« قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ؛ [1]
بگو اجر و پاداشي ـ دوست داشتن اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ـ كه از شما خواستم، به سود شما است».
دوستاري امام ـ عليه السّلام ـ
شناخت پيشوايان ديني نخستين گام به سوي سرزمين شايستگي است و يادآور شديم كه اسلام، شناخت رهبر و امام را مسؤوليّتي همگاني ميداند و بدان توجّه و نگرشي ويژه دارد.
مهرورزي به رهبران نيز، گرچه خود ميوة درخت شناخت، است امّا به تنهايي و به طور استقلال هم، مورد نظر اسلام ميباشد و اسلام آن را گام ديگري به سوي سرزمين فرازمند شايستگي ميداند.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقام شكوه مند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را ياد آور ميشدند و آن گاه محبت و دستداري او را سفارش ميفرمودند.
«سوگند به آن كه جانم بر كف او است؛ اين مرد و شيعيان وي،در رستخيز رستگارانند»[2]. و در غدير پس از آن كه امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ را به جانشيني برگزيدند چنين فرمودند:
«اللهم وال من ولاه و عاد من عاداه» خداوندا دوستدار او را دوست بدار و دشمن خواه او را دشمن.[3]
هم از اين روي بود كه گروهي، دوست داران راستين علي ـ عليه السّلام ـ شدند و از مكتب تشيّع كه حقيقت اسلام و آميخته با محبّت و شيفتگي و جانبازي در راه امام است پيروي كردند.
اينك بر پيشاني اين نوشتار، بيان قرآن و پيشوايان دين را دربارة محبّت و دوستداري ياد آور ميشويم تا به ژرفا و حقيقت آن راه يابيم و پس از آن به انگيزة دعوت به محبّت و نقش حسّاس آن ميپردازيم تا آشكار شود كه منظور از اين چنين دعوت و انگيزشي، راهي عاطفي و نيرو آفرين است براي پرواز به افقهاي شايستگي و بايستگي.
تاريخواره دوستي و مهر در قرآن
ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ـ موحّد بزرگ تاريخ ـ پس از آن كه فرزند خود اسماعيل را با مادرش در سرزمين مكّه، كنار خانة خدا، جاي داد، از خداوند چنين خواست:
« فاجعل أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ...[4]» خدايا چنين كن كه دل مردمان به ايشان مهر ورزد.
او ميداند كه سلالة او هنگامي ميتوانند پيشوايي مردم كنند كه محبوب آنان باشند چرا كه رهگذر خواستاري و دوستاري و گرايش دلهاست كه رسالتها پياده شده و ملّتها هدايت مييابند. ابراهيم بزرگ، محبّت مردم را نسبت به دودمانش نه به عنوان خواستهيي شخصي، بلكه چون سودي همگاني، از خدا ميخواهد. و نيز به عنوان سود ويژة خاندان خود، بلكه براي دستيابي به هدفي والاتر، آن را عنوان ميكند. و هم اين جا بگوييم كه سر آمد دودمان ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ـ كه او برايشان چنان به مهر دعا كرد ـ پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دودمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميباشند كه از نسل اسماعيل اند.
پيامبر عزيز ما نيز به هنگام ولادت حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به خانة دختر بزرگوار خود حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ آمد و از خداوند چنين خواست:
«پروردگارا! من در مورد اين نوزاد و برادرش حسن، از تو آنچه را مي خواهم كه ابراهيم در مورد فرزندش ميخواست، از تو ميخواهم ... ايشان و دوستداران ايشان را دوست بداري و بر دشمنانشان لعنتي فرود آوري كه آسمان و زمين از آن پر شود».
قرآن كريم، پاداش رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را محبّت به نزديكان ارجمند وي، قرار ميدهد:
« ... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي ...» اي پيامبر بگو كه پاداشي بر رسالت نمي خواهم جز دوست داشتن نزديكانم»[5].
چون مودت و دوستي با آرزوي بقاي محبوب همراه است، گرايش به او شديدتر و ميل به پيروي و شكل گرفتن از رهبري كه محبوب است در وجود دوستدار زندهتر خواهد شد.
هدف از دوستي
هدف از دعوت به دوستي رهبران ديني اسلام چيست؟ و آيا اين محبّت داراي چه اثر و نتيجه است؟
آيه يي كه در طليعة اين دفتر آوردهايم:
« قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[6] ميرساند كه فايدت دوست داشتن نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ عايد دوست داران آن گرامي و مجتمع اسلامي ميشود و آن بزرگوار، اين پاداش را به سود و بهرة پيروان خود منظور فرموده و به حساب آنان واريز كردهاند و پاداش خود را تنها از خداوند خواهند گرفت:
« إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[7]» پاداش من جز بر خدا نيست و او بر همه چيز گواه است. يعني اين مائيم كه بايد از ره گذر محبّت آنها بهره مند شويم.
امّا اينك بايد به بررسي اين نكته بپردازيم كه آيا سودي كه از محبّت ايشان عايد ميشود، تنها سودي اخروي است يا دستماية عوايد دنيايي ما نيز تواند بود؟
بي شك اين سود، منحصر به پاداشهاي جهان ديگر نيست، بل در اين جهان نيز بسيار سودمند است، دوستاري رهبران ديني، سازنده است، عامل تربيت و پيوند و ارتباط است، محبّت به پاكان انسان ساز است، چرا كه آدمي را به آنها نزديك ميكند و به سوي ايشان ميكشاند تا از وجود سخن، تعليمات، آثار، سيرت و كردارشان بهره گيريم و پيروي كنيم.
گرچه محبّت چون ايمان داراي مراتب و درجاتي است ـ و كم ترين مرتبة آن نيز بي نتيجه نميباشد و سرانجام هم پس از حساب و كتاب و كيفرهاي اخروي موجب دوستدار اهل بيت است ـ امّا بايد به هر صورت توجه داشت كه محبّت وسيله يي براي كشش و جذب و عاملي است براي تهذيب اخلاق و تنظيم اعمال از روي الگو و نماد محبوب است، پس نبايد چنين پنداشت كه محبّت جوازي براي تمام آلودگيها و انحرافها، است و نبايد با تكيه بر اين پندار باكي از زشتيها نداشته باشيم خود را، اهل نجات بدانيم و پاداشهايي را كه براي محبّت تعيين شده به رخ اين و آن بكشيم بي اينكه بينديشيم دوستي چيست. دوستدار كيست و هدف از محبّت كدام است.
آري، محبّت نجات دهنده است و دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در بهشت جاودان جاي خواهند داشت و بدون محبّت ايشان كردار آدمي نزد خداوند مورد قبول واقع نيست، امّا نخست بايد ديد مقصود از محبّت چيست، آن گاه به پاداش آن چشم دوخت.
قرآن كه دوستي ذوي القربي را مزد رسالت ميداند در آيات ديگر يادآوري ميفرمايد كه:
مقصود اصلي از آن، پيروي از حق و پيمودن راه خدا است يعني محبّت وسيلهاي براي اين هدف است « قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً[8]»
بگو اي پيامبر كه از شما بر رسالت خويش مزدي نميجويم جز اين كه هر كس بخواهد به سوي خداوند راهي بجويد. يعني جز هدايت يافتن شما منظوري ندارم، آن هم با اختيار خودتان و بي هيچ اكراهي.
پس، از ديدگاه قرآن، محبّت عاملي است كه به راه خدا رهنمون ميشود، وسيله يي است كه جهانيان اندرز گيرند و اين است همانكه رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميخواهد و ابراهيم بزرگوار ـ عليه السّلام ـ ميخواسته است، حال نام آن را پاداش ميگذاريد يا هر چيز ديگر، مختاريد.
و به عبارت ديگر همان طور كه ايمان به خدا مردم را از عمل به احكام بينياز نميسازد محبت به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نيز نميتواند وسيلهاي براي بياعتنايي به احكام باشد پس دوستدار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بايد به احكام اسلامي ملتزم بوده و از گناه بترسد، آنگاه است كه اين دوستي به سود او تمام ميشود و او را به پيروي واميدارد و اگر هم از روي غفلت به گناهي آلوده شد ميتواند چشم اميد به شفاعت و نجات داشته باشد.
تأثير محبت در ارزشمندي كردار از ديدگاه پيشوايان دين
اينك به گفتارهايي از پيشوايان دربارة دوستداري مينگريم:
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميفرمايد: كه ميفرمود:
«شفاعت من نصيب امت من ميشود، كساني كه خاندان مرا دوست ميدارند و اينان شيعيان من هستند.»[9]
يعني شفاعت، مشروط به دوستي است،زيرا با دوستي، كشش و علاقه به رهبران حاصل ميشود و انسان در مسير تكامل قرار ميگيرد و آن گاه ممكن است براي كمبودها و غفلتها مورد شفاعت واقع شود.
امام باقر ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه فرمود: «اگر مردي شبها (به عبادت) بايستد، روزها روزه بگيرد و تمام مال خود را در راه خدا بدهد و پيوسته حج بگزارد اما به ولايت ولي خدا، شناختي نداشته باشد تا از او پيروي كند و كردارش با راهنمايي او همراه باشد، نزد خداوند استحقاق ثوابي ندارد و در ردة ايمانداران راستين قرار نميگيرد.»[10]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در خطاب به حصين:
«اي حصين، دوستداري ما را كوچك مپندار كه دوستي (با ما) از باقيات صالحات است».[11]
دريغا، آنانكه از پيروي و محبت خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دوري ميجويند چه بيراهه ميروند،به ويژه كه در نهايت جهل و جسارت، دوستداري اين پاك مردان را به شرك مانند ميكنند و نميخواهند دريابند كه حقيقت اين موضوع چيست.
ايمان و محبت
برخي از روايات تصريح دارد بر اين كه بين ايمان و محبت ارتباط مستقيم و همارهيي موجود است.
ـ سلمان از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه فرمود:
«هيچ مردي ايمان نميآورد مگر آن كه خاندان مرا از روي دوستي من، دوست بدارد.
عمر پرسيد: اي پيامبر، نشانة دوستداري خاندان شما چيست؟
فرمودند: دوستي اين مرد ـ دست خود را بر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نهادند.»[12]
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «لا يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق»[13]
تو را جز فرد با ايمان دوست و جز منافق، دشمن نميدارد.
امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد:
«اگر بدين شمشير بر بيني فرد با ايمان فرود آورم كه مرا دشمن بدارد، نخواهد داشت و اگر تمام جهان را در كف منافق بگذارم كه مرا دوست بدارد، چنين نميكند.»[14]
اين ارتباط بين ايمان و محبت به امام، از اين جهت ميباشد كه دوستي آنان، دوستي حق و حقيقت است و دوستدارانشان بدانان از آن جهت محبت ميورزند كه آنان را محور حق و رهبران راه حق ميدانند و اين است رمز و نكتة اين كه نخست بايد رهبران را شناخت و آن گاه با بينايي به آنها مهر ورزيد تا از ره گذر دوستيشان، پيوند با حق،حاصل آيد.
محبت و عمل
نكتهاي مهم كه بيشتر، از آن غفلت ميكنند،بستگي كامل بين محبت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و عمل به دستورهاي دين است، همان طور كه اشاره كرديم، محبت با ايمان ارتباطي مستقيم و پيوندي استوار دارد پس همان گونه كه ايمان ما را از عمل بي نياز نميسازد، محبت نيز انسان را از قيد عمل رها نميكند و هيچ گاه دوستدار و پيرو اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نميتواند نسبت به گناه بي باك و لاابالي گردد و بدان اهميت ندهد.
پيشوايان دين ما ـ كه درود هميشة خداوند بر همة آنها باد ـ در برخي از روايات بدين نكتةمهم اشاره ميفرمايند و پيوند ميان محبت و عمل را يادآور ميشوند تا همگان بدانند كه دوستي، نيروي پر كششي است به سوي شايستگي.
جابر ميگويد: امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «آن كه ادعاي تشيع ميكند آيا همين كه قائل به محبت ما اهل بيت است بايد اكتفا كند؟ به خدا سوگند، جز كساني كه از خدا بترسند و اطاعت او را به جاي آورند، پيرو ما نيستند و اينان جز با فروتني در برابر خداوند، امانت و درستكاري بسيار به ياد خدا بودن، روزه، نماز،نيكي به پدر و مادر،وارسي حال نيازمندان از همسايگان و قرض داران و ايتام، راستگويي،خواندن قرآن و... باز شناخته نميشوند.» جابر ميگويد عرض كردم:
اي پسر رسول خدا، ما كسي را بدين صفات نميشناسيم.
فرمود: «اي جابر به راه باطل نلغزي، آيا كافي است كه مردي بگويد من علي ـ عليه السّلام ـ را دوست دارم و پيرو او هستم و فعال نباشد؟ پس اگر بگويد رسول خدا را كه از علي ـ عليه السّلام ـ بهتر است دوست ميدارم و از روش او پيروي نكند و به سنت او عمل ننمايد، دوستي آن گرامي برايش هيچ سودي نخواهد داشت،[15]پس از خدا بترسيد و براي رسيدن به آنچه نزد او است كار كنيد بين خدا و هيچ كس رابطة قوم و خويشي وجود ندارد. محبوب ترين بندگان نزد خداوند بزرگ و گراميترين كسي است كه پرهيزگار باشد و هيچ كس بر خدا حجتي ندارد، هر كه مطيع خداست، او ولي و دوست ما است و هر كه نافرماني خدا كند ـ در حقيقت با كردار و رفتاري كه دارد ـ دشمن ما است. به ولايت ما جز با كار و ورع دست رسي نيست.[16]
محبت، مسئوليتي همگاني
دوستي خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وظيفهاي است كه همگان در برابر آن مسؤولند و بازخواست خواهند شد.
ابوذر كه از ياران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است ميگويد آن گرامي ميفرمود: «در روز قيامت از چند چيز خواهند پرسيد كه يكي دوستي خاندان ما است.»[17]
پارهاي از روايات، پدران را در مورد تربيت فرزندان بر اساس آشنا كردن آنها با دوستي خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مسؤول دانسته است.
علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «فرزندان خود را بر سه اصل تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان، دوستي خاندان پيامبر و خواندن قرآن.»[18]
نقش محبت در تربيت
با توجه به آيهها و روايتها كه آورديم و در آنها مردم را به محبت فراخوانده شدهاند، بدين نتيجه ميرسيم كه مهمترين هدف از اين دعوت اين است كه اين محبت بايد در همة مظاهر زندگي، در اخلاق، اعمال،گفتار روابط اجتماعي و... مؤثر باشد. بايد چهرة جامعة دوستان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در ميان جوامع ديگري بشري، امتياز و ويژگي و درخششي داشته باشد آنسان كه دستماية افتخار و موجب سرافرازي و سربلندي گردد.
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «دوستدار محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي است كه از خدا اطاعت كند، گرچه از جهت خويشاوندي از آن گرامي دور باشد و دشمن وي كسي است كه معصيت خدا را انجام دهد، گر چه خويشاوند نزديك او باشد.»[19]
در قرآن آمده است: «بگو اي پيامبر اگر خدا را دوست داريد مرا پيروي كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بيامرزد و خداوند آمرزندة مهربان است.»[20] در اين جا اين نتيجه را ميتوان گرفت كه دوستدار پيامبر، پيرو خدا و دوستدار خداوند پيرو پيامبرست و همين نقش محبت در زندگي و اعمال ما است كه پيروي از خدا و پيامبر و امام ـ عليه السّلام ـ و دين از مظاهر آن است.
اسلام دوشادوش پرورشهاي فكري، پرورشهاي عاطفي نيز دارد.
اسلام، پيروان خود را از دو راه اساسي تربيت ميكند:
يكي از طريق استدلال و ارائة قوانين و تحريك انديشهها.
ديگر از راه برانگيختن عواطف و احساسات.
تنها مكتب راستين اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است كه بين پيروان خويش يعني شيعيان، اين دو راه را پي ميگيرد، شيعه است كه علاوه بر بينش مذهبي، و راهيابي به سوي حقيقت، دوستدار و شيفتة آن حقيقت نيز ميباشد. همين شيفتگي و دلبستگي است كه شيعه را به سوي محبوب جذب ميكند، چون آهني كه در جهت آهنربا قرار گرفته باشد.
محبوب شيعه با همة ويژگيهايش، نماد تمام و تام انسانيت است و آن هنگام كه شيعه به سوي اين الگو كشيده ميشود، از اين رهبر شايسته رنگ ميپذيرد و باري سرانجام و در نهايت، به شايستگان ميپيوندد. آري، هر جويباري چون به سوي اقيانوس جاري باشد روزگاري از آن خواهد شدو بدان خواهد پيوست.
امام ـ عليه السّلام ـ اقيانوس عالم وجود است و ما خردك جويباران پوينده كه با جاذبةمهر و دوستي او،به سويش روانهايم، اگر اين راه درست را بپيماييم و در بينابين از مسير كژي نگيريم و انحراف نپذيريم، بدان اقيانوس خواهيم پيوست وگرنه، يا به مردابي خواهيم ريخت، و يا در گندابي فرو خواهيم رفت.
بديهي است كه محبت و دوستي بايد نسبت به رهبران پاك و معصومي باشد كه انسانهايي كامل هستند و الگوهايي تام، چرا كه آدمي در تربيت خود به نمونههايي نيازمند است تا با ديدن آنها، رهبري شده و همراه تبليغ پذيري سمعي، از تبليغ بصري نيز برخوردار گردد، به ويژه كه روح انسان در زمينةتربيت در برابر آنچه ميبيند انعطاف پذيرتر است تا در برابر آنچه ميشنود.
از اين رو است كه اسلام، پيشوايان پاك و معصوم را به پيروانشان همواره معرفي كرده و همگان را به دوستي آنها فرا ميخواند تا از اين راه به سوي تكامل خويش گام بردارند.
مخالفان اسلام نيز بدين نكته خوب پي برده بودند كه تنها راه ذلت مسلمانان را همين ميدانستند كه آنها را از رهبران معصوم و حقيقي خويش دور كنند، بنابراين از همان آغاز دشمني،در اين راه كوشيدند و ميخواستند چهرة آنان را دگرگون شده نشان دهند و مردم را از آنان دور سازند اما حقيقت، چون آفتاب، پشت ابر نميماند و نماند.
ما در پايان اين نوشتار، فرازي از تاريخ را در ديدگاهتان قرار ميدهيم تا نمونهيي از دوستداران راستين خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بشناسيد و به نقش پر مسؤوليت و حركت زاي محبت بيشتر آگاه گرديد.
هنگامي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به شهادت رسيد و معاويه قدرت را به دست گرفت، ميكوشيد تا از دوستان امام ـ عليه السّلام ـ اعتراف بگيرد كه از دوستي آن حضرت سودي نبردهاند. اما چون دوستداران علي ـ عليه السّلام ـ او را به حق شناخته و بعد از شهادت آن گرامي نيز، به سترگي و والايي آن بزرگ بيشتر آگاهي يافته بودند، معاويه نميتوانست از آنها چنين اعترافي بشنود، حتي، نتيجه باژگونه ميگرفت!
يكي از اين دوستان فداكار، عدي بن حاتم طايي بود.
او و فرزندانش از سربازان دل باخته و سر سپردة راه حق و حضرت علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ بودند. سه پسرش با نام هاي زيباي طرفه، طريف و طارف در جنگ صفين شهيد شدند. پس از گذشت سالها و شهادت امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ ، عدي دوباره روياروي معاويه قرار گرفت.
معاويه براي آن كه خاطرهيي تلخ را به ياد او آورده باشد، پرسيد:اين الطرفات، طرفهها كجايند؟ (اشاره به فرزندانش)
پاسخ داد: در صفين، پيش روي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شهيد شدند.
ـ علي در مورد تو انصاف را رعايت نكرد.
ـ چرا؟
ـ چون فرزندان تو كشته شدند، اما فرزندان خود او باقي ماندند.
ـ من،انصاف را در مورد علي ـ عليه السّلام ـ رعايت نكردم.
ـ چرا؟
ـ چون علي ـ عليه السّلام ـ كشته شد و من هنوز زندهام.
آن گاه به درخواست و اصرار معاويه به شرح ويژگيهاي امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ پرداخت تا اشك معاويه بي اختيار فرو ريخت. با آستين آن را سترد و گفت: خدا ابوالحسن را رحمت كند، همين گونه بود كه گفتي، اكنون بگو در فراق او چگونهاي؟
ـ چون مادري كه جگر گوشهاش را در دامانش سر بريده باشند.... .
ـ چقدر او را به ياد ميآوري؟
ـ آيا روزگار ميگذارد فراموشش كنم؟[21]
[1] سوره سبا آية 47.
[2] . الدر المنثور، ج 6، ص 379.
[3] . الغدير، ج 1 و جاهاي ديگر.
[4] . سوره ابراهيم، آية 27.
[5] . سورة شوري، آية 23.
[6] . سورة سبأ، آية 47.
[7] . سورة سبأ، آية 47.
[8] . سورة فرقان، آية 57.
[9] . سيرتنا و سنتنا، ص 10.
[10] . اما لو ان رجلا قام ليله و صام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره و لم يعرف و لاية ولي الله فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته اليه ما كان علي الله حق في ثوابه و لا كان من اهل الايمان، وسائل الشيعه، ج 1، ص 7، پاورقي و ص 91.
[11] . اعيان الشيعه، ج 12، ص 11.
[12] . سيرتنا و سنتنا، ص 13.
[13] . سيرتنا و سنتنا، ص 12.
[14] . لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي ان يبغضني ما ابغضني و لو صببت الدنيا بجماتها علي المنافق علي ن يحبني ما احبني، نهج البلاغه، عبده، ج 3، ص 149.
[15] . منظور اين است كه دوستي و محبت براي كسي كه به احكام دين ملزم نيست و نسبت به گناهان بيباك است سودي ندارد و او را از كيفر اعمال رها نميسازد، اگر چه دوستي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ همچون ايمان اساس و پاية دين است، و مؤمن و دوست آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از پاك شدن و چشيدن جزاي اعمال خويش، به بهشت خواهد رفت و به اين ملاحظه دوستي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ سود زيادي خواهد داشت.
[16] . كافي، ج 2،ص 74 و بحارالانوار، ج 70، ص 97 و نيز در جلد 69، روايات بسياري آمده كه ايمان بدون عمل پذيرفته نميشود.
[17] . سيرتنا و سنتنا، ص 11.
[18] . سيرتنا و سنتنا، ص 11.
[19] . غررالحكم، ص 103، چاپ نجف.
[20] . سورة آل عمران، آية 31.
[21] . سفينة البحار، ج 2،ص 170، و مروج الذهب، ج 3،ص 4.
بگو اجر و پاداشي ـ دوست داشتن اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ـ كه از شما خواستم، به سود شما است».
دوستاري امام ـ عليه السّلام ـ
شناخت پيشوايان ديني نخستين گام به سوي سرزمين شايستگي است و يادآور شديم كه اسلام، شناخت رهبر و امام را مسؤوليّتي همگاني ميداند و بدان توجّه و نگرشي ويژه دارد.
مهرورزي به رهبران نيز، گرچه خود ميوة درخت شناخت، است امّا به تنهايي و به طور استقلال هم، مورد نظر اسلام ميباشد و اسلام آن را گام ديگري به سوي سرزمين فرازمند شايستگي ميداند.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقام شكوه مند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را ياد آور ميشدند و آن گاه محبت و دستداري او را سفارش ميفرمودند.
«سوگند به آن كه جانم بر كف او است؛ اين مرد و شيعيان وي،در رستخيز رستگارانند»[2]. و در غدير پس از آن كه امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ را به جانشيني برگزيدند چنين فرمودند:
«اللهم وال من ولاه و عاد من عاداه» خداوندا دوستدار او را دوست بدار و دشمن خواه او را دشمن.[3]
هم از اين روي بود كه گروهي، دوست داران راستين علي ـ عليه السّلام ـ شدند و از مكتب تشيّع كه حقيقت اسلام و آميخته با محبّت و شيفتگي و جانبازي در راه امام است پيروي كردند.
اينك بر پيشاني اين نوشتار، بيان قرآن و پيشوايان دين را دربارة محبّت و دوستداري ياد آور ميشويم تا به ژرفا و حقيقت آن راه يابيم و پس از آن به انگيزة دعوت به محبّت و نقش حسّاس آن ميپردازيم تا آشكار شود كه منظور از اين چنين دعوت و انگيزشي، راهي عاطفي و نيرو آفرين است براي پرواز به افقهاي شايستگي و بايستگي.
تاريخواره دوستي و مهر در قرآن
ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ـ موحّد بزرگ تاريخ ـ پس از آن كه فرزند خود اسماعيل را با مادرش در سرزمين مكّه، كنار خانة خدا، جاي داد، از خداوند چنين خواست:
« فاجعل أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ...[4]» خدايا چنين كن كه دل مردمان به ايشان مهر ورزد.
او ميداند كه سلالة او هنگامي ميتوانند پيشوايي مردم كنند كه محبوب آنان باشند چرا كه رهگذر خواستاري و دوستاري و گرايش دلهاست كه رسالتها پياده شده و ملّتها هدايت مييابند. ابراهيم بزرگ، محبّت مردم را نسبت به دودمانش نه به عنوان خواستهيي شخصي، بلكه چون سودي همگاني، از خدا ميخواهد. و نيز به عنوان سود ويژة خاندان خود، بلكه براي دستيابي به هدفي والاتر، آن را عنوان ميكند. و هم اين جا بگوييم كه سر آمد دودمان ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ـ كه او برايشان چنان به مهر دعا كرد ـ پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دودمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميباشند كه از نسل اسماعيل اند.
پيامبر عزيز ما نيز به هنگام ولادت حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به خانة دختر بزرگوار خود حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ آمد و از خداوند چنين خواست:
«پروردگارا! من در مورد اين نوزاد و برادرش حسن، از تو آنچه را مي خواهم كه ابراهيم در مورد فرزندش ميخواست، از تو ميخواهم ... ايشان و دوستداران ايشان را دوست بداري و بر دشمنانشان لعنتي فرود آوري كه آسمان و زمين از آن پر شود».
قرآن كريم، پاداش رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را محبّت به نزديكان ارجمند وي، قرار ميدهد:
« ... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي ...» اي پيامبر بگو كه پاداشي بر رسالت نمي خواهم جز دوست داشتن نزديكانم»[5].
چون مودت و دوستي با آرزوي بقاي محبوب همراه است، گرايش به او شديدتر و ميل به پيروي و شكل گرفتن از رهبري كه محبوب است در وجود دوستدار زندهتر خواهد شد.
هدف از دوستي
هدف از دعوت به دوستي رهبران ديني اسلام چيست؟ و آيا اين محبّت داراي چه اثر و نتيجه است؟
آيه يي كه در طليعة اين دفتر آوردهايم:
« قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[6] ميرساند كه فايدت دوست داشتن نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ عايد دوست داران آن گرامي و مجتمع اسلامي ميشود و آن بزرگوار، اين پاداش را به سود و بهرة پيروان خود منظور فرموده و به حساب آنان واريز كردهاند و پاداش خود را تنها از خداوند خواهند گرفت:
« إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[7]» پاداش من جز بر خدا نيست و او بر همه چيز گواه است. يعني اين مائيم كه بايد از ره گذر محبّت آنها بهره مند شويم.
امّا اينك بايد به بررسي اين نكته بپردازيم كه آيا سودي كه از محبّت ايشان عايد ميشود، تنها سودي اخروي است يا دستماية عوايد دنيايي ما نيز تواند بود؟
بي شك اين سود، منحصر به پاداشهاي جهان ديگر نيست، بل در اين جهان نيز بسيار سودمند است، دوستاري رهبران ديني، سازنده است، عامل تربيت و پيوند و ارتباط است، محبّت به پاكان انسان ساز است، چرا كه آدمي را به آنها نزديك ميكند و به سوي ايشان ميكشاند تا از وجود سخن، تعليمات، آثار، سيرت و كردارشان بهره گيريم و پيروي كنيم.
گرچه محبّت چون ايمان داراي مراتب و درجاتي است ـ و كم ترين مرتبة آن نيز بي نتيجه نميباشد و سرانجام هم پس از حساب و كتاب و كيفرهاي اخروي موجب دوستدار اهل بيت است ـ امّا بايد به هر صورت توجه داشت كه محبّت وسيله يي براي كشش و جذب و عاملي است براي تهذيب اخلاق و تنظيم اعمال از روي الگو و نماد محبوب است، پس نبايد چنين پنداشت كه محبّت جوازي براي تمام آلودگيها و انحرافها، است و نبايد با تكيه بر اين پندار باكي از زشتيها نداشته باشيم خود را، اهل نجات بدانيم و پاداشهايي را كه براي محبّت تعيين شده به رخ اين و آن بكشيم بي اينكه بينديشيم دوستي چيست. دوستدار كيست و هدف از محبّت كدام است.
آري، محبّت نجات دهنده است و دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در بهشت جاودان جاي خواهند داشت و بدون محبّت ايشان كردار آدمي نزد خداوند مورد قبول واقع نيست، امّا نخست بايد ديد مقصود از محبّت چيست، آن گاه به پاداش آن چشم دوخت.
قرآن كه دوستي ذوي القربي را مزد رسالت ميداند در آيات ديگر يادآوري ميفرمايد كه:
مقصود اصلي از آن، پيروي از حق و پيمودن راه خدا است يعني محبّت وسيلهاي براي اين هدف است « قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً[8]»
بگو اي پيامبر كه از شما بر رسالت خويش مزدي نميجويم جز اين كه هر كس بخواهد به سوي خداوند راهي بجويد. يعني جز هدايت يافتن شما منظوري ندارم، آن هم با اختيار خودتان و بي هيچ اكراهي.
پس، از ديدگاه قرآن، محبّت عاملي است كه به راه خدا رهنمون ميشود، وسيله يي است كه جهانيان اندرز گيرند و اين است همانكه رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميخواهد و ابراهيم بزرگوار ـ عليه السّلام ـ ميخواسته است، حال نام آن را پاداش ميگذاريد يا هر چيز ديگر، مختاريد.
و به عبارت ديگر همان طور كه ايمان به خدا مردم را از عمل به احكام بينياز نميسازد محبت به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نيز نميتواند وسيلهاي براي بياعتنايي به احكام باشد پس دوستدار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بايد به احكام اسلامي ملتزم بوده و از گناه بترسد، آنگاه است كه اين دوستي به سود او تمام ميشود و او را به پيروي واميدارد و اگر هم از روي غفلت به گناهي آلوده شد ميتواند چشم اميد به شفاعت و نجات داشته باشد.
تأثير محبت در ارزشمندي كردار از ديدگاه پيشوايان دين
اينك به گفتارهايي از پيشوايان دربارة دوستداري مينگريم:
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميفرمايد: كه ميفرمود:
«شفاعت من نصيب امت من ميشود، كساني كه خاندان مرا دوست ميدارند و اينان شيعيان من هستند.»[9]
يعني شفاعت، مشروط به دوستي است،زيرا با دوستي، كشش و علاقه به رهبران حاصل ميشود و انسان در مسير تكامل قرار ميگيرد و آن گاه ممكن است براي كمبودها و غفلتها مورد شفاعت واقع شود.
امام باقر ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه فرمود: «اگر مردي شبها (به عبادت) بايستد، روزها روزه بگيرد و تمام مال خود را در راه خدا بدهد و پيوسته حج بگزارد اما به ولايت ولي خدا، شناختي نداشته باشد تا از او پيروي كند و كردارش با راهنمايي او همراه باشد، نزد خداوند استحقاق ثوابي ندارد و در ردة ايمانداران راستين قرار نميگيرد.»[10]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در خطاب به حصين:
«اي حصين، دوستداري ما را كوچك مپندار كه دوستي (با ما) از باقيات صالحات است».[11]
دريغا، آنانكه از پيروي و محبت خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دوري ميجويند چه بيراهه ميروند،به ويژه كه در نهايت جهل و جسارت، دوستداري اين پاك مردان را به شرك مانند ميكنند و نميخواهند دريابند كه حقيقت اين موضوع چيست.
ايمان و محبت
برخي از روايات تصريح دارد بر اين كه بين ايمان و محبت ارتباط مستقيم و همارهيي موجود است.
ـ سلمان از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه فرمود:
«هيچ مردي ايمان نميآورد مگر آن كه خاندان مرا از روي دوستي من، دوست بدارد.
عمر پرسيد: اي پيامبر، نشانة دوستداري خاندان شما چيست؟
فرمودند: دوستي اين مرد ـ دست خود را بر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نهادند.»[12]
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «لا يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق»[13]
تو را جز فرد با ايمان دوست و جز منافق، دشمن نميدارد.
امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد:
«اگر بدين شمشير بر بيني فرد با ايمان فرود آورم كه مرا دشمن بدارد، نخواهد داشت و اگر تمام جهان را در كف منافق بگذارم كه مرا دوست بدارد، چنين نميكند.»[14]
اين ارتباط بين ايمان و محبت به امام، از اين جهت ميباشد كه دوستي آنان، دوستي حق و حقيقت است و دوستدارانشان بدانان از آن جهت محبت ميورزند كه آنان را محور حق و رهبران راه حق ميدانند و اين است رمز و نكتة اين كه نخست بايد رهبران را شناخت و آن گاه با بينايي به آنها مهر ورزيد تا از ره گذر دوستيشان، پيوند با حق،حاصل آيد.
محبت و عمل
نكتهاي مهم كه بيشتر، از آن غفلت ميكنند،بستگي كامل بين محبت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و عمل به دستورهاي دين است، همان طور كه اشاره كرديم، محبت با ايمان ارتباطي مستقيم و پيوندي استوار دارد پس همان گونه كه ايمان ما را از عمل بي نياز نميسازد، محبت نيز انسان را از قيد عمل رها نميكند و هيچ گاه دوستدار و پيرو اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نميتواند نسبت به گناه بي باك و لاابالي گردد و بدان اهميت ندهد.
پيشوايان دين ما ـ كه درود هميشة خداوند بر همة آنها باد ـ در برخي از روايات بدين نكتةمهم اشاره ميفرمايند و پيوند ميان محبت و عمل را يادآور ميشوند تا همگان بدانند كه دوستي، نيروي پر كششي است به سوي شايستگي.
جابر ميگويد: امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «آن كه ادعاي تشيع ميكند آيا همين كه قائل به محبت ما اهل بيت است بايد اكتفا كند؟ به خدا سوگند، جز كساني كه از خدا بترسند و اطاعت او را به جاي آورند، پيرو ما نيستند و اينان جز با فروتني در برابر خداوند، امانت و درستكاري بسيار به ياد خدا بودن، روزه، نماز،نيكي به پدر و مادر،وارسي حال نيازمندان از همسايگان و قرض داران و ايتام، راستگويي،خواندن قرآن و... باز شناخته نميشوند.» جابر ميگويد عرض كردم:
اي پسر رسول خدا، ما كسي را بدين صفات نميشناسيم.
فرمود: «اي جابر به راه باطل نلغزي، آيا كافي است كه مردي بگويد من علي ـ عليه السّلام ـ را دوست دارم و پيرو او هستم و فعال نباشد؟ پس اگر بگويد رسول خدا را كه از علي ـ عليه السّلام ـ بهتر است دوست ميدارم و از روش او پيروي نكند و به سنت او عمل ننمايد، دوستي آن گرامي برايش هيچ سودي نخواهد داشت،[15]پس از خدا بترسيد و براي رسيدن به آنچه نزد او است كار كنيد بين خدا و هيچ كس رابطة قوم و خويشي وجود ندارد. محبوب ترين بندگان نزد خداوند بزرگ و گراميترين كسي است كه پرهيزگار باشد و هيچ كس بر خدا حجتي ندارد، هر كه مطيع خداست، او ولي و دوست ما است و هر كه نافرماني خدا كند ـ در حقيقت با كردار و رفتاري كه دارد ـ دشمن ما است. به ولايت ما جز با كار و ورع دست رسي نيست.[16]
محبت، مسئوليتي همگاني
دوستي خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وظيفهاي است كه همگان در برابر آن مسؤولند و بازخواست خواهند شد.
ابوذر كه از ياران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است ميگويد آن گرامي ميفرمود: «در روز قيامت از چند چيز خواهند پرسيد كه يكي دوستي خاندان ما است.»[17]
پارهاي از روايات، پدران را در مورد تربيت فرزندان بر اساس آشنا كردن آنها با دوستي خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مسؤول دانسته است.
علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «فرزندان خود را بر سه اصل تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان، دوستي خاندان پيامبر و خواندن قرآن.»[18]
نقش محبت در تربيت
با توجه به آيهها و روايتها كه آورديم و در آنها مردم را به محبت فراخوانده شدهاند، بدين نتيجه ميرسيم كه مهمترين هدف از اين دعوت اين است كه اين محبت بايد در همة مظاهر زندگي، در اخلاق، اعمال،گفتار روابط اجتماعي و... مؤثر باشد. بايد چهرة جامعة دوستان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در ميان جوامع ديگري بشري، امتياز و ويژگي و درخششي داشته باشد آنسان كه دستماية افتخار و موجب سرافرازي و سربلندي گردد.
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «دوستدار محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي است كه از خدا اطاعت كند، گرچه از جهت خويشاوندي از آن گرامي دور باشد و دشمن وي كسي است كه معصيت خدا را انجام دهد، گر چه خويشاوند نزديك او باشد.»[19]
در قرآن آمده است: «بگو اي پيامبر اگر خدا را دوست داريد مرا پيروي كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بيامرزد و خداوند آمرزندة مهربان است.»[20] در اين جا اين نتيجه را ميتوان گرفت كه دوستدار پيامبر، پيرو خدا و دوستدار خداوند پيرو پيامبرست و همين نقش محبت در زندگي و اعمال ما است كه پيروي از خدا و پيامبر و امام ـ عليه السّلام ـ و دين از مظاهر آن است.
اسلام دوشادوش پرورشهاي فكري، پرورشهاي عاطفي نيز دارد.
اسلام، پيروان خود را از دو راه اساسي تربيت ميكند:
يكي از طريق استدلال و ارائة قوانين و تحريك انديشهها.
ديگر از راه برانگيختن عواطف و احساسات.
تنها مكتب راستين اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است كه بين پيروان خويش يعني شيعيان، اين دو راه را پي ميگيرد، شيعه است كه علاوه بر بينش مذهبي، و راهيابي به سوي حقيقت، دوستدار و شيفتة آن حقيقت نيز ميباشد. همين شيفتگي و دلبستگي است كه شيعه را به سوي محبوب جذب ميكند، چون آهني كه در جهت آهنربا قرار گرفته باشد.
محبوب شيعه با همة ويژگيهايش، نماد تمام و تام انسانيت است و آن هنگام كه شيعه به سوي اين الگو كشيده ميشود، از اين رهبر شايسته رنگ ميپذيرد و باري سرانجام و در نهايت، به شايستگان ميپيوندد. آري، هر جويباري چون به سوي اقيانوس جاري باشد روزگاري از آن خواهد شدو بدان خواهد پيوست.
امام ـ عليه السّلام ـ اقيانوس عالم وجود است و ما خردك جويباران پوينده كه با جاذبةمهر و دوستي او،به سويش روانهايم، اگر اين راه درست را بپيماييم و در بينابين از مسير كژي نگيريم و انحراف نپذيريم، بدان اقيانوس خواهيم پيوست وگرنه، يا به مردابي خواهيم ريخت، و يا در گندابي فرو خواهيم رفت.
بديهي است كه محبت و دوستي بايد نسبت به رهبران پاك و معصومي باشد كه انسانهايي كامل هستند و الگوهايي تام، چرا كه آدمي در تربيت خود به نمونههايي نيازمند است تا با ديدن آنها، رهبري شده و همراه تبليغ پذيري سمعي، از تبليغ بصري نيز برخوردار گردد، به ويژه كه روح انسان در زمينةتربيت در برابر آنچه ميبيند انعطاف پذيرتر است تا در برابر آنچه ميشنود.
از اين رو است كه اسلام، پيشوايان پاك و معصوم را به پيروانشان همواره معرفي كرده و همگان را به دوستي آنها فرا ميخواند تا از اين راه به سوي تكامل خويش گام بردارند.
مخالفان اسلام نيز بدين نكته خوب پي برده بودند كه تنها راه ذلت مسلمانان را همين ميدانستند كه آنها را از رهبران معصوم و حقيقي خويش دور كنند، بنابراين از همان آغاز دشمني،در اين راه كوشيدند و ميخواستند چهرة آنان را دگرگون شده نشان دهند و مردم را از آنان دور سازند اما حقيقت، چون آفتاب، پشت ابر نميماند و نماند.
ما در پايان اين نوشتار، فرازي از تاريخ را در ديدگاهتان قرار ميدهيم تا نمونهيي از دوستداران راستين خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بشناسيد و به نقش پر مسؤوليت و حركت زاي محبت بيشتر آگاه گرديد.
هنگامي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به شهادت رسيد و معاويه قدرت را به دست گرفت، ميكوشيد تا از دوستان امام ـ عليه السّلام ـ اعتراف بگيرد كه از دوستي آن حضرت سودي نبردهاند. اما چون دوستداران علي ـ عليه السّلام ـ او را به حق شناخته و بعد از شهادت آن گرامي نيز، به سترگي و والايي آن بزرگ بيشتر آگاهي يافته بودند، معاويه نميتوانست از آنها چنين اعترافي بشنود، حتي، نتيجه باژگونه ميگرفت!
يكي از اين دوستان فداكار، عدي بن حاتم طايي بود.
او و فرزندانش از سربازان دل باخته و سر سپردة راه حق و حضرت علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ بودند. سه پسرش با نام هاي زيباي طرفه، طريف و طارف در جنگ صفين شهيد شدند. پس از گذشت سالها و شهادت امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ ، عدي دوباره روياروي معاويه قرار گرفت.
معاويه براي آن كه خاطرهيي تلخ را به ياد او آورده باشد، پرسيد:اين الطرفات، طرفهها كجايند؟ (اشاره به فرزندانش)
پاسخ داد: در صفين، پيش روي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شهيد شدند.
ـ علي در مورد تو انصاف را رعايت نكرد.
ـ چرا؟
ـ چون فرزندان تو كشته شدند، اما فرزندان خود او باقي ماندند.
ـ من،انصاف را در مورد علي ـ عليه السّلام ـ رعايت نكردم.
ـ چرا؟
ـ چون علي ـ عليه السّلام ـ كشته شد و من هنوز زندهام.
آن گاه به درخواست و اصرار معاويه به شرح ويژگيهاي امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ پرداخت تا اشك معاويه بي اختيار فرو ريخت. با آستين آن را سترد و گفت: خدا ابوالحسن را رحمت كند، همين گونه بود كه گفتي، اكنون بگو در فراق او چگونهاي؟
ـ چون مادري كه جگر گوشهاش را در دامانش سر بريده باشند.... .
ـ چقدر او را به ياد ميآوري؟
ـ آيا روزگار ميگذارد فراموشش كنم؟[21]
[1] سوره سبا آية 47.
[2] . الدر المنثور، ج 6، ص 379.
[3] . الغدير، ج 1 و جاهاي ديگر.
[4] . سوره ابراهيم، آية 27.
[5] . سورة شوري، آية 23.
[6] . سورة سبأ، آية 47.
[7] . سورة سبأ، آية 47.
[8] . سورة فرقان، آية 57.
[9] . سيرتنا و سنتنا، ص 10.
[10] . اما لو ان رجلا قام ليله و صام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره و لم يعرف و لاية ولي الله فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته اليه ما كان علي الله حق في ثوابه و لا كان من اهل الايمان، وسائل الشيعه، ج 1، ص 7، پاورقي و ص 91.
[11] . اعيان الشيعه، ج 12، ص 11.
[12] . سيرتنا و سنتنا، ص 13.
[13] . سيرتنا و سنتنا، ص 12.
[14] . لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي ان يبغضني ما ابغضني و لو صببت الدنيا بجماتها علي المنافق علي ن يحبني ما احبني، نهج البلاغه، عبده، ج 3، ص 149.
[15] . منظور اين است كه دوستي و محبت براي كسي كه به احكام دين ملزم نيست و نسبت به گناهان بيباك است سودي ندارد و او را از كيفر اعمال رها نميسازد، اگر چه دوستي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ همچون ايمان اساس و پاية دين است، و مؤمن و دوست آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از پاك شدن و چشيدن جزاي اعمال خويش، به بهشت خواهد رفت و به اين ملاحظه دوستي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ سود زيادي خواهد داشت.
[16] . كافي، ج 2،ص 74 و بحارالانوار، ج 70، ص 97 و نيز در جلد 69، روايات بسياري آمده كه ايمان بدون عمل پذيرفته نميشود.
[17] . سيرتنا و سنتنا، ص 11.
[18] . سيرتنا و سنتنا، ص 11.
[19] . غررالحكم، ص 103، چاپ نجف.
[20] . سورة آل عمران، آية 31.
[21] . سفينة البحار، ج 2،ص 170، و مروج الذهب، ج 3،ص 4.
هيئت تحريريه موسسه در راه حق
منبع : اندیشه قم