قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قضاوت قاطع قرآن كريم‏ (1)

...قضاوت قرآن در مورد متن و مفهوم روايات مورد بحث، قاطعيت تمام دارد، چنان كه ما با صرفنظر ار بيارزشى سند اين روايات، كاملا ميتوانيم با تكيه بر قرآن آنها را نقد كنيم.

با دقت و تتبع در كتاب آسمانى اسلام، اين مسئله با روشنى روى مينمايد كه نبوت رسول اكرم يك حادثه غير مترقبه و ناشناخته نبوده است، بلكه در ابعاد گوناگون مطرح گشته و به صور مختلفى عرضه شده است.

اعتقاد به وجود پيامبرى او از تمام پيامبران به عنوان يك «ميثاق» مؤكد خواسته شده، و عهد و پيمان براى نصرت و يارى او گرفته شده است، پيامبران بزرگ وجود و ظهور و بعثت او را بشارت دادهاند.

آن حضرت و بعضى از ياران او در تورات و انجيل نام و نشان داشتهاند.

اهل كتاب آن حضرت را كاملا ميشناخته و با علم و آگاهى كامل به خصائص و صفات و نام و نشان وى را پذيرفته يا احيانا (به خاطر كبر وحسد و رياستطلبى و دنياخواهى) انكار كردهاند.

اينگونه آيات را با بحث مختصرى در پيرامون هر يك در سطور بعد ميبينيم:

1- وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‌ ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ. «1»

و [ياد كنيد] هنگامى كه خدا از همه پيامبران [و امت هايشان‌] پيمان گرفت كه هرگاه كتاب و حكمت به شما دادم، سپس [در آينده‌] پيامبرى براى شما آمد كه آنچه را [از كتاب هاى آسمانى‌] نزد شماست تصديق كرد، قطعاً بايد به او ايمان آوريد و وى را يارى دهيد. [آن گاه خدا] فرمود: آيا اقرار كرديد و بر اين [حقيقت‌] پيمان محكم مرا [به صورتى كه به آن وفا كنيد] دريافت نموديد؟ گفتند: اقرار كرديم. فرمود: پس [بر اين پيمان‌] گواه باشيد و من هم با شما از گواهانم.

در اعتقاد (ما پيروان اهل بيت) پيامران صد و بيست و چهار هزار تن هستند، و از ميان ايشان سيصد و اندى به رسالت و پيامرسانى نيز برگزيده شدهاند. «2»

يعنى همه اين گروه با غيب هستى مربوط هستند، ولى تنها پيامآوران و صاحبان رسالت مأمورند، آگاهى خود را از جهان غيب به مردم برسانند.

در آيه شريفه صحبت از ميثاق و عهدى است كه از همه انبيا يعنى مجموعه گروه صد و بيست و چهار هزار تنى ايشان گرفته شده تا نسبت به رسولانى كه بعد ميآيند، و تصديقكننده حقايقى كه به همراه شماست هستند بايد دو وظيفه را پاس بداريد:

الف- به ايشان حتما ايمان بياوريد: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ‌

ب- و ايشان را يارى كنيد: لَتَنْصُرُنَّهُ‌

در تفسير اين آيه دو نظريه وجود دارد، يك نظريه بر اساس روايات معتبرى است كه در دو مكتب (تشيع) امامت و (تسنن) خلافت وجود دارند.

اين روايات به وضوح و صراحت نشان ميدهند كه اين ميثاق از همه پيامبران، از حضرت آدم تا آخرين ايشان عيسى بن مريم (ع) گرفته شده است كه به پيامبر خاتم حضرت محمد (ص) ايمان بياورند، و در صورتى كه روزگار آن حضرت را درك كردند يارياش دهند، و سپس فرمان داده شده كه از قوم خود نيز بر اين مسئله عهد و پيمان بگيريد.

از اميرمؤمنان على (ع) نقل ميكنند كه فرمود:

خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد- آدم و بعد از او- مگر اين كه از او عهد و پيمان گرفت كه اگر در زمان پيامبر اسلام زنده بود و آن حضرت برانگيخته شد حتما به او ايمان بياورند و يارياش كنند، و به ايشان دستور داده شد كه از قومشان چنين عهد و ميثاقى بگيرند. «3»

چنين آمده: خداوند از پيامبران (ع) ميثاق گرفت كه بعثت پيامبر خاتم و رفعت مقام او را به امتهاى خود خبر و بشارت دهند، و به ايشان فرمان دهند كه در صورت همزمان شدن با آن جناب، حضرتش را تصديق نمايند. «4»

2- وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ:

به ياد آريد آن زمان را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل من پيامآور خداوند به سوى شما هستم، و تصديقكننده توراتى كه پيش من نازل شده، و درباره پيامبرى كه پس از من ميآيد و نامش احمد است بشارت ميدهم، ولى هنگامى كه پيامبر اسلام نشانهها و دلايل [اثباتكننده نبوتش را] براى آنان آورد گفتند: اينها سحر و جادوئى آشكار است.

پيامى كه در اين آيه هست در كمال صراحت ميباشد، آيه با روشنى اعلام ميدارد كه پيامبر اسلام با نام خاص خويش در عصر بعثت عيسوى مطرح شده، و حضرت مسيح در بخشى از پيام خويش وجود و رسالت ايشان را بشارت دادهاند.

اين كه فكر شود چنين سخنى ادعائى بيش نميباشد به هيچ وجه صحيح نخواهد بود، زيرا ميدانيم قرآن كريم در محيطى پر از كينه و دشمنى نازل شده، و دشمنان اسلام كه تا پاى جان براى مبارزه با آن كوشيدهاند در برابر چنين ادعائى- اگر دروغ بود- يك لحظه آرام نمينشستند. آنان كه هزاران تن سپاهى و جنگجو در برابر پيروان قرآن بسيج ميكردند ميتوانستند با استفاده از يك اشتباه و يك ادعاى واهى بيهيچ زحمت اسلام را در نطفه خفه كنند.

سخنان گذشته همه بر فرض اين بود، كه بشارتهاى مزبور در اناجيل موجود عصر ما نباشد، ولى خوشبختانه ترجمهها و چاپهاى قديميتر انجيل نمونههائى از اين بشارت به دست ميدهد، مثلا در ترجمه فارسى انجيل يوحنا به قلم كشيش ف لامنه فرانسوى و در ترجمه عربى همين كتاب به قلم را بنسن كشيش انگليسى در فصل چهاردهم آيات 16 و 17 و 25 و 26 و در فصل پانزدهم آيه 26 و در فصل شانزدهم آيات 7 و 12 و 13 و 14 از «فارقليط» كه همان پريكليتوس يونانى و احمد عربى است نام رده شده، و توصيفات و خصائص‌ ايشان ذكر شده است. «5»

3- الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ ... «6»

همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر «ناخوانده درس» كه او را نزد خود [با همه نشانه ها و اوصافش‌] در تورات وانجيل نگاشته مى يابند، پيروى مى كنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مى دهد، و از اعمال زشت بازمى دارد، و پاكيزه ها را بر آنان حلال مى نمايد، و ناپاك ها را بر آنان حرام مى كند.

در اين آيه شريفه اضافه بر آنچه آيه گذشته اظهار ميداشت، سخن از اين حقيقت به ميان ميآيد كه تنها انجيل نام و نشان پيامبر اسلام را دارد، بلكه تورات هم از اين خورشيد پرفروغ هدايت نام ميبرد، و در سطور گذشته دانستيم، كه در آن محيط پر از دشمنى و با وجود دانشمندان يهود در جامعه عربى، امكان چنين ادعائى به دروغ به هيچ وجه وجود ندشته است، و افزون بر اين دليل باز بايد خوشبختانه بگوئيم در پارهاى از نسخههاى قديمى تورات به آيهاى برخورد ميكنيم كه نشانيهاى صريحى از پيامآور اسلام را در خود دارد.

در باب سى و سوم از سفر تثنيه در آيات 1 و 2 و 3 ميخوانيم:

«و اين است دعاى خير كه موسى مرد خدا قبل از مردن بر بنى اسرائيل خواند و گفت: كه خداوند از سينا برآمد و از سعير نمودار گشت و از كوه فاران‌ نورافشان شد، و با ده هزار مقربان ورود نمود، و از دست راستش شريعتى آتشين برايشان رسيد، بلكه قبائل را دوست داشت، و همه مقدساتش در قبضه تو هستند. «7»

در اين آيات سخن از سه نقطه به ميان آمده: سينا، سعير، فاران.

«سينا» بر اساس متون رسمى يهودى و مسيحى مكانى است كه خداوند شريعت و قوانين و فرامين خود را به حضرت موسى نازل فرموده است، در سفر لاويان از تورات باب هفتم آيات 37 و 38 ميخوانيم:

اين است قانون قربانى سوختنى و ... كه خداوند به موسى در كوه سينا امر فرموده بود.

و نيز در همين سفر باب بيست و پنجم آيه اول ميخوانيم: «و خداوند موسى را در كوه سينا خطاب كرده گفت.»

سفر خروج يعنى سومين كتاب از اسفار خمسه تورات داستان رفتن موسى به كوه سينا و ميقات او را با خداوند چنين بيان ميكند: و چون موسى بر فراز كوه برآمد ابر كوه را گرفت، و جلال خداوند بر كوه سينا قرار گرفت، و شش روز ابر آن را پوشانيد و روز هفتمين موسى را از ميان ابر ندا داد ... و موسى چهل روز و چهل شب در كوه ماند. «8»

محققين مذهبى مسيحى سينا را چنين توصيف ميكنند:

كوهى است كه در شبه جزيره طور سينا واقع و حضرت اقدس الهى از بالاى‌ آن شريعت خود را به قوم اسرائيل عطا فرمود. «9»

«سعير» يا ساعير سرزمينى است كوهستانى در جنوب فلسطين كه ادوم يا ادوميه هم گفته ميشود، به عقيده جغرافينويسان در اين كوهها اولين بار انجيل بر حضرت عيسى بن مريم نازل شده است. «10»

«فاران» دربار اين كلمه در كتب رسمى مسيحى توضيح قطعى و نهائى وجود ندارد، مثلا ميگويند: كوه فاران همان كوهى است كه خداوند هنگام آمدن از آنجا تجلى كرد، و آنگاه اين عبارت را اضافه ميكنند: و رأى معتبر آن است كه كوه فاران جزء جنوبى كوههائى است در شمال شرقى دشت، كه بنى اسرائيل در آن گردش ميكردند. «11»

ولى نشانههائى وجود د دارد و قرائنى در دست است كه محل فاران را به خوبى نشان ميدهد، مثلا در سفر تكوين فصل بيست و يكم ميخوانيم: و ابراهيم در صبحدم ... نان و مطهره آب را گرفته و به هاجر داده به دوشش گذاشت و هم پسرش را به او داده او را روانه نمود ... و آبى كه در مطهره بود تمام شد، و پسر را زير بوتهاى از بوتهها گذاشت و روانه شده در برابرش به مسافت يك تير پرتاب نشست و گفت: كه مرگ پسر را نبينم و در برابرش نشسته و آواز خود را بلند كرده گريست، و خدا آواز پسر را شنيد و فرشته خدا هاجر را از آسمان آواز داده به او گفت كه اى هاجر تو را چه واقع شده مترس زيرا كه خداونند آواز پسر را در جاى بودنش شنيده است، برخيز و پسر را بردار

و به دستت او را بگير، زيرا كه او را امت عظيمى خواهم كرد، و خدا چشمان او را گشاده كرد، و چاه آبى ديد و روانه شده مطهره را از آب پر كرد و به پسر نوشانيد و خدا با پسر بود كه نشو و نما كرد و در بيابان ساكن شده تيرانداز گرديد و در بيابان باران ساكن شد.

اينجا صحبت از اسماعيل و هاجر است كه همه ميدانيم در بيابانهاى حجاز و مكه سكونت كردند، و چاه زمزم اولين بار براى اسماعيل در همين مكان از زمين جوشيد، و اينك قبر اسماعيل و هاجر «حجر اسماعيل» در مسجد الحرام و شهر مكه مشهور است.

امت عظيمى كه ميبايست از او به وجود آيند و خداوند آن را به ابراهيم وعده داده، همان قوم عرب و قبيله قريش هستند كه در عصر اسلام و پس از آن به صورت يكى از اقوام تاريخساز جهان درآمدند.

به اين ترتيب جاى فاران يا پاران به خوبى روشن ميشود، جغرافيانويسان قديم هم به همين حقيقت تصريح ميكنند. «12»

در اطراف شهر مكه پديدار شدهاند، نشانههاى ديگرى كه در آيه مذكور هست كاملا با پيامبر اسلام تطبيق ميكند و آن اين كه:

1- از كوه فاران نورافشان شد و با ده هزار مقربان ورود نمود، چنان كه ديديم در آيه صحبت از سه بار ظهور الهى بود، يعنى سه بعثت بزرگ، يا برانگيخته شدن سه پيامبر اولوالعزم و صاحب شريعت، و تصريح ميشود سومين تن از اين پيامبران و سومين بعثت از كوه فاران انجام گرفته است و ميدانيم اولين بار از وحى در شريعت خاتم انبيا در غارى از كوه حرا «فاران» يكى از كوههاى اطراف مكه و بيابان فاران بوده است، و نيز ميدانيم هم آن حضرت بود كه چند سال بعد با د ه هزار سرباز مسلمان وارد مكه شد و آن را فتح كرد، و داستان همراهى ده هزار مقرب تنها در زندگى پيامبر اسلام اتفاق افتاده است و بس زيرا حضرت موسى در ابتداى ظهور تنها برادرش هارون را به همراه داشت و در خروج از مصر با تمام بنى اسرائيل بود، كه پارهاى از مورخان معتبر مذهى مسيحى، تعدادشان را بيش از ششصد هزار گفتهاند. «13»

و حضرت عيسى تا پايان دوران تعليمات خويش اندكى پيرو يافت كه بنا به كتاب اعمال رسولان در حدود صد و بيست و تن بودند. «14»

و از ميان ايشان دوازده تن انتخاب شده و عنوان حواريان وى را يافتند كه ياران هميشگى و همراهان دائمى و شاگردان مخصوص او بودند. «15»

مسيحيان كوشيدهاند كه با تحريف اين آيه در تورات، آن را با ظهور عيسوى تطبيق كنند لذا در پارهاى از نسخههاى جديدتر به جاى جمله مذكور اين عبارت را ميخوانيم:

«و تلألأ من جبل فاران و اتى من ربوات القدس:» «16»

از كوه فاران پرتوافشان شد و از بلنديهاى قدس «بيت المقدس و فلسطين» آمد، اضافه بر اين تحريف در اين نسخه اصولا صحبت از همراهان وجود ندارد.

2- و از دست راستش شريعت آتشين براى ايشان رسيد، اين تعبير يك نشان‌ دقيق اسلام است، ما ميدانيم اسلام شريعت و دينى است كه در آن جهاد به صورت يك عبادت، ركنى از دين را تشكيل ميدهد، و در هيچ آئينى ديگر به اين شكل مسئله جهاد مطرح نشده و به اينگونه ابعاد مختلف نيافته است.

3- «بلكه قبائل را دوست داشت» و اين نشان دقيق ديگرى از اسلام و پيامبر آن است، و در قرآن كريم اين معنى به اين صورت آمده است:

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ: «17»

و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ: «18»

[اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى.

در تورات قديم سخن از اين است كه همه قبايل و همه ملل و همه مردمان و خلاصه جهانيان به طور دستهجمعى مورد مهر و دوستى پيامبرى است كه از كوه فاران ظهور ميكند. آيات قرآن نيز اين خصوصيت را در مورد پيامبر اسلام اعلام و تصديق ميكند، اما در زمانهاى بعد در نسخههاى جديدتر از تورات اين معنا هم به تحريف دچار شده و به صورت «به درستى كه قبايل خود را دوست داشت» و يا «به درستى كه قوم خود را دوست ميدارد» درآمده است تا به اين وسيله مسأله جهانى بودن محبت و رحمت پيامر مبعوث شده در كوه فاران نفى شده و اختصاص به قوم بنى اسرائيل پيدا كند، و با حضرت عيسى تطبيق يابد.

4- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً

سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ... «19»

محمّد، فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند بر كافران سرسخت و در ميان خودشان با يكديگر مهربانند، همواره آنان را در ركوع و سجود مى بينى كه پيوسته فضل و خشنودى خدا را مى طلبند؛ نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پيداست.

اين است توصيف آنان در تورات، و اما توصيفشان در انجيل اين است كه وجودشان چون زراعتى است كه جوانههاى خود را رويانيده، پس تقويتش نموده تا ستبر و ضخيم شده و در نتيجه بر ساقههايش «محكم و استوار» ايستاده است به طورى كه دهقانان را از رشد و انبوهى خود به شگفتى مياندازد، تا خدا به وسيله «انبوهى و نيرومندى» مؤمنان، كافران را به خشم درآورد ...

ميبينيم كه نه تنها پيامبر كه حتى ياران او نيز با صفات مخصوصشان در تورات و انجيل، يعنى قرنها بيش از ظهور اسلام نشانه داشته و مورد توجه قرار گرفتهاند.

5- وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ‌

و هنگامى كه براى آنان از سوى خدا كتابى [چون قرآن‌] آمد كه تصديق كننده‌ توراتى است كه با آنان است، و همواره پيش از نزولش به خودشان [در سايه ايمان به آن‌] مژده پيروزى بر كافران مى دادند، پس [با اين وصف‌] زمانى كه قرآن [كه پيش از نزولش آن را با پيشگويى تورات مى شناختند] نزد آنان آمد، به آن كافر شدند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد.

يهود از يمن به جزيز العرب پا نهاد، يهوديانى كه در مدينه و حوالى آن سكونت داشتند به انتظار و اميد ديدار آخرين پيامر خدا به اين سرزمين كوچ كرده بودند، چه آنان كه در فدك ميزيستند، چه آنان كه در خيبر سكونت داشتند، و چه آنان كه در مدينه اقامت نمودند، همه و همه به دنبال هم هدف موطن اصلى خود را ترك نموده بودند.

يهوديان ساكن مدينه بعد از مدتى با كوچ قبايل عرب يمن روبرو شدند، اعراب يمنى كه به مدينه كوچ كردند رفته رفته گسترش يافته و با نام اوس و خزرج دو قيله بزرگ تشكيل دادند.

گاه و بيگاه درگيريهائى ميان اين دو دسته از يك طرف و از طرف ديگر با يهوديان به وجود ميآمد، در اين نبردها بوده است كه يهوديان چون همه خداپرستان براى پيروزى خود دست به دعا برميداشتند و از خداوند به نام و به احترام پيامبر بزرگ آينده درخواست پيروزى مينمودند، قرآن مجيد از اين مسئله با عبارت:

يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا.

تعبير ميكند.

گاه نيز به هنگام شكستها به قبيله اوس و خزرج ميگفتند: به زودى پيامبرى در اين سرزمين ظهور خواهد كرد، ما به او ايمان ميآوريم، و در سايه قدرت او از شما انتقام خواهيم گرفت.

بخاطر همين زمزمههاى گاه و بيگاه و در ميان همين تهديدها بوده است كه اوس و خزرج يعنى اعراب غير يهودى مدينه با نام و خصوصيات پيامبر اسلام آشنا شدند، لذا در اولين برخوردى كه با آن حضرت در مكه داشتند به او گرويدند، با اين كه تنها به اين علت به مكه آمده بودند كه از قريش كمك جنگى بگيرند. «20»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________
(1)- آل عمران: 81.

(2)- خصال صدوق 604، اختصاص مفيد 264، بحار 11 ص 32- 30.

(3)- تفسير طبرى ج 3 ص 236- تفسير ابن كثير ج اول ص 378، تفسير فخر رازى ج 8 ص 115.

(4)- تفسير تبيان ج 2 ص 513 مجمع البيان ج 2 ص 468، صافى ج 1 ص 274.

(5)- انجيل ترجمه ف لامنه چاپ پاريس موجود در كتابخانه مجلس شوراى قديم به شماره 1763.

(6)- اعراف: 157.

(7)- تورات ترجمه كشيس رابنسن از اصل عبرانى چاپ چاپخانه ريچارد واطس در لندن سال 1839 ميلادى.

(8)- سفر خروج باب 24 آيات 15 و 18.

(9)- قاموس كتاب مقدس ماده سينا ص 498 جلد اول دكتر جميز هاكس.

(10)- معجم البلدن ماده ساعير ج 3 ص 171 و ماده فاران ج 4 ص 225 و قاموس كتاب مقدس ماده ادوميه 30- 27.

(11)- قاموس كتاب مقدس 642.

(12)- معجم البلدان ج 4 ص 225 چ بيروت.

(14)- قاموس كتاب مقدس ماده خروج 349 چ اول بيروت 1928.

(15)- عهد جديد باب اول آيه 16.

(16)- تاريخ كليساى قديم چ آلمان ترجمه على نخستين ص 32- 31.

(17)- تورات ترجمه عربى طبع مطبعه آمريكائى بيروت سال 1907.

(17)- انبيا: 107.

(18)- آل عمران: 109.

(19)- فتح: 29.

(20)- سيره ابن هشام ج 2 ص 36 چ قاهره.

 

 ادامه دارد...

مطالب فوق برگرفته شده از

 کتاب:تفسير حکیم ، ج9،

نوشتهاستاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
  • قضاوت
  • یهود
  • پیامبر،
  • پیامبر اکرم صلی الله علیه وله وسلم
  • پیامبر
  • قرآن كريم
  • حمله ناجوانمردانه به حريم وحى و نبوت‏
  • قضاوت قاطع قرآن كريم‏
  • قاطع
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه