مرحوم آیت اللّه سید علی قاضی طباطبایی رحمه الله از جمله شخصیت های جامع علمی و عرفانی در مکتب تشیع است که تاریخ فقاهت و عرفان را در این مکتب، وارد مرحله نوینی نموده است. برخلاف برخی نحله های انحرافی و خرافی عرفانی یا سلوکی، او علاوه بر آن که پیوند ناگسستنی دانش و شریعت را با عرفان و سلوک، بر همگان روشن نمود، خطّ بطلانی بر روی بسیاری از کج انگاری های موجود در این زمینه کشید و توانست عرفان ناب شیعی را که مبتنی بر سیره و تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است، به پیروانشان بشناساند. او در این راستا شاگردان معروفی پرورید و به جامعۀشیعه تحویل داد که هر کدامشان به نوبه خود، مبلّغ این مکتب ناب عرفانی بوده و همچون آفتاب تابناک در آسمان عرفان و سلوک می درخشند. در این نوشته، به تناسب مجال موجود، به تبیین برخی ویژگی های عمدۀمکتب عرفانی و سلوکی وی که در واقع، بازتاب همان مکتب ناب معصومان دین اسلام علیهم السلام می باشد و نیز معرّفی برخی شاگردان معروف او از فقیهان نامدار، پرداخته می شود.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند[1]
حریم کردگار، محدوده ای است که در آن هر کسی را راه ندهند و جز به مقیاس معرفت و اخلاص و مهر و صفا، احدی را در آن عضو نکنند. شمارگان این انجمن، هر چند اندک اند، امّا وجود هر کدامشان، جهانی اندر خود نهفته دارند و همواره در خلوتگه یار، شکفته و بیدارند.
ستودنِ چنین مردان بزرگی در جهان خلقت، چونان قطره ای از دریا پیمودن است و ذکر خیرشان، تنها بهانه ای از برای تشنه نماندن.
قاضی طباطبایی؛ منادی عرفان ناب اسلامی
شخصیت بسیار بارز و ممتازی که با اندیشه و عمل خود توانست عرفان ناب اسلامی و مبتنی بر سیره و تعالیم کامل ترین و عارف ترین انسان های روی زمین- یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام- را به خوبی ترسیم و به دیگران معرّفی نماید، مرحوم سید علی قاضی طباطبایی رحمه الله (1366 ق) است.
او از پرآوازه ترین عارفان و نامدارترین سالکان در مکتب تشیع به شمار می رود که در سال 1285 ق متولّد شد و عمری را در جوار مولای موحّدان امام علی علیه السلام، با تحصیل علوم دینی و تهذیب نفس، سپری نمود و در کسب معارف عالیه، بیشتر در محضر آیت اللّه آقا سیداحمد کربلایی طهرانی رحمه الله شاگردی نمود که او خود از شاگردان مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی و او از شاگردان ممتاز مرحوم آیت الله سید علی شوشتری بوده است.
مرحوم قاضی در سنّ 27 سالگی به درجۀاجتهاد نائل آمد و از بسیاری از استادان خود، اجازه نامه دریافت نمود. جمع دو مقام فقاهت و عرفان در حدّی کم نظیر، از وی اسطوره ای در تاریخ شیعه ساخت و آوازۀاو را بس طنین انداز شد.
سرانجام آن عارف و مجتهد فرزانه، پس از عمری مجاهدت و تلاش در راه بندگی حضرت باری تعالی و تربیت نفوس مستعدّه، در ماه ربیع الاول 1366 ق رحلت نمود و در قبرستان وادی السلامِ نجف اشرف، به خاک سپرده شد. از آیت اللّه ناصری دولت آبادی اصفهانی نقل شده است: «اوّلین بار، وقتی به زیارت مزار نورانی آن عالم ربّانی رفتم، صدایی از قبر مطهّر او شنیدم که میگفت: عاشَ سَعیداً، و ماتَ سعیداً: چه سعادتمند زندگی کرد و چه با سعادت مرد»[2]
و مرحوم آیت الله سید عبد الکریم کشمیری در مورد وی گفته است: «او مردی الهی و ملکوتی بود؛ اهل این زمین نبود، ما هر همّ و غمی از امور دنیا و معنویات داشتیم، وقتی پیش آقای قاضی میرفتیم، برطرف میشد. »[3]
و سایر شاگردان او نیز با تعبیراتی مشابه آن، وی را ستودهاند که مجال موجود، در گنجایش ذکر همۀموارد نمیباشد.
ویژگی های عمده مکتب عرفانی مرحوم قاضی
با تأمّلی کافی در سیره و اندیشه و انواع فرموده های مرحوم قاضی از یک طرف، و مقایسه آن با آییننامۀترسیم شده برای سلوک و تکامل در مکتب معصومان دین اسلام علیهم السلام، می توان به وضوح دریافت که وی به عنوان معروف ترین منادی مکتب عرفانی اهل بیت علیهم السلام مطرح است و این مکتب، ویژگی ها و ملاک های خاصّی دارد که موجب تمایز آن با سایر مکاتب و به ویژه گرایش های انحرافی شکل گرفته در این زمینه می باشد. هر چند که شناسایی کامل این دسته از ویژگی ها و بررسی هر کدام از آن در حدّ گنجایش این مقاله نمی باشد؛ امّا به برخی موارد مهمّ آن ها به صورت خلاصه، اشاره می شود:
1- معرفت و شناخت
در فرهنگ معصومان دین اسلام علیهم السلام عنصر معرفت و شناخت قلبی، به منزله زیربنای عرفان و تکامل و تعالی انسان و عامل اصلی رسیدن او به همه مقامات معنوی و ملکوتی، معرّفی شده است و سالک طریقِ تکامل، تنها در سایۀمعرفت است که ایمان و یقین او نسبت به حق تعالی محکم و خالص؛ و عزم و اراده اش در اطاعت و اصلاحْ راسخ؛ و شوق و اشتیاق او به بندگی وافر؛ و ارزش اهتمام و اعمال او در این مسیر، مضاعف می گردد.
از این رو، در بیانات امامان معصوم علیهم السلام و به تبع آن در بیانات عارفان نامدار مکتب مرحوم قاضی، اهمیت ویژه ای به این عنصر و آثار و برکات آن، داده شده است. از آن جمله، امام علی علیه السلام- کعبۀعارفان- اوّلین پایۀعبودیت و بندگی را معرفت الهی معرّفی نموده و می فرماید: «أوّلُ عِبادةِ اللّه مَعْرِفَتُه»[4]. اوّلِ عبادت خداوند، معرفت او است.
یا در روایت دیگر، آن حضرت، معرفت الهی را برترین و سودمندترینِ معارف اعلام می کند و می فرماید: «معرفةُ اللّه سُبْحانَه أعلَی المَعارف»[5]: معرفت خداوند سبحان، برترینِ معارف است.
البتّه روشن است که مراد از معرفت در این دسته روایت ها، معرفت ذات خداوند و کنه او، یا به عبارتی دیگر پی بردنِ مخلوقِ مُحاط، به ماهیت خالقِ محیط و یا تصوّر ابعاد و کیفیت او و. . . نیست که در تعالیم اسلامی ناممکن اعلام شده و سماجتِ انسان در این خصوص، او را به وادی کفر و شرک و تجسّم و تشبیه گری و مانند آن می کشاند و عقل و برهان بشری نیز این نوع از معرفت را نسبت به موجود نامحدود و واجب الوجود، ناممکن می داند؛ بلکه مراد از آن، نوع دیگر معرفت است که هم به صورت شهودی و هم در سایۀ تأمّل در خلقت الهی و نیز صفات و اسمای مأثورۀاو، برای بشر، فراهم می گردد و همه سالکان طریق هدایت، به آن تشویق شده اند.
2- توحید
بدیهی است که اصل اساسی در همه مکاتب آسمانی و ادیان الهی- که در عموم آموزه ها و متن کتاب های مربوط به هر کدام، مورد توجّه قرار داده شده- توحید پروردگار متعال است. در مکتب عرفانی مرحوم قاضی هم، اوّلین اصل اساسی از اصول دین و مهم ترین رکن دینداری، همین مسأله می باشد، که این موضوع، بیش از نیمی از آیات و روایات اسلامی را نیز به خود اختصاص داده است.
اهمّیت منحصر به فرد این مسأله از منظر آیات و احادیث اسلامی، آن چنان واضح و هویدا است که نیازی به استشهاد و ذکر نمونه دیده نمی شود؛ امّا آن چه مهم است این است که در برخی از احادیث معصومان علیهم السلام، به ارتباط تنگاتنگ معرفت با مقوله توحید- که پیوندی نسبتاً طبیعی هم محسوب می شود- تذکر داده شده است؛ و در واقع، با تذکر این ارتباط، به این نکته تأکید گردیده که محور و اساس سیر و سلوک و عرفان اسلامی، توحید است و هر گونه بینش و عملکردی که با این اصل، مخالفت یا ناهمسویی داشته باشد؛ و یا به نوعی ملازم پذیرش کمترین عربده شرک و تجسّم و تشبیه و مانند آن باشد- همان گونه که برخی از عارف نمایانِ گمراه به آن دچار شده و در مواردی برای خدا حتّی الاغی نیز تصوّر نموده و در عالم مکاشفات خود، به آن آب و یونجه داده اند- از عرفان اسلامی بیگانه بوده و به نوعی بدعت و سزاوار مذمّت و لعنت و عذاب و عقاب الهی می باشد.
به عنوان نمونه، امام علی علیه السلام در بیان این ارتباط مهمّ عرفانی می فرماید:
«مَن عرف اللّهَ تَوَحَّدَ»[6] هر که واقعا خدا را بشناسد، موحّد می شود.
تبلور این ویژگی مهم در مکتب عرفانی مرحوم قاضی، در لسان شاگردان و آشنایان به این مکتب، به عظمت، ستوده شده است. در این زمینه، علاوه بر آن که داستانهای بسیار جالبی از ایشان نقل گردیده، برخی از عیاران به نام این عرصه، عبارات پر عمقی را در این باره بیان نمودهاند. به عنوان نمونه، از مرحوم آیت الله علی اکبر مرندی نقل شده است: «قاضی، توحید مجسّم و فانی در توحید بود. »[7]
یا مرحوم امام خمینی رحمه الله در این رابطه فرموده است: «قاضی رحمه الله خدایی محض بود»[8] و. . .
