دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: وقتی در یک جامعه به علم، مدرسه، کتاب، درمانگاه و بیمارستان و تأمین کمبود مردم نیاز باشد، اگر ثروتمندان آن جامعه بخیل باشند این امور تعطیل خواهد بود یعنی دانش گسترده نخواهد شد، بهداشت مردم تأمین نخواهد شد، مشکلات مردم حل نخواهد شد و همهٔ اینها گردن قلب است، نه چشم، نه دست، نه قدم، نه شکم، نه زبان و نه گوش. وقتی دلْ یک دلِ مانعی و سدّی باشد، خیرات و کارهای مثبت بر زمین میماند.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در مهدیهٔ عباسآباد همدان به رابطه و تأثیرگذاری مستقیم قلب بر اعضا و جوارح اشاره و اظهار کرد: پیامبر اسلام(ص) قاطعانه فرمودند: پروردگار به قیافه و شکل و صورت شما نظر ندارد، به اندام و اجساد و ابدان شما هم نظر ندارد، به مال و ثروت شما هم نگاه ندارد؛ نگاه و نظر خدا فقط به قلب شماست، «ولکن ینظر الی قلوبکم»؛ چراکه صلاح و فساد همهٔ انسانها در گرو صلاح و فساد قلبشان است؛ اگر آنچه که در قلب است، مثبت باشد، تمام اعضا و جوارح مثبت خواهند بود و اگر منفی باشد، همه اعضا و جوارح منفی خواهند بود.
وقتی دلْ یک دلِ مانعی و سدّی باشد، خیرات و کارهای مثبت بر زمین میماند
استاد انصاریان با بیان اینکه در قرآن مجید آیات مربوط به قلب کم نیست و روایات اهلبیت(ع) یک باب مستقلی دربارهٔ قلب دارند و دعاها به قلب انسان توجه دارند، گفت: وقتی در یک جامعه به علم، مدرسه، کتاب، درمانگاه و بیمارستان و تأمین کمبود مردم نیاز باشد، اگر ثروتمندان آن جامعه بخیل باشند این امور تعطیل خواهد بود یعنی دانش گسترده نخواهد شد، بهداشت مردم تأمین نخواهد شد، مشکلات مردم حل نخواهد شد و همهٔ اینها گردن قلب است، نه چشم، نه دست، نه قدم، نه شکم، نه زبان و نه گوش. وقتی دلْ یک دلِ مانعی و سدّی باشد، خیرات و کارهای مثبت بر زمین میماند.
وقتی جهل میدان دار بود، عبادت خدا لَنگ و خدمت به مردم تعطیل میشود
وی ادامه داد: عالِمی که بخیل باشد و خودش را اینگونه توجیه کند که توان، قدرت و میل ندارم و علمش حبس شود، میداندار زندگی مردم در یک منطقه، روستا، بخش و شهر جهل میشود؛ وقتی جهل میدان دار بود، عبادت خدا لَنگ و خدمت به مردم تعطیل میشود لذا در قرآن مجید میبینیم که پروردگار عالم، اوصاف عاشقانش را که بیان میکند، یک خصلت عالی و پسندیدهٔ عاشقانش را اینگونه بیان میکند: «و مما رزقناهم