به اين ترتيب غفلت و سرگرمي و تجمل تفاخر و تكاثر دورانهاي پنجگانه عمر آدمي را تشكيل ميدهند.
نخست دوران كودكي است كه زندگي در هالهاي از غفلت و بيخبري و لعب و بازي فرو ميرود.
سپس مرحله نوجواني فرا ميرسد، و سرگرمي جاي بازي را ميگيرد، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلي است كه او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدي دور دارد.
مرحله سوم مرحله جواني و شور و عشق و تجمل پرستي است.
از اين مرحله كه بگذرد مرحله چهارم فرا ميرسد و احساسات كسب مقام و فخر در انسان زنده ميشود و سرانجام به مرحله پنجم ميرسد و در اين مرحله به فكر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت ميافتد.
مراحل نخستين تقريبا بر حسب سنين عمر مشخص است ولي مراحل بعد در افراد كاملا متفاوت ميباشد، و بعضي از آنها، مانند مرحله تكاثر اموال، تا پايان عمر ادامه دارد، هر چند بعضي معتقدند كه هر دورهاي از اين دورههاي پنجگانه هشت سال از عمر انسان را ميگيرد، و مجموعا به چهل سال بالغ ميگردد، و هنگامي كه به اين سن رسيد شخصيت انسان تثبيت ميگردد.
اين امر نيز كاملا ممكن است كه بعضي از انسان ها شخصيتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد، و تا پيري در فكر بازي و سرگرمي و معركه گيري باشند، و يا در دوران تجمل پرستي متوقف گردد، و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتي باشد، اينها كودكاني هستند در سن كهولت و پيراني هستند با روحيه كودك ! سپس با ذكر يك مثال آغاز و پايان زندگي دنيا را در برابر ديدگان انسانها مجسم ساخته، ميفرمايد : « كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا »[2] همانند باراني است كه از آسمان نازل ميشود، و چنان زمين را زنده ميكند كه گياهانشان زارعان را در شگفتي فرو ميبرد، سپس خشك ميگردد، به گونهاي كه آنرا زرد رنگ ميبيني، سپس درهم شكسته و خرد و تبديل به كاه ميشود!.
كفار در اينجا به معني افراد بي ايمان نيست، بلكه به معني كشاورزان است، زيرا اصل معني كفر به معني پوشاندن است، و چون كشاورز بذر افشاني كرده و آنرا زير خاك ميپوشاند از اين رو به او كافر ميگويند، لذا گاهي كفر به معني قبر نيز آمده است چون بدن ميت را ميپوشاند، و گاه به شب نيز كافر گفته ميشود چرا كه تاريكيش همه جا را ميپوشاند.
در حقيقت آيه مورد بحث همانند آيه 29 سوره فتح كه وقتي سخن از نمو فراوان گياه ميكند ميگويند : يعجب الزراع : زارعان را به شگفتي در ميآورد (يعني بجاي كفار زارع گفته شده).
آري مراحلي را كه انسان در طي هفتاد سال يا بيشتر طي ميكند در چند ماه در گياهان ظاهر ميشود، و انسان ميتواند بر لب كشتزار بنشيند و گذشت عمر، و آغاز و پايان آنرا در ديداري كوتاه بنگرد.
مطلب ديگري که از قرآن استفاده مي شود اين است که در سرنوشت انسان سه روز مشكل هم وجود دارد چنان که درباره حضرت يحيي - عليه السلام – مي فرمايد: « وَسَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا »[3] و اين تعبير نشان ميدهد كه در تاريخ زندگي انسان و انتقال او از عالمي به عالم ديگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به اين دنيا (يوم ولد) و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ (يوم يموت) و روز برانگيخته شدن در جهان ديگر (و يوم يبعث حيا) و از آنجا كه اين سه روز انتقالي طبيعتا با بحران هائي روبرو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار ميدهد و آنها را در اين سه مرحله طوفاني در كنف حمايت خويش ميگيرد.
هر چند اين تعبير تنها در دو مورد در قرآن مجيد آمده است در موارد حضرت يحيي - عليه السلام - و حضرت عيسي - عليه السلام -، اما در مورد حضرت يحيي تعبير قرآن، امتياز خاصي دارد، چرا كه گوينده اين سخن خدا است در حالي كه در مورد حضرت مسيح - عليه السلام - گوينده، خود او است.[4]
ناگفته پيدا است كساني كه در شرائط مشابهي با اين دو بزرگوار باشند مشمول اين سلامت خواهند بود.
جالب اينكه در روايتي از امام علي بن موسي الرضا - عليهما السلام - ميخوانيم : ان اوحش ما يقوم علي هذا الخلق في ثلاث مواطن : يوم يلد و يخرج من بطن امه فيري الدنيا، و يوم يموت فيعاين الاخرة و اهلها، و يوم يبعث حيا، فيري احكاما لم يرها في دار الدنيا و قد سلم الله عزوجل علي يحيي في هذه المواطن الثلاث و آمن روعته فقال و سلام عليه[5]...وحشتناك ترين دوران زندگي انسان سه مرحله است، آن روز كه متولد ميشود و چشمش به دنيا ميافتد، و آن روز كه ميميرد و آخرت و اهل آن را ميبيند و آن روز كه برانگيخته ميشود و احكام و قوانيني را ميبيند كه در اين جهان حكمفرما نبود، خداوند سلامت را در اين سه مرحله شامل حال يحيي نمود و او را در برابر وحشت ها امنيت و آرامش داد و فرمود : و سلام عليه...پروردگارا در اين سه موطن حساس و بحراني سلامت را به ما مرحمت كن.
خداوند متعال در آيه اي ديگر مراحل آفرينش و خلقت انسان را بيان کرده و مي فرمايد:
اي مردم اگر در رستاخيز شك داريد (به اين نكته توجه كنيد كه) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) كه بعضي داراي شكل و خلقت است و بعضي بدون شكل، هدف اين است كه ما براي شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم) و جنينهائي را كه بخواهيم تا مدت معيني در رحم مادران قرار ميدهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط ميكنيم) بعد شما را به صورت طفل بيرون ميفرستيم، سپس هدف اين است كه به حد رشد و بلوغ برسيد، در اين ميان بعضي از شما ميميرند و بعضي آن قدر عمر ميكنند كه به بدترين مرحله زندگي و پيري ميرسند آنچنان كه چيزي از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت.[6]
نخست همه انسان ها را مخاطب ساخته ميگويد : اي مردم! اگر در رستاخيز ترديد داريد به اين نكته توجه كنيد كه ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شد، و پس از آن از چيزي شبيه به گوشت جويده كه بعضي داراي شكل و خلقت است و بعضي بدون شكل (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اينها به خاطر آن است كه اين حقيقت را براي شما آشكار سازيم كه ما بر هر كار قادر و توانا هستيم (لِنُبَيِّنَ لَكُمْ).
و جنين هائي را كه بخواهيم تا مدت معيني در رحم مادران قرار ميدهيم تا دوران تكاملي خود را طي كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط ميكنيم و از نيمه راه از مدار خارجش ميسازيم (وَنُقِرُّ فِي الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى).
از آن پس يك دوران انقلابي جديد آغاز ميشود و ما شما را به صورت طفل از شكم مادر بيرون ميفرستيم( ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلا).
به اين ترتيب دوران زندگي محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان ميپذيرد، و قدم به محيطي وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر ميگذاريد.
باز چرخهاي حركت تكاملي شما متوقف نميشود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروي ادامه ميدهيد سپس هدف اين است كه به حد رشد و بلوغ و كمال جسم و عقل برسيد(ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ).
در اينجا جهل تبديل به دانائي، و ضعف و ناتواني تبديل به قدرت و توانائي و وابستگي مبدل به استقلال ميشود.
ولي اين چرخ باز متوقف نميگردد هر چند گروهي از شما در اين ميان از دنيا چشم فرو ميبندند اما گروه ديگري سير نزولي حيات را بعد از تكامل شروع ميكنند تا به بدترين مرحله زندگي يعني نهايت پيري برسند (وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
آري به مرحلهاي ميرسد كه چيزي از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت پردههاي نسيان و فراموشي صفحه عقل و فكر او را ميپوشاند، و در واقع حالتي شبيه حال كودكي به او دست ميدهد ! (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا).
اين ضعف و ناتواني و پژمردگي دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالي جديد است، همانگونه كه سستي پيوند ميوه با درخت دليل بر رسيدگي آن و وصول به مرحله جدائي است.
اين دگرگوني هاي عجيب و پي در پي كه حاكي از قدرت بي پايان پروردگار است روشنگر اين حقيقت است كه همه چيز حتي احياي مردگان براي او سهل و آسان است.
پي نوشت ها:
[1] . سوره حديد, آيه 20
[2] . همان
[3] . سوره مريم, آيه 15
[4] . رک: سوره مريم, آيه 33
[5] . شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا، ج : 1 ص : 258.
[6] . سوره حج, آيه 5
منبع : پایگاه اندیشه قم