قالو: دفنّاه قال: لو علمت مادفتنه مع اهل الاسلام، ترک ولده یتکفنون الناس:» «7»

مردی از انصار که دارای دخترانی کوچک بود و از دارائی دنیا جز شش غلام نداشت، هنگام مرگش همه غلامان را آزاد کرد و مرد، نزد پیامبر آمدند و حضرت را از این داستان خبر دادند، فرمود با دوستتان چه کردید؟ گفتند: او را دفن کردیم، فرمود اگر خبر مرگش به من می‌رسید او را در میان مسلمانان دفن نمی‌کردم فرزندانش را بدون مال و منال رها کرد، تا دیگر از مردم متکفل مخارج آنان شوند.

از رسول خدا روایت شده:

«من مات علی وصیته حسنة مات شهیداً وقال: من لم یحسن الوصیة عند موته کان ذلک نقصا فی عقله و مروته و الوصیة حق علی کل مسلم:» «8»

کسی که بر وصیت خوب و نیکوئی بمیرد، شهید از دنیا رفته، و کسی که هنگام مرگش وصیت خوبی نکند، دلیل بر نقص عقل و جوانمردی اوست، وصیت حق هر مسلمانی است.

از نکات بسیار جالبی که در پایان این فصل به نظرم رسید، و دریغ کردن از آن را ابداً بر خود نمی‌بخشم این است: که پیامبر بزرگ اسلام همه امت را از مرد و زن تا قیامت نسبت به ماترک خود که قرآن و اهل بیت است وصی خود قرار داد، و از آنان مصراً خواست که حق ماترکش را با جان و دل رعایت کنند، تا با انجام این وصیت، هرگز روی گمراهی و ضلالت را نبینند، و با عمل کردن به این وصیت برای همیشه از رضای خدا و پیامبر و حیات طیبه و بهشت جاویدان بهره مند گردند.

ماترک معنوی پیامبر که در کتب حدیث به عنوان ثقلین ذکر شده با سندهای گوناگون و عبارات مختلف و در مهم‌ترین کتاب‌های اهل سنت و شیعه روایت شده، به حدی که از مرز تواتر گذشته و در صدور آن از پیامبر هیچ شک و تردیدی نیست.

شما برای اسناد این حدیث، و رجالی که آن را ذکر کرده‌اند می‌توانید به کتاب‌های بسیار باارزش «احقاق الحق، عبقات الانوار، الغدیر، المراجعات، حلیة الاولیاء، کفایة الطالب، نصرة الصحاح، کنزالعمال، الدر المنثور، فیض القدیر، صواعق، مشکل الآثار، مستدرک صحیحیین، خصائص نسائی و ...» مراجعه کنید.

مسلم در کتاب صحیح خود که یکی از معتبرترین صحاح سته و مورد اعتماد همه اهل تسنن است حدیث ثقلین را در بخش فضائل الصحابة به شماره 4425 از یزید بن حیان به اتفاق حُصَین بن سَبرَة و عمربن مسلم از صحابی معروف زید بن ارقم روایت می‌کند که پیامبر در آخرین سفر حج در منطقه غدیر خم فرمود:

«... انا تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی والنور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال: و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی ...»

من پس از خود دو چیز گران قدر و باارزش در میان شما باقی می‌گذارم، که اولین آن دو کتاب خداست، کتابی که در آن هدایت و نور است، آن را با عمل به آیاتش برگیرید و به آن با قلب و اجرای برنامه‌هایش تمسک جوئید، آن گاه به روی آوردن به قرآن و عمل به آن تحریص و ترغیب کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم، خدا را نسبت به رعایت حق اهل بیتم به شما یادآوری می‌کنم، خدا را نسبت به رعایت حق اهل بیتم به شما یادآوری می‌کنم، خدا را نسبت به رعایت حق اهل بیتم به شما یادآوری می‌کنم!!

حصین از زید بن ارقم می‌پرسد که منظور از اهل بیت چه کسانی هستند و آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت به شمار می‌آیند؟ زید پاسخ می‌دهد نه زیرا زنان ممکن است پس از مدتی مطلّقه شوند و به اهل و قبیله خود بازگردند، ولی اهل بیت رسول خدا اصل و نسب اویند که صدقه پس از پیامبر بر آنان حرام است.

خوانندگان محترم انصاف دهید امت جز قلیلی از آنان پس از پیامبر با اهل بیت او چه کردند، اگر پیامبر مؤکداً سفارش و وصیت می‌فرمود که پس از من از هیچ شکنجه و آزاری نسبت به آنان نیز، و قتل اهل بیت من و غارت اموالشان و پایمال کردن حقشان، و گرفتن حکومت و بیت المال از آنان، و رها کردن ایشان و اقتدای به دیگران، و حاکم قرار دادن مشتی بیسواد و ستمکار تا قیامت بر امت ابداً دریغ نورزید، بیش از آنچه پس از مرگ پیامبر تا امروز نسبت به اهل بیت او انجام دادند، انجام می‌دادند، و جائی برای بیشتر ستم کردن به آنان باقی مانده تا ستم نمایند؟!!

با وجود این روایت و بیش از هشتاد روایت در کتب اهل سنت که بر جانشینی و خلافت بلافصل امیرمؤمنان پس از پیامبر دلالت دارد، شورای سقیفه در حالی که بدن مطهر پیامبر دفن نشده بود، بدون حضور همه مردم مدینه، و حضور مسلمانان نواحی دیگر که هیچ کدام به اصحاب سقیفه برای تعیین حاکم وکالت نداده بودند، حاکمی را که به ادعای خوش بهترین نبود، و قدرت اجرای سنت پیامبر را نداشت، و شیطانی او را احاطه کرده بود، با کنار زدن خلیفه واقعی

پیامبر و پشت کردن به وصیت آن حضرت به حکومت انتخاب نمودند، و زمینه انحراف امت را از مفاهیم واقعی قرآن و فرهنگ اهل بیت فراهم آوردند، و موج آن انحراف تا به امروز امت را به فرقه‌های مختلف و مکتب‌های گوناگون، و رواج مادی گری، و دچار شدن به انواع مفاسد، و خواری و ذلت در برابر حکومت‌های داخلی اموی مسلک و عباسی مذهب، و سر تعظیم خم کردن در برابر طاغوت‌های اروپا و آمریکا، و دچار شدن به فرزند حرام زاده آنان اسرائیل و زخمهای غیر قابل علاج، دچار کرده، و در آینده هم جریان خواهد داشت، و معلوم است که فردای قیامت در دادگاه عدل الهی نسبت به ظلمی که به قرآن و اهل بیت و امت شده چه کسانی باید پاسخ گو باشند، و بدون شک پاسخی نخواهند داشت، و عذر قابل توجهی برای آنان نخواهد بود.

حاکمی که شورای سقیفه بدون حضور امت در آن روز، و حضور چهره‌های ایمانی بر امت مسلط نمود نسبت به وضع خودش در کمال آزادی و اختیار، و بدون مجامله، و بدون توسل به دروغ، بلکه در اوج راستگوئی و صداقت همان گونه که پیروانش او را صدّیق می‌خوانند به این صورت با سوگند با لفظ جلاله اقرار می‌نماید:

«اما والله ما انا بخیرکم، ولقد کنت لمقامی هذا کارها ولوددت ان فیکم من یکفینی، افتظنون انی اعمل فیکم بسنة رسول الله؟ اذن لا اقوم بها ان رسول الله کان یعصم بالوحی وکان معه ملک وان لی شیطاناً یعترینی فاذا غضبت فاجتنبونی» «9»

آگاه باشید به والله سوگند! من بهترین شما نیستم و به دست آوردن حکومت بر شما را خوش نداشتم.

به حقیقت دوست داشتم که در میان شما کسی بود که کار مرا به جای من کفایت می‌کرد، آیا گمان می‌کنید که من بتوانم در این حکومتی که به عهده گرفته‌ام به روش و سنت رسول خدا عمل کنم؟ اگر چنین فکر می‌کنید بدانید که من تاب و توان آن را ندارم، بدون شک رسول خدا به پشتیبانی وحی کار می‌کرد و پیوسته فرشتهای برای یاری دادن به او همراهش بود، ولی مرا شیطانی است که احاطه‌ام نموده، پس هرگاه در کارم خشمگین شدم از من دور شوید، تا زیانی متوجه شما نگردد.

