شخصيت شناسى امام سجاد عليه السلام
در كتاب «كافى» از ابىالجارود روايت شده است كه حضرت باقر عليه السلام فرمود:
«هنگامى كه شهادت امام حسين عليه السلام رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را خواست و كتاب سربسته و وصيت ظاهرهاى به او داد.
على بن الحسين عليهما السلام در اين حال سخت بيمار بود و به خود مشغول؛ اما فاطمه آن كتاب را به امام چهارم داد به خدا سوگند كه آن كتاب به ما رسيده است».
من گفتم: خداى متعال مرا قربان تو گرداند در آن كتاب چيست؟ فرمود:
«به خدا قسم هر چه اولاد آدم از روز آفرينش آدم تا پايان دنيا نياز دارند در آن است، به خدا تمام حدود و مجازاتها در آن ثبت است، حتى مجازات يك خراش در بدن» «1».
اين حديث دلالت دارد كه امام سوم آن كتاب را به دختر خود داد تا بعد از شهادت، به امام بعد از او بسپارد و آنچه براى تربيت اجتماع، بعد از قرآن لازم بوده در كتاب مخصوصى كه از امام سوم به امام چهارم دادهشده مندرج بوده است.
سيره على بن الحسين عليه السلام
مردمى كه تابع عالم مادى گشته و در مراحل زندگى از آن متابعت مىكنند، در نخستين قدم زندگى در گرايش به امور معنوى و مبارزه با تمايلات نفسانى مأيوس گشته و در نتيجه در قيد ماديت و محيط ماديگرى غوطهور مىشوند و اجتماع، مدنيت، سياست، معيشت و ساير زمينههاى حيات آنها، از فضيلت خالى مىماند و از راهنمايىهاى معنويت بىبهره مىگردند. اين مهمترين عامل گسترش فساد، ظلم و بيدادگرى است.
اما اسلام مىگويد: خداى متعال انسان را در زمين جانشين خود قرار داد و يك سلسله وظايف را براى او مقرر نمود و براى انجام دادن آن، كالبد زيباى بدن را به روح او ارزانى داشت؛ بنابراين از نظر اسلام، بدن زندان روح نيست؛ بلكه محل فعاليتهاى روحى است.
عبادت در اسلام فردى و اجتماعى است؛ از نظر عبادات فردى، امام چهارم ملقب به «زينالعابدين» و «سيدالساجدين» شد و از نظر اجتماعى كتب حديث و تاريخ از حيات روشن و زندگى درخشان آن حضرت را ياد كرده است.
گروهى از مسلمانان براى انجام فريضه حج حركت كردند، پس از چند روزى استراحت و توقف در مدينه، به سوى مكه معظمه به راه افتادند.
در بين راه مكه و مدينه، در يكى از منازل، قافله حج، با مردى روبرو شد كه با آنها آشنا بود، آن مرد متوجه شخصى در ميان قافله شد كه در سيماى اولياء حق بود و با اشتياق تمام مشغول خدمت و رسيدگى به كارهاى اهل قافله بود! در همان لحظه اول او را شناخت، با تعجب از مردم پرسيد: آيا اين شخصى كه مشغول انجام كارهاى شماست را مىشناسيد؟
گفتند: نه! اين شخص از مدينه به قافله ما ملحق شده و مردى درستكار و پرهيزگار است، ما از او نخواستهايم كارى براى ما انجام دهد، او خودش ميل دارد در كارهاى ديگران شركت كند و به آنها كمك نمايد.
آن مرد گفت: معلوم است او را نشناختهايد، اگر او را شناخته بوديد اين چينن به ساحت مقدّسش جسارت نمىكرديد و حاضر نمىشديد چون يك خادم به كار شما رسيدگى كند.
پرسيدند: مگر اين شخص كيست؟!
گفت: اين شخص على بن الحسين، زين العابدين و سيدالساجدين است.
اهل قافله با تعجب برخاستند و خواستند براى عذرخواهى دست و پاى امام را بوسه زنند، آنگاه به عنوان گله عرض كردند: يابن رسولاللَّه! چه كارى بود كرديد؟ ممكن بود از طرف ما نسبت به شما جسارتى شود و ما مرتكب گناهى بزرگ شويم.
امام عليه السلام فرمود: چون مرا نمىشناختيد شما را براى همسفر بودن انتخاب كردم؛ زيرا گاهى با كسانى كه مرا مىشناسند سفر مىكنم و آنها به خاطر رسول خدا زياد به من مهربانى مىكند و نمىگذارند من عهدهدار خدمت شوم، به همين خاطر مايلم همسفرانى را انتخاب كنم كه مرا نمىشناسند من نيز از معرفى خود، خوددارى مىكنم تا بتوانم به سعادت خدمت به دوستان نائل شوم «2».
اخلاق حضرت سجاد عليه السلام
هر عمل ارادى كه از انسان صادر مىشود «سلوك» ناميده مىشود. براى سلوك و اعمال ارادى، احساسهاى نفسانى مانند: غريزه و عادت وجود دارد كه منشأ اعمال و سلوك ماست و جميع كردار ما از آن احساسهاى نفسانى صادر مىگردد.
ما متوجه احساسهاى نفسانى نمىشويم؛ ولى آثار آن را حس مىنمائيم.
آثار احساسهاى نفسانى، سلوك و اعمال ارادى ماست، ما غرايز را حس نمىكنيم؛ ولى چيزهائى كه از غريزهها صادر مىشود حس مىنمائيم، پس هر عملى كه از ما صادر مىشود از يك غريزه و مصدر نفسانى سرچشمه گرفته است.
علم اخلاق كه يكى از علوم پر بهاى بشرى است، فقط از ظواهر اعمال بحث نمىكند؛ بلكه در اساس و منشأ عمل توجه دارد. همانطورى كه علماى علوم ديگر به نظر ظاهر موجودات قانع نمىشوند، مگر علل و اسباب آن را بشناسند، همين علماى اخلاق در اساس سلوك توجه نموده و اساس را اگر بد است معالجه و اگر خوب است تشجيع مىنمايند.
رهبران اخلاقى جامعه انسانى انبيا و ائمه هدى هستند كه كردار و اعمال آنان، ترازوى شناخت فضائل اخلاقى است. يكى از نمونههاى كامل و بارز اخلاق انسانى حضرت سجاد، زين العابدين عليه السلام است.
امام چهارم عليه السلام با اصحاب خود در مسجد نشسته بودند، يكى از بستگان حضرت وارد شد و نسبت به امام اسائه ادب كرد، حضرت در جواب او چيزى نفرمود، آنگاه صبر كرد تا تاريكى شب همه جا را فرا گرفت؛ امام به درخانه آن شخص رفت، صاحبخانه به درمنزل آمد، امام فوراً به او سلام كرد و فرمود:
«اى برادر اگر در گفتههاى امروز خود راستگو بودى و آنچه گفتى در من بود خداى متعال از من بگذرد و اگر درست نبود خداى متعال ترا ببخشد، اكنون سلام و رحمت خدا بر تو باد» سپس خداحافظى كرد و رفت. آن شخص با تعجب دنبال حضرت آمد، امام را از پشت سر نگاه داشت و در حالى كه مىگريست عرض كرد: كارى در حق تو كردم كه سزاوار نبودى، مرا ببخش! حضرت فرمود: ترا از آنچه گفتى حلال كردم و بخشيدم «3».
همچنين در روايت ديگرى آمده است كه: روزى يكى از كنيزان حضرت براى وضوى آن حضرت آب تهيه مىكرد، كنيز غفلت كرد و ظرف آب از دست او رها شد و به سر مبارك على بن الحسين افتاد و سر آن حضرت شكست، امام سر خود را به جانب كنيز برداشت، كنيز بلافاصله عرض كرد: يابن رسولاللَّه! خداى متعال در قرآن مىفرمايد:
«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ «4»».
حضرت فرمود خشم خود را فرو خوردم. عرض كرد:
«وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ «5»».
فرمود: از تو گذشتم. عرض كرد:
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «6»».
فرمود: برو در راه خدا آزادى «7»:
سيد و سالار و مولا سرور روى زمين است |
اين ولى حضرت حق را حبل المتين است |
|
فخر ابناى بشر گلدسته باغ رسالت |
سروبستان ولايت مقتداى عالمين است |
|
عارف اندر حق او باشد حريم كعبه دل |
اين امام و پيشواى دين خيرالمسلين است |
|
قلزم درياى بخشش يوسف حسن ملاحت |
پور پاك سيد طاها و نسل يا وسين است |
|
بهر او نبود ضرر گر آنكه نشناسى تو او را |
عارف اندر حق او خلق همه روى زمين است |
|
عالم علم لدنى وارث اسماء حسنى |
تكيهگاه فضل و جاهش پايه عرش برين است |
|
ناطق حق نور مطلق بر همه هستى موفق |
حجت عالم محقق بر تمام مسلمين است |
|
ملجأ بيچارگان و رهنما و هادى دين |
قبله راه حقيقت كعبه اهل يقين است |
|
جد پاكش سيد لولاك زهرا جده او |
نور چشمان حسين سبط اميرالمؤمنين است |
|
گوهر درياى بخشش يوسف آل محمد |
سيد سجاد زيب عرش زين العابدين است |
|
اى امام الحق بيان الحق ز تو دارد تمنى |
چونكه دست جود تو دائم بيرون از آستين است «8» |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- كافى: 1/ 290، باب ما نص اللَّه عزوجل ورسوله على...، حديث 6؛ بحار الانوار: 26/ 50، باب 1، حديث 96.
(2)- عيون اخبار الرضا عليه السلام: 2/ 145، باب 40، حديث 13؛ وسائل الشيعه: 11/ 430، باب 46، حديث 15177.
(3)- بحارالانوار: 46/ 54، باب 5، حديث 1؛ ارشاد: 2/ 154.
(4)- آل عمران (3): 134.
(5)- آل عمران (3): 134.
(6)- آل عمران (3): 134.
(7)- مستدرك الوسائل: 1/ 345، باب 41، حديث 801- 3؛ مناقب: 4/ 158؛ ارشاد: 2/ 146.
(8)- بيان الحق.
بربال انديشه
منبع : پایگاه عرفان