برخى از مفسران مسلم را به صلح گرفته اند، صلحى كه لازمه قطعياش نبود اختلافات در ميان امت، و ميوه شيريناش وحدت ملت است، و نهى از تبعيت گامهاى شيطان به خاطر اين است كه شيطان يعنى هر طاغوت درونى و بيرونى و هر بت جاندار و بيجان سبب ايجاد تفرقه و اختلاف و عامل شكستن وحدت ملت و امت است.
به نظر ميرسد كه معناى اول يعنى تسليم و گردن نهادن در برابر خدا و پيامبر و ائمه طاهرين به آيه شريفه نزديكتر باشد.
الگوهاى تسليم
جامع السعادات نوشته عالم كم نظير وجود مبارك ملامهدى نراقى كه از بهترين كتابهاى اخلاقى است، روايتى را به اين مضمون نقل ميكند:
زاهدى از جامعه كناره گرفت، و از شهر و ديار دور شد و كنار كوهى مسكن گزيد و گفت: از احدى چيزى درخواست نميكنم تا خدا روزى مقررم را برساند! هفت شبانه روز زندگى گذرانيد، خبرى از رزق و روزى نشد، مرگ را نزديك ديد، عرضه داشت خدايا اگر بناست مرا زنده بدارى رزق مقررم را برسان و گرنه تسليم مرگ باشم ندا آمد: به عزت و جلالم سوگند روزيت را نميدهم مگر به اجتماع بپيوندى و ميان مردم زندگى كنى.
از كوه سرازير شد و به شهر درآمد شخصى آب و ديگرى به او نان داد، و روزى او جريان پيدا كرد به او خطاب شد تو ميخواهى با زهد غلط حكمت مرا كه جريان امور به وسيله و اسباب و ابزار است مانع شوى؟
«اما علمت انى ارزق عبدى بايدى عبادى احب الى من ارزقه بيد قدرتى:»
مگر نميدانى من روزى بندگانم را به دست بندگانم عنايت ميكنم در پيشگاهم محبوبتر است از اين كه با دست قدرتم بيواسطه به او برسانم. «1»
روايت درس ميدهد كه به حكمت و قضاى عادلانه حق و مجارى امورى كه قرار داده تسليم باشيد و جز اين راه را نپيماييد.
جايگاه اهل تسليم در قيامت
از رسول خدا روايت شده: خداوند روز قيامت براى گروهى از امت من بال هائى قرار ميدهد كه از قبرهاى خود به سوى بهشت به پرواز ميآيند، و به صورتى كه بخواهند از نعمت اى بهشت بهره مند ميشوند فرشتگان به آنان ميگويند: آيا شما رنج حساب و گرفتارى محشر را ديديد؟ پاسخ ميدهند حسابى در كار ما نبود، ميپرسند از صراط عبور كرديد؟ ميگويند ما صراطى مشاهده نكرديم، ميپرسند دوزخ را ديديد؟ جواب ميدهند ما در مسير خود به سوى بهشت چيزى را نديديم، ميپرسند از امت كدام پيامبريد؟ ميگويند: امت محمد.
فرشتگان ميگويند شما را به خدا سوگند بگوئيد در دنيا چه عملى داشتيد كه به اين مقام رسيديد؟ ميگويند ما داراى دو خصلت بوديم كه خداوند از پى آن دو خصلت به فضل و رحمتش اين كرامت را در حق ما مبذول داشت
اوّل:
«اذا خلونا نستحيى ان نعصيه:»
چون در خلوت قرار ميگرفتيم از خدا حيا ميكرديم معصيت كنيم.
«و نرضى باليسير مما قسم لنا:»
نسبت به كمتر از آنچه ما را روزى ميداد راضى و تسليم بوديم فرشتگان ميگويند: شما لايق چنين مقامى هستيد. «2»
تسليم و كتمان
اخنف بن قيس ميگويد: روزى به عمويم صعصقه از درد شديدى كه در دل داشتم شكايت نمودم، مرا ملامت كرد و گفت: برادر زاده هنگامى كه نوعى ناراحتى به تو دست ميدهد اگر به كسى مانند خود شكايت كنى از دو حال خارج نيست يا آن شخص دوست توست كه نهايتاً از هم ناراحت و رنجيده ميشود، يا دشمن توست كه در اين صورت شاد ميگردد، ناراحتى خود را به مخلوقى مانند خود كه قدرت رفع آن را ندارد اظهار مكن، به كسى پناه ببر و دردت را بگو كه تو را به آن ناراحتى آزموده، او قدرت دارد كه درد تو را درمان و برطرف نمايد.
برادر زاده يكى از چشمهاى من مدت چهل سال است از ديدن محروم است، يك نفر را تاكنون از اين مسئله آگاه نكرده ام، حتى همسر و شريك زندگيام نيز نميداند كه يك چشم من نابيناست!! «3»
برترين ارزش ها
حضرت صادق (ع) به مفضل بن عمرجعفى هنگامى كه عبدالله بن يعفور از دنيا رفت نامهاى به اين مضمون نوشت: سفارشم به تو همان است كه به عبدالله بن يعفور صلوات الله عليه داشتم.
او از دنيا رفت در حالى كه نسبت به خداى عزوجل و پيامبرش و امامت براساس عهدى كه معهود از جانب خدا بود با همه وجود وفادار بود.
او كه صلوات خدا بر روحش باد آثارش پسنديده، كوشش همراه با پاداش، وجودش آمرزيده، و غرق در رحمت خدا شد، و اين همه به خاطر اين بود كه خدا و پيامبر اسلام و امام و رهبرش از او رضايت داشتند.
سوگند به فرزندى ام نسبت به رسول خدا در اين روزگارى كه به سر ميبرم احدى را نسبت به خدا و پيامبر اسلام و امامش مطيعتر از او نيافتم، پيوسته اين گونه بود تا خدا به يارى رحمتش او را قبض روح كرد.
و او را با رسول الله و اميرمؤمنان در بهشتش ساكن نمود، مسكن او در بهشت ميان مسكن محمد (ص) و اميرمؤمنان است، گرچه مساكن بهشت و درجات يكى است، خداوند از نزد خود رضايتش را به رضاى من از او بيفزايد و از احسانش او را غرق مغفرت نمايد. «4»
تسليمى شگفت
علامه نهاوندى از كتاب عنوان الكلام و برخى از كتب معتبره روايت ميكند كه روزى حضرت عيسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسيد به فلان محل برو كه ما را در آنجا دوستى است، مسيح به آن محل موعود رفت زنى را ديد كه نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمين افتاده و زبانش مترنم به اين ذكر است:
«الحمدالله على نعمائه والشكر على آلائه»
خدا را بر نعمتهاى ظاهرياش سپاس و بر نعمتهاى باطنياش شكر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پيش رفته و به او سلام كرد، زن گفت: عليك السلام يا روح الله! فرمود اى زن تو كه هرگز مرا نديدهاى از كجا شناختى من عيسى هستم، زن گفت: آن دوستى كه تو را به سوى من دلالت كرد برايم معلوم نمود كه تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده! زن گفت: خدا را ثنا ميگويم كه دلى ذاكر و زبانى شاكر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانيت و يگانگى ياد ميكنم كه هرچه را ميتوان با آن معصيت كرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر ميكردم، اگر دست داشتم به حرام ميآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع ميرفتم چه عاقبتى داشتم؟
اين نعمتى كه خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است. «5»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- جامع السعادات، ج 3، ص 227.
(2)- جامع السعادات، ج 3، ص 202.
(3)- الكنى و الالقاب، ج 2، ص 13.
(4)- رجال كشى 215 چاپ نجف.
(5)- خزينة الجواهر، 318.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد ششم
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان