حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، در مدت شش ماهى كه در مكه بودند
و در اين شهر اقامت داشتند، با مردمان بسيارى در منى و عرفات و ديگر مكانهاى مربوط به مناسك حج سخن گفتند يا از طريق آنان نامههاى بسيار به اهالى بلاد اسلامى فرستادند و نمايندگانى گسيل كردند و براى نهضت خويش از آنان يارى خواستند، اما از ميان چند ميليون مسلمان فقط 72 نفر به نداى ايشان لبيك گفتند. از اين نفرات اندك نيز حدود 17 نفر اعضاى خانواده خود امام بودند و بقيه كسانى بودند كه از كوفه و بصره و مكه و مدينه به حضرت ابى عبد اللّه، عليه السلام، پيوسته بودند.
حال، اين پرسش مهم مطرح است كه چرا فقط 72 نفر؟
بىترديد، مردمان آن روزگار ماهيت دعوت حضرت را مىشناختند و مىدانستند كه دعوت حضرت فراخواندن به چيزى است كه خدا و پيغمبران مردم را بدانها فراخواندهاند. پس چه علتى در كار بود كه از ميان آنان جز همين ياران معدود كسى پاسخ ايشان را نداد؟
حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، خود به اين سؤال پاسخ دادهاند و دليل استوارى براى آن اقامه فرمودهاند:
«الناس عبيد الدنيا»،
مردم بنده دنيا و دنيا معبود آنهاست. مردم چنان عشق مفرطى به پول و صندلى و مقام و ملك پيدا كردهاند كه اين مجموعه در جايگاه معبود قرار گرفته است و آنان هم تبديل به بنده چنين معبودى شدهاند. مردم اسير دنيا شده و بند اين اسارت چنان قوى و زنجير اين بندگى چنان سنگين است كه در مدت شش ماهى كه امام دعوتش را با سخنرانى و ارسال نامه و پيك به همگان ابلاغ مىكرد، پاسخ شايستهاى نشنيد.
امير المؤمنين، عليه السلام، مىفرمايند:
«حب الشىء يعمى و يصمّ».
عشق افراطى به غير خدا (انسان را) كور و كر مىكند.
آن كه با پول نرد عشق مىبازد، هرگز به دعوت آيات قرآن درباره زكات و انفاق و صدقات گوش فرانخواهد داد. چنين كسى كر و كور است و آيندهنگر هم نيست. عشقهاى افراطى كار انسان را به جايى مىرساند كه او هيچ ارزشى براى دعوت پروردگار قائل نمىشود و اين كمال بدبختى اين جنس دوپاست.
علاقه و رابطه زاهدان راستين با متاع و ابزارهاى دنيا طبيعى است و در نزدشان نظام كسب و مصرف متاع دنيا بر اين مبناست كه آن را پاك و حلال به دست آورند و در عبادت ربّ و خدمت به خلق هزينه كنند.
يعنى اگر به محل كسب آنها برويد و بگوييد: اين مغازه چيست؟
خواهد گفت: مسجد است و من هم عبد اللّه هستم. او در اين مسجد كه درش به روى دنيا باز است متاعهاى پاكيزه را به دست مىآورد، با بهرهگيرى از آنها بدن خود را سرپا نگاه مىدارد تا خداوند را عبادت كند و با درآمد مازاد بر نياز خود نيز به عباد اللّه خدمت مىكند.
اين زاهدان راستين چگونه مغازه را مسجد نام مىنهند؟ پاسخ اين است كه آنان با امير المؤمنين، عليه السلام، آشنايى كامل دارند و بر اين نكته واقفاند كه مولايشان فرموده است:
وجببهوجب دنيا مسجد عاشقان خداست؛ منزل، مغازه، كارخانه و زمين كشاورزى مسجد است. زاهد يك عمر خود را در مسجد مىبيند.
مال را نيز از طريق مسجد به دست مىآورد. آنچه را هم كه كسب كرده خرج بندگى خدا و خدمت به خلق خدا مىكند و بعد هم در كمال آرامش دنيا را ترك مىكند و وارد عالم آخرت مىشود، بدون اينكه هنگام ترك متاع دنيا و بيرون رفتن از آن كمترين دردى حس كند. در روايات آمده است كه اينگونه مردم بعد از مردنشان پىمىبرند كه مردهاند؛ يعنى وقت مرگشان نمىفهمند كه در حال مردناند.
امير المؤمنين، عليه السلام، مىفرمايد: مرگ اينان «انتقال من دار إلى دار» است. گويى آنان را از خانهاى به خانه ديگر منتقل مىكنند. اينان خانه دوم را كه مىبينند، به يكباره درمىيابند كه اين منزل جديد با خانه نخستين قابل مقايسه نيست؛ نه نعمتها، نه عظمت و نه كرامتش. اينان مست از نجلى نور خدا در قلبشان، از سراى دنيا به عالم آخرت مىروند و هنگامى كه وارد شدند تازه آنجا مىفهمند كه انتقال پيدا كردهاند.
منبع : پایگاه عرفان