قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقايد و احكام مذهبي یهود و تلمود

عقايد و احكام مذهبي:

عالم ديني، پزشك و فيلسوف يهودي، موسي بن مَيْمون(1135-1204 م) به آيين يهود لباسي نو پوشاند و سيزده اصل براي آن ترتيب داد، به اين شرح :

1 وجود خدا .

2 يگانگي او .

3 مجرد بودن او .

4 نداشتن زمان .

5 حكمت او در امور.

6 عدالت.

7 قابل تقرب بودن از راه عبادت .

8 اينها مربوط به خدا بود ، اما ساير امور.

9 اعتقاد به نبوت.

10 برتر بودن حضرت موسي(ع).

11 اعتقاد به آسماني بودن تورات .

12 عدم جواز نسخ احكام .

13 آمدن مسيحاي موعود .

14 قيامت و جاودانگي نفس آدمي .

خدا در يهوديت:
يهوديت (مانند اسلام و مسيحيت) ازآغاز بر توحيد استوار شده است و همة انبياي يهود، از حضرت موسي(ع) تا انبياي پرشمار بعدي، باشرك مبارزه كرده اند. بديهي است كه پيروان اديان توحيدي در مواردي از دين خود غافل مي شوند و به گونه هايي از شرك روي مي آورند. اين مسأله هيچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل اين اديان تغيير نداده است. آنان با قطع نظر از لغزشهاي پيروان يك دين، از تحقيقات خود دانسته اند كه اديان دو گونه اند:

الف- ادياني كه مردم را از شرك برحذر مي دارند، مانند اديان ابراهيمي.

ب - ادياني كه شرك را به مردم تعليم مي دهند، مانند اديان شرقي.

نام خاص خدا در دين يهود يَهْوَهْ يعني باشنده (موجود) است. اين نام بسيار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتي از طريق قرائت تورات حرام است. بر اثر اين تحريم، كسي تلفظ حقيقي آن را نمي داند و گاهي ‌در كتابهاي علمي مغرب زمين، از باب احتياط آن را بدون حركت (YHWH) ثبت مي كنند. اما گروهي از محققان برآنند كه تلفظ حقيقي آن يَهْوَهْ است. هنگامي كه معبد سليمان بر پا بود، بالاترين مقام مذهبي يهود حق داشت سالي يك بار در روز عاشوراي تقويم يهودي (دهم ماه تِشْري، در اوايل پاييز)، در قدس الاقداسِ آن معبد، نام يَهْوَهْ را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به اِدوناي به معناي آقاي من تبديل مي شود و حركات همين كلمه را روي آن مي گذارند، از اين رو گاهي آن را يِهُوَهْ ضبط كرده اند.

يكي ديگر از نامهاي خدا اِهْيِه اَشِرْاِهْيِه است به معناي هستم آنچه هستم . اين نام در سفر خروج 3:14 ودربرخي ادعيةاسلامي (مانند دعاي شب عرفه ) آمده است و بر اثر نسخه برداري افراد كم اطلاع ،به آهِيّأ شَراهِيّأ تبديل گرديده است.

ظهور انبيا:
يهوديان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهاي كلامي گسترده‌اي دارند.همچنين براي نبوت معناي ويژه اي قائلند كه پيشگويي است و پيامبران بزرگي همچون اِشَعْيا، اِرْميا، حِزقيال و هوشع به عنوان نبي يعني پيشگو شهرت دارند.

پيامبران بسياري در كتاب عهد عتيق مطرح شده اند. اشعيا ، اِرْميا و عاموس بابيانات شيواي خود به بني اسرائيل هشدار مي دادند و آنان را ازعاقبت كارهاي زشت وناروايشان بر حذر مي داشتند و متذكر مي شدند كه اسارت ذلت باري در پيش دارند . اما آنان به اين گفتارها كمترين توجهي نمي كردند و ازسوي ديگر به قتل وحبس وآزارپيامبران خود كمرمي بستند . هفده كتاب پايان عهد عتيق كه كتابهاي نبوت نام دارد، مشتمل بر اين پيشگويي هاست.

از 26 پيامبر مذكور در قرآن كريم 20 تن به اهل كتاب مربوط مي شوند: آدم، نوح، ابراهيم، لوط، اسماعيل،اسحاق، يعقوب، يوسف، موسي، هارون، داوود، سليمان، الياس، اليسع، عُزَير(عَزْرا)، ايوب، يونس، زكريا، يحيي و عيسي.

ازآن انبيا 6 تن به اهل كتاب ربطي ندارند: ادريس،(مگربه نام اَخْنوخ در سفر پيدايش5: 24)، شعيب(مگر به نام رَعوئيل درسفر خروج 2: 18 يا به نام يَترون در سفر خروج 3: 1)، ذوالكِفل، هود، صالح و محمد.

حكومت بني اسرائيل:
پس از حضرت موسي(ع)، حضرت يوشع بن نون به امر خدا به رهبري قوم برخاست. وي از رود اردن كه از شمال به جنوب فلسطين كشيده شده است، گذشت و بلاد كنعان و حدود آن را فتح كرد. به ادعاي عهد عتيق سكنة بومي آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمين به بني اسرائيل اختصاص يافت. جريان اين جنگها در ششمين كتاب عهد عتيق، به نام صحيفة يوشع موجود است. پس از يوشع(ع) مردان بزرگي در بني اسرائيل به رهبري مردم اشتغال داشتند كه داوران بني اسرائيل ناميده مي شوند. آنان عموماً سمت پیامبري يا پادشاهي نداشتند. تاريخ اين رهبران در سفر داوران آمده است. آخرين داور بني اسرائيل حضرت سموئيل(ع) دو پسر داشت كه شايستگي رهبري قوم را نداشتند. از اين رو ، مردم ازآن حضرت درخواست كردند كه پادشاهي براي آنان برگزيند. در واقع بني اسرائيل درآن زمان پادشاهي نداشتند. سموئيل پس از اصرار زيادمردم، از طرف خدا جواني را به پادشاهي آنان نصب كرد.
نخستين پادشاه بني اسرائيل حدود 1030 سال قبل از ميلاد انتخاب شد و نام اين پادشاه در عهد عتيق (كتاب اول سموئيل، باب 9 به بعد) شائول و درقرآن كريم طالوت است (بقره :247).
پس از انتخاب نخستين پادشاه، جنگ مهمي ميان بني اسرائيل و فلسطينيان آن زمان رخ داد و پيروزي نصيب بني اسرائيل گرديد. مهمترين قهرمان اين قوم جُلْيات بود كه در قرآن كريم جالوت ناميده شده است. وي به دست حضرت داوود (ع) كشته شد و لشكر وي گريخت.
حضرت داوود جانشين حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از ميلاد ) و حضرت سليمان به جاي پدرش داوود (ع) نشست و مهمترين و با شكوهترين دوران بني اسرائيل را به وجود آورد. وي معبد بسيار بزرگي در شهر اورشليم (يعني شهر سلامت )ساخت كه به نام هيكل سليمان معروف شد (هيكل درزبان عبري به معناي ساختمان بلند است ). اين معبد بعداً يك بار حدود 587ق.م. به دست بُخْتُنْصَّر و با ديگر در سال 70م. به دست شاهزادة رومي ، تيتوس (Titus) خراب شد.
پس ‌از رحلت حضرت سليمان(ع)، فرزندش رِحُبعام زمام امور مملكت بني اسرائيل را در كف گرفت و چون به ستمكاري پرداخت گروهي ازمردم از فرمان او بيرون رفتند و تنها دو سبط يهودا و بنيامين در سرزمين يهودا( به نام يكي از فرزندان حضرت يعقوب) كه بخش نسبتاً كوچكتري بود، براي او باقي ماند. اين قسمت كه شامل شهر اورشليم (قدس) نيز مي شد، اهميت بسياري داشت و نام «يهودي» از اينجا مي آيد. ده سبط ديگر، حكومت مستقلي به نام اسرائيل به رهبري فردي به نام يَرُبعام بن ناباط در شمال فلسطين تشكيل دادند. يربعام يكی از استانداران حضرت سليمان(ع) بود.
تجزية كشور مبدأ ضعيف و بدبختي آنان بود. پادشاهان يهودا و اسرائيل نيز عموماً گنهكار بودند و مردم را به گناه و بت پرستي دعوت مي كردند.

