چكيده
با اينكه در صد ساله اخير، به ويژه نيمه دوم آن، تلاشهاي فراواني در قالب پژوهش، سمينار، مقاله، كتاب و... در زمينه تعليم و تربيت اسلامي به صورت جديد انجام گرفته است، ولي هنوز دانش و نظام تربيت اسلامي، در قلمرو معرفتهاي تربيتي و رفتار تربيتي، جايگاه شايسته خود را نيافته است. به ويژه در سالهاي پس از پيروزي انقلاب، پاسخ به چرايي اين امر، يكي از دغدغههاي عمده مسؤولين آموزش و پرورش كشور بوده و ديدگاههاي متفاوتي درباره آن ارائه شده است. نگارنده در اين مقاله درصدد است با نگاهي روششناختي به پژوهشها و اقدامات صورت يافته، «بايستههاي اساسي پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي» را ارائه كند و مراحلي را كه از آن غفلت شده و چنين وضعيتي را پديد آورده است، نشان دهد.
مقدمه
نزديك به يك قرن است كه تفكر جديدِ اسلامي، علت عقبماندگي مسلمين را ناكارآمدي نظام تربيتي گذشته ميداند و نظام تربيتي جديد را كه ميراث غرب است به عنوان جايگزين نميپذيرد و در پيِ ريختن طرحي نو براي تعليم و تربيت كشورهاي اسلامي است.
اين دومين بار است كه چنين مسألهاي در تاريخ اسلام رخ نموده است. در قرنهاي اول و دوم هجري و دوره آشنايي مسلمانان با علوم يوناني و ديگر فرهنگها نيز چنين اتفاقي پيش آمده بود. گرچه صاحبنظران در همان زمان، ديدگاههاي مختلفي ارائه دادند، ولي آنچه در عمل اتفاق افتاد، اين بود كه مسلمانان علوم وارداتي را در نظام آموزشي خود پذيرفتند و آن را با فرهنگ و تمدن اسلامي سازگار كردند و سيستم تربيتياي كه رنگ و بوي اسلامي داشت سامان دادند.
در صدساله اخير كه محققان اسلامي تلاش دوبارهاي را آغاز كردهاند، در مقام نظر سبب شده پژوهشهاي متعددي در ابعاد مختلف تعليم و تربيت به وجود آيد كه نتيجه آن برگزاري سمينارها، انتشار كتابها و مقالههاي فراوان در زمينههاي تربيت اخلاقي، اجتماعي، عقلي، سياسي، فلسفه تربيتي اسلام، برنامهريزي درسي، روش تدريس و ويژگيهاي مدارس و دانشگاههاي اسلامي است. در مقام عمل نيز به تأسيس مدارس و دانشگاههاي اسلامي، با اين هدف كه بر اساس ديدگاههاي تربيتي اسلام اداره شوند و نيازهاي جامعه اسلامي را برآورده سازند، اقدام شده است.
در كشورهاي اسلامي اين كار نمودهاي متفاوتي داشته است. در كشور ما، تأسيس مدارس مختلف در دوره ابتدايي، راهنمايي و متوسطه و دانشگاههايي نظير دانشگاه امام صادق عليهالسلام، نمونهاي از اين تلاشهاست. اگرچه اين تلاشها منجر به توليد برخي آثار قوي و تأسيس مؤسسات تربيتي مذكور شده است، ولي تحقيق درباره ثمره اين تلاشها و ارزيابي آنها، نشان دهنده نكات مهمي است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1ـ در كشور ما، انديشمندان تربيتي كه از سويي با علوم تربيتي جديد و از سويي با آثار منتشر شده در زمينه تعليم و تربيت اسلامي آشنا هستند، در مورد مفهوم و جايگاه تعليم و تربيت اسلامي به عنوان دانش يا نظام تربيتي در مقابل علوم تربيتي جديد دچار ترديد شدهاند؛ به ويژه اينكه عمده پژوهشها و آثار منتشر شده، از استانداردهاي يك كار پژوهشي مطلوب برخوردار نيست و معمولاً به صورت سطحي به مسأله پرداخته شده است. در عمل نيز مجريان آموزش و پرورش و مربيان، اتفاقنظر دارند كه تعليم و تربيت اسلامي كاربردي نيست و در بدنه نظام آموزشي وارد نشده است تا وظيفه آنها را بهصورت دقيق مشخص كند.
ارزيابي دستاوردهاي پژوهش در ديگر كشورها نيز نشان ميدهد كه اين پژوهشها به صورت عمده بر اصولِ كليِ نظري و ستودن مزاياي تربيت اسلامي و نقش آن در پيدايش سلف صالح، تأكيد دارد بدون آنكه از نقش تربيت اسلامي به عنوان يك رسالت در مواجهه با نيازهاي اكنون و آينده بحث كند (الكيلاني، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، ص70). با توجه به اين كاستيها، نياز به بررسي بيشتر به منظور تعيين دو امر ضروري مينمايد:
الف. ترجيح تربيت اسلامي به عنوان رسالت براي مواجهه با عوامل تهديدكننده جهان اسلام در زمان حاضر و پاسخ به نيازها و اقتضائات آينده آن.
ب. تدوين و ارائه جزئيات و تصميمات تخصصي براي اين قسم از تربيت، مانند فلسفه تربيت، روشها و گسترههاي تربيت، راههاي تربيت و اهداف آن و ديگر مطالب از قبيل اصول و جوانب اجزاي عمليِ موردنياز سيستم تربيتي معاصرِ جهان اسلام.
به نظر نگارنده، اين ناكامي در ارائه تعليم و تربيت اسلامي در كشورهاي اسلامي و كشور ما، با توجه به گذشت بيست سال از انقلاب و اهتمام مسؤولين به تربيت اسلامي، به عوامل چندي مربوط است كه برخي از آنها چنين است: عدم شناخت تخصصي دين و قلمرو تربيت، گزينش شيوه نادرست در دستيابي به نظريههاي تربيتي، درگير نشدن با پرسشهاي جدّيِ فراروي تعليم و تربيت اسلامي، كاربردي نكردن نظريهها و عدم سازماندهي مجموعه پژوهشهاي منظم و منطقي و مكمل يكديگر.
براي رفع اين نواقص و كاستيها، در ادامه، راهكارهايي با عنوان كلي «بايستههاي اساسي پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي» ارائه ميشود. اين راهكارها، شامل تفكيك مراحل منطقي اسلامي كردن تعليم و تربيت اسلامي مدل زير و اصولي است كه در هر مرحله بايد مورد نظر قرار گيرد:
بررسي امكان اسلامي كردن تعليم و تربيت
به طريق استدلالي
ارائه تعليم و تربيت اسلامي با مراجعه نقد، اصلاح و تكميل
به متون ديني
اجرا و پياده كردن
بر اساس اين پيشنهاد، تعليم و تربيت اسلامي فرآيندي مستمر است كه از بحث استدلالي درباره امكان اسلامي شدنِ مقوله هاي مختلف تربيتي شروع ميشود و با نظريهپردازي و اجراي نظريهها در مرحله عمل، نقد، اصلاح و تكميل ميشود و حركت رشد يابنده و رو به كمال خود را ادامه ميدهد.
مفهوم تعليم و تربيت اسلامي
منظور از تعليم و تربيت اسلامي، تنها آموزشي منظم و برنامهريزي شده براي دستيابي فرد به باور وجود خدا و التزام عملي به احكام نيست. تعليم و تربيت اسلامي، مجموعهاي از دانشهاي تربيتي (فلسفه تربيتي، برنامهريزي درسي، روش تدريس و سرفصلهاي ديگر درسي) است كه با هم هماهنگند و سازمانها و مؤسسات با سامان دادن به برنامههاي خرد و كلان تربيتيِ متناسب با معرفت تربيتي، ميتوانند نيازهاي حال و آينده جامعه را در مواجهه با عوامل تهديدكننده، برآورده سازند. به بيان روشنتر، تعليم و تربيت اسلامي، مجموعهاي از انديشههاي تربيتي و سازوكارهاي تحقق آن است كه هدف آن، برآوردن نيازهاي مادي، تمدني و معنوي فرد و جامعه است.
بر اين اساس، دو كاركرد از تعليم و تربيت اسلامي مورد انتظار است: يكي كاركرد محدود (ايجاد باور به وجود خدا و التزام عملي به احكام) و ديگري كاركرد نظامهاي جديد تربيتي.
پيشفرض بحث
بررسي و پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي به اين معنا، بر اين پيشفرض استوار است كه ميتوان از دين اسلام انتظار داشت دانش و نظام تربيتي و سازوكارهاي تحقق آن را ارائه كند؛ دانش و نظامي كه از متون اسلامي (قرآن و سنت) يا معارف مبتني بر آن به دست ميآيد و با ديگر نظامها و دانشهاي تربيتي متفاوت است و حتي بر آنها برتري دارد. اگر انتظار برآوردن اين نياز، خارج از قلمرو دين دانسته شود، چنانكه برخي قائل به اين مسألهاند، به صورت طبيعي، بحث از مراحل آن و اسلامي سازي تعليم و تربيت بيمعنا خواهد بود.
پيشينه
روش متفكران مسلمان در عرضه تعليم و تربيت اسلامي، چه در گذشته و قبل از آشنايي با معارف تربيتي جديد و چه بعد از آن، روش فقهي (اجتهادي يا اخباريگري) با تسامح در ادلّه سنن بوده است. در واقع، بين گذشته و حال، از جهت روشي تفاوت چنداني مشاهده نميشود و آنچه تعليم و تربيت اسلامي امروز را از گذشته جدا كرده است، طرح مسائل تربيتي در قالبهاي جديد و با توجه به موضوعات تازه است.
البته در زمينه اسلامي كردن معرفت2 به صورت عام و برخي دانشها مثل اقتصاد به صورت خاص، روشهاي متفاوتي نسبت به گذشته مطرح شده است. مركز جهاني انديشه اسلامي (المعهد العالمي للفكر الاسلامي) اساسا در جستجوي روششناسي اسلامي كردن معرفت است و صاحبنظران وابسته به آن، تاكنون اصول و مراحل مختلفي را براي اين كار برشمردهاند. «طه جابر العلواني» كه مسؤوليت اين مركز را به عهده دارد، اصول زير را براي اسلامي كردن معرفت لازم ميداند:
1. بناي نظام معرفتي نوين 2. تجديد بناي روششناسي معرفت قرآني 3. گزينش روش بهرهگيري از قرآن به مثابه منبع تفكر، معرفت و تمدن 4. گزينش روش بهرهگيري از سنت نبوي به مثابه تفكر، معرفت و تمدن 5. گزينش روش بهرهگيري از ميراث اسلامي براي عبور از مراحل تقليد كور و ايستايي معرفت 6. گزينش روش بهرهگيري از ميراث انساني معاصر براي همراهي كردن با انديشه و تمدن انساني و پشت سرگذاشتن بحرانها و مشكلات آن (العلواني، اصلاح تفكر اسلامي، ص32).
متفكران ديگري مثل «اسماعيل الفاروقي»، دوازده مرحله را براي اسلامي كردن معرفت بر ميشمارند (كافي، باورهاي علم ديني، ص 58)، شهيد صدر(ره) نيز روشي ابتكاري در كشف نظام اقتصادي اسلام مطرح كرده است كه از آن ميتوان براي كشف نظام تربيتي اسلام الگوبرداري كرد (صدر، اقتصادنا، ص 368ـ371).
به هرحال، در اين زمينه، هنوز توافقي بين صاحبنظران پديد نيامده است و ما در اينجا با نظر به مباحثي كه مركز جهاني انديشه اسلامي مطرح كرده و كمتر در كشور ما مورد توجه قرار گرفته است و نيز فضاي فكري جامعه علمي كشور و آگاهي از اينكه تعليم و تربيت، علمي كاربردي است و حتي بحث نظري هم با هدفِ دستيابي به توصيههاي عملي صورت ميپذيرد، مراحل اساسي پژوهش را با هدفِ رسيدن به دانش و نظام تربيتي اسلام توضيح ميدهيم، البته بايد اعتراف كرد كه اين نوشته، تنها شروعي براي طرح سؤال و گشودن راه براي تأمل و بررسي بيشتر در اين زمينه است و بر پويندگان بعدي اين مسير است كه با تحقيق، پژوهش و موشكافي، روششناسي پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي را جاني تازه بخشند و پژوهشهاي تربيتي را از سطحينگري و سادهانگارياي كه امروزه به آن دچار است نجات داده و عميق و متقن سازند.
مراحل منطقي پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي
مراحل و نكاتي كه رعايت آن در هر مرحله براي پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي ضروري به نظر ميرسد عبارتند از:
1. تعريف دين اسلام و تبيين قلمرو آن
به نظر ميرسد در پاسخ به اين پرسش كه محققان اسلامي براي ورود به بحثِ رابطه اسلام و تعليم و تربيت و حتي علوم ديگر، بايد بحث را از كجا شروع كنند، نخستين گام، مشخص كردن مفهوم اسلام و قلمرو آن است. مفهوم و قلمرو دين، به صورت عام و دين اسلام بهصورت خاص،بهروشهاي گوناگوني بهوسيله صاحبنظرانتعريف شده است. برخي دين را چنان تعريف كردهاند كه در قلمرو مسائل اجتماعي و دانشها، حوزهاي بسيار محدود دارد. در اين ديدگاه، دين براي سعادت معنوي و بيان رابطه انسان و خدا و مسائلي كه فهم آنها ازمحدوده تجربه بشري بيرون است، مثل مسأله معاد، آمده است.
در مقابل، گروهي ديگر قلمرو بسيار گستردهاي را براي دين تعريف ميكنند. به نظر اين گروه، دين از سويي همه نيازهاي ثابت و متغير فردي و اجتماعي را برآورده ميسازد و از سوي ديگر، تفسير و تبيين همه علوم، اعم از فلسفي، تجربي ـ طبيعي و تجربي ـ انساني را به عهده دارد. بين اين دو نظريه، يعني اقلّي و اكثري، طيف گستردهاي از نظريهها وجود دارد كه برخي به اقلّي و برخي به اكثري نزديك ميشود.
اين ديدگاهها، وقتي در ارتباط با تعليم و تربيت ملاحظه شوند، به صورت طبيعي، در تفسير و توضيح دو مؤلفه اساسي تعليم و تربيت، يعني مفهوم و قلمرو آن مؤثر خواهند بود؛ چرا كه مفهوم و قلمرو تربيت اسلامي، تابع رويكرد به مفهوم و قلمرو اسلام است و به ميزاني كه قلمرو اسلام گسترده يا محدود شود، قلمرو تعليم و تربيت نيز گسترده يا محدود ميشود.
بنابراين لازم است محققان، در اولين مرحله، برداشت و تفسير خود را از اسلام به عنوان زيربناييترين مسأله براي ورود در پژوهش مشخص كنند. براي اينكه اين نكته بيشتر روشن شود، نمونههايي ذكر ميشود تا مشخص شود آيا بررسي و پاسخ به اين مسائل وظيفه دين است و جايگاه بحث درباره آنها در تعليم و تربيت اسلامي است يا نه؟
براي مثال مواردي از قبيل ساختار و وظايف نظام آموزش و پرورش يا آموزش عالي در ايران، مفهومِ ساختار و كاركرد دانشگاه اسلامي، تهيه و تدوين برنامههاي پنجساله يا دهساله، برنامه درسي دانشگاهها، ارزشهاي اجتماعي كه در مدارس بايد آموزش داده شود، اهداف تربيت اخلاقي، ديني، اجتماعي و... شيوههاي تربيت اخلاقي، عقلي، اجتماعي، سياسي و...، جواز يا عدم جواز آموزش جنسي در مدارس و... ، نمونههايي هستند كه بهطور قطع، خوانندگان به يكسان درباره اسلامي شدن آنها داوري نميكنند. اينكه انتظار داشته باشيم اسلام پاسخ همه اين پرسشها را مشخص كند، يا قائل به تفكيك شويم و برخي را از قلمرو آن خارج كنيم، بستگي كامل به تفسير و برداشت ما از اسلام دارد.
2. شناخت تخصصي تعليم و تربيت جديد و تعليم و تربيت اسلامي
پژوهشگري كه درباره وضعيت حال و آينده تعليم و تربيت مسلمانان و كشورهاي مسلمان پژوهش ميكند و در مقام ارائه جايگزيني براي تعليم و تربيت جديد است، ناگزير بايد تعليم و تربيت جديد و تاريخ تعليم و تربيت اسلامي را به صورت تخصصي بشناسد. شناخت تخصصي تعليم و تربيت، سه مرحله دارد:
مرحله اول، داشتن تصور تاريخي از اين علم است، به اين معنا كه فرد، چگونگي پيدايش اين علم و گسترش آن را بداند و متذكّر شود كه علم تربيتي جديد و مؤسسات تربيتي، به خاطر اهداف خاصي پديد آمد و به خاطر نيازهاي خاصي نيز بر مسائل آنها افزوده و يا برخي مسائل از قلمرو آنها خارج شد. الگوگيري برخي از مسلمانان بدون داشتن اين آشنايي، آنها را در راهي گرفتار ميكند كه برخي از آنان در مواجهه اوليه با غرب به آن گرفتار شدند. آنها از تعليم و تربيت جديد، الگوبرداري كردند و حتي از آيات و روايات نيز در اثبات اين ادعا كه همين چيزها در اسلام وجود دارد، كمك گرفتند.
مرحله دوم، شناخت وضعيت كنوني تعليم و تربيت جديد و چالشهاي عمدهاي است كه تعليم و تربيت با آن مواجه است و مرحله سوم، آشنايي با روششناسي اين علم است. ضرورت آشنايي با وضعيت و روششناسي اين علم، براي پژوهشگر بديهي است؛ چرا كه بدون آشنايي با آنها، نميتواند جايگزين و بديل آنها را ارائه كند.
اگر بنا شود آموزش و پرورش آنچه را با عنوان تربيت اجتماعي، سياسي، خانوادگي يا روش تدريس از ديدگاه اسلام عرضه شده، به جاي معادل آن در تعليم و تربيت جديد به كار بندد، در نگاه نخست متوجه ميشود كه اولاً اينها دو معناي متفاوت را قصد كردهاند و فقط در لفظ مشتركاند و ثانيا يكي كاملاً جنبه كاربردي دارد و ديگري داراي اين ويژگي نيست. اگر ادعاي پژوهشگري اين باشد كه مثلاً تربيت اجتماعياي به عنوان معادل و بديل ارائه ميكند كه وجه اسلامي آن برتر است، بايد دقيقا كاركرد آن را به وجه مطلوبتري داشته باشد. متأسفانه پژوهشها و كتابهاي منتشر شده در زمينه تعليم و تربيت جديد، بيشتر به وسيله غيرمتخصصان نوشته شده و حاوي كليات و اخلاقيات است و نميتوان آن را به عنوان جايگزين پذيرفت.
3. تفكيك مسايل ديني شدني از ديني ناشدني در قلمرو تعليم و تربيت
در اين مرحله با نظر به پيشفرضها، اهداف، روششناسي و مسايل تعليم و تربيت، كه در مجموع، ساختار دانش تعليم و تربيت را تشكيل ميدهد و نيز با نظر به رسالت، هدف و مسائل درونمرزي اسلام، قلمرو مشترك اسلام و تعليم و تربيت و قلمرو ويژه هريك مشخص ميشود. در اين مقايسه، چند فرض متصور است: فرض نخست اين است كه اسلام و تعليم و تربيت، با هم مباينت كامل داشته باشند و هيچ نقطه مشتركي بين آنها وجود نداشته باشد؛ فرض دوم اين است كه هر يك قلمرو خاصي دارند، ولي در عين حال قلمرو مشترك نيز وجود دارد؛ فرض سوم اين است كه قلمرو تعليم و تربيت، بخشي از قلمرو دين است و فرض چهارم عكس فرض سوم است، يعني قلمرو دين بخشي از قلمرو تعليم و تربيت است.
ديدگاههايي كه محقق در دو مرحله قبل، درباره اسلام و تعليم و تربيت اختيار ميكند، نقشي اساسي درباره گزينش يكي از فرضهاي بالا را دارد.
اگر كسي درباره قلمرو دين به اين نظريه معتقد شود كه دين اولاً براي بيان مسائل مربوط به هدايت انسان آمده و آن هم نه همه مسائل، بلكه مسائلي كه بيان آنها از غير طريق وحي ممكن نيست، يا عقل دير به آنها ميرسد و انسان عموما از آن غافل ميماند، بهطور منطقي، قلمرو مشترك اسلام و تعليم و تربيت را محدود به مسائلي كرده است كه در هدايت انسان مؤثر و در تعليم و تربيت هم مطرح است؛ اما مسائل فراوان ديگري را كه در تعليم و تربيت مطرح است و چندان تأثير مستقيمي در هدايت ندارد، از قلمرو تعليم و تربيت اسلامي خارج كرده است.
در اين مرحله، بايد به دو نكته اساسي توجه شود:
نخست اينكه نتيجه اين ديدگاه، چيزي بيش از اين نيست كه مثلاً پژوهشگر متوجه ميشود اهداف و شيوههاي تربيت ديني يا اخلاقي و يا اجتماعي، در دين آمده است و وظيفه دين بيان آنهاست؛ ولي اينكه كمّ و كيف آن چگونه است، به هيچوجه معلوم نميشود. در واقع، او به روش استدلالي و يا برهاني اثبات كرده است كه بيان چه مسائلي وظيفه دين است؛ بنابراين نبايد كار را خاتمه يافته تلقي كند.
نكته دوم و مهمتر، اين است كه مفهوم اسلامي شدن بايد دقيقا مشخص شده باشد. اسلامي شدن، گاه به اين معناست كه معرفت مورد نظر، در متون ديني مطرح شده باشد و گاه به اين معنا كه بر مبناي دين و به تناسب معرفتهاي اسلامي توليد شود. فرض سوم تركيب بين اين دو فرض است؛ يعني بخشي راسا در دين مطرح شده باشد و بخشي بر مبناي دين توليد شود. در موردِ فرض دوم و سوم نيز طيف گستردهاي از ديدگاهها وجود دارد و اگر پژوهشگر دقيقا معناي مورد نظر را مشخص نكرده باشد، دچار سرگرداني خواهد شد.
نتيجهاي كه از اين مرحله به دست ميآيد، اين است كه ميتوان مسائل تربيتي را دستهبندي كرد. دستهاي از مسائل بهطور قطع، ديني شدني است و ميتوان آنها را از متون ديني يا بر مبناي دين به دست آورد و دستهاي بهطور قطع ديني ناشدني است؛ درباره دستهاي نيز ترديد وجود دارد.
4. مراجعه تفصيلي به متون ديني جهت استخراج، گردآوري، دستهبندي و درنهايت نظريهپردازي درباره مقولههاي مختلف تربيتي
در اثبات يا نفي اسلامي شدن يك مسأله، خواه تربيتي و خواه غير آن، به دو صورت ميتوان عمل كرد. صورت اول، اين است كه بدون مراجعه تفصيلي به دين، بر ديني شدن يا ناشدن يك مسأله معين استدلال كنيم و اين استدلال نيز از سويي مبتني بر برداشت ما از مفهوم و قلمرو دين و از سوي ديگر مبتني بر مفهوم و قلمرو تعليم و تربيت و مقايسه آنها با هم است. به عنوان نمونه، استدلال كنيم مسألهاي مانند ساختار و وظايف آموزش و پرورش، در يك كشور خاص مثل ايران، در يك زمان خاص، به خاطر عصري بودن آن به عهده عقل بشري واگذار شده است، ولي تعيين اهداف و شيوههاي تربيت اخلاقي يا جواز يا عدم جواز آموزش جنسي، بهطور كامل يا لااقل بخشي از آن، به عهده دين گذاشته شده است.
بحث با تكيه بر كلام ديني، مراجعه تفصيلي به متون ديني با هدف استخراج، گردآوري، ساماندهي و نظريهپردازي و ارائه، چيزي است كه در مقام نظر و استدلال، عرضه آن را وظيفه دين دانستهايم. مرحله سوم كه پيش از اين در مورد آن بحث شد، ناظر به اثبات يا نفيِ نظري بود و مرحله چهارم كه هماكنون مورد بحث ماست، ناظر به اثبات يا نفي عملي است.
پژوهشگر در اين مرحله براي يافتن پاسخِ پرسشهاي خود به سراغ متون ديني ميرود، ولي چنين نيست كه متون ديني مقصود خود را به راحتي در اختيار پژوهشگر گذارد. پژوهشگر بايد قبلاً پيشنيازهاي خاصي را گذرانده باشد تا به درك مقصود ديني نايل شود. اين پيشنيازها، به چند دسته تقسيم ميشود:
دسته اول مجموعه علومي است كه استناد قرآن به خداوند و استناد سنت به پيامبر و ائمه عليهمالسلام را اثبات ميكند. چنين نيست كه بتوان هر چه در كتب روايي آمده است، جزئي از اسلام حساب كرد؛ به ويژه اينكه ميدانيم برخي از اينها جعلي است. البته در مورد استناد آيات قرآن به خداوند و اينكه الفاظ قرآن به همين صورت موجود از پيامبر(ص) صادر شده، اختلاف قابل توجهي وجود ندارد؛ به خلاف استناد روايات به پيامبر و ائمه عليهمالسلام، كه اختلاف، فراوان است. در اين زمينه، علم رجال و علم حديث، به عنوان دو علمي كه سابقه طولاني دارند و روششناسي علوم تاريخي كه در دوره اخير پديد آمده است، به پژوهشگر در اثبات لفظ و قالب اسلام ياري ميرسانند.
دسته دوم، علومي است كه به فهم محتواي دين نظر دارد.3 اين علوم بعد از اثبات صدور لفظ روايت يا آيه از پيامبر و ائمه عليهمالسلام، اصول و موازين درك صحيح محتوا و متن را در اختيار پژوهشگر ميگذارد. علم صرف، لغت، نحو، علوم بلاغي، تفسير و از علوم جديد، علم معناشناسي در اين دسته قرار ميگيرند.
بنابراين، پژوهشگر در اين مرحله بايد دو كار انجام دهد: ابتدا بايد اثبات كند كه آيه و روايت مورد بحث، از پيامبر و ائمه عليهمالسلام صادر شده است و بعد مطمئن شود كه تفسير و برداشت او، بر طبق اصول و با رعايت موازين درك متون ديني انجام گرفته است. به تعبير رساتر، پژوهشگر بايد از روش اجتهادي مرسوم و علوم جديد مثل روششناسي تاريخي و علم معناشناسي استفاده كند تا مطمئن شود به مراد جدّي متون ديني دست يافته است.
در اينجا نبايد توهّم شود كه ما فهم متون ديني را در انحصار گروه خاصي قرار دادهايم. خداوند، پيامبر و ائمه عليهمالسلام، فهم متون ديني را در انحصار گروه خاصي قرار ندادهاند؛ ولي اين مطلب، به اين معنا نيست كه هر فرد و گروهي، بدون رعايت شرايط و اصول پذيرفته شده، به تفسير متون ديني بپردازد و آن را به عنوان قرائت يا رويكردي تازه مطرح كند.
رعايت اصول و شرايط خاص، اختصاص به متون ديني ندارد؛ بلكه درك هر متني، قواعد و اصول خاص خود را دارد كه اگر مراعات نشود، درك و استنباط آن متن نيز اعتبار خود را نزد متخصصان از دست ميدهد.
دسته سوم، مجموعه مسائلي است كه بعد از فراغ از لفظ و قالب دين و محتواي آن، نظم، دقت و تأمل پژوهشگر را در دستيابي به ديدگاههاي ديني در زمينه علوم انساني بالا ميبرد و شايد عنوان «روشهاي بهرهبرداري از متون ديني در علوم انساني» براي اين مسائل مناسب باشد. در ذيل اين عنوان، مباحث زير مطرح ميشود: اصولي كه بايد در معادليابي مفاهيم ديني براي مفاهيم علمي لحاظ شود، نكاتي كه در مرحله جمعآوري گزارههاي ديني مراعات شود، اموري كه در مرحله استنباط و نظريهپردازي و در نهايت شيوه تدوين و نگارش و عرضه معارف ديني بايد مورد نظر قرار گيرد.
توضيح اينكه، آنچه تاكنون بيان كرديم، مربوط به فهم درست قالب و محتواي دين بود و اشارهاي به چگونگي استفاده از متون ديني در علوم انساني و از جمله تعليم و تربيت نداشت. علوم انساني و از جمله تعليم و تربيت، داراي مفاهيم و ادبيات ويژهاي براي بيان مقاصد خويش است؛ بويژه اينكه بخش عمدهاي از اين مفاهيم و ادبيات، سابقه چنداني ندارد. ريختن مفاهيم ديني در قالبهاي جديد، مستلزم انجام فعاليتهاي منظم و مدوّن است تا اعتماد عمومي نسبت به نتايج به دست آمده افزايش يابد.
متأسفانه تاكنون در اين باره جزوه يا كتابي كه راهنماي كار محققان باشد تدوين نشده و محققان بر اساس ذوق و سليقه خود عمل كردهاند و اين امر موجب خلطها و اشتباههاي فراواني شده است.
در اينجا به چند مسأله مهم در اين زمينه اشاره ميشود:
الف. دقت در انتخاب الفاظ و واژههاي ديني كه به عنوان معادل مفهوم علمي به كار گرفته ميشود.
در پژوهش ديني در زمينه علوم انساني، دو دسته مفاهيم به كار ميرود: الفاظ و مفاهيم علمي و الفاظ و مفاهيم ديني. مفاهيم علمي تا حدودي در علوم مربوط به خود تعريف شده است و در مورد آنها توافق وجود دارد، ولي انتخاب مفاهيم ديني بر عهده پژوهشگر است و از آنجا كه پژوهش در اين زمينهها سابقه چنداني ندارد و به علاوه پژوهشگران معمولاً با عجله اين مفاهيم و الفاظ را برميگزينند و دقت لازم را به كار نميگيرند، احتمال لغزش، زياد ميشود.
بنابراين لازم است اولاً درباره الفاظ و مفاهيم ديني غور و بررسي شود و با مراجعه به كتب لغت و تفسير، به طور دقيق معناي آنها روشن شود و اگر لفظ بهكار رفته بيش از يكي است، رابطه آنها بررسي شود و جامعترين و نزديكترين معنا به مفهوم علمي انتخاب شود. همچنين نبايد از اين نكته غفلت كرد كه چه بسا در متون ديني، الفاظ و عناويني وجود دارد كه با تسلط بر قرآن و سنت به دست ميآيد و بنابراين، براي پژوهشگري كه چنين ويژگياي را ندارد، مشورت با متخصصان ضرورت مييابد. به علاوه از آنجا كه در اكثر موارد، بين مفاهيم ديني و علمي از جهت بار معنايي تفاوت وجود دارد، برجسته كردن اين تفاوت و توجه به آن در مراحل مختلف پژوهش ضروري است.
ب. جمعآوري و استخراج گزارههاي ديني. در اين مرحله، نگاه پژوهشگر نبايد تنها در جستجوي دلالت مطابقي و صريح باشد، بلكه بايد ملاحظه دلالتهاي التزامي، اقتضايي و... ، و نيز انتقال از مصاديق به مفاهيم و تحليلِ دستور كارها و ارزشها نيز به منظور دستيابي به لوازم توصيفي و هستيشناسانه مورد توجه باشد.
ج. مجموعه نكاتي كه در مرحله استنباط و نظريهپردازي، پژوهشگر را در دستيابي به نتايج مطمئنتر راهنمايي ميكند. به سه نكته از اين نكات اشاره ميشود:
1. پژوهشگر نبايد با ملاحظه يك آيه يا روايت، در پي اثبات ديدگاه دين در آن زمينه برآيد ـ چنانكه امروزه بسيار شايع است ـ بلكه ضروري است يك بار مجموعه آيات و روايات ديده شود و پس از اطمينان نسبي از اينكه همه گزارههاي مربوط به موضوعِ مورد بحث گردآوري شده است، با تحليل، تقسيمبندي، و جمع دلالي در صورت تعارض، نظريهاي را اثبات كند و به دين نسبت دهد.
2. در اثبات احكام تكليفي و اثبات قضاياي توصيفي و هستيشناسانه به تفاوت روشي توجه شود؛ روش اجتهادي مرسوم براي كشف تكاليف كه در آنها ادلّه ظنّي كفايت ميكند، كافي است، ولي براي كشف «هستها» دليلي بر كفايت ادلّه ظنّي نداريم و بنابراين روش كشف و اثبات آنها تا حدّي متفاوت است.
3. براي توضيح مسائل مختلفي كه در قلمرو يك علم است، تلاشهاي انجام گرفته براي دستيابي به نظريه، به صورت غالب، سيري از مسائل كلي هستيشناسانه و ديني را نشان ميدهد. حاصل كار و تلاش نيز اين است كه برخي محورهاي كلي مورد نظر دين در قلمرو يك علم، مثل تعليم و تربيت يا مديريت معلوم ميشود، ولي نظريهاي دقيق و كاربردي كه بتوان آن را به عنوان نظريهاي رقيب مطرح كرد به دست نميآيد. به نظر ميرسد اگر قرار باشد در قلمرو يك علم به نظريهاي برسيم، ابتدا بايد ديدگاه دين را در مورد موضوع و مسايل جزيي آن به دست آوريم و آنگاه با كنار هم گذاشتن و كشف ارتباط آنها، احتمالاً به نظريهاي كلان در باره آن علم دست يابيم.
به عنوان مثال، در تعليم و تربيت، پژوهشگر نبايد ابتدا به سراغ كشف نظام تربيتي اسلام يا محورهاي خيلي كلي برود. او بايد مسائل جزئي مثل تربيت اخلاقي يا اجتماعي و حتي عبادي يا اهداف و روشها را در يكي از عرصههاي مذكور روشن كند و بالاتر اينكه به يك پژوهش اكتفا نكند، بلكه پژوهشهاي متعدد در يك زمينه انجام دهد و آنگاه با توجه به مجموعه آنها، نظريهاي ديني عرضه كند.
به هرحال در صورتي ميتوان در علوم كاربردي مثل تعليم و تربيت و مديريت، ادعاي دستيابي به نظامي تربيتي يا مديريتي را پذيرفت كه آن نظام داراي ويژگيهاي زير باشد:
ــ در عمل از سرعت و دقت لازم برخوردار باشد؛
ــ توان مقابله با مسائل مستحدثه را داشته باشد؛
ــ اهداف آن براي مخاطب محسوس و ملموس باشد؛
ــ معيارهايي براي رفع ترديد در مقام عمل بيان كند؛
ــ رجحان خود بر نظامهاي ديگر را به وجهي از وجوه اثبات كند.
در پايان ذكر اين نكته لازم است كه در اين بحث، به تمام پيشنيازها و از جمله دو مبحث مهم زبان دين و روش شناخت آن و تمام روشهاي بهرهبرداري از متون ديني در هنگام مراجعه تفصيلي اشاره نشده است؛ زيرا اين موضوع، خود بحثي مستقل را ميطلبد كه از مجال اين نوشته مختصر بيرون است.
5. مقايسه بين نتايج پژوهش با دانش تربيتي جديد
اين مرحله با هدف دستيابي به ارتقاي كيفي پژوهش و مشخص كردن جايگاه پژوهشِ تربيت اسلامي انجام ميشود. همانطور كه قبلاً اشاره شد، صاحبنظران به جايگاه تعليم و تربيت اسلامي در مقايسه با تعليم و تربيت جديد، با نوعي ترديد مينگرند. تعليم و تربيت جديد، هم در مقام مباحث نظري و دانشگاهي و هم به اعتبار نتايج كاربردي مشخص، جايگاه شايستهاي در قلمرو علوم و نزد صاحبنظران پيدا كرده است؛ اما جايگاه تعليم و تربيت اسلامي، هم از جهت نظري و هم از لحاظ عملي، سؤال برانگيز شده و حتي به نظر عدهاي، وجود چيزي به نام تعليم و تربيت اسلامي، صرف يك ادعاست.
چنين رويكردي از آنجا ناشي شده است كه تعليم و تربيت اسلامي به هيچ وجه نتوانسته است خود را حتي در يكي از عرصههاي تربيتي به عنوان بديلِ برترِ تعليم و تربيت جديد مطرح كند. تنها در دانشگاهها به صورت يك درس دو واحدي و بدون پشتوانه قوي نظري ظاهر شده است و در عمل هم، انتظار مجريان و مربياني را كه با مسائل آموزشي و تربيتي در ارتباطند، برآورده نكرده است. بنابراين اگر در پژوهشها، چنين رويكردي پيدا شود و هر پژوهشگري نتايج نظري و كاربردي پژوهش خود را در مقايسه با تعليم و تربيت مشخص كند، اولاً زمينه قضاوت و داوري درباره جايگاه آن را فراهم كرده است و ثانيا پژوهشها به جاي اينكه مصرف كتابخانهاي و صورت مجموعهاي از ادعاها را داشته باشد، به سمت برآوردن نيازهاي تربيتيِ نظري و كاربرديِ واقعي سوق داده ميشود.
تعليم و تربيت جديد، به تبعِ ماهيت سكولاريستي آن، وظيفه خود را انتقال مهارتها و تخصصها و برآوردن نيازهاي مادي و تمدني جامعه ميداند و پرورش معنوي انسانها و تأمين سعادت اخروي را از حيطه وظايف خود خارج كرده است. از سوي ديگر، مدعي تعليم و تربيت اسلامي، بين اين دو نياز تفكيك قائل نميشود و برآوردن هر دو را با اولويت تربيت معنوي، وظيفه خود ميشمارد. اين ادعا، لوازمي دارد؛ از جمله اينكه دانشها و مؤسساتي بنا نهد كه هر دو كاركرد را به وجه برتر داشته باشد و اگر پژوهشها به اين نتيجه منجر نشود، طبيعي است كه اصل وجود آن يا برتر بودن آن، مورد ترديد و انكار قرار ميگيرد.
به هرحال محققان تربيت اسلامي راهي سخت دشوار و پرپيچ و خم را پيش رو دارند و تا پژوهشهاي آنها منتهي به كار آمدي در مقام عمل نشود، نميتوان ادعاي آنها را پذيرفت. مهم اين است كه نميتوان چرخ حركتِ نظام فعلي آموزش و پرورش را متوقف كرد تا نظامي جايگزين طراحي شود. از طرف ديگر نيز هر آنچه طراحي ميشود اگر در مرحله عمل، ضعفها و كاستيهاي آن برطرف نشود، قابل اجرا نخواهد بود؛ بنابراين پيشنهاد ميشود ضمن حمايت از محققان تربيت اسلامي، مدارس و مؤسساتي براي تجربه نظريهها در اختيار آنها گذاشته شود، تا به تدريج آنچه در مرحله تجربه، توفيق خود را نشان ميدهد، وارد نظام آموزش و پرورش كنند و در بلند مدت، برنامهها و ساختار و كاركرد آن را متناسب با ديدگاههاي اسلامي سامان دهند.
6. مرحله نقد، اصلاح و تكميل
اگر فرض كنيم مراحل قبلي با موفقيت طي شده و فرضيه تعليم و تربيت اسلامي به نظريه تبديل شده باشد و نظريات هم در عمل كارآمدي خود را نشان داده باشند، آيا بايد كار پژوهش را خاتمه يافته تلقي كرد؟
پاسخ اين پرسش، به نوع نگاه ما به مسأله بستگي دارد. اگر از اين ديد نگاه كنيم كه دين اسلام و آموزههاي ديني ثابت است، نتيجه ميگيريم كه نظريات تربيتي اسلام دچار دگرگوني نميشود؛ اما اگر از اين ديد بنگريم كه نظريات تربيتي، راهنماي مربي در عمل تربيتي است و عمل تربيتي نيز با زمان و مكان در پيوند است و شرايط زماني و مكاني ثابت نيست و تغيير مييابد، نتيجه ميگيريم كه نظريات تربيتي دائما نياز به بازسازي و اصلاح دارند.
در داوري ميان اين دو وجه، ميتوان گفت ثابتات ديني تنها برخي محورهاي كلي است، ولي نظريهپردازي و تعيين برنامه و ساختار در تعليم و تربيت، با توجه به محورهاي كلي و ثابت و منطقةالفراغ و نيز شرايط زماني و مكاني، امري مستمر است. حتي ميتوان ادعا كرد كه خودِ محورهاي كلي نيز افزايش و كاهش مييابد. وقتي نيازها دگرگون ميشود يا زاويه ديد محققان تغيير ميكند، متناسب با آنها، برخي آموزهها كه كمتر مورد توجه بوده يا اصلاً مورد توجه نبوده است، برجسته ميشود و از آنها بهرههايي گرفته ميشود كه سابقه نداشته است. از سوي ديگر توجه به برخي آموزهها كمرنگ ميشود و آنها غير مهم تلقي ميشوند. بنابراين، اين ادعا قرين صحت است كه نظريات تربيتي اسلام، يك وجه نسبتا ثابت دارد و يك وجه رو به كمال و رشد يابنده، كه متناسب با زمان و مكان سامان داده ميشود. بنابراين كار پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي امري مستمر و دائمي است.
نتيجهگيري
تغيير وضعيت نابسامان كنوني پژوهشها در تعليم و تربيت اسلامي و انداختن آن در مسيري رو به كمال و رشد يابنده، مستلزم نگاهي جامع به مسير حركت و تعيين مراحل مختلف آن و ويژگيهايي است كه در هر مرحله بايد لحاظ شود. پژوهش در تعليم و تربيت اسلامي، داراي مراحلي است كه بين آنها نظم منطقي وجود دارد و ورود به هر مرحله، بدون توجه تفصيلي به مرحله قبل، ضعف و نقصان آن مرحله را سبب ميشود. به علاوه ورود در هر مرحله بدون آگاهي از مجموعهاي از مسائل كه برخي ماهيتِ شناختي و برخي ماهيتِ روشي دارند، ثمربخش نيست. بررسي امكان تعليم و تربيت اسلامي، به طريق استدلالي، روشن بينيهاي خاصي را براي پژوهشگر در مرحله بعدي، (مراجعه تفصيلي به متون ديني) فراهم ميكند. مراجعه تفصيلي به متون ديني و تأمين پشتوانه نظريِ قوي، مقدمه واجب و ضروري ورود به مرحله عمل است. نقد و اصلاح يك نظريه، قبل از مرحله عمل ممكن است؛ ولي در نظريات تربيتي، كه راهنماي عمل تربيتي هستند، بعد از عمل، عرصههاي قوت و ضعف بهتر ظاهر ميشوند. بنابراين ساماندهي تعليم و تربيت اسلامي و رساندن آن به جايگاهي شايسته، مستلزم نوعي جامعنگري و در اختيار داشتن امكانات و لوازم اجرايي است كه بدون التزام به آنها، وضعيت آشفته و نابسامان آن را استمرار خواهد داد.
پيشنهادها
1 ـ به مراكز آموزشي و متوليان آموزش و پرورش توصيه ميشود بدون شتابزدگي و با جذب نيروهاي متخصص و فرهيخته و حتي تربيت نيرو، مجموعهاي از پژوهشهاي منظم و منطقي را كه همه مراحل مذكور در مقاله را پوشش دهد، ساماندهي كنند و از اقدامات بدون پشتوانه نظري قوي اجتناب ورزند. به علاوه از نقد، اصلاح و تكميل فرضيههايي كه صورت عملي به خود ميگيرد، غفلت نورزند.
2 ـ به محققان تربيت اسلامي پيشنهاد ميشود با توجه به دشواريهاي پژوهش در زمينه تعليم و تربيت اسلامي و رسالت بزرگ آنها در هدايت آموزش و پرورش جامعه اسلامي، از كارهاي پراكنده و سطحي پرهيز كنند و با تشكيل انجمنهاي علمي و همكاري نزديك با مجريان آموزش و پرورش، ادعاهاي خود را عينيت بخشند و آموزش و پرورشي را كه دو كاركرد (تأمين نيازهاي معنوي و مادي و تمدني) را توأمان داراست، ارائه كنند.
ـ الكيلاني، ماجد عرسان، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، مجله اسلامية المعرفه، ش 20.
ـ سحاقة، حسن، تعليمالدين الاسلامي بين النظرية و التطبيق، قاهره: مكتبة الدار العربية للكتاب، 1998.
ـ ملكيان، مصطفي، پيشفرضهاي بازسازي علوم انساني در پرتو ديدگاههاي اسلام، كتاب حوزه و دانشگاه، شماره چهارم(منتشر نشده).
ـ العزيزي، عزت، التحديات التي تواجه تكوين الشخصية الاسلامية، مؤتمر التربوي، تحرير: فتحي حسن ملكاوي، عمان: جمعية الدراسات و البحوث الاسلاميه، 1991.
ـ العلواني، طه جابر، اصلاح تفكر اسلامي، ترجمه: محمود شمس، چاپ اول، تهران: نشر قطره، 1377.
ـ حداد عادل، غلامعلي، مشكلات آموزش درس ديني در آموزش و پرورش، مجله رشد آموزش معارف اسلامي، سال اول، شمارههاي 1ـ3.
ـ صدر، محمدباقر، اقتصادنا، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1411ق / 1997م.
1 عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه
2. Islamization of knowledge
3. در خصوص آگاهي از اين نوع تقسيمبندي ر.ك. ملكيان، مصطفي، پيشفرضهاي بازسازي علوم انساني در پرتو ديدگاههاي اسلام. >
محمود نوذري
منبع : پایگاه تبیان