مرتبه کسی که می‌گوید: من بهترین شما نیستم، من قدرت اجرای سنت پیامبر را ندارم، شیطانی بر من محیط و مسلط است، اهل خشم و هیجان روحی و عدم تعادل روانی هستم کجا؟ و مرتبه خلیفه واقعی پیامبر، مفسر قرآن، دریای دانش و بصیرت، عدل قرآن امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه طالب (ع) کجا که معتبرترین کتب اهل سنت درباره او روایت کرده‌اند:

قتیبة بن سعید بلخی و هشام بن عمار دمشقی میگویند ما را حاتم از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد بن ابی وقّاص روایت کرده که معاویه به سعد فرمان داد امیرمؤمنان را را سبّ کند به او گفت:

«مایمنعک ان تسب ابا تراب؟ قال: ذکرت ثلاثا قالهن له رسول الله (علیهما السلام) فلن اسبّه لان تکون لی واحدة منها احب الی من حمرالنعم:

سمعت رسول الله یقول له وقد خلفه فی بعض مفازیه فقال له علی یا رسول الله اتخلفی مع النساء والصبیان؟ فقال له رسول الله اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبوة بعدی.

وسمعته یقول فی یوم خیبر: لاعطین الرایة غداً رجلا یحب الله و رسوله ویحبه الله و رسوله فتطاولنا الی‌ها فقال: ادعوا لی علیا فأتی به ارمد فبصق فی عینیه ودفع الرایة الیه.

ولما نزلت: انما یریدالله لیذهب عنک الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً «10» دعا رسول الله (علیهما السلام) علیا وفاطمة و حسنا و حسیناً فقال اللهم هؤلاء اهل بیتی.»

پیش از آن که به ترجمه روایت توجه کنید به مدارک آن از طریق اهل سنت بنگرید. «11» ای سعد تو را از سبّ و ناسزای به ابوتراب چه چیزی منع نموده است، سعد به معاویه گفت: سه حقیقت را به یاد می‌آورم که هر سه را پیامبر درباره علی فرمود، و من هرگز چنین وجود شایستهای را سب نمی‌کنم، اگر یکی از آن‌ها اختصاص به من داشت از اشتران سرخ موی گران قیمت برایم محبوب تر بود.

از رسول خدا زمانی که او را در برخی از غزوات به جای خود در مدینه جانشین کرد و او به پیامبر گفت: مرا در کنار زنان و کودکان جانشین خود قرار می‌دهی شنیدم به او فرمود: آیا خوشحال نیستی که نسبت به من بمنزله هارون از جانب موسی باشی، جز این که پس از من برای کسی مقام نبوت نیست.

و روز خیبر شنیدم فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند، ما به جانب رسول خدا سرکشیدیم، حضرت فرمود علی را به نزد من بخوانید، علی با چشم درد سختی آمد، پیامبر آب دهان به دو چشمش کشید و پرچم را پس از رفع چشم دردش به او داد.

و هنگامی که آیه تطهیر که دلالت بر پاکی همه جانبه افرادی که آیه بخاطر آنان نازل شد به پیامبر وحی شد، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را خواست و گفت: خداوندا اینان اهل بیت من هستند.

رسول خدا درباره امیرمؤمنان فرمود:

«ان تولّوا علیا تجدوه هادیا مهدیا یسلک بکم الطریق المستقیم:» «12»

اگر علی را سرپرست و حاکم خود بپذیرید، او را راهنما، راه یافته و هدایتگر شما امت به راه راست خواهید یافت.

و نیز آن حضرت فرمود:

«مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلّف عنها غرق:» «13»

جایگاه اهل بیت من در میان شما هم چون کشتی نوح است که هر کس آن را وسیله نجات خود قرار داد از طوفان نجات یافت و هر کس از آن کناره گرفت و به آن پناهنده نشد در گرداب هلاکت غرق شد.

جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا روایت می‌کند که فرمود: علی بهترین بشر است و هر که در این حقیقت شک کند کافر است. «14»

و نیز از رسول خدا روایت شده:

«الائمة من بعدی اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم:» «15»

پیشوایان پس از من دوازده نفرند، که نُه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان مهدی است.

ابو نعیم از علمای مشهور اهل سنت در کتاب حلیة الاولیاء از ابن عباس از پیامبر اسلام روایت می‌کند:

«من سره ان یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنة عدن فرس‌ها ربی فلیوال علیا من بعدی، و لیوال و لیسه و لیقتد بالائمة من بعدی، فانهم عترتی، خلقوا من طینتی رزقوا فهما و علماً و ویل للمکذبین بفضلهم من امتی، القاطعین فیهم صلتی لا انا لهم الله شفاعتی:» «16»

هر کس خوش دارد چون من زندگی کند و همانند من بمیرد، و در بهشت همیشگی که پروردگارم آن را غرس کرده مسکن گیرد، باید پیشوائی و ولایت علی را پس از من «نه پس از سه حاکم» بپذیرد، و دوستی دوستانش را قبول کند، و به امامن بعد از من اقتدا نماید و از آنان پیروی کند زیرا آنان عترت من هستند، و از طینت من آفریده شده‌اند و فهم و دانش نصیب آنان گشفته، و عذاب و ویل بر تکذیب کنندگان فضایلشان و برتریشان در امت من باد، که قطع رحم می‌کنند، خدا تکذیب کنندگان حق آنان را به شفاعت من نمی‌رساند.

با کمال تأسف و با نهایت تأثر، و با هزاران افسوس و اندوه، با کارگردانی گروهی که ریشه‌های جاهلیت، و عصبیت‌های قومی جان و قلبشان را تسخیر کرده بود و در اسارت هوا به سر مپردند و با داروهای قرآن و سنت پیامبر درمان نشدند، بلافاصله پس از مرگ پیامبر وصیت او را نسبت به قرآن و اهل بیت پشت سر انداختند و مردم را از فهم حقایق کتاب خدا باز داشتند، و از روی آوردن به اهل بیت منع نمودند، و حق امیر مؤمنان و امامان پس از او را غصب و راه ضلالت را بر کثیری از امت تا قیامت باز گذاشتند، و امتی که با زحمات پیامبر و با وصایای راه گشایش می‌رفت که فوق همه امت‌ها در علم و دانش و تمدن و بینش قرار گیرد، و دیگر ملت‌ها را تحت تأثیر بگیرد و همه آنان را در گردونه اسلام ناب الهی درآورد و از روی زمین بهشتی چون بهشت عدن بسازد، به تفرقه و جدائی و گروه گروه شدن، و دشمن یکدیگر گشتند، و آلوده شدن به فساد اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مهجور ماندن از حقایق، و به اسارت درآمدن در دست استعمار گران غارت گر و دزد و ظالم و آدم کش و کینه وز دچار نمودند!!

به گوشهای از درد دل امیرمؤمنان ازدست اصحاب سقیفه و پیروان پس از آنان توجه کنید تا به جای اشک ریختن بر آنچه به سر او و امت آمد خون گریه کنید.

برای بازپس گیری حق به غارت رفته‌ام نظر کردم و دیدم یاوری جز خاندانم ندارم، به مرگ آنان که یقیناً به دست غارت گران حق صورت می‌گرفت راضی نشدم، چشمهای پر از خاشاک را فرو بستم و با همان گلوئی که گویا استخوانی در آن مانده بود جرعه تلخ حادثه را نوشیدم، با این که تحمل در برابر گرفتگی راه گلو و نوشیدن جرعهای که تلخ تر از حنظل است کار طاقت فرسایی بود صبر و شکیبائی نشان دادم. «17» خداوند قریش را به کیفر اعمالش برساند، آنان پیوند خویشاوندی‌ام را بریدند، و حکومت فرزند مادرم «پیامبر» را از من غارت کردند. «18»

در غصب حق و مبارزه با من هم دست و هماهنگ شدند، کسی به من گفت: ای پس ابوطالب تو نسبت به امر خلافت اهتمام داری در پاسخش گفتم: به خدا سوگند شما با این که از پیامبر دورتر هستید اهتمام بیشتری دارید، من شایسته تر و نزدیک ترم و فقط حق خود را مطالبه می‌کنم، شما میان من و حق من حائل و مانع شدید، والله قسم از آن روزی که پیامبر از دنیا رفت حق من به غارت رفت. «19» امیرمؤمنان با توجه به اوضاع زمان و جوان بودن اسلام چارهای جز دفاع از حق خود در مسئله خلافت و اعتراض به کسانی که این حق مسلم را غصب کرده بودند، و از او گرفته در میان خود دست به دست می‌گرداندند نداشت آن هم به گونهای که اتحاد ظاهری مسلمانان از میان نرود و در فضای زندگی‌شان فتنهای که دشمن از آن بهره برداری کند برپا نگردد، روی این حساب در خانه خود غریبانه نشست، و مظلومانه زانوی اندوه بر امت را بغل گرفت تا این که اصحاب سقیفه او را با هجوم به خانه‌اش به زور و اجبار از خانه بیرون آوردند و به جانب سازش با حکومت که ابداً نسبت به آن راضی نبود بردند، و اگر خود به میل و اختیار خویش می‌رفت، دیگر نمی‌توانست دلیلی بر حقانیت خود بیاورد و آن همه درد دل کند و پیروان او نیز برهانی در اختیار نداشتند.

امیرمؤمنان این دریای بصیرت و دانش و عالم به حقایق و مطلع از آینده زمان، هنگامی که دریافت حفظ اصل اسلام و خنثی کردن نقشهای دشمنان دین در آن موقعیت خطیر موقوف به سازش ظاهری و قبول صلح تحمیلی و مسالمت با حاکمان است بالاجبار دست به سازش زد و برای حفظ امت و مصلحت ملت و برای نگاهداری دین و اقدام برای انجام واجب شرعی و عقلی در تعارض میان دو امر، مسئله اهمّ را بر مهم مقدم داشت و با حاکمان زمان که به هیچ عنوان حاضر به برگرداندن حق او نبودند و بر همه اوضاع هم تسلط داشتند به ظاهر موافقت کرد.

بی شک اگر موافقت و سازش او از روی اختیار و رضایت بود، و کمترین رغبتی به آن داشت هرگز زمینهای برای گلایه و شکایت از اصحاب سقیفه و قریش و کارگردانان حکومت وجود نداشت درحالی که در آثار اهل سنت و شیعه گلایه‌ها و درد دل‌های پرسوز و ناله‌های جگرسوز از وضعی که پیش آمد نقل شده و کسی در نقل آن‌ها تردیدی ندارد.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار، ج 103، ص 193.

(2)- روضة الواعظین، ص.

(3)- بحار، ج 103، ص 195.

(4)- قرب الاسناد، ص 30.

(5)- جامع الاخبار، ص 90.

(6)- بحار، ج 103، ص 198.

(7)- علل الشرایع 566.

(8)- بحار، ج 103، ص 200.

(9)- مدارک این روایت از کتب اهل تسنن: مسند احمد حنبل ج 1، ص 14؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 183؛ الامامة والسیاسة، ص 16؛ صفوة الصفوة ج 1، ص 99؛ عیون الاخبار ابن قتیبه، ج 2، ص 234؛ کنزالعمال، ج 3، ص 126 و 135 و 136؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 203 و 210؛ تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 247؛ تاریخ الخلفاء، ص 47 و 48؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 134 و ج 3، ص 8 و 14 طبع چهار جلدی.

از منابع شیعه: الطرایف، ج 2، ص 402؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 294 و 296؛ کشف المحجة، ص 67؛ الغدیر، ج 2، ص 42 و ج 7، ص 104 و 105.

(10)- احزاب 33.

(11)- صحیح مسلم، ج 4، ص 187؛ ترمذی، ج 5، ص 301؛ مسند احمد حنبل، ج 1، ص 185؛ حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 3، ص 180؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 21؛ مناقب خوارزمی، ص 59، فرائد السمطین، ج 1، ص 377؛ الغدیر، ج 1، ص 38 و 50؛ فضائل الخمسه، ج 1، ص 220، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 30؛ حلیة الاولیاء، ج 4، ص 356؛ کفایة الطالب، ص 16؛ صحیح مسلم به سند دیگر، ص 175؛ ترمذی، ج 10، ص 228؛ ابن ابی عاصم فی السنة 1336؛ ابن بخار ذیل تاریخ بغداد، ج 2، ص 113؛ مسند بزاز، ج 1، ص 122؛ جامع الصحیح باب مناقب علی، ج 5، ص 638، حدیث 3724.

(12)- اسنی المطالب 74.

(13)- مناقب ابن مغازلی شافعی 132.

(14)- تاریخ بغداد، ج 7، ص 471- تهذیب التهذیب، ج 9، ص 419- الاصابة، ج 1 بخش 4، ص 217.

(15)- ینابیع الموده ج 3 ص 167، المهدی 104، کشف النعمه ج 3 ص 294.

(16)- حلیه الاولیاء ج 1 ص 86.

(17)- نهج البلاغه، خطبه 26.

(18)- نهج البلاغه، نامه 36.

(19)- نهج البلاغه، خطبه 172.

 

مطالب فوق برگرفته شده از:

کتاب  : تفسیر حکیم جلد پنجم

نوشته  : استاد حسین انصاریان

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه