امام صادق علیهالسلام شیخ الائمه است عمر بلندترى نسبت به سایر ائمه نصیب ایشان شد(65 سال). این عمر بلند و مسأله انتقال خلافت از امویان به عباسیان، فرصتى ایجاد كرد كه امام علیهالسلام به تاسیس حوزه علمى عظیمى بپردازد.
از نظر شیعیان كه معتقد به امامت ائمه علیهم السلام بودهاند ایشان اوصیاى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و مفسر حقایق قرآن و اسلام مىباشند؛ گویى كه تا 260 سال بعد از هجرت (سال شهادت امام حسن عسكرى علیهالسلام)، خود شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم زنده بودهاند، البته نه در لباس نبوت، بلكه در لباس یك فرد مسلمان عادى و عامل به وظایف كه در تمام این مدت على رغم همه تحولات و تغییرات و اختلاف شرایط و اوضاع و مقتضیات، وظیفه خود را متناسب با هر دورهاى بدون خطا و اشتباه انجام دادهاند.
اما از آن جایى كه در سیره ائمه اطهار علیهم السلام امورى هست كه ظاهرا با یكدیگر تناقض و تعارض دارند، باید در پى علت این تعارض و اختلاف بر آمد، زیرا در غیر این صورت، نوعى هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى ایجاد مىشود و هر كس خبر و حدیث دلخواه خود را متمسك قرار خواهد داد و عمل یكى از پیشوایان دین را كه در مورد معین و زمان معینى انجام شده، دلیل راه و روش خود قلمداد مىكند؛ مثلا كسى كه به زهد و قناعت افراطى میل دارد، سیره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و شیوه زندگانى حضرت على علیهالسلام را دلیل خود قرار مىدهد و كسى كه بیشتر اهل رفاه و تجمل است، نمونههایى از زندگانى امام حسن مجتبى علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام را به عنوان موید خود بر مىشمرد و....
اگر عصمت ائمه اطهار علیهم السلام را قبول كردیم و پذیرفتیم كه حقیقت آنها نور واحدى است كه در زمانهاى مختلف تجلى پیدا كرده، باید نتیجه بگیریم كه این تعارضات و اختلافهاى ظاهرى، در واقع درس و تعلیمى است از سوى آنها، بر ماست كه سر هر یك از تعلیمات آنها را دریابیم. اكنون به چند مورد از این تعارضات ظاهرى و راه حل آنها اشاره مىكنیم:
در زمان امام صادق علیهالسلام یك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظیمى نیز در میان مسلمین آغاز و مذاهب گوناگون در اصول و فروع دین پیدا شد و در این زمان، زد و خورد امویها و عباسیها هم فرصتى ایجاد كرد، تا امام صادق علیهالسلام این جبهه علمى را رهبرى كند و به حل معضلات علمى و تربیت شاگرد بپردازد
نباید چنین تصور كرد كه زهد از دنیا و پرهیز از توسعه رزق، به طور مطلق از انسانها خواسته شده و در تمام زمانها و شرایط، باید از نعمتهاى دنیا احتراز نمود. باید دانست استفاده از نعمتهاى دنیا ذاتا زشت و ناپسند نیست و اگر در سیره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و امام على علیهالسلام در این موارد، سختگیرى فراوانى مشاهده مىشود، علل دیگرى داشته است، مانند فقر عمومى كه مردم گرفتار آن بودند و آن دو بزرگوار به عنوان پیشوا و زعیم بر خود واجب مىدانستند در حد فقیرترین مردم زندگى كنند. بنابراین باید اصول ثابت و متغیر را از هم جدا كرد.
در مورد زهد مىتوان به دو اصل ثابت اشاره كرد: اول این كه یك نفر مسلمان باید زندگى و معیشت خود را با زندگى عموم افراد جامعه تطبیق دهد. لذا امام صادق علیهالسلام در عین این كه زندگى نسبتا راحتى داشتند و استفاده از نعمتهاى الهى را بر خود و خاندان خود توسعه داده بودند، هنگام قحطى، ذخیره گندم خانه را فروخته، مانند مردم به طور روزانه از نان جو و گندم استفاده مىنمودند.
اصل ثابت دیگر این است كه باید معنى زهد را عزت و مناعت طبع و بلندى نظر و بى اعتنایى به دنیا و فدا نكردن اخلاق و فضیلت در برابر امور عادى بدانیم، نه گوشهگیرى و فرار از مسؤولیتهاى اجتماعى.
با در نظر گرفتن این دو اصل ثابت و با توجه به شرایط خاص در زمان هر یك از معصومین علیهم السلام در مىیابیم كه هیچ تعارضى میان سیره و روش زندگانى ایشان وجود ندارد و اتفاقا خود همین اختلاف و تعارض ظاهرى سیره، به كمك بیاناتى كه از پیشوایان دین رسیده، براى ما روشن مىكند كه از نظر اسلام در باب معیشت و لوازم زندگى چیزهایى هست كه اصول ثابت و تغییرناپذیر به شمار مىرود و چیزهایى هست كه این طور نیست.
قیام و انقلاب یا سكوت و تقیه:
ممكن است تعارض دیگرى به ذهن بیاید كه چرا امام حسین علیهالسلام على رغم حكایت قراین از شهید شدن ایشان، دست به قیام زد، اما امام صادق علیهالسلام با آن كه به سراغشان هم رفتند، اعتنا ننمود و قیام نكرد. آگاهى از اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امام صادق علیهالسلام این تعارض را مرتفع مىكند.
از نظر اوضاع سیاسى باید توجه كرد كه علویین دو دسته بودند:
بنى الحسین و در رأسشان امام صادق علیهالسلام، و بنى الحسن كه در رأسشان محمد بن عبدالله (نفس زكیه) بود. عباسیین هم كه دنیا طلب بودند و به دنبال مقام، دو مبلغ بزرگ داشتند: یكى عرب به نام ابوسلمه خلال و دیگرى ایرانى به نام ابومسلم خراسانى. ابوسلمه دو نامه نوشت: یكى به امام صادق علیهالسلام و دیگرى به نفس زكیه. امام صادق علیهالسلام دعوت او را نپذیرفت، اما نفس زكیه على رغم مخالفت امام علیهالسلام، دعوت او را قبول كرد كه این امر در نهایت به كشته شدن ابوسلمه و نفس زكیه و فرزندانش به دست سفاح انجامید.
نكته دیگر، اوضاع خاص اجتماعى زمان امام صادق علیهالسلام بود كه به علت پیچیدگىها و ابهامات فكرى و روحى در جامعه اسلامى، چندین جبهه مبارزه به وجود آمده بود و یا زمان سیدالشهدا علیهالسلام كه تنها جبهه، جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافت بود، فرق داشت.
در زمان امام صادق علیهالسلام یك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظیمى نیز در میان مسلمین آغاز و مذاهب گوناگون در اصول و فروع دین پیدا شد و در این زمان، زد و خورد امویها و عباسیها هم فرصتى ایجاد كرد، تا امام صادق علیهالسلام این جبهه علمى را رهبرى كند و به حل معضلات علمى و تربیت شاگرد بپردازد و شاهد هستیم بزرگان زنادقه و دهریین و سایر فرقههاى كلامى و حتى امامان دیگر فرق فقهى، چون ابوحنیفه و مالك، به محضر امام علیهالسلام آمده، پاسخ مىگرفتند.
بنابراین، این جریانهاى علمى در زمان آن حضرت ایجاب مىكرد كه امام علیهالسلام بیشترین اهتمام خود را در این صحنه قرار دهد. پس در مورد هر یك از ائمه اطهار علیهم السلام باید توجه كرد كه در هر زمانى، ایشان مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مىگرفتند و كارى را انجام مىدادند كه مفیدترین اثر را داشته باشد.(148)
مطهری، بیست گفتار، صص 185 - 163
منبع : پایگاه تبیان