لازم به تذکر است که فایدۀعملی این نوع جهان بینی، آن خواهد بود که: عارف مکتب اهل عصمت علیهم السلام، برخلاف برخی عوام فریبانِ مدّعی عرفان، از شاه بتِ «من» و منیت، خلاصی یافته و هرگز گرد عجب و غرور و تکبّر، به دامنشان نمی نشیند و هرگونه موفقیت در سیر و سلوک و تکامل نفسانی را از توفیقات الهی دانسته و با یقینِ روزافزون، به درجه عبودیت خالصانه خود می افزایند؛ چرا که آنان به عین الیقین، در می یابند که در این مدرسه معرفت، حرف اوّل و آخر را خود معشوق می زند و او است که مسیر را برای معرفت و تکامل و هدایت آن ها هموار می سازد و هر کس را به تناسب ظرفیت وجودی و تلاش سلوکی اش، نسبت به حقایق هستی عارف می سازد. از این رو، امام سجّاد علیه السلامدر ضمن دعایی، خطاب به پروردگار متعال، چنین عرضه می دارد: «وأنت دلیلٌ علی معرفتک»[9]: و تو راهنما هستی بر معرفت خودت.
3- عبادت
از دیگر ویژگی های مهمّ عارفان واقعی از منظر معصومان علیهم السلام، اهتمام ویژۀآن ها به عبادات شرعی و انس آن ها با یاد پروردگارشان و خلوتشان با حضرتِ ذاکر الغافلین است که این ویژگی نیز در مکتب عرفانی مرحوم قاضی، به وضوح دیده می شود؛ به گونه ای که در مذاق عارفان این سلسله، هیچ لذّتی برتر از حلاوت مناجات و ذکر و ارتباط با خالق هستی از طریق نماز و مانند آن، یافت نشود؛ و از این رو، آنان، دل تاریک شب را به منزله بزمگاه عاشقانه و محفل خلوت با دوست یگانه، هر چه بیشتر مغتنم می شمرند؛ چراکه آنان، به عین الیقین دریافته اند که بهترین هنر عبد در برابر مولا، عبودیت و بندگی نیکوی او است،
که خداوند متعال، در قرآن کریم، هدف اساسی خلقت بشر را همین دانسته و می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»[10]: من، جِنّ و انس را خلق نکردم مگر از برای آن که مرا عبادت کنند.
بنابراین، برخلاف برخی مدّعیانِ دَغَل باز عرفان، که دیده شده در مواردی به بهانه های مختلفی از عبادت کناره گرفته و به اصطلاح خودشان، از مرحلۀعبودیت گذر نموده اند، در مکتب عرفانی شیعه، تا انسان یک انسان و مخلوقِ مختار است و در تحت سیطرۀحکومت الهی نفس می کشد، هیچ هنری برای او بالاتر از عبودیت وجود ندارد و هیچ عملی به اندازۀعبادت الهی، او را در مسیر سیر إلی اللّه، مقرّب نمی سازد؛ همانگونه که مولای عارفان و شاهد سالکان امام علی علیه السلام در این رابطه می فرماید:
«ما تقرّب متقرّب بمثل عبادۀاللّه»[11]: هیچ تقرّب جوینده ای، با هیچ عملی به اندازه عبادت خداوند، به او تقرّب نمی جوید.
در این مکتب عرفانی، به وفور، این حدیث معروف، مورد تذکر قرار گرفته که آثار و برکات ویژه عبادت پروردگار در آن به خوبی منعکس شده و از زبان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بیان گردیده است؛ آن جا که می فرماید:
مَا تَقَرَّبَ إِلَی عَبْدٌ بِشَی ءٍ أَحَبَّ إلَی مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ، وإِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بالنَّافِلةِ حَتّی احِبَّهُ؛ فإذَا أحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِه، و بَصَرَهُ الَّذی یبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذی ینْطِقُ بِه، وَیدَهُ الَّتی یبْطِشُ بِهَا؛ إِن دَعَانِی أجَبْتُهُ، وَإِن سَأَلَنی أَعْطَیتُهُ؛ [12]
بنده، با هیچ عملی به اندازه اتیانِ به فرایضی که برای او فرض کرده ام، نسبت به من، تقرّب نمی یابد؛ و به تحقیق که او با انجام نافله ها به من تقرّب می یابد تا این که من او را دوست می دارم؛ و وقتی او را دوست داشتم، گوش او می گردم که با آن بشنود و چشم او می گردم که با آن ببیند و زبانش می شوم که با آن سخن بگوید و دو دستش می گردم که با آن بردارد؛ (چنین بنده ای) هرگاه مرا بخواند، اجابت می کنم و هرگاه چیزی بخواهد، عطا می نمایم.
مرحوم علّامه سید محمّد حسین طباطبایی، عارف و مفسّر نامی شیعه و از معروف ترین شاگردان مکتب قاضی در این رابطه فرموده است:
عارف، کسی است که خدا را از راه مهر و محبّت پرستش می کند، نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب. و از این جا روشن است که عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر،
مذهب شمرد؛ بلکه عرفان، راهی است از راه های پرستش- پرستش نه از راه بیم یا امید- و راهی است برای درک حقایق ادیان در برابر راه ظواهر دینی و راه تفکر عقلی. هر یک از مذاهب خداپرستی، حتّی وَثَنیت، پیروانی دارد که از این راه سلوک می کنند؛ وثنیت و کلیمیت و مسیحیت و مجوسیت و اسلام، عارف دارند. [13]. . .
در مورد اهتمام ویژۀمرحوم قاضی به این مسئله، تنها به نقل عباراتی از فرزند ایشان دکتر سید محمّدعلی قاضی در این رابطه، بسنده میکنیم:
خیلی از اوقاتشان را مشغول ذکر و عبادت بودند و من یادم هست همیشه میگفتند: لا هو إلّا هو، و ما صدایشان را از اتاقشان میشنیدیم. . . [14]
همچنین وی در رابطه با برخی از مصادیق مهم عبادات ظاهری، توصیههای ویژهای دارند که از زبان شاگردانش نقل گردیده و نشان از اهمّیت التزام به آنها برای سالکان دارد و مهمترین آنها نماز شب میباشد که مرحوم قاضی، سفارش بسیاری به آن می نمودند. به عنوان نمونه نقل شده که او چنین فرموده است:
امّا نماز شب، پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست و تعجّب از کسی است که می خواهد به کمالْ دست یابد، در حالی که برای نماز شب، قیام نمی کند ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب [15].
4- ولایت مداری
بازخوانی مجدّد تاریخ عرفان و تصوّف در مکتب اسلام و تأمّلی در سیر زندگانی و شرح احوال و عملکرد و اندیشه های هر کدام از مدّعیان این عرصه، در نگاه نخست، به ما این امکان را می دهد که به یک تقسیم بندی سه گانه در این زمینه برسیم. به این نحو که: درست از عصر حیات رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله همه کسانی که به نوعی مدّعی سلوک إلی اللّه و عرفان و مقامات معنوی بوده و هستند، معمولًا از یکی از سه قسم زیر هستند:
دستۀاوّل کسانی بوده اند که همیشه و در هر زمانی- چه در زمان حضور معصومان علیهم السلام و چه در زمان غیبت- به نوعی سعی داشته اند تا در مقابل معصومان دین علیهم السلام خودی نشان داده و به همان خاطر، خود را بالاتر از سایر مؤمنان معرّفی نمایند. این گونه افراد، معمولًا نگاهی تحقیرآمیز نسبت به مسائل و احکام ظاهری دین داشته و به همان خاطر، معمولًا در مراحلی از زندگی خود، بدعت هایی از خود در مقام عمل و سخن، بر جای گذاشته اند. گاهی برخی از این افراد که در زمان یکی از معصومین علیهم السلام بوده اند، به جهت کسب معروفیت و آوازۀبیشتر، با امام زمان خود، وارد منازعه شده و سعی در
تحقیر یا مغلوب نمودن او داشته اند؛ امّا نور بی بدیل عصمت، چهرۀتاریکشان را رسوا ساخته و ریش تکبّر و غرورشان را بسوزانده است.
افرادی همچون: حسن بصری (ت 110 ق)، ابوهاشم کوفی صوفی (قرن دوم)، مالک بن دینار بصری (ت 131 ق)، سفیان ثوری (شاگرد ابوهاشم صوفی)، ابو حنیفه (قرن دوم)، بایزید بسطامی (ت 261 ق)، ذوالفنون مصری (قرن سوم) و شاگرد مالک بن انس، منصور حلّاج شیرازی (قرن سوّم و چهارم)، عین القضاة همدانی (قرن ششم)، عبد القادر گیلانی (قرن ششم)، روزبهان قطبی شیرازی معروف به شیخ شطّاح (ت 606 ق)، شیخ نجم الدین کبرای خوارزمی، شاگرد روزبهان (ت 616 ق)، و خیل کثیری از عارف نمایان و صوفیانِ افراطی از اهل سنّت که تقریباً پس از قرن هفتم به بعد، با گرد و خاک بیشتری نسبت به پیشینیان خود، راه ضلالت و گمراهی را پیموده و جمعی از خلایق ساده لوح را نیز گمراه نموده اند.
دستۀدوّم، افرادی هستند که مشخّصۀعداوت با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در آن ها دیده نمی شود و یا حدّأقل از سنّیان غیر متعصّب به شمار می روند و یا از افرادی هستند که مذهب آن ها دقیقاً معلوم نیست و هنوز هم که هنوز است در مورد آن ها اختلاف نظر وجود دارد، یا برخی از این دسته، جزو شیعیانی هستند که هر چند اعتقاد به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دارند، امّا در سلوک خود، از تعالیم آن ها فاصله گرفته و با انواع توجیهات و مغالطات، نظریات سست و بی بنیانی را طرح نموده و در عمل، از صراط مستقیم اهل بیت علیهم السلام دور شده اند.
امّا دستۀسوم، کسانی هستند که در هر عصری، به الهام از عقل سلیم و فطرت نورانی و نیز به تأیید آموزه های وحیانی و آسمانی، دامن شریعت نبوی و رهنمودهای اهل بیت معصوم آن حضرت علیهم السلام را به جِدّ گرفته و همواره با تلقّی این که همین انوار آسمانی، راهنمایان طریق سعادت و رستگاری و ضامن تکامل انسان ها هستند و هیچ احدی را یارای سبقت بر ایشان در هیچ عرصه ای از فضل و کمال نیست، تعالیم و رهنمودهای نجات بخش آن ها را سرلوحه کار خود قرار داده و سوار در کشتی عرش پیمای آن ها شده و در مسیر صراط مستقیم الهی، درجات قرب و تکامل و سعادت را درنوردیده اند. این دسته از عارفان بی ادّعا و سالکان خالص و ستارگان آسمان معنا در مکتب اسلام- که متأسّفانه اغلبْ گمنام مانده و یا ابعاد عرفانی شخصیت آن ها چندان شناخته نشده- در تاریخ اسلام، بسیارند و مرحوم آیت اللّه سید علی قاضی و شاگردان مکتب او که تا به اکنون، آوازه این مکتب را بلند نگاه داشته اند، از مصادیق بارز این دسته از عارفان اسلامی به حساب می آیند.
خود او در کلامی در بیان اهمّیت این مسئله در سلوک و تکامل، چنین فرموده است:
ولایت، مُندک در توحید است و اصلًا وصول به مقام توحید و سیر صحیح إلی الله و عرفان ذات احدیت، بدون ولایت امامان و خلفای به حق از امیر المؤمنین و فرزندانش علیهم السلام از بتول- صلوات الله علیها- محال است. [16]
او به همین منظور، در هر سال در عید غدیر، جشنی به پا نموده و به بیان خطبۀغدیر پرداخته و سعی در پر شکوه نمودن آن می نمودند و یا در مورد سایر مناسبتهای مربوط به اهل بیت علیهم السلام همچون ایام محرم و زیارت و. . . اهتمام ویژهای داشتند. [17]
او به گفتۀمرحوم کشمیری، چنان با یاد امام حسین علیه السلام مأنوس بودند که هرگاه آب را میدیدند، به یاد آن حضرت افتاده و میگریستند. به زیارت شبهای جمعه، مداومت داشته و تا صبح در حرم بیتوته می نمودند و میفرمودند: «محال است انسانی به جز از راه سید الشهداء علیه السلام به مقام توحید برسد. ». . . [18]
و یا در مورد ارتباط با امام زمان علیه السلام میفرمود: «کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اوّلین نظر، نگاهش به امام زمان علیه السلام نیفتد. »[19]
و مطالب و مضامین بلند نقل شده از وی در این رابطه، بسیار است، ولی به تناسب مجال این نوشته، به همین مقدار، بسنده شد.
5- شناخت نفس
یکی دیگر از ویژگی های مهمّ عارفان واقعی از منظر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که در کلام مرحوم قاضی و شاگردان عرفانی مکتب او نیز، بسیار مورد توجّه قرار گرفته، آن است که: آن ها قبل از آن که معرفت به خداوند و حقایق هستی کسب کنند، خود و جایگاه خود و نفس خویشتن را خوب شناخته اند و در واقع، از طریق معرفت نفس، به معرفت خداوند رسیده اند. از این رو، در احادیث اسلامی، به وفور، این مضمون، نقل شده که: «مَن عَرَفَ نفسَه، فقد عرف ربَّه»: هر که خویشتن را شناخت، پروردگارش را خواهد شناخت.
نیز امام علی علیه السلام در روایتی فرموده است: «العارفُ مَن عرف نفسَه، فأعتقها ونزّهها عن کلّ ما یبعدها ویوبقها»[20]: عارف، آن کسی است که نَفس خود را بشناسد تا آن را از قید هر چیزی که از خداوند دورش می سازد و به هلاکت می اندازد، برهاند و منزّه نماید. و یا فرمود: «مَن عرف نفسه، فقد انتهی إلی غایة کلّ معرفة و علم»[21]: هر که نفس خویش را بشناسد، به غایتِ همه معرفت ها و دانش ها، دست خواهد یافت.
و مراد از معرفت نفس، شناخت عمیق و یقینی انسان نسبت به مقام مخلوقی و افتقاری خویش و نوعی ارتباط سنجی مجازی میان خالق و خودش و نیز شناخت ماهیت نفس و انواع تأثیر و تأثّرات آن و عوامل اصلاح و تهذیب آن در مقابل عوامل طغیان و توحّش؛ و به عبارتی دیگر، هر آن چه که به نوعی با نفس انسان مرتبط است و در سلوک و تکامل او تأثیر می گذارد، می باشد.
مرحوم آیت الله کشمیری در این باره گفته است: «دستور العملهای ایشان در معرفت نفس و ربّ، مؤثر بود. »[22]
و در جایی دیگر فرموده است: «کسی که معرفت نفس پیدا نکند، هیچ چیز ندارد. »[23]
وی در این زمینه، نفی خواطر و سعی در توجّه به خدا و تأمّل در آیات الهی را بهترین مجال برای معرفت و شناخت نفس، تلقّی می نمود و در این زمینه، دستور العملهای مشخّصی را به شاگردان خود میداد که بسیار مهم هستند و بیان موارد آنها در حدّ گنجایش این نوشته نمیباشد. [24]
6- اصلاح و تهذیب
مهم ترین ویژگی ظاهری عارفان واقعی از نظر اسلام، که در آیات و روایات فراوان اسلامی، با تأکید هر چه تمام تر از آن سخن گفته شده و در واقع، همین مشخّصه است که در مقام عمل، عارف نمایان مدّعی را از اولیای ربّانی، جدا می سازد، تهذیب نفس و اصلاح عمل است.
خداوند متعال در قرآن کریم و نیز معصومان دین اسلام علیهم السلام در بی شماری از رهنمودهای خود، این ملاک اساسی را در قالب آموزه هایی همچون: تهذیب نفس، اصلاح نفس، اصلاح عمل، تصفیه، تحلیه و. . . و نیز با بیان فضایل و رذایل اخلاقی و عملی و ترسیم گناهان و منهیات و انواع ذنوب و معاصی و فواحش و حرام ها و. . . و همچنین در ضمن دعوت به تقوا و ورع، اطاعت از فرامین الهی، شریعت محوری و مراعاتِ دین و دینداری و تببین ملکوت برخی اعمال و خصلت های انسانی و غیره و غیره، به مؤمنان آموخته اند.
همچنین در توصیه های عموم عارفان معروف شیعه که واقعاً به مقاماتی رسیده اند، به ویژه سلسله عارفان تربیت یافته در مکتب مرحوم قاضی، گام اوّلیه و اصل اساسی و ملاک زیربنایی در سلوک و تکامل و رسیدن انسان به مقامات معنوی، همین مسئله، عنوان شده که در سایه تقوا و ورع و ترک گناه و رذایل اخلاقی و ریاضات شرعیه حاصل می شود.
در این تفکر، کسانی که به بهانه رسیدن به مقامات معنوی و باطنی، به دیده تحقیر و استهزا به احکام و مسائل اسلامی می نگرند و به خیال خود، پس از دریافت برخی نفحات معنوی، دیگر نیازی به احکام و آموزه های شریعت نمی بینند و دست به هر خرافه و بدعتی می زنند، محکوم و منفور بوده و هیچ ارزش و منزلتی در نزد پروردگار ندارند؛ چرا که از نظر قرآن کریم، هرگونه عمل یا فضیلتی از انسان، تنها به شرط تقوا، مقبول واقع می شود: «إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[25]: بی تردید، خداوند، فقط از متّقیان می پذیرد.
امام صادق علیه السلام در روایتی به ارتباط بسیار پیوسته میان تقوا و عرفان، تأکید می کند و می فرماید
: «إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین العارفین»[26]: بی تردید، خداوند، تنها از عارفان با تقوا، اعمال را می پذیرد.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز به همین ارتباط طبیعی میان تقوا و عرفان تأکید می کند و می فرماید:
«لکلّ شی ء معدنٌ، و معدنُ التقوی قلوب العارفین»[27]:برای هر چیزی، معدنی وجود دارد؛ و معدن تقوا، قلب های عارفان است.
یا امام علی علیه السلام در روایتی، اصولًا شرط اساسی نیل انسان به مقامات معنوی و ملکوتی را غلبه بر هواهای نفسانی عنوان می دارد و می فرماید: «مَن أحبّ نیلَ الدرجات العُلی، فلیغلب الهوی»[28]: هر که دوست دارد به درجات رفیع معنوی دست یابد، باید بر هوای خود غلبه نماید.
در مکتب عرفانی مرحوم قاضی نیز این اصل با تأکید بسیاری مورد توجّه قرار گرفته است. به عنوان نمونه مرحوم آیت اللّه بهجت در این رابطه از او نقل نموده است:
برای سالک، در ا وّلین مرحله، عزم راسخ و مستمر بر ترک معاصی در اعتقادیات و عملیات در تمام عمر- اگر چه هزار سال باشد- و نماز اوّل وقت، برای وصول به مقامات عالیه، کافی و وافی است. [29]
7- دینداری و شریعت محوری
همچنین در مکتب عرفانی مرحوم قاضی، التزام به شریعت و تعالیم آن، مهمترین نردبان ترقّی و تکامل انسان سالک محسوب می گردد و سالک به هیچ بهانه ای، حق ندارد از احکام شریعت و اطاعت از کتاب و سنّت و تعالیم دینی اندک تخلّفی نماید.
امام علی علیه السلام در روایتی، در بیان اهمّیت التزامِ عارفان به احکام شریعت، مقدّس ترین ریاضت نفسانی را در میدان سلوک إلی اللّه، همین مسئله عنوان کرده و می فرماید: «الشریعةُ ریاضةُ النفس»[30]:مراعاتِ شریعت، ریاضت نفس است.
مرحوم آیت الله نجابت- از شاگردان معروف مرحوم قاضی- در خصوص توجّه ویژه مرحوم قاضی به این نکته فرموده است: «من، سفر بسیار کردهام، با بزرگان عالم اسلام محشور بودهام و از احوال بسیاری از آنان با مشاهده آگاهم، امّا حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی بدین حد، مقید به آداب شرع ندیدهام. »[31]
و آیات و روایات اسلامی- همان گونه که گفته شد- در این زمینه بسیار است و ما تنها به بیان چند مورد به عنوان نمونه، بسنده نمودیم.
مرحوم سید محمّد حسین طباطبایی (ت 1402 ق) نیز که از شاگردان مبرّز مکتب عرفانی قاضی است، در این رابطه فرموده است: «بزرگ ترین و سخت ترین ریاضت ها، همین دینداری است. »[32]
یا از مرحوم میرزا علی اکبر مرندی (ت 1414 ق)- از ستارگان پرفروزان این آسمان- نقل شده است:
هیچ وقت، قدم از جادّه شرع، کنار مگذار و به ابنای زمان، که ابنای دنیا هستند نگاه مکن. بسیاری از این ها آخرت را فراموش کرده و تابع شیطان شده اند. این ها اسیر شهوات نفسانیه می باشند و پس از مرگ، پشیمان خواهند شد. [33]
8- اجتماعی بودن
یکی از ویژگی های مهمّ عرفان ناب اسلامی و بلکه از ویژگی های مهمّ دین مبین اسلام- که در همه ابعاد آن سایه افکنده و موجب تمایز و برتری این دین نسبت به سایر ادیان الهی و نحله ها و تفکرهای مختلف گشته- جنبه اجتماعی بودنِ آن است که به تناسب این ویژگی، هر گونه افراط و تفریط در نگرش و یا اتّخاذ عملکرد نسبت به دنیا و آخرت، در تعالیم اسلامی، مذموم اعلام شده و مسیری متعادل و همگرای با سعادت دنیا و آخرت، در این زمینه، ترسیم گردیده است.
این ویژگی مهم را در عرفان ناب اسلامی، در قالب آموزه های بسیار دقیق و ظریفی همچون: جمع میان دنیا و آخرت در دعاها و مناجات ها، حرام بودن دنیا گریزی افراطی، محکومیت رهبانیت و عزلت و عزوبت و انزوا و. . . ، نهی از درویش مسلکی، توصیه به حفظ عزّت و کرامت انسانی، پرهیز از بی مسئولیتی در جامعه و نیز سستی و تنبلی و کسالت و سربار دیگران شدن، تشویق به کار و تلاش و فعالیت های تولیدی هر چه و. . . در مجموعه آیات و روایات اسلامی به خوبی دیده می شود. ضمن آن که همه دستورات و سنّت های
اسلامی- که رعایت هر کدام از آن ها، از شروط و ملاک های اساسی در سلوک اسلامی به حساب می آید- یک ریشه در تقویت بافت های اجتماعی میان مسلمانان و مؤمنان دارند و توجّه دین مبین اسلام در انواع تشریعات خود به این مسئله، به خوبی مشهود است.
از این رو، در مکتب عرفانی معصومین علیهم السلام، هر گونه حرکت یا عملکردی که با این ویژگی اسلامی معارضت داشته باشد و مطابق آن، مدّعی عرفان یا سلوک، به هر بهانه ای از مردم فاصله گرفته و گرفتار زهد افراطی و رهبانیت و عزلت و دوری از سنّت های اصیل اسلامی و مانند آن گردد، محکوم است و به نصّ صریح آیات و روایات اسلامی، چنین عرفانی شایسته کوبیدن به دیوار بوده و نتیجه ای جزء خسارت دنیا و آخرت برای خود و دیگران، در پی نخواهد داشت.
در مکتب عرفانی مرحوم قاضی و شاگردان او نیز به تبعیت از این دسته آموزه های دینی، این ویژگی، به قوّت حفظ شده و به همان خاطر، نه تنها در سیره هیچ کدام از شاگردان این مکتب، از انزوا و عزوبت و مردم گریزی و یا دنیاگریزی افراطی، اثری دیده نمی شود، بلکه هر کدام از آنها در زمان خود، علاوه بر ایفای مسئولیت خطیر خویش در زمینه اصلاح مردم و نفوس مستعدّه و تعلیم و تربیت افراد و جوامع، در جهت رشد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جوامع مسلمین، نقش های جدّی ایفا نموده اند، که در این راستا در بخش نهایی این مقاله، به برخی از این گونه خدمات ستارگان این مکتب، اشاره اجمالی خواهیم نمود.
از فرزند وی نیز در این رابطه چنین نقل شده است:
آقای قاضی میفرمودند: دنیایتان را داشته باشید، همسر، فرزندانتان و تنعّمات مادّی خدادادی را داشته باشید و در همین زندگی طبیعی و عادّی، سیر و حرکت به سمت خدا و معنویت هم باشد. و از این رو، ظاهر ایشان بسیار مرتّب و تمیز بود. موها و دستهایشان را حنا میزدند و به تمیزی کفش، خیلی اهمّیت میدادند و عطر و بوی خوش استعمال میکردند و میفرمودند: این بدن، استر ما است و باید به آن رسیدگی کرد. [34]
9- کتوم بودن
یکی دیگر از ویژگی های مهمّ عرفان اهل بیت علیهم السلام، کتوم بودن است. یک عارف واقعی از نظر معصومان علیهم السلام شخصی بی ادّعا و کتوم است که به خاطر کسب شهرت و آوازه، اسرار و مشاهدات و مکاشفات و نیز روابط خود با خدا را تا حدّ امکان، از اغیار، پوشیده می دارد؛ چرا که او همواره در پی معرّفی محبوب خویش و تبلیغ او است، نه معرّفی و مطرح کردن خود، یا پر طنین نمودنِ اسم و رسم اعتباری خویش.
به عنوان نمونه، امام علی علیه السلامدر روایتی، ملاک نجوای واقعی عارفان و اولیاء اللّه را همین ویژگی عنوان می کند و می فرماید: «الکتمانُ ملاک النجوی»[35]
یا در روایتی دیگر، امام کاظم علیه السلام چنان این مسئله را در سعادت و عزّت انسان سالک، مهم می داند که می فرماید: «اگر در مَثَل، در یک دست تو چیزی بود که نخواستی آن یکی دست خودت از آن مطّلع باشد، این کار را بکن؛ چرا که این کار، موجب عزّت تو خواهد شد. »[36]
و به گفته جناب مولوی:
هر که را اسرار حق آموختند
هر که را اسرار حق آموختند
بدیهی است که رعایت این مسئله، ضمن پیش گیری از برخی آفات نفسانی- همچون: عُجب و غرور و تکبّر و مانند آن- برای خود سالک، از بدبینی احتمالی کسانی که با این مسائل بیگانه اند، و همچنین مجادله ها و دردسرها و اتّهام های مُحتمل از ناحیه آنان، جلوگیری می کند.
بنابراین، در این مکتب عرفانی که مرحوم قاضی نیز از چوگانداران آن است، این گونه نیست که تا کسی به سرّی یا شهودی یا مکاشفه ای دست یافت، زود، حلوا حلوا کند و فضل فروشی نماید؛ مگر آن که در برخی موارد خاص، به خواست الهی، دیگران، برخی کرامات یا مکاشفات او را مشاهده نمایند و یا مطابق مأموریت مأخوذ از جانب حضرت حق، پرده از برخی اسرار بردارد.
در همین راستا، در آموزه های اسلامی، تأکیدِ صریح شده که: عارف واقعی، باید همه روابط نزدیک خود را با خداوند متعال، از جمله ذکر و دعا و حالات ارتباطی مخصوص خود، تا می تواند در خفا و خلوت نگه دارد و در اجتماع مردم، اگرچه بایستی همه حرکات و سکناتش، مردم را به یاد خدا بیندازد، امّا از لحاظ اجتماعی و معاشرتی، همانند یک انسان اجتماعی، با هم نوعانش، هم زیستی نماید و حقوق مختلف افراد و جامعه را به جا آورد و هرگز خود را از مردم جدا نداند و با مهر و محبّت و خوش رویی و خوش خلقی با آن ها ارتباط برقرار کند. به عنوان نمونه، امام علی علیه السلام در این رابطه، به صراحت، عارف را چنین معرفی می کند:
العارفُ وجهُه مبشّرٌ متبسّمٌ، و قلبُهُ وَجِلٌ حَزینٌ؛ [37]
عارف (در میان مردم) چهره اش شاد و متبسّم، ولی قلبش لرزان و حزین است.
و خود معصومان دین مبین اسلام علیهم السلام الگوهای کاملی برای این ویژگی بوده اند؛ بهگونه ای که در طول عمر با برکت خود، با نهایت عظمت و ارتباطی که با خالق هستی داشتند و از بالاترین عبادت ها و حالات معنوی و ارتباطی، برخوردار بودند، در نزد مردم همچون انسان های عادّی به زندگی می پرداختند و با آن ها روابط محبّت آمیز و ناصحانه ای داشتند و حتّی با آن ها به شوخی و خوش گویی می پرداختند؛ به گونه ای که در مورد خوش منشی امام عارفان حضرت علی علیه السلام، چنان که در منابع شیعه و سنّی نقل شده، مخالفان ولایت او، ناانصافی نموده و به هنگام انتقال خلافت به وی، همین رفتار او را بهانه ای برای سلب صلاحیت از وی برای خلافت، عنوان نمودند.
در مکتب عرفانی مرحوم قاضی نیز، این ویژگی، به عنوان یک مشخّصه بارز، به وضوح پیداست و این حقیقت با مطالعه در احوال زندگانی و سیره مرحوم قاضی و شاگردان تربیت یافته در مکتب عرفانی او، آشکارتر می شود.
10- رعایت حقوق
مسئله دیگری که به نظر می رسد در این مکتب عرفانی، به صورت جدّی مورد توجّه قرار داده شده، و این مسأله به عنوان ملاکی مشخّص و مهمّ در ارزیابی عارفان واقعی مطرح است، مراعات حقوق خلق اللّه است. از نظر آموزه های اسلامی، این مسئله از مهم ترین مسائل دینی به حساب می آید و هر گونه بی تفاوتی نسبت به این مسئله، از ناحیه هر کسی که باشد، حتّی اگر از ناحیه پیغمبر خدا باشد، محکوم اعلام شده است.
بنابراین، اسلام، عرفان ادّعایی برخی از عارفْ نمایان را که در مقام عمل، به حقوق افراد و سایر خلایق، ارزشی قائل نیستند و گویا خود را خالق روی زمین دانسته و هرگونه حق شکنی را برای خود مجاز می دانند، به شدّت محکوم نموده و چنین عرفانی را شایسته جرز دیوار می داند.
مرحوم قاضی در همین راستا، تعبیرات جالبی دارد که به توسّط شاگردانش به ما رسیده و نشان از توجّه ویژه او به این مسأله دارد. از آن جمله او در رابطه با مطلق مراعات حقوق دیگران و نقش آن در سلوک معنوی فرموده است:
هر حقّی که بر گردنت باشد، تا ادا نکنی، باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت، باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است و حضرت احدیت، رضایت خود را در راضی شدنِ مردم، قرار داده است. [38]
و در جایی دیگر در مورد نقش منفی مردم آزاری در سلوک فرموده است:
اللّه اللّه که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد[39]
همچنین شاگرد پرآوازه این مکتب، مرحوم آیت اللّه بهجت، در این رابطه فرموده است:
سالک باید توجّه داشته باشد که حتّی یکی نگاه تند، که موجب ناراحتی یک مؤمن شود، و حتّی یک تبسّم به گهنکار که موجب تشویق او به گناه گردد، گناه محسوب می شود که باید از آن اجتناب کند. [40]
معرّفی تعدادی از شاگردان فقیه در مکتب عرفانی مرحوم قاضی
روشن است که ارزیابی کامل این مکتب عرفانی و مقایسه آن با ملاک های مذکور، نیازمند مطالعۀشرح حال و اندیشه های برخی از نامداران تربیت یافته در آن است و از این رو، در ادامۀاین مقاله، به تناسب مجال موجود، تنها به معرّفی چند تن از عارفان مجتهد تربیت یافته در این مکتب- که همچون خود مرحوم قاضی، دو مشخّصه فقاهت و عرفان را در خود جمع نموده اند- بسنده می شود:
1- سید حسن مسقطی رحمه الله (ت 1350 ق)
وی در سال 1297 ق در کربلای معلّی، چشم به جهان گشود. پدرش سید اسداللّه و سایر اجداد او همه اهل اصفهان بودند؛ امّا وی به خاطر مسافرتش به «مسقط» و سکونت در آن جا، به «مسقطی» مشهور گردید. نسب او با بیست و شش واسطه، به امام موسی بن جعفرعلیه السلام می رسد.
تحصیلات علمی خود را در کربلا و نجف گذراند؛ امّا از اساتید فقه و اصول وی و نیز حیات تحصیلی اش، چندان اطّلاعی در دست نیست. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در معرّفی او می نویسد: «سید حسن اصفهانی مسقطی، از اعاظم تلامذۀمرحوم قاضی بوده و با حضرت آقای حدّاد، سوابق مُمتدّ و بسیار حسنه ای داشت. . . آقای حاج سید هاشم حدّاد، بسیار از آقای سید حسن مسقطی یاد می نمودند و می فرمودند: آتش قوی داشت. توحیدش عالی بود. در بحث و تدریسِ حکمتْ استاد و در مجادله چیره دست و تردست بود. کسی با او جرأت منازعه و بحث را نداشت. وی در صحن مطهّر امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف می نشست و به طلّاب درس حکمت و عرفان می داد. چنان شور و هیجانی بر پا نموده بود که با دروس متین و استوار خود، روح توحید و خلوص و طهارت را در طلّاب می دمید و آنان را از دنیا اعراض می داد و به سوی عُقبا و عالم توحید، سوق می داد. » سرانجام او در سال 1350 ق در حالی که در سجده بود، جان به جان آفرین تسلیم نمود و در سمت راست «مقبرة المؤمنین» در شهر حیدرآباد دکن، به خاک سپرده شد. »[41]
2- میرزا مهدی اصفهانی رحمه الله (ت 1365 ق)
او در اوایل سال 1303 ق در اصفهان به دنیا آمد. مقدّمات را در حوزۀعلمیۀاصفهان آموخت و سپس در 12 سالگی، برای ادامۀتحصیل، عازم نجف اشرف شد و به سفارش آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب، در نزد آیت اللّه سید اسماعیل صدر، شاگردی نمود. سپس در علم اصول از محضر میرزای نائینی، در فقه از محضر سید محمّدکاظم یزدی، و در سیر و سلوک از محضر مرحوم سید احمد کربلائی، شیخ محمّد بهاری همدانی، سید علی قاضی و سید جمال الدین گلپایگانی، بهره مند شد.
پس از تکمیل تحصیلات خود، در سال 1340 ق به ایران بازگشت و در مشهد مقدّس اقامت نمود و در آن جا عمر مبارک خود را وقف تدریس و تحقیق و نشر معارف اسلامی و تربیت نفوس مستعدّ پرداخت.
سرانجام در اواخر ذی الحجّه سال 1365 ق به سرای جاوید شتافت و پیکر مطهّر او در صحن مطهّر حضرت رضا علیه السلام در دارالضیافه، به خاک سپرده شد. [42]
3- آقانجفی عراقی رحمه الله (ت 1385 ق)
او در سال 1307 ق، در شب مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در شهر اراک دیده به جهان گشود و خواندن و نوشتن را در یک مکتب خانه شخصی آموخت و پس از آن، ادبیات را نزد میرزا محمود، از بستگان پدری خود و نزد مرحوم میرزا هاشم و میرزا رضی و میرزا اسماعیل و. . . فرا گرفت و سپس به شهر همدان هجرت کرد و به مدّت دو سال، در مدرسۀمرحوم آخوند، به تحصیل خود ادامه داد. آن گاه به زادگاه خود اراک بازگشت و حدود چهار سال در درس اساتید مشهور شهر خود، شرکت نمود.
در بیست سالگی، دروس سطح را به اتمام رساند و حدود دو سال در مجلس درس بزرگانی چون: آقا نور الدین عراقی، میرزا محمّد علیخان و میرزا ابوالحسن، شرکت نمود. سپس در سال 1327 رهسپار نجف اشرف شد و در آنجا، گذشته از این که علوم ریاضی و هیئت و نجوم را نزد شیخ شمس الدین بخارایی آموخت، در درس مراجع و علمای بزرگ حوزه نجف، همچون: آیت اللّه سید محسن عراقی (در کلام و حکمت)، آخوند خراسانی، آقا سید محمّد کاظم طباطبایی یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا حسین نایینی و. . . و نیز در اخلاق و سلوک، از محضر میرزا علی آقا قاضی تبریزی، استفاده نمود.
بیش از یکصد جلد کتاب در زمینه های مختلف: فقه، اصول، اخلاق و انسان شناسی، از ایشان به جای مانده که حدود 30 جلد از آن ها به چاپ رسیده است.
سرانجام در ماه رجب 1385 ق چشم از جهان فرو بست و در جوار کریمۀاهل بیت حضرت فاطمۀمعصومه علیهاالسلام در قم به خاک سپرده شد. [43]
4- سید محمّد حسن الهی طباطبایی رحمه الله (ت 1388 ق)
پدرش مرحوم حاج میرزا محمّد آقای قاضی طباطبایی، عالمی وارسته و از روحانیان تبریز بود که با خانواده یحیوی وصلت کرد و ثمره این پیوند، دو فرزند کم نظیر به نام های: محمّد حسین (علّامه طباطبایی)، و محمّد حسن بود که محمّد حسن، در سال 1326 ق به دنیا آمد.
او در سنین کودکی، همزمان با آموزش در مکتب خانه و فراگیری مقدّمات ادبیات فارسی و عرب، زیر نظر استاد معروفِ وقت، آقا میرزا علی نقی خطّاط، با هنر خوشنویسی آشنایی یافت و در این رشته به مهارت رسید و پس از پایان درس های شیخ محمّد علی سرابی، به مدرسۀطالبیۀتبریز آمد و سطوح عالی فقه، اصول، فلسفه و کلام را زیر نظر اساتید خبره و دانشوران زبده، به کمال رسانید.
سپس به همراه برادرش علّامه طباطبایی، در سال 1304 ق، جهت تکمیل تحصیلات علوم دینی، تبریز را به قصد عتبات عالیات ترک نمود و در نجف اشرف، به مدّت یازده سال، از حوزۀدرسی عارف معروفْ حاج سید علی قاضی طباطبایی و سید حسین بادکوبه ای، بهره مند شد و به طور همزمان، فقه و اصول را نیز از محضر: شیخ محمّد حسین غروی کمپانی، شیخ محمّد حسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی فرا گرفت.
در سال 1314 ش به همراه برادرش به موطن خویش (تبریز) بازگشت و در حوزۀعلمیه شهر، به تدریس فلسفه از شفا و اسفار و برخی دیگر از کتب اهل حکمت، اشتغال ورزید و برخی جویندگان کمال را به سوی قّلۀمعنویت، هدایت نمود. سپس در سال 1345 ق به قم رفت و قریب یک سال در این دیار با برکت اقامت گزید و فضلای زیادی، از فیض وجودش برخوردار گشتند که علّامه حسن زاده آملی از آن جمله است.
سپس در سال 1387 ق در بستر بیماری قرار گرفت و پس از مدّت کوتاهی، به دیار حق شتافت و پیکر مطهّرش، در حجره ای در انتهای قبرستان «ابوحسین» در قم، به خاک سپرده شد. [44]
5- حاج شیخ محمّدتقی آملی رحمه الله (ت 1391 ق)
او در روز چهارشنبه یازدهم ماه ذی القعدۀسال 1304 ق، مصادف با میلاد امام رضا علیه السلام در تهران، دیده به جهان گشود. پدرش آیت اللّه حاج شیخ ملّا محمّدآملی، از بزرگان علمای زمان خود و مدفون در قبرستان ابن بابویه شهر ری، و مادرش دختر ملّا محمّد سیبویه هزار جریبی بود.
او تا سنّ ده سالگی، کتاب هایی چون: سیوطی و جامی را به خوبی فرا گرفت و سپس از محضر بزرگانی همچون: حاج عبدالنبی نوری، میرزا حسن کرمانشاهی، آقا شیخ محمّدهادی طالقانی و شیخ عبدالحسین هزار جریبی بهره مند گردید، تا این که در سال 1340 ق برای ادامۀتحصیل به نجف اشرف، مشرّف گردید و در حدود 14 سال در آن جا به کسب علم و دانش و معرفت پرداخت و از محضر اساتید گران قدری همچون: آیت اللّه آقا ضیاءالدین عراقی، آیت اللّه میرزا محمّدحسین نائینی و آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی استفاده نمود.
او که در جستجوی استادی در سلوک بود، سرانجام به محضر درس عارفِ بی بدیل و فرزانه کم نظیر، مرحوم آیت اللّه میرزا سید علی آقا قاضی طباطبایی راه یافت و از شاگردان برجستۀایشان شد.
سرانجام او در روز شنبه 29 شوّال سال 1391 ق به دیدار معبود خود شتافت. [45]
6- سید حسین قاضی طباطبایی تبریزی رحمه الله (ت 1393 ق)
آیت اللّه حاج سید حسین قاضی طباطبایی تبریزی در سال 1317 ق در خاندان علم و فضیلت- در تبریز- دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی را با سرپرستی پدر عارفش سپری نمود و آن گاه در دروس استادان معروف حوزۀعلمیۀتبریز، همچون: میرزا علی اصغر ملکی، حاج میرزا ابوالحسن انگجی و حاج سید محمّد مولانا حاضر گردید.
سپس راهی حوزۀنجف اشرف گردیده و در محافل علمی بزرگانی همچون: آقا شیخ احمد کاشف الغطا، میرزا علی آقا ایروانی، آقا ضیاءالدین عراقی و آقا سید ابوتراب خوانساری شرکت کرد و بعد از آن، به حوزۀعلمیۀمشهد مقدّس عزیمت نمود و در جوار بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا علیه السلام در جلسات درسی معاریفی همچون: حاج آقا حسین قمی، آقازاده خراسانی و آقا میرزا مهدی اصفهانی، زانوی ادب زد.
سپس در سال 1354 ق به حوزه علمیه قم آمد و تا پایان عمر خود، در آن شهر زندگی کرد، تا آنکه پس از 76 سال عمر با برکت، در سال 1393 ق دعوت حق را لبّیک گفت و در جوار مرقد مطهّر کریمه اهل بیت علیهم السلام، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، در قبرستان نو، مدفون گردید. [46]
7- سید محمّد حسین طباطبایی رحمه الله (ت 1402 ق)
مفسّر کبیر و عارف بصیر، مرحوم علّامه سید محمّد حسین طباطبایی، صاحب تفسیر معروف «المیزان» در بیست و نهمِ ذی الحجّۀسال 1321 ق در تبریز، به دنیا آمد. در پنج سالگی، مادر و در نه سالگی پدرش را از دست داد، و از همان سال ها به مکتب رفت و به تحصیل دروس دینی، اشتغال ورزید.
سپس به منظور تکمیل تحصیلات دینی خود، عازم نجف اشرف گردید و طی 11 سال اقامت در آن دیار مقدّس و تحصیل علم و تهذیب نفس، از محضر اساتیدی
همچون: آیت اللّه نائینی، ابوالحسن اصفهانی، سید ابوالقاسم خوانساری، سید حسین بادکوبه ای، محمّد حسین غروی اصفهانی (کمپانی) و به ویژه میرزا علی آقا قاضی طباطبایی، بهره مند گردید.
سپس به دلیل برخی مشکلات، در سال 1314 ش نجف اشرف را به قصد تبریز ترک نمود و در اواخر اسفند 1324 عازم قم شد و تا آخر عمر خود در آن شهر، ماندگار شد، تا آنکه پس از 81 سال عمر با برکت، در روز یکشنبه هجدهم محرّم الحرام 1402 ق برابر با بیست و چهارم آبان ماه 1360 ش چشم از جهان فرو بست و پیکرش در مسجد بالاسرِ حرم مطهّر حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد. [47]
8- شهید سید عبد الحسین دستغیب رحمه الله (شهادت 1402 ق)
او در عاشورای سال 1332 ق در شیراز، در خاندانی که از سادات حسنی و حسینی به شمار می رفتند و از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند و نسب آن ها با تقریباً سی واسطه به «زید شهید» فرزند امام سجّاد علیه السلام می رسد، به دنیا آمد. تحصیلات خود را از مکتب خانه شروع کرد و بعد از فراگیری قرآن و خواندن چند کتاب منظوم و منثور فارسی، به تحصیل علوم اسلامی روی آورد و درس های ابتدایی حوزۀعلمیه را نزد پدر خود خواند.
پس از فوت پدر، تحصیلات تکمیلی خود را در مدرسۀخان شیراز ادامه داد و در نزد اساتیدی همچون: شیخ اسماعیل، ملّا احمد دارابی، آیت اللّه ملّاعلی اکبر ارسنجانی و. . . ادامه داد، تا این که در سال 1314 ش به سوی نجف روانه شد و در آن جا نیز از محضر اساتید به نامی همچون: سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمّد کاظم شیرازی؛ و در حوزه اخلاق، از محضر عارف معروف میرزا علی قاضی تبریزی، بهره های وافری برد.
او همچنین پس از درگذشت مرحوم قاضی، از محضر آیت اللّه آقا شیخ محمّدجواد انصاری، تلمّذ نمود و بدین وسیله خرمن معارف و دانش خود را به عظمت انباشت.
سرانجام، در سال 1360 ش منافقین انقلاب اسلامی ایران، طرح ترور آن مجاهد ربّانی را تهیه دیده و پس از یک ترور نافرجام در سیزدهم آبان آن سال (1402 ق) در فرصتی دیگر در حال اقامۀنماز جمعه، او را به شهادت رساندند. [48]
9- حاج سید هاشم موسوی حدّاد رحمه الله (ت 1404 ق)
او در سال 1318 ق در کربلا دیده به جهان گشود. پدرش سید قاسم و مادرش زنی از قبیله جنابی های کربلا بود و جدّش سید حسن، از شیعیان هند و به کربلا مهاجرت کرده بود.
او در همان کربلا مقدّمات دروس طلبگی را خواند و سپس عازم دیار مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین علیه السلام شد.
مرحوم قاضی، خیلی به ایشان عنایت داشت و او را به رفقای سلوکی، معرّفی نمی کرد و تردید داشت که مبادا رفقا مزاحم او شوند. گفته شده است: او تنها شاگردی بود که در زمان حیات مرحوم قاضی، موت اختیاری داشته است و بعضی اوقات، ساعات موت او پنج تا شش ساعت طول می کشید. مرحوم قاضی در مورد ایشان می فرمود: «سید هاشم در توحید ذات حق، مانند سنّی ها که در سنّی گری تعصّب دارند، متعصّب است و چنان توحید را ذوق کرده و مس نموده که محال است چیزی بتواند در آن، خللی وارد سازد. »
سرانجام پس از 86 سال زندگی، در دوازدهم ماه مبارک رمضان سال 1404 ق دار فانی را وداع گفت و پیکر مطهّرش، در وادی الصفای کربلا به خاک سپرده شد. [49]
10- شیخ محمّد حسین نجفی رحمه الله (ت 1409 ق)
وی در حدود سال 1321 هجری قمری، در خانواده ای روحانی، از دودمان علم و تقوا در نجف اشرف، متولّد شد. پدر مرحوم وی، علّامه شیخ الفقهاء و المجتهدین آیت اللّه آقا شیخ جواد بن علی اکبر است که از بزرگان زمان خود و مورد توجّه عامّۀمردم بود.
او تحصیلات ابتدایی و مقدّماتی خود را تا سطوح، در خدمت پدر گذراند و سپس به قصد ادامۀتحصیل به نجف اشرف بازگشت و تا سر حدّ اجتهاد و سپس تدریس و تربیت طلّاب، در نجف اشرف گذرانید. سپس مدّتی از محضر آیت اللّه سید حسن مدرّس در تهران استفاده نمود و مقداری از سطوح عالیه را هم از وی شاگردی نمود.
در حدود بیست سالگی، در حالی که در مسائل علمی فقه و اصول، آشنایی خوبی پیدا نمود و به تدریس نیز تسلّط خوبی داشت، به نجف اشرف عزیمت کرد و موفّق شد از محضر اساتید بزرگ حوزۀفقاهت و مرجعیت، همچون: آقا میرزا علی ایروانی، آقا میرزا ابوالحسن مشکینی، آقا شیخ شعبان رشتی، آقا شیخ عبدالحسین رشتی، حاج شیخ مرتضی طالقانی، و آقا سید حسین بادکوبه ای، استفاده نماید. همچنین او در علم حدیث و درایه و رجال، از محضر محدّث عالی قدر مرحوم آیت اللّه شیخ علی قمی زاهد؛ و در تفسیر و علوم و فنون قرآن، از محضر مرحوم آقا شیخ عبدالحسین رشتی، استفاده نمود.
بعد از پایان دورۀسطوح عالیه نیز، توفیق استفاده از محضر مراجع بزرگ شیعه، از جمله: آیت اللّه میرزا حسین نائینی، آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، آیت اللّه آقا ضیاءالدین عراقی، و آیت اللّه شیخ محمّد حسین غروی کمپانی را به دست آورد. و در زمینۀاخلاق و سیر و سلوک از محضر مرحوم قاضی طباطبایی بهره برد.
آیت اللّه نایینی و آیت اللّه اصفهانی و آیت اللّه آقا ضیاء الدین عراقی، سه شخصیت بزرگی هستند که به ایشان، اجازۀاجتهاد داده اند.
سرانجام، آن عالم ربّانی و عارف فرزانه، در روز سه شنبه چهارم رمضان سال 1409 قمری، دار فانی را وداع گفت و پیکر مطهّرش در مشهد مقدّس، در صحن بزرگ عتیق، در وسط ایوان طلا مقصوره، دفن گردید. [50]
11- حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی رحمه الله (ت 1410 ق)
آیت اللّه حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی، فرزند مرحوم حاج غلامحسین نجابت در سال 1336 ق در شیراز متولّد شد. او در سنّ پانزده سالگی و پس از گذراندن دورۀمقدّماتی، در مدرسۀعلمیۀخان شیراز، جهت تکمیل علوم و معارف خویش، به نجف اشرف، عزیمت نمود.
در نجف اشرف، در حوزۀدرسی علما و مراجع بزرگ آن زمان، از جمله: آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، آیت اللّه سید عبدالهادی شیرازی، آیت اللّه سید ابوالقاسم خویی، آیت اللّه شیخ علی محمّد بروجردی و. . . به کسب علم و معرفت پرداخت، تا این که در 28 سالگی به عنوان مجتهدی شایسته و فقیهی صاحب نام، مطرح گردید و اجازاتی از اساتید فوق دریافت نمود.
او از محضر آیت اللّه سید علی آقا قاضی نیز در زمینۀسلوک و عرفان، استفاده نمود و از معدود کسانی بود که به طور مستمر و مدام، در محضر این عارف الهی، حضور داشته است. پس از رحلت مرحوم قاضی، او به خدمت آیت اللّه سید جمال الدین گلپایگانی رسید و برای مدّتی هم از این عالم و عارف الهی استفاده نمود.
سرانجام وی در دوم ماه رجب سال 1410 ق رحلت فرمود و در حرم حضرت امامزاده سید میرمحمّد بن موسی الکاظم علیه السلام در شیراز، در جوار یار دیرین و رفیق سلوکی اش آیت اللّه شهید سید عبدالحسین دستغیب، مدفون گردید. [51]
12- سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله (ت 1411 ق)
وی در بیستم ماه صفر سال 1315 ق در خانوادۀاهل علم و تقوا و فضیلت، در نجف اشرف، به دنیا آمد. پدرش آیت اللّه سید شمس الدین محمود مرعشی، از علمای بزرگ نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود. نسب شریف آیت اللّه مرعشی نجفی با سی و سه واسطه به امام زین العابدین علیه السلام می رسد و مادر ایشان، دختر مرحوم آیت اللّه سید ابوالقاسم خویی رحمه الله زنی پاک دامن و با ایمان بود.
شهاب الدین پس از آموختن خواندن و نوشتن، در جوانی به کسوت روحانیت درآمد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. پس از طی مراحل مقدّماتی و دروس سطح حوزوی در نزد والدشان، به خاطر هوش سرشار و عشق و علاقۀوافری که به تحصیل علوم دینی داشت، در سنّ 20 سالگی به درجۀاجتهاد رسید و در درس خارج فقه و اصول آیت اللّه آقا ضیاء الدین عراقی، آیت اللّه شیخ احمد کاشف الغطاء و برخی مراجع و مدرسان برجسته دیگر شرکت کرد. ایشان مدّت زیادی از محضر حضرت آیت اللّه سید علی آقا قاضی طباطبایی و نیز مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در زمینۀاخلاق و عرفان، استفاده برده است.
او در سال 1342 ق، برای زیارت مرقد مطهّر امام رضا علیه السلام به ایران آمد و از آن جا به تهران رفت و در حوزۀعلمیۀتهران، نزد آیت اللّه شیخ عبدالنبی نوری، آیت اللّه حسین نجم آبادی، آیت اللّه میرزا طاهر تنکابنی، آیت اللّه میرزا مهدی آشتیانی و شمار دیگری از بزرگان، به فراگیری فقه، اصول، فلسفه و کلام پرداخت. سپس برای زیارت مرقد حضرت معصومه رحمه الله به قم رفت و به دستور آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله در این شهر ماندگار شد.
سرانجام آن عالم ربّانی و عارف فرزانه، در پی بیماری قلبی که داشت، در روز چهارشنبه هفتم صفر سال 1411 ق در 96 سالگی دار فانی را وداع گفت و جسم شریفش، طبق وصیت ایشان، در قسمت ورودی کتابخانه ای که سال ها در گردآوری نسخههای خطّی و کتاب های آن کوشیده بود، به خاک سپرده شد. [52]
13- سید ابو القاسم خویی رحمه الله (ت 1413 ق)
او در شب پانزدهم ماه رجب سال 1317 ق، در شهر تاریخی خوی، دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در سایۀتربیت پدر دانشمندش آیت اللّه سید علی اکبر خویی، گذراند.
سید ابوالقاسم، بر اثر هوش و حافظۀقوی، در مدّت کوتاهی توانست ادبیات عرب، منطق، لمعتین، رسائل، مکاسب و کفایه را فرا بگیرد و در 21 سالگی، در درس خارج آیت اللّه شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی- معروف به شیخ الشریعه- حضور یابد. او خود دربارۀاستادان بزرگ خود در فقه و اصول، چنین می گوید:
«من درس خارج را در محضر تعدادی از استادان بزرگ آن زمان آموختم، ولی در میان آنان از پنج نفر نام می برم که خداوند روح آن ها را قرین رحمت فرماید. این پنج نفر عبارت اند از: آیت اللّه شیخ فتح اللّه، معروف به شیخ الشریعه اصفهانی، آیت اللّه شیخ مهدی مازندرانی، آیت اللّه شیخ ضیاء الدین عراقی، آیت اللّه شیخ محمّد حسین اصفهانی، آیت اللّه شیخ محمّد حسین نائینی.
من از دو استاد اخیر، بیش تر بهره را بردم و یک دورۀکامل از اصول را نزد آنان فرا گرفتم و برخی از کتاب های فقهی را نزد آنان آموختم و درس های آنان را برای شماری از شاگردان آن بزرگواران تقریر می کردم.
مرحوم نائینی، آخرین استاد بزرگوار من بود که تا آخر عمر، ملازم محضر او بودم. من از او اجازۀروایت گرفتم و او به من اجازه داد که کتب اربعه را از ایشان نقل کنم. »
او همچنین علم کلام، تفسیر و فنّ مناظره را از محضر شیخ محمّد جواد بلاغی نجفی؛ و حکمت و فلسفه را از محضر سید حسین بادکوبه ای؛ و درس های ریاضیات، حساب استدلالی، هندسه فضایی و مسطّحه و جبر را در نزد سید ابوالقاسم خوانساری آموخت.
وی در کنار تحصیل علم، به تهذیب نفس و خودسازی نیز پرداخت و دانش عرفان را از محضر بزرگانی همچون: آقا شیخ مرتضی طالقانی، آقا سید عبد الغفّار مازندرانی، و میرزا علی آقا قاضی فرا گرفت.
خود مرحوم خویی گفته است:
من در ایامی که در نجف اشرف مشغول تحصیل علوم دینیه بودم، بیشتر مقید به آداب و سنن و اوراد و اذکار بودم و گاهی در مجلس پر فیض مرحوم آیت اللّه سید علی قاضی رحمه الله شرکت می کردم و از انفاس قدسیه آن بزرگوار بهره می بردم، تا این که روزی به ایشان عرض کردم: چیزی به من یاد بدهید و دستور العملی بگویید که من انجام بدهم؛ ایشان دستورالعملی را دادند و گفتند: چهل روز به این دستور، عمل کن! و من مشغول انجام آن اعمال شدم و چون روز چهلم شد، برای من حالت مکاشفه ای رخ داد و من همه حوادث و چگونگی زندگی و آینده خود را مشاهده کرده و دیدم در بالای منبر درس می گویم و در منزل نشسته ام، مردم می آیند و می روند، نماز جماعت و مراجعات مردم و حالات گوناگون خودم را مانند آیینه ای که در پیش رویم باشد، تماشا می کنم، تا این که رسید به جایی که یک مرتبه شنیدم کسی بالای گلدسته حضرت می گوید: «إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون»، ایها النّاس! با کمال تأسّف، آیت اللّه خویی از دنیا رفت.
و در این جا آن حالت از من برطرف شد و به حال عادّی برگشتم.
او در عرصۀعلم و تألیف، در غالب رشته های موجود در حوزه های علمیه، نه تنها عالم و نظریه پرداز، بلکه ایجادگر نقطۀعطف و تحوّل بخش هر کدام از آن رشته ها محسوب می گردد. به ویژه او در رشته های فقه و اصول و رجال و تفسیر، گوی سبقت را در قرن خود، از همگان ربوده و نظریاتش، تحوّلی بنیادین در حوزه های اسلامی، ایجاد نمود. بیش از 34 اثر تألیفی مهمّ و مفصّل از ایشان بر جای مانده که نشانگر جهاد عظیم علمی وی در تاریخ اسلام می باشد و بسیاری از آثار، تعجّب و تحسین عام و خاص را برانگیخته است.
وی همچنین در طول عمر با برکت خویش، با انواع خدمات اجتماعی، در فراگیر شدن دین مبین اسلام و تبلیغ آن در سایر ممالک اسلامی و غیر اسلامی و ایجاد اتّحاد میان مسلمانان دنیا و معرّفی وجهه واقعی اسلام به مردمان کشورهای غیر اسلامی، نقش بسیار بی نظیری داشته است.
سرانجام وی در 94 سالگی در روز شنبه هشتم صفر سال 1413 قمری، دار فانی را وداع گفت؛ امّا با توجّه به شرایطی که در آن زمان در عراق حاکم بود، پیکر مطهّرش غریبانه و بدون تشییع، در مسجد «خضراء» به خاک سپرده شد. [53]
14- میرزا علی اکبر مرندی رحمه الله (ت 1414 ق)
علّامه میرزا علی اکبر مرندی در سال 1314 ق در شهرستان مرند (واقع در شمال غربی آذربایجان شرقی) در خانواده ای متدّین متولّد گردید. وی آموزش های مقدّماتی را در محضر پدر بزرگوارش سپری کرد و پس از رحلت پدر، دروس مرسوم آن عصر را نزد آقا شیخ محمّدحسین رفیعیان رحمه الله و حاج شیخ باقر مجتهدی مرندی رحمه الله فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیلات خود، به حوزه علمیۀتبریز عزیمت و در آن جا از محضر علمای
معروف، از جمله آیت اللّه حاج میرزا ابوالحسن انگجی رحمه الله کسب فیض کرد.
او شیفته و دلباختۀآیت اللّه سید علی آقا قاضی رحمه الله بود و به مدّت 16 سال در محضر این استاد، به سیر و سلوک پرداخت. سید علی آقا قاضی رحمه الله نیز توجّه بسیاری به آیت اللّه مرندی داشت؛ او با توجّه به این که شاگردان زیادی داشت، ولی دوازده نفر را انتخاب کرده بود و یک بحث خصوصی با ایشان برگزار کرده بود که از جملۀآن ها آیت اللّه میرزا علی اکبر مرندی بود.
او در حوزۀنجف، از استادان نام آوری در فقه و اصول، از جمله: آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، آیت اللّه محمّدحسین نائینی، آیت اللّه شیخ علی ایروانی، آیت اللّه آقا ضیاء الدین عراقی، علّامه محمّدحسین غروی اصفهانی و علّامه بادکوبه ای استفاده کرد و در درس اخلاق نیز از آیت اللّه میرزا ابوالفضل زاهدی قمی بهره ها گرفت. سپس در سال 1320 شمسی به آذربایجان برگشت و مدّتی را در حوزۀعلمیۀتبریز، به تدریس پرداخت.
در دورانی که آذربایجان به دست ارتش سرخ شوروی اشغال شده بود و حزب توده و حزب دمکرات، با تبلیغات گسترده، به تخریب و تضعیف اعتقادات دینی مردم پرداخته بود، آیت اللّه مرندی در مقابل آن ها قَدّ عَلَم کرد و به افشاگری آن ها پرداخت. آنان وی را تحت تعقیب قرار دادند و درصدد کشتن او برآمدند، امّا خوشبختانه ایشان توسّط یکی از ارادتمندان خود، از موضوع مطّلع شد و با اصرار آن ها به تهران رفت و سرانجام بعد از شکست توده ای ها، به مرند بازگشت.
سرانجام او در روز سه شنبه نهم فروردین سال 1373 ش (برابر با سال 1414 ق) در همان اوقاتی که همیشه برای نماز شب برمی خاست، به عالم ملکوت پیوست و در زادگاه خویش، مدفون گردید. [54]
15- آیت اللّه محمّدتقی بهجت رحمه الله (ت 1430 ق)
وی در اواخر شوّال 1334 ق (اوائل شهریور 1295 ش) در «فومن» در استان گیلان، دیده به جهان گشود. پدرش کربلایی محمود، کاسبی متدین و باسواد و مورد اعتماد مردم فومن بود.
تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب خانه فومن به پایان رساند و سپس مقدّمات علوم حوزوی را نیز نزد فُضلای شهر خود آموخت، تا این که در سال 1348 ق (1308 ش)، به قصد تکمیل تحصیلات حوزوی، عازم عراق شد.
ایشان، در چهار سال نخستِ اقامتش در عراق، در کربلا سکونت داشت و توانست علاوه بر تحصیل علوم رسمی و شرکت در دروس سطحِ حوزه، از محضر استادان بزرگ این شهر، همچون: آیت اللّه میرزا مهدی شیرازی و آیت اللّه حاج شیخ ابوالقاسم خویی، بهره های علمی و معنوی بگیرد.
سپس در سال 1352 ق، رهسپار نجف گردید و به تکمیل دروس سطوح عالی، در محضر آیت اللّه شیخ مرتضی طالقانی و دیگر علما و اساتید فاضلِ نجف پرداخت و سپس در دروس خارجِ بزرگانی همچون: میرزا حسین نایینی، آقا ضیاء الدین عراقی، شیخ محمّدحسین غروی اصفهانی (کمپانی)، شیخ محمّدکاظم شیرازی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی، حاضر شد و هم زمان، فلسفه را نزد آیت اللّه سید حسین بادکوبه ای شرکت نمود.
در هفده سالگی، در کربلا، به وسیلۀآیت اللّه آقا سید محمّدحسن الهی طباطبایی (برادر علّامه سید محمّدحسین طباطبایی)، توفیق آشنایی با عارف ربّانی آیت اللّه آقا سید علی قاضی را پیدا کرد و سپس در نجف، به حلقۀشاگردان عرفان و اخلاق وی پیوست و گم شدۀخویش را در وجود او یافت. ایشان همچنین در سیر و سلوک معنوی، از محضر آیت اللّه شیخ محمّدحسین اصفهانی نیز سالها بهره برده است.
سرانجام وی در روز یکشنبه 27 اردی بهشت (1388 22 جمادی اوّل 1430)، به دیدار معبود خود شتافت و پیکر پاکش در جوار حضرت فاطمۀمعصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد. [55]
منابع و مآخذ
1- قرآن مجید.
2- احیای تفکر اسلامی، استاد شهید مطهّری، انتشارات صدرا، چاپ 1386 ش.
3- آداب الطّلاب، احمد مجتهدی تهرانی، انتشارات لاهوت- تهران 1385 ش.
4- إرشاد القلوب، حسن بن ابی الحسن دیلمی (ت 841 ق)، انتشارات شریف رضی، 1412 ق.
5- اسوۀپارسایان، صادق حسن زاده، انتشارات آل علی علیه السلام- قم 1379-
6- اسوۀعارفان، صادق حسن زاده، انتشارات آل علی علیه السلام- قم 1380.
7- الإقبال، سید رضی الدین علی بن طاووس (ت 664 ق) ق، تحقیق جواد قیومی، مرکز نشر اعلام اسلامی، 1414 ق.
8- اقلیم وجود، محمّد علی لک آبادی، انتشارات هنارس، چاپ اوّل 1389 ش.
9- برگی از دفتر آفتاب، رضا باقی زاده، انتشارات مشهور- قم 1379 ش.
10- التوحید، محمّد بن علی بن حسین بن بابویه معروف به شیخ صدوق (/ 381 ق)، تصحیح سید هاشم حسینی، انتشارت جامعه مدّرسین قم.
11- دانشمندان و سخن سرایان فارس، محمّد رکن زاده، انتشارات کتابفروشی اسلامیه- تهران 1340 ش.
12- در آسمان معرفت (به بیان علّامه حسن زاده آملی)، محمّد بدیعی، انتشارات تشیع- قم 1376 ش.
13- در جستجوی استاد، صادق حسن زاده، انتشارات آل علی علیه السلام- قم 1380 ش.
14- در سایۀعرفان، صادق حسن زاده، انتشارات قائم آل محمّد علیه السلام- قم 1384 ش.
15- در محضر آیت الله بهجت، محمد حسین رخشاد، مؤسّسۀفرهنگی سماء- قم 1390 ش.
16- دریای عرفان، هادی هاشمیان، مؤسّسۀفرهنگی طه- قم 1379 ش.
17- دیوان حافظ، برنامۀنرم افزاری گنجور رومیزی.
18- روح مجرّد، علّامه محمّد حسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت- تهران.
19- زمزم عرفان، محمّد محمّدی ری شهری، انتشارات دار الحدیث- قم 1390 ش.
20- ستارگان حرم، محقّقان و نویسندگان انتشارات زائر وابسته به آستان مقدّسۀقم.
21- سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مطهّری رحمه الله، به روایت جمعی از طلّاب، مؤسّسۀنشر و تحقیقات ذکر- تهران.
22- وخته، مؤسّسۀانتشارات شمس الشموس- قم، چاپ اوّل.
23- سیمای فرزانگان، رضا مختاری، دفتر تبلیغات اسلامی- قم 1377 ش.
مجموعه مقالات برگزیده کنگره بزرگداشت آیت الله سید علی آقا قاضی(ره)، ج 1، ص: 52
24- شیعه در اسلام، علّامه محمّد حسین طباطبایی، انتشارات امام حسین علیه السلام 1382 ش.
25- طبقات أعلام الشیعه، آغا بزرگ تهرانی، کتابخانۀمجلس شورای اسلامی ایران 1388 ق.
26- عارف ناشناخته، صادق حسن زاده، انتشارات آل علی علیه السلام- قم 1379-
27- غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد بن محمّد آمدی (ت 550 ق)، چاپ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی- قم 1366 ش.
28- غروب خورشید فقاهت، غلامرضا اسلامی، انتشارات دار الکتب الإسلامیه- تهران 1373 ش.
29- فروغ فقاهت، ضیاء الدین نجفی، دفتر نشر معارف اسلامی- تهران 1375 ش.
30- فقهای نامدار شیعه، عبد الرحیم عقیقی بخشایشی، انتشارات نوید اسلام، چاپ سوّم.
31- قدوة العارفین، تقی موسوی، دار المحجّ- ة البیضاء- بیروت 1386 ق.
32- الکافی، ثق- ة الاسلام محمّد بن یعقوب رازی کلینی (ت 39 ق)، تحقیق علی اکبر غفّاری، انتشارات اسلامیه- تهران.
33- کرامات الأولیاء، میرزا محمّد بن سلیمان تنکابنی (ت 1302 ق)، تصحیح حمید احمدی جلفایی، انتشارات زائر- قم 1386 ش.
34- گلشن ابرار، گروهی از محقّقان، نشر معروف- قم.
35- المحاسن، احمد بن محمّد بن خالد برقی (ت 274 ق)، چاپ و تحقیق دار الکتب الاسلامیه- قم 1371 ق.
36- مدرس- ة العرفاء، شیخ ابراهیم سرور، دار الکاتب العربی- بیروت.
37- معاد شناسی، علّامه محمّد حسین تهرانی، انتشارات حکمت- تهران 1361 ش.
38- مهر تابان، علّامه محمّد حسین تهرانی، انتشارات باقر العلوم علیه السلام- قم.
39- میزان معرفت، احمد لقمانی، سازمان تبلیغات اسلامی- قم.
40- ناگفتههای عارفان، محمّد جواد نور محمّدی، انتشارات خوبان- قم 1379 ش.
41- یادنامۀآیت الله خویی، گروهی از نویسندگان، مؤسّسۀخیریۀآیت الله خویی رحمه الله- قم 1372 ش.
42- یادنامۀعلّامه طباطبایی رحمه الله، وزارت فرهنگ و آموزش عالی- تهران 1363 ش.
43- یادوارۀشهید آیت الله دستغیب، گروهی از نویسندگان، جهاد دانشگاهی دانشگاه شیراز 1361 ش. [56]
پی نوشت ها
[1] ؛ديوان حافظ رحمهالله، غزل شمارهى 178
[2] ؛نك: اسوهى عارفان، ص 15؛ درياى عرفان، ص 56؛ گلشن ابرار، ج 4، ص 381- 392؛ اقليم وجود، ص 21- 23.
[3] ؛ روح مجرّد، ص 285.
[4] ؛التوحيد شيخ صدوق، ص 34، ح 2.
[5] ؛غرر الحكم، ص 81، ح 1270.
[6] ؛غرر الحكم، ص 83، ح 1314.
[7] ؛ اقليم وجود، ص 32.
[8] ؛همان.
[9] ؛الإقبال، ص 149( ضمن دعاى روز چهاردهم ماه مبارك رمضان).
[10] ؛سورهى ذاريات، آيهى 56.
[11] ؛ غرر الحكم، ص 199، ح 3942.
[12] ؛الكافى، ج 2، ص 352، ح 7.
[13] ؛شيعه در اسلام، ص 104.
[14] ؛ اقليم وجود، ص 34.
[15] ؛درياى عرفان، ص 56.
[16] ؛اقليم وجود، ص 74 و 75.
[17] ؛ همان، ص 76.
[18] ؛همان، ص 77.
[19] ؛همان، ص 78.
[20] ؛غرر الحكم، ص 239، ح 4841.
[21] همان، ص 232، ح 4638.
[22] ؛اقليم وجود، ص 63.
[23] ؛ همان، ص 107.
[24] ؛همان.
[25] ؛سورهى مائده، آيه 27.
[26] ؛ المحاسن، ج 1، ص 168، ح 129.
[27] ؛إرشاد القلوب، ج 1، ص 15.
[28] ؛غرر الحكم، ص 241، ح 4893.
[29] گلشن ابرار، ج 6، ص 367- 379.
[30] ؛همان، ص 238، ح 4791.
[31] ؛ اقليم وجود، ص 68.
[32] ميزان معرفت، ص 97؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 865- 874.
[33] ؛گلشن ابرار، ج 3، ص 416- 426؛ مهر تابان، ص 28.
[34] ؛اقليم وجود، ص 81.
[35] غرر الحكم، ص 320، ح 7410.
[36] الكافى، ج 2، ص 225، ح 14.
[37] غرر الحكم، ص 153، ح 2835.
[38] درياى عرفان، ص 56؛ سيماى فرزانگان، ص 77؛ معادشناسى، ج 2، ص 296؛ گلشن ابرار، ج 4، ص 381- 392.
[39] اسوه عارفان، ص 129.
[40] زمزم عرفان، ص 141.
[41] نك: روح مجرّد آقا بزرگ تهرانى، ص 100 و 106؛ قدوة العارفين تقى موسوى، ص 18- 20؛ گلشن ابرار، ج 6، ص 102- 109.
[42] نك: ابواب المهدى سيد محمّد باقر نجفى يزدى، ص 46؛ نگاه حوزه، ش 51 و 52،، ص 122؛ گلشن ابرار، ج 3، ص 363- 375.
[43] نك: ستارگان حرم ش دهم، ص 249- 270.
[44] نك: ستارگان حرم، ش 7، ص 9- 26.
[45] نك: در سايهى عرفان، ص 24- 93؛ در آسمان معرفت، ص 217؛ در جستجوى استاد، ص 77 و 90 و 92 و ...؛ اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 17 و 19 و 53 و 54 و ...؛ گلشن ابرار، ج 4، ص 446- 461.
[46] نك: سرگذشتهاى ويژه، ج 3، ص 36؛ نامداران تاريخ، ج 2، ص 304؛ اسوهى پارسايان، ص 30؛ ستارگان حرم، ش 22، ص 9- 27.
[47] نك: يادنامهى علّامه طباطبايى، جمعى از فضلاء و دانشمندان؛ احياى تفكّر اسلامى، شهيد مطهّرى رحمهالله؛ ميزان معرفت، ص 97؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 865- 874.
[48] نك: دانشمندن و سخن سرايان فارس، ج 2، ص 529- 537؛ مجلّه اعتصام، ش 8، ص 66؛ يادوارهى شهيد دستغيب، ص 22 و 23؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 874- 884.
[49] نك: روح مجرّد علّامه سيد محمّدحسين تهرانى، چاپ هفتم؛ مدرسهى العرفاء شيخ ابراهيم سرور، ج 1، ص 28.
[50] نك: فروغ فقاهت ضياء الدين نجفى چاپ دوّم.
[51] نك: سوخته مؤسّسه شمس الشموس چاپ اوّل؛ ناگفتههاى عارفان، ج 1، ص 37.
[52] نك: آداب الطلّاب، ص 405؛ كرامات الأولياء، ص 120؛ فقهاى نامدار شيعه عقيقى بخشايشى، ص 560- 568 چاپ سوّم؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 938- 945.
[53] نك: اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص 84- 125؛ غروب خورشيد فقاهت، ص 139؛ يادنامهى آيت اللّه خويى، ص 13- 78؛ مجلّه حوزه، ش 52، ص 34؛ گلشن ابرار، ج 3، ص 427- 438.
[54] نك: گلشن ابرار، ج 3، ص 416- 426؛ عارف ناشناخته، صادق حسنزاده چاپ اوّل؛ مهر تابان، ص 28.
[55] نك: زمزم عرفان محمّدى رىشهرى چاپ اوّل؛ در محضر آيت اللّه بهجت باقى زاده( چاپ اوّل)؛ برگى از دفتر آفتاب رضا باقىزاده( چاپ اوّل)؛ گلشن ابرار، ج 6، ص 367- 379.
[56] جمعى از نويسندگان، مجموعه مقالات برگزيده كنگره بزرگداشت آيت الله سيد على آقا قاضى(ره)، 2جلد، اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامى آذربايجان شرقى - تبريز - ايران، چاپ: 1، 1391 ه.ش.
منبع : مجموعه مقالات برگزيده كنگره بزرگداشت آيت الله سيد على آقا قاضى(ره)، ج1، ص: 23 , حمید احمدی جلفایی
منبع : پایگاه حوزه