اسارت بابل:
به هر حال پيشگوييهاي انبياي بني اسرائيل تحقق يافت و پس از چندي آشوري ها كه در شمال بابل در عراق و سورية كنوني حكمراني داشتند و پايتخت آنان شهر نينوا بود به اسرائيل تاختند و عدة كثيري را به اسيري بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بُخْتُنَصَّر كه درعهد عتيق نِبوكَدنِصَّر(يعني بت «نِبو» تاج را نگهداري می کند) ناميده مي شود، به اورشليم حمله كرد و مردم يهودا را كشت و عده اي را به اسارات به بابل برد كه تا مدتي طولاني در آنجا بودند. اسير شدن مردم اسرائيل و يهودا موجب پراكندگي آنان در خاورميانه و سرزمينهاي ديگر شد. اين اسارت اهميت ويژه اي داشت، زيرا گروهي ازمردم اسرائيل نيزكه‌درحملة‌پيشين توسط آشوريها از اسارت معاف شده بودند، در اين يورش همراه با ساكنان يهودا به بابل كوچ داده شدند. اين موضوع "جلاي بابل" ناميده مي شود.
يهوديان در زمان اسارت، برخي آداب و اخلاق مشركان را پذيرفتند و كمتر كسي در بين آنان از جلاي وطن و اسيري و دشواري پرستش خدا رنج مي برد.
بايد توجه داشت كه انحصار طلبي و خود بزرگ بيني خوي و خصلت جدا نشدني قوم كوچك يهود است و ساير اقوام جهان در واكنش به اين صفات، با يهوديان از در دشمني و ستيز درآمده و به تحقير آنان پرداخته اند. شايد نخستين ويراني شهرقدس وگرفتارشدن بني اسرائيل به دست بابليان در حدود شش قرن قبل از ميلاد نيز به همين علت بوده است. اِرمياي نبي از جانب خداي متعال پيام آورده بود كه بني اسرائيل نبايد در برابرآن دشمن مقاومت كنند. ايشان اين پيام را به چيزي نگرفتند وآن پيامبر رازنداني كردند.پس از سقوط شهر قدس، اِرميا آزاد شد (ارميا 39 : 14).

 

تجديد معبد:
هنگامي كه كورش (يعني خورشيد) بنيانگذار سلسلة هخامنشي، بابل را فتح كرد، يهوديان آزاد شدند و اجازة بازگشت به سرزمين خود را يافتند. اما بسياري از آنان حاضر نبودند بابل را ترك كنند و در بابل و اطراف آن پراكنده شدند. اعلامية كورش در مورد آزادي يهود حدود سال 538ق.م. صادر شد . كورش با اين كار ميان يهود محبوبيت زيادي به دست آورد.
گروهي از يهوديان نيز به فلسطين بازگشتند و به بازسازي شهر قدس آغاز كردند. در آن دوران همسايگان آن سرزمين احساس خطر كردند و مانع بر پايي يك حكومت مقتدر يهودي بر خاك فلسطين شدند. پس از آن حكومتهاي ناتواني در مناطق مختلف فلسطين برپا شد و پس از چند قرن آشفتگي، شهر قدس براي بار دوم به دست روميان ويران شد و اين ويراني، يهوديان را در جهان پراكنده ساخت. از آن پس يهوديان در كشورهاي بيگانه زندگي سختي را مي گذارندند و انواع خواري و سركوفتگي را در جسم و جان خود مي چشيدند.

پيدايش كنيسه:
 پس از بازگشت يهود از بابل، جامعة ديني نظام تازه اي يافت و معابدي ساخته شد كه بعداً كنيسه (synagogue) ناميده شد. اين معابد مانند ساير معبدها معماري خاصي داشتند و در آنها قربانگاه و اماكن ويژة ديگري وجود داشت. هم اكنون نيز معبد يهوديان كنيسه ناميده مي شود.
قبلة يهود معبد سليمان (مسجد اقصي) است؛ فقط سامريان قبله را كوه جِرزيم در نزديكي شهر نابلس مي دانند. آنان روزي سه بار نماز مي خوانند: نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب. درصورتي كه دست كم ده مرد در در كنيسه وجود داشته باشد، نماز برگزار مي شود و در اين حال يك نفر كه معمولاً پيرتر از سايرين است و عبري را خوب مي داند، جلو مي ايستد و قسمتهايي از تورات یا دعاهايي به عبري مي خواند و در مواردي ركوع مي كنند. معروفترين عبارتي كه خوانده مي شود، شِمَعْ (يعني بشنو) نام دارد كه از تورات گرفته شده است:
(4) اي اسرائيل بشنو يهوه خداي ما يهوه واحد است (5) پس يهوه خداي خود را به تمامي جان وتمامي قوت خود محبت نما (تثنيه 6 : 4-5)

تأثير عقايد مزدَيَسني و فرهنگ پارسي:
 يهوديان نيز مانند ساير اقوام تحت تأثير محيط قرار داشتند و پس از تماس با برخي تمدنهاي باستاني، خواسته يا ناخواسته، بسياري از مفاهيم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولي بايد توجه داشت كه آنان پيوسته و در تمام موارد، مسائل ياد شده را به رنگ اخلاقيات توحيدي خاص خويش در مي آوردند. مثلا داستان طوفان نوح، خواه از بابليها اقتباس شده باشد يا نه، آن گونه كه در سفر پيدايش آمده است، از خداي واحد، مهربان و درستكار سخن مي گويد. اين داستان به‌داستان پِر- نَپيشتيم (Per-napishtim) كه روي الواح ميخي حك شده است و علاوه بر شرك صريح، خداياني خودخواه، ستيزه جو، احساساتي و حسود را مطرح می کند، چندان شباهتي ندارد. اين تمايز در ساير داستانها و قوانين و باورهاي كه گفته مي شود يهود از اقوام ديگر اقتباس كرده اند، نيز مشهود است.
در تورات تقريباً ذكري از قيامت نيست ( مگر يكي- دو اشارة مبهم، مثلاً تثنيه8 :16). از نظر تورات (لاويان باب26 و تثنيه باب28) دينداري و بي ديني در جلب نعمتهاي اين جهان و سلب آنها تأثيرمستقيم و قطعي دارند. از سوي ديگر، كتاب تَلْمود از قيامت بسيار سخن گفته است.
يكي از باورهاي اصيل يهوديت كه به تصور پژوهشگران، از بيگانگان گرفته شده، اعتقاد به رستاخيز مردگان است. اين اعتقاد با آرمان مسيحايي گره خورده و چيزي مانند اعتقاد به رجعت را پديد آورده است. ايرانيان باستان می گفتند در زمان آينده ،پس از آنكه آهورمزدابر هماورد خود اَنْگْرومِئنيو پيروز شود و او را نابود كند، مردگان برخواهند خاست، ولي شكل عالي و معنوي اين آموزه دستاورد اصيل الهامات يهود است و با اعتقاد خشك و بي روح مغان ايران زمين شباهتي ندارد. به گفتة پژوهشگران، اعتقاد به جاودانگي روح از قديم ميان ني اسرائيل وجود داشته و در چندين مورد از كتاب مقدس بدان اشاره شده است ، ولي آن باور پس از بازگشت از بابل ،با عقيده به چاودانگي قوم و قيام مسيحا پيوند خورد و اعتقاد به رستاخيز مردگان را پديد آورد. اين نظريه باقرآن مجيد تعارض دارد، زيرا از داستان برانگيخته شدن حضرت موسي(ع) در اوايل سورة طه بذروشني مي فهميم كه اعتقاد به رستاخيز در نخستين پيام او وجود داشته است.

انتظار ظهور مسيحا:
انديشه انتظار مسيحا ماهيتاً يهودي است. اقوام عصر قديم، بر اثر نوميدي از وضع موجود و بي توجهي به آينده، به گذشتة خويش مي باليدند و كمال شادكامي اجتماعي و ملي را در آن مي ديدند. گونه اي از اين گذشته گرايي را چكامه سرايان يوناني و رومي،هِزْیود (Hesiod) و اويد (Ovid) ماهرانه ترسيم و توصيف كرده اند. اين دو تن براي جهان پنج دوره و پنج نژاد پياپي قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستين دوره عصر كه عصر زرين ناميده مي شود، شادمان و به دور از درد و رنج، بي كشت و كار از محصولات زمين بهره مي بردند. مردن ايشان نيز به شكل خواب بي رويايي بود كه طي آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر مي كشيدند. در سوي ديگر اين طيف، واپسين دوره يا عصر آهنين وجود داشت كه از همه آشفته تر بود و آن دو چكامه سرا در آن دوره روزگار مي گذراندند.
يهوديان نيز به عنوان قومي ديندار و معتقد به اينكه جهان را موجودي خوب و كامل آفريده است، كمال را آغاز آفرينش قرار مي دادند و می گفتند نخستين انسان ‌كه مستقيماً به دست خدا آفريده شده است، لزوماً بايد كامل و كامروا باشد. با اين وصف، يهوديان كاميابي و فضيلت را نه دردوران طلايي گذشته، بلكه در آينده و واپسين روز مي جويند. اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود:«اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع مي گردد». (ايوب 8 : 7).
يهوديان پس از نخستين ويراني شهر قدس، همواره در انتظار يك رهبر الهي فاتح بوده اند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سليمان برگرداند. شخصيت مورد انتظار، ماشِيحَ (مسح شده )خوانده مي شد. ماشيح لقب پادشاهان بني اسرائيل بود، زيرا براساس يك سنت، پيامبران در حضور جمع، اندكي روغن برسرآنان مي ماليدند و بدين شيوه قداست براي ايشان پديد مي آمد. اين لقب در زمانهاي بعد به پادشاه آرماني يهود اطلاق شد.
دلهاي بني اسرائيل از عشق به مسيحاي موعود لبريز بود و در مقابل، حاكمان ستمگر همواره در كمين چنين رهبر رهايي بخشي بودند. در باب دوم انجيل متّي مي خوانيم كه هيروديس كبير، پادشاه فلسطين پس از زاده شدن حضرت عيسي درصدد قتل او برآمد، اما چون وي را به فرمان الهي به مصر بردند خطر را از سرگذارند.
واژة فارسي «مسيحا» از روي كلمة عبري «ماشيح» با توجه به تلفظ لاتيني آن (Messiah) ساخته شده است.
مهمترين مژدة مسيحايي در كتاب اشعياي نبي آمده است:
(1) نهالي از تنة يَسّي ( پدر داوود) بيرون آمده ،شاخه اي از ريشه هايش خواهد شكفت (2) و روح خداوند بر او قرا خواهد گرفت ،يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند .(3) خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاي خويش تنبيه نخواهد نمود (4) بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخة لبهاي خود خواهد كشت (5) كمر بند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت (6) گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم طفل كوچك آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاوكاه خواهد خورد (8) و طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل ازشير باز داشته شده و دست خود را بر خانة افعي خواهد گذاشت (9) و درتمامي كوه مقدس من ضرر و فسادي نخواهند كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايي كه دريا را مي پوشاند (اشعيا 11: 1-9) .
شور و التهاب انتظار موعود در تاريخ پر نشيب و فراز يهوديت و مسحيت موج مي زند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت بار خود هرگونه خواري و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كرده اند كه روزي مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانرواي جهان گرداند.
در سراسر تاريخ بني اسرائيل كساني به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخي افراد ساده لوح بر مشكلات آنان افزودند. در اين ميان حضرت عيسي بن مريم(ع) ظهور كرد و با داشتن شخصيتي بس والا و روحي الهي، دين بزرگي را بنياد نهاد وگروه بي شماري را به ملكوت آسمان رهنمون شد، ولي بيشتر يهوديان او را رد كردند.
در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست بر پای خاسته و با اشغال فلسطین، در صدد بر آمده اند حقارت هميشگي قوم يهود را برافكنند، چيزي از تب و تاب انتظار موعود كاسته نشده است. درست است اقليتي ناچيز از يهوديان بر اثر دلبستگي شديد به اميدهاي قديم، تشكيل دولت صهيونستي را مخالف آرمان مسيحيايي شمرده و پيوسته باآن مخالفت كرده‌اند، ولي سواد اعظم يهوديت آن را از جان و دل پذيرفته و آن را رهگشاي عصر مسيحا دانسته اند . هم‌اكنون صهيونيستهاي اشغالگر فلسطين، علاوه ‌بر دعاهاي ‌مسيحايي ‌روزانه، در پايان ‌مراسم سالگرد بنيانگذاري رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه اِيّار عبري) پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مي كنند: ارادة خداوند، خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صورمسيحا گوش ما را نوازش دهد.

 

غلبة روميان و انقراض يهود:
پس از نوسازي اورشليم مستقر شدن يهوديان در آن مشكلاتي پديد آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوريه آغاز شد جنگهاي مكابيان با استعمارگران سوريه به پيروزي يهود انجاميد كه در كتابهاي اپوكريفا شرح داده شده است.
در اين دوران غالباً بني اسرائيل زير فرمان مشركان بودند و ظهور حضرت مسيح (ع) نيز در همين دوران بود كه شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنين در اين عصر احكام و قوانيني از طرف علماي يهود صادر مي شد و نمايندگان دول استعمارگر فرمان مي راندند . علماي يهود در مجمعي به نام سَنْهِدْرين اجتماع مي كردند و درباره امور مذهبي تصميم مي گرفتند .

ويراني اورشليم و آوارگي يهود:
در سال 70 م. تيتوس ، پسر امپراطور روم، اورشليم را محاصره و ويران كرد و مردم بيشماري را از دم شمشير گذراند؛ وي سنهدرين را نيز از بين برد.
پس از اين حادثه، يهوديان در كشورهاي مجاور در اروپا و آفريقاي شمالي پراكنده شدند و با گذشت زمان عده اي به مدينه منوره كه يثرب مي شد، رفتند و درآنجا سكني گزيدند. به گفتة منابع اسلامي، انگيزه اين گروه از يهوديان در انتخاب مدينه براي سكونت، انتظار مقدم مبارك حضرت محمد رسول خاتم (ص) بود.
بعد ها، در عصر خليفة دوم، مسلمانان ، شهر قدس را با مذاكره از مسيحيان تحويل گرفتند. به نوشتة طبري(درحوادث سال 15 هجري) مسلمانان هنگام تحويل گرفتن قدس، در صلح نامة خود در برابرمسيحيان متعهد شدند كه هيچگاه به يهوديان اجازة سكونت درآن شهر را ندهند.

تَلْمود:
كلمة «تلمود» به معناي آموزش از فعل ثلاثي عبري «لمَد» (يعني يادداد) مي آيد و با واژة «تِلْميذ» و مشتقات آن كه در زبان عربي رباعي هستند ارتباط دارد. تلمود به كتابي بسيار بزرگ اطلاق مي شود كه احاديث و احكام يهود را دربر دارد.
زماني كه يهوديان به بابل تبعيد شدند گروهي به نام سوفِريم (يعني كاتبان ) ميان آنان پديد آمد . كاتبان كساني بودند كه به كتابت تورات و مضامين مذهبي اهتمام داشتند.مهمترين سوفِر عزرا(عُزَيْر) بود كه در قرن پنجم قبل از ميلاد مي زيست و شايد پس از موسي(ع) بزرگترين شخصيت يهود باشد . عزرا تصميم گرفت شريعت موسي(ع) را بارور سازد و از عبارات كتاب عهد عتيق نيازهاي حامعة يهود را بر آورد . اقدام وي سر آغاز سنت شفاهي يهود بود.
پس از عزرا روشي در تفسير و تأويل متون مذهبي رايج شد كه " ميدارش" ناميده مي شود و اختراع آن را به وي نسبت مي دهند . واژة «ميدارش» به معناي جستجو است ، زيرا دانشمندان از خلال ميدارش به جستجوي معاني نهفته مي پرداختند و مي خواستند همة مسائل روزانة زندگي را از تورات استخراج كنند. پس از تأسيس مجمع كبير براي رسيدگي به امور مذهبي، كم كم اين فكر رواج يافت كه تفسير تورات پس از حضرت موسي(ع) نسل به نسل به دست اعضاي آن مجمع رسيده است. سپس پنج زوج دانشمند به توالي به تفسير و وضع قوانين جديد پرداختند كه دو زوج آخر آنان به نام هيلِل و شِمْعي (شماي) بسيار معروف شدند. اين دو تن در حدود سال 10م. درگذشتند در اين دوره، يكي از دو زوج ناسي يعني رئيس و ديگري آوْبِتْ دين يعني رئيس دادگاه ناميده مي شد. تمام اين قضايا ميان فريسيان جريان داشت و صدوقيان با آن مخالف بودند و تنها به ظاهر تورات اهتمام مي ورزيدند.
هيلل و شمعي هر كدام مكتبي را بنياد نهادند و شاگردان آنان در هفتاد سال اول تاريخ ميلادي به نشر افكار و انديشه هاي ايشان پرداختند و سرانجام، موفقيت نصيب هيلل شد. گفته مي شود اختلافات اين دو رهبر از 300 مورد تجاوز مي كرد و شمعي در برداشتهاي خود از هيلل سختگيرتر بود. هيلل اولين فرد از سلسلة تِنّائيم است. دومين فرد اين سلسله كه حلقة ارتباط بين هيلل و دانشمندان بعدي محسوب مي شود. يوحانان بن زكاّي است. هنگامي كه لشكر تِيتِوس در سال 70م. به ويران كردن اورشليم مشغول بود، يوحانان پيوسته يهوديان را به آرامش دعوت مي كرد، زيرا از نابودي يهوديان نگران بود. يهوديان سخن او را نپذيرفتند، از اين رو ، وي به انتقال مركز علمی و مذهبي اقدام كرد. او براي اين هدف، نخست خبر بيماري و سپس مرگ خود را شايع كرد و پيروانش وي را در تابوتي نهاده، به عنوان خاك سپاري از شهر خارج كردند. از آنجا كه او شخصيتي ممتاز بود، سربازان تيتوس(كه بر دروازه‌هاي ‌اورشليم ‌با سرنيزه جنازه‌ها را آزمايش مي كردند) به جسد وي كاري نداشتند. يوحانان در خارج از شهر خود را به فرمانده‌ كل لشكر رساند و از او تقاضا كرد كه شهرك ياونه در فلسطين را در اختيار وي قراردهد. اين خواهش پذيرفته شد و او در آنجا كار علمي خود را تعقيب كرد و بدين وسيله علوم هيلل و ديگر دانشمندان گذشته را به نسلهاي آينده انتقال داد.
پس از يوحانان فردي به نام ايشماعل بن اليشع به تفسيرهاي تلمودي پرداخت و كار عمدة وي آن بود كه هفت اصل تفسيري هيلل را به سيزده اصل رساند. همچنين فردي به نام عَقيبا بن يوسف در همين عصر از اهميت ويژه اي برخورداراست. اين دانشمند بر تلمود حق بزرگي دارد. زير بناي تلمود به شكلي كه مي بينيم تا اندازة زيادي مرهون زحمات اوست.
با اين وصف، افتخار تدوين متن تلمود به عقيدة بسياري از دانشمندان نصيب شخصي به نام يهوداهَنّاسي شد. وي درسال 135م. (سه سال پس از درگذشت عقيبا) به دنيا آمد و پس از آگاهي بر تفسيرهاي عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت. اين دانشمند ميان قوم خود موفقيت خوبي پيدا كرد و بيش از پنجاه سال ناسي يعني رهبر بود.
يهودا هنّاسي براي تورات شفاهي نام ميشنا را برگزيد كه در عبري به معناي مكرر و مثنّي است، در مقابل ميقْرا به معناي خواندني و مقروء. تلمود، ميشنا ناميده مي شود، زيرا مثنّاي تورات است، ولي تورات ميقْرا است.
زبان ميشنا عبري عاميانه است كه به ارزش ادبي عبري عهد عتيق نيست. ميشنا شش بخش دارد كه هر فصل سِدِر ناميده مي شود و مجموع آن 63 رساله در 523 فصل است به اين شرح:

1- سدر زراعيم (بخش بذرها،احكام محصولات و نتايج حيوانات) 11 رساله.

2- سدر مُوعّد ( بخش عيد، دربارة روزهاي ياد بود) 12 رساله.

3- سدر ناشيم (بخش نسوان، احكام زناشوئي) 7 رساله.

4- سدر نِزِيقين (بخش زيانها، احكام اموال و زيان به نفوس) 10 رساله.

5-سدر قِداشيم ( بخش مقدسات، مقدسات دين يهود) 11 رساله.

6- سدر طهاروت (بخش طهارتها، احكام پاك و ناپاك) 12 رساله.

تفسير ميشنا، گَمارا ناميده مي شود. اين واژه به معناي تكميل است و نويسندگان اين تفاسير ادعا مي كردند مطالب آنان باقي ماندة سخنان دانشمندان گذشته است كه كتاب ميشنا را تكميل می کند. درگمارا نخست يك مقطع از عبارت ميشنا نقل مي شود و پس از آن به تفسير و تحليل و آوردن شواهدي براي آن مقطع مي پردازند.
دو نوع گما را براي ميشنا نوشته شده است: يكي‌گماراي فلسطيني به دست دانشمندان يهودي فلسطين و ديگري گماراي بابلي كه مبسوط تر و جالبتراست و به دست گروهي از دانشمندان يهودي كه در بابل يهودي كه در بابل مانده بودند، نوشته شده و از گماراي فلسطيني مفصل تر است. تلمود به اعتبار اين دو گمارا دو گونه است: تلمود فلسطيني و تلمود بابلي.
در تلمود به دو عنصر اساسي برخورد مي كنيم: يكي هَلاّخا به معناي راه و روش كه عبارت است از دستور هاي ديني براي زندگي صحيح و ديگري آگادا به معناي رويت كه عبارت است از داستانها و شواهدي از پيشوايان يهود يا بزرگان اقوام مختلف كه به منظور تأييد موضوع نقل مي شود.
تلمود به عنوان دائرة المعارف پر محتواي يهوديت محافظت از اين آيين را بر عهده داشته و منبع قوانين فقه يهود بوده است. مسيحيان به علت بدگويي اين ‌كتاب ازحضرت عيسي مسيح (ع) همواره با آن مخالف بوده اند. رهبران كليسا در قرن ششم ميلادي مخالفت خود را با آن اعلام كردند، ولي اين كتاب تا قرنها مسأله اي نيافريد و جوامع يهودي مراقب بودند كه احساسات مسيحيان رانسبت به آن تحريك نكنند. در سال 1239م. يك يهودي كه به مسيحيت روي آورده بود، پاپ را به سوزاندن آن كتاب تشويق كرد و تلمود سوزي را بنياد نهاد. پس از آن تاريخ، ارابه هاي پر از نسخه هاي تلمود به ميدانهاي شهر برده مي شد و به كام آتش مي رفت و يا براي استفاده از چرم آن به سازندگان كفش سپرده مي شد.
اكنون چند نسخه خطي از تلمود بابلي در كتابخانه‌هاي جهان يافت مي شود و تنها نسخة كتابخانة شهر مونيخ در آلمان كامل است.
اولين و معروفترين چاپ متن عبري تلمود به دست فردي به نام دانيال بومْبِرْگ در شهر ونيز (ايتاليا) صورت گرفت (تلمود بابلي درسالهاي3-1520 و تلمودفلسطيني در سالهاي 4-1523) . تعداد صفحات تلمود بابلي در اين چاپ 5894 صفحه است كه در چاپهاي مختلف رعايت مي شود تا براي ارجاء به آن كتاب عظيم مورد استفاده گيرد و تلمود به برخي زبانهاي اروپايي ترجمه و منتشر شده و ترجمة انگليسي آن در 18 جلد بزرگ در لندن به چاپ رسيده است. خلاصه اي از آن كتاب نيز به زبان فارسي ،به نام گنجينه اي از تلمود در سال 1350ه.ش. در تهران انتشار يافته است.

 

منبع: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ ،تهران، انتشارات سمت،موسسهفرهنگی طه ومرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ چهارم، 1380 ش ؛ باویرایش واندکی تلخیص .

پی نوشت:

ترجمة تفسيري كتاب مقدس ، انگلستان ، انجمن بين المللي كتاب مقدس ،1995.

حكمت ، علي اصغر ، تاريخ اديان ،تهران :انتشارات ابن سينا ،1345.

راميار، محمود ،بخشي از نبوت اسرائيلي و مسيحي ، تهران.

زرين كوب ،عبدالحسين ،در قلمرو وجدان ،تهران :انتشارات سروش1375.

كتاب مقدس ،لندن ،1904.

كُهِن ، اِي ، گنجينه اي از تلمود ، تهران .1350.

گرينستون ،جوليوس، انتظار مسيحا درآيين يهود ، ترجمة حسين توفيقي ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ،1377.

مصطفوي ، علي اصغر ،اسطورة قرباني ، تهران : انتشارات بامداد ، 1369.

ناس،جان بایر ، تاريخ جامع اديان ،ترجمة علي اضغرحكمت ،تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ،1370.

هاكس آمريكايي ، قاموس كتاب مقدس، تهران :انتشارات اساطير،1377.

هيوم ،رابرت اِي .، اديان زندة جهان ،ترجمة عبدالرحيم گواهي ،تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1373.

Arberry,A.J.(ed.) Religion in the Middle East,Cambridge: Cambridge University Press,1969.

Epstein,I.(tr.),The Babylonian Talmud,London:The Soncino Press, n.d.

Epstein,Isidor,Judaism:A Historical Representation ,Middlesex, England: Penguim Books.1974.

  1. اين موضوع در سورة يوسف آيه 100 آمده است .
  2. نام وي در احاديث اسلامي عمران و درتورات عمرام بن قهات بن لاوي بن يعقوب است (خروج 6: 14-20)
  3. دفن كننده معلوم نيست و برخي مي گويند مقصود خداوند است .
  4. ا ز نظر اهل كتاب دريايي كه بني اسرائيل از آن عبور كردند درياي سرخ كه در مرز مصر قرار داشت. جمعي از مسلمانان اين دريا رارود نيل دانسته اند.

SpinozaBene lict de A Theologico – political Tteatise ch VIII

  1. ابوالبَختَري وهْب كه در آغاز عصر بني العباس به جعل حديث اشتغال داشت .دريكي از احاديث ساختگي خويش ،ياهو را اسم اعظم خدامعرفي كرد و اين امر به مذاق صوفيان خوش آمد و آن را ترويج كردند . تركيب«ياهو» از نظر دستور زبان عربي كاملاً غلط است و از يَهْوَهْ اقتباس شده است . يَهو و يا هو نام برخي ار بتهاي خاور ميانةقديم بوده است.
  2. نام برخي از اين پيامبران در دعاي امْ داوود كه در روز پانزدهم ماه رجب خوانده ميشود ،آمده است .
  3. چنان كه در 8. تأسيس يهوديت گذشت .
  4. كلمة سنهدرين از واژة يوناني«سيندريون» به معناي مجمع مي آيد .
  5. الطبري ،محمد بن حرير، تاريخ الرسل و الموك ،چاپ ليدن 1964،ج1،ص 2405.

 

 

 


منبع : پرسمان دانشجویی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه