آنان كه مى گويند ما در همه امور خود اعتماد به نفس مى كنيم و از اين سرمايه براى به نتيجه رساندن كارهايمان استفاده مى كنيم بايد به آنان گفت از آنجا كه مؤثر در تأثير كار و تأثير علل و اسباب حضرت حق است اعتماد به نفس كافى نيست، تجربه نشان داده كه بسيارى از مردم در طول تاريخ با اعتماد به نفس وارد كار شده ولى نه اين كه نتيجه نگرفتد بلكه دچار خسارت هم شدند.
اعتماد به نفس و خود را لايق و شايسته ورود در هر كار مثبت دانستن حالتى عالى است ولى منافاتى با توكل و اتكاء به خداوند مهربان كه سبب ساز همه امور است ندارد.
بلكه اعتماد به پروردگار جهان و استمداد از نيروى لايزال حق به قدرت نفس و بسط شخصيت مى انجامد.
انسان با ايمان با اين كه از سرمايه اعتماد به نفس و استقلال شخصيت برخوردار است، و از همه امكاناتى كه در اختيارش قرار گرفته به طور كامل و دقيق بهره بردارى مى كند، و فرصت ها را بيهوده از دست نميدهد، در عين حال هرگز روح خود را در ميان علل و عوامل مادى محصور نمى سازد، و انسانيتش در اين نقطه متوقف نمى گردد، بلكه عرصه پرواز و اوج هم چنان بر روى او باز و شعاع عملش بسيار وسيع و گسترده است، و قسمتى از نشاط روحى و فعاليتش را به هدف هاى عالى زندگى مربوط مى گرداند.
انسانى كه كانون قلبش لبريز از ايمان است، اتكاء و اعتمادش به خداوندى است كه تدبير كليه امور در دست قدرت بى انتهاى اوست و در هيچ كارى شريك و انباز ندارد.
ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1»
درى كه او از رحمت به روى مردم مى گشايد هيچ كس قدرت بستن آن را ندارد، و آن را كه او ببندد كسى جز او نمى تواند رهايش سازد و اوست تواناى شكست ناپذير محكم كار.
بشر به كجا مى تواند پناهنده شود كه از حيطه قدرت و نفوذ پروردگار بيرون باشد؟ پناه بردن به غيرخدا جز ذلت و خوارى و زبونى و پستى نتيجه اى ندارد، مخلوق عاجز و بى پناهى كه خود در هر چيز نيازمند به خداوند است، و مالك هيچ چيز خود نيست چگونه مى تواند صاحب امر سايرين و كارگشاى ديگران باشد.
بنابراين براى انسان زيبنده تر از زيستن در كنف حمايت و لطف الهى كه تدبير كارها را به دست تواناى خود دارد نيست.
در سختى و آسايش فروتن و خاضع بودن در برابر خداوند و اعتقاد راسخ به اين حقيقت كه فوق تمام قدرت ها و علل و عوامل عادى، قدرت نامحدود الهى حاكم و فرمان رواست اثر شگفتى به جان مى بخشد، و درضمير و قلب آدمى اطمينان آرام بخشى را پديد مى آورد كه در برابر هيچ رويدادى وزن و ارزش خود را از دست ندهد، و براى هر چيز اعم از كوچك و بزرگ مضطرب و آشفته خاطر نگردد.
وقتى آدمى تا آنجا كه ظرفيت دارد، جان و ادراكش را به حق واگذار كرد، روحش از قبول اطاعت و تسليم به خداوند سرشار مى گردد، ديگر نه ناله اش از حوادث ناگوار بلند مى شود و نه از كاميابى ها سرمست و مغرور مى گردد.
تمام امورى كه براى ديگران ايجاد خودباختگى ميكند در او اثر نامطلوبى نمى بخشد، و به علت برخوردارى از عزم استوار و روح سرشار از اطمينان، هيچ گاه تسليم يأس و نااميدى كه منشأ بسيارى از ناكامى ها و شكست هاست نخواهد گرديد.
اتكاء و توكل بر خدا هرگز به ناتوانى و ضعف و بى تفاوتى منجر نخواهد گشت، بلكه خدا اعتمادى است كه قدرت اراده را نيرومندتر مى سازد و ريشه هرگونه ترديد و وسواس را از دل بر مى كند.
مبارزات پى گير مردان الهى با عوامل مخرب و افكار منحط جوامع خود، در عين نامساعد بودن شرايط محيط، از اتكاء به حقيقت نامحدود مايه مى گرفت، و براى اجراى برنامه هاى اصلاحى خود و ارشاد خلق از همين عامل نامرئى يارى مى جستند، و چون روانشان به نيروى لايزال الهى پيوندى ناگسستنى داشت هدف خود را با قاطعيت تمام تا مرحله نهائى دنبال مى كردند.
اتكاء به نفس بى اتكاء به خدا در شرايط سخت و توان فرسا نمى تواند روح انسان را از اضطراب و ناراحتى نجات بخشد، دشوارى ها و عوامل نامساعد زندگى روح كسى كه از اتكاء به خدا عارى است، و شعاع ديدش از مرز ماده و ماديات تجاوز نمى كند درهم مى شكند، و تاريكى ها را در روانش متراكم مى سازد، و با چنين حالت گرفته اى نمى تواند در مدارج كمال و ارتقاء گام بردارد، و حقايق بس بزرگ و درخشان را درك كند، و چه بسا از كوچك ترين حادثه اى كه خلاف ميلش اتفاق بيفتد دچار رنجى گران شود، و يا در برخورد با مشكلات سهمگين از پا درآيد.
توجه به چگونگى وضع و روحيه مؤمنين واقعى صدر اسلام كه بهترين سمبل و نمونه از لحاظ اعتماد به خداوند بودند، اين موضوع را به اثبات مى رساند.
هرگز نمى توان عجز و سستى و حالت منفى و بى تفاوتى را به كسانى نسبت داد، كه كوشش و فداكارى در راه پيشرفت عقيده و تلاش به سوى هدف و هم چنين جنبش و فعاليت دائم به منظور ساختن يك جامعه سعادتمند و نوين، در شرايط بسيار دشوار و توان فرسا شيوه آنان بود.
آنانى كه در اين مكتب پرتحرك پرورش يافتند، هيچ گاه حالت عدم اعتماد بر وجودشان چيره نگشت، و همين اراده استوار توام با آرامش بود كه راه پيشروفت را به رويشان گشود و چنان اجتماع بى نظير و يگانه اى در تاريخ پديد آمد. «2»
ايمان به خدا و توكل بر او
ايمان به خدا و توكل بر او چنان تحمل انسان را بالا مى برد كه در برابر سخت ترين گرفتارى ها و مشكلات به آسانى و بدون خود باختن مى ايستد و سختى و مشكل را براى رسيدن به هدف عالى اش تحمل نموده به جان مى خرد و گاهى خود را براى ديگران اسوه و سرمشق ساخته و چه بسا سبب نجات ديگران از مشكلات شود.
فرمانده دسته اى از لشگر اسلام با گروه خود اسير روم شرقى شد، همه در دادگاه نظامى دشمن به اعدام محكوم شدند، به فرمانده مسلمان پيشنهاد شد، چنانچه آئين مسيحيت را بپذيرد، دادگاه از رأى خود چشم مى پوشد و او را آزاد مى كند، ولى فرمانده مؤمن كه هدف را كه در آن موقعيت سخت شهادت و جلب رضاى حق مى دانست و از جانش بالاتر مى ديد، و مى دانست اگر از اسلام گرچه به صورت ظاهر دست بردارد و آئين روميان را قبول كند، علاوه بر اين كه به اسلام كه آن را فوق جان خود مى دانست اهانت نموده سبب مى شود كه ديگر سربازان اسلام كه در همان وقت در جبهه نبرد با كمال شهامت مى جنگيدند صلابت خود را از دست داده و روح تسليم به دشمن بر آنان غلبه كند به اين خاطر با شجاعت و شهامت پيشنهاد دادگاه نظامى را رد كرد، دادگاه به حذافه اين سردار مؤمن و متوكل به حق وعده داد اگر آئين مسيحيت را بپذيرد مى تواند با دختر قيصر روم ازدواج كند، و به پست هاى عالى برسد، حذافه باز پيشنهاد دادگاه را رد كرد، قيصر روم كه خود ناظر وضع دادگاه بود فرمان داد يكى از سربازان مسلمان محكوم به اعدام را به ديگى كه روغن زيتون در آن مى جوشيد بيندازند، تا حذافه ببيند كه حكم دادگاه قطعى و حتمى است و بلكه دست از اين اصرارش بر اسلام بردارد.
او با چشم خود ديد كه گوشت هاى سرباز از استخوان ها جدا شد و جسدش در ميان ديگ جوشان بالا و پائين مى رود، در اين وقت حذافه به شدت گريست، دشمن تصور كرد كه او از ترس به گريه افتاده ولى به دادگاه روى كرد و گفت:
من ابداً از اين سرنوشتى كه در انتظار من است گريه نمى كنم، گريه ام براى اين است كه يك جان بيشتر در اختيار ندارم تا آن را فداى اسلام نمايم، اى كاش به تعداد موهاى بدنم جان داشتم و آن را فداى هدف خود مى ساختم!
حاضران در دادگاه از اين ايمان استوار غرق در تعجب شدند و انگشت حيرت به دندان گزيدند و به بهانه خاصى حذافه را با هشتاد نفر از گروهش آزاد كردند. «3»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- فاطر 2
(2)- رسالت اخلاق در تكامل انسان 466.
(3)- اسدالغابة، ج 3، ص 143.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب:تفسير حکیم ، ج8،
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان