قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مختصری از تاریخ و عقاید یهود (1)

ولادت تا خروج حضرت موسی(ع) از مصر

در این فصل در سه گفتار شرایط سیاسی و وقایع دوران ولادت و کودکی حضرت موسی تا خروج ایشان از مصر را مورد مطالعه قرار می دهیم . مطالب تاریخی این فصل از کتاب «تاریخ ادیان و مذاهب جهان» نوشته «عبدالله آبادانی مبلغی» همراه با تلخیص و دخل و تصرف گرفته شده است . ضمن بیان تاریخ ، موارد اختلافی بین قرآن و تورات در ذکر وقایع تاریخی را نیز مورد اشاره قرار خواهیم داد .

گفتار اول : اوضاع و شرایط مصر پیش از موسی(ع)

یوسف(ع) پس از به قدرت رسیدن در مصر ، تمام بنی اسرائیل را به مصر برد و به آن ها املاک و اراضی بخشید. پس بنی اسرائیل در مصر ساکن شد و با شرایط مساعد موجود و افزایش زاد و ولد در این قوم ، از هر فرزند یعقوب قبیله ای بزرگ تشکیل گردید و علی الوصف قوم بنی اسرائیل به 12 قبیله بزرگ تبدیل شد که به قبائل اسباط 12 گانه مشهورند.

این آسودگی و فراخ بنی اسرائیل تا زمان حیات یوسف ادامه داشت . اما با وفات او ورق برگشت . پادشاهان و فراعنه مصر که پس از یوسف به روی کار آمدند ، از کثرت جمعیت بنی اسرائیل به وحشت افتادند و به گفته تورات ترسیدند که بنی اسرائیل با دشمنان مصر همدست شوند و علیه آنان قیام کنند و حکومت را از ایشان بستانند .از این رو به آزار و اذیت و تحقیر بنی اسرائیل پرداختند و شدیدترین و پست ترین کارها را بر آن ها روا می داشتند.[1]

قرآن کریم در سوره های متعددی این اوضاع نکبت بار بنی اسرائیل را این چنین یاد آوری می کند :

و ( به یاد آرید ) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید ، ( به حدّی که ) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه می داشتند ، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان می آزمود.[2]

در روایات اسلامی آمده است که یوسف در اواخر عمر ، بنی اسرائیل را جمع کرد و از آینده آن ها را خبر داد و گفت پس از من چنان کار بر شما سخت شود که مردان را بکشند و زنان آبستن را شکم پاره کنند و کودکان را سر ببرند تا آنکه خداوند «حق» را به وسیله «قائم» ظاهر سازد . او از فرزندان «لاوی بن یعقوب» و نامش «موسی ابن عمران» است . و این چنین بود که دوران سختی و فلاکت بنی اسرائیل فرا رسید و آنان چهارصد سال تمام در انتظار قیام قائم (موسی) بودند تا آنکه خداوند بوسیله موسی قوم یهود را نجات داد .[3]

گفتاردوم : ولادت موسی(ع) و ورود او به دربار فرعون

اساطیر می گویند در یکی از روزها ستاره شناسی به حضور «فرعون» رسید عرض کرد : من از طریق اخترشناسی بدست آورده ام که کودکی از طبقه محروم و پائین جامعه بدنیا خواهد آمد و قبطیان را سرنگون خواهد کرد .

فرعون از شنیدن این سخن ترسید و گفت که : ریشه بنی اسرائیل را خواهم کند ، و کوخ های آنان را به آتش خواهم کشید؛ دستور می دهم که شکم زنان باردار را پاره کنند و کودکان آنان را بکشند تا نسل اسرائیلیان از زمین چیده شود .

پس فرعون در فکر چاره شد و از وزیرش «هامان» کمک خواست . به هامان گفت که : رئیس انتظامات را دستور بده که هر بچه شیرخواری را بکشند و هر نوزادی را زنده نگذارند . به روایتی بیش از بیست هزار مولود را به قتل رساندند. فرعون دستور داد تا زنان قابله را بکار گیرند و سازمان جاسوسی گسترده ای تدارک بینند و به معاینه زنان بنی اسرائیل پردازند . جاسوسان فرعون چنین کردند و از آن پس زنان بنی اسرائیل زیر نظر بودند . زنان باردار تحت فشار و شکنجه قرار گرفتند تا سقط جنین کنند . گویند تعداد زنان قابله و جاسوس فرعون کمتر از تعداد زنان بنی اسرائیل نبود ، یعنی بر هر زن از بنی اسرائیل ، یک زن جاسوس گمارده بودند .اگر زنی سقط جنین نمی کرد ، پس از وضع حمل اگر نوزاد پسر بود ، کشته می شد .

بنی اسرائیل وقتی چنین دیدند ، چاره اندیشی نموده و از زناشوئی خودداری می کردند تا زنان حامله نشوند . برای کسب اجازه این کار نزد بزرگ خود «عِمران» رفتند تا او وجه مذهبی این کار را بیان کند ، از او خواستند که او نیز چنین کند. عمران در پاسخ آنان گفت : باید کارهای من طبق موازین شرع باشد . اگر چه شما از اعمال فرعون خسته شده اید ، اما پروردگار از رنج و مصیبت شما آگاه است و شما را نجات خواهد داد . عمران به دعوت اعتصاب زناشوئی پاسخ منفی داد .

بنا به درخواست منجم دربار ، فرعون زناشویی بین بنی اسرائیل را ممنوع کرد و بسیاری از مردان را به زندان انداخت .فرعون در این اندیشه بود که شاید آن کودک موعود از نسل خود او باشد ، زیرا آسیه همسر فرعون از بنی اسرائیل بود و فرعون امیدوار بود که این کودک شاید از آسیه باشد و باعث قوت و قدرت فرعون گردد .

علی رغم این تدابیر شدید امنیتی ، ولادت موسی و مراحل آن از چشم درباریان و جاسوسان فرعون مخفی نگه داشته شد. گویند که قابله فرعون که جاسوس بود ، دلباخته سیمای نورانی موسی گردید و به یوکابد قول داد که ولادت موسی را فاش نکند و این چنین موسی متولد شد و «یوکابد» ، مادر موسی ، سه ماه او را شیر داد .

یوکابد که برای نجات فرزند خود در اندیشه بود ، به فکرش رسید که او را در صندوقی گذاشته و به امواج نیل سپرد [4]. در نزدیکی خانه او مردی نجّار بود که او را ((حَزْقیلْ)) می گفتند . نزد او رفت و از وی خواست تا برایش صندوقی به اندازه بسازد . نجار به فراست دریافت که او را فرزند پسری است . نجّار که از طایفه قبطیان بود ، به دربار شتافت تا گزارش دهد ، اما به امر خداوند لال شد . درباریان او را مسخره ای یافتند که داد و فریاد می کند ، لذا او را کتک زده ، بیرون انداختند . حزقیل چون از کاخ بیرون انداخته شد ، زبانش باز شد و دانست که در این راز حکمتی است . لذا او نخستین کسی بود که به موسی ایمان آورد و صندوق را با اخلاص ساخت و نزد مادر موسی برد .

یوکابد کودک را در آن صندوق نهاد و به نیل انداخت . امواج او را بردند تا اینکه دختر فرعون آن تابوت را دید و کودک را یافت ، دلش برای او سوخت. کودک را به کاخ آوردند و از زنان دربار برای شیردادن بهره جستند؛ ولی کودک از شیر خوردن از درباریان خودداری می کرد و هم چنان گرسنه بود . مریم بنت عمران ، خواهر کودک ، وارد خانه فرعون شد و برادرش را دید که در دامن انیسا(دختر فرعون) است. مریم پیش انیسا آمد و گفت : من زنِ شیرده خوب و سالمی را می شناسم ، اگر اجازه دهی او را نزد شما آورم ؟

آسیه به مریم گفت : هر چه زودتر آن زن را پیش ما بیاور . مریم با شتاب به خانه رفت و به مادرش یوکابد گفت : مادر ! آسیه در کاخ منتظر شما است . یوکابد از عمران اجازه خواست . عمران اجازه داد و سفارش کرد از غذای فرعون نخورد . یوکابد در کاخ فرعون ، فرزندش را در دامن آسیه دید . آسیه به وی گفت : این کودک از هیچ زنی شیر نمی خورد تو او را شیر ده باشد که از تو شیر خورد . یوکابد کودک را در بغل گرفت و او را شیر داد . پس او را موسی (یعنی از آب گرفته شده)  نام نهادند و بدین سان ، موسی وارد خانه فرعون شد و در آنجا رشد کرد.

آورده اند که روزی موسی در دامان فرعون عطسه زد و گفت : سپاس خدای عالمیان را .

فرعون به غضب درآمد . موسی بر او سیلی زد و چند تار موی ریش بلند فرعون را کند و خندید . فرعون این را به فال بد گرفت . به یاد حرف های منجم افتاد . گفت که این همان کودک است . لذا تصمیم گرفت او را بکشد . آسیه گفت: طفلان شیرخوار رشد عقلی ندارند و اشتباهات آنان قابل گذشت است ، اگر باور نداری او را بیازمای . فرعون گفت : چگونه؟ آسیه گفت : یک ظرف از آتش و یک ظرف از یاقوت سرخ و یک ظرف خرما حاضر کنید . اگر دست به خرما و یاقوت برد ، او دارای عقل و خرد است و باید او را کشت . سفارشات آسیه انجام یافت. موسی را در میان ظرف های آتش و یاقوت و خرما گذاشتند ، موسی در ابتدا به سوی یاقوت رفت ، ولی جبرئیل دست او را گرفت و به سوی آتش کشاند ، انگشت موسی سوخت و آن را بر دهان گذاشت ؛ زبانش نیز سوخت . از این جهت بود که در تلفظ حرف سین او لکنتی روی داد . و در آنجا که می گوید پروردگارا ! برادرم هارون از من فصیح تر و بلیغ تر است ، به همین خاطر است .

فرعون از مشاهده این عمل از کشتن موسی چشم پوشید و او را به فرزندی پذیرفت .

موسی پس از این آزمون ، امنیت جانی مطلق یافت و کارش بالا گرفت ؛ تا آنجا که مصریان او را فرزند فرعون صدا می زدند . موسی به مدت چهل سال از پذیرایی فرعون و آسیه بهره گرفت و در طی این مدت بر همه اسرار و رموز کاخ مطلع گشت .

انیسا ؛ خواهر فرعون سبدی که موسی در آن قرار داشت را دید و موسی را از آب کشید

لذا او را موسی یا به زبان عبری مُشه (یعنی از آب کشیده شده) نام نهادند.

گفتار سوم : فرار موسی(ع) از مصر

روزی مردی قبطی (مصری) را دید که یک مرد عبرانی را که از قوم موسی بود ، می زد . موسی به خشم آمد و آن را قبطی را با یک مشت کشت.  موسی در عین حال از این کار پشیمان شد و در محضر خداوند اعتراف کرد و تقاضای عفو نمود . روز دیگر یکی از قبطیان را دید که رفتار خصمانه و ظالمانه ای از خود نشان می داد ، موسی جلو رفت تا به فرد مظلوم کمک کند ، قبطی گفت : ای موسی می خواهی مرا مانند قبطی دیروز بکشی . موسی خود را کنار کشید و به کاخ بازگشت . جریان قتل «قانون» ، نانوای فرعون ، گروهی را شادمان ساخته بود ، ولی فرعون از این بابت نگران بود . او تصمیم به قتل موسی گرفت. پس موسی با خبر گشته و  از مصر خارج شد و راهی «مَدیَن» گردید.

موسی پس از فرار از مصر ، ده سال به چوپانی گوسفندان شعیب پرداخت.

 

 پی نوشت: 

 [1] . ر.ک. تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم ، سید هاشم محلاتی ، چاپ دهم ، صص 437 تا 439

[2] .آیه 49 سوره مبارکه بقره

[3] . ر.ک. تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم ، سید هاشم محلاتی ، چاپ دهم ، صص 462 تا 463

[4] . البته جناب مبلغی آبادانی این نکته را ذکر نکرده اند که خداوند به مادر موسی وحی کرد که چنین عمل کند نه اینکه به فکر خود او برسد (سوره قصص آیه 7)

 

نویسنده : سید ابوالفضل ساقی


منبع : بانک جامع اطلاعاتی صهیونیسم (bjes.ir)
  • مختصری از تاریخ و عقاید یهود
  • گفتار اول : اوضاع و شرایط مصر پیش از موسی(ع)
  • گفتاردوم : ولادت موسی(ع) و ورود او به دربار فرعون
  • گفتار سوم : فرار موسی(ع) از مصر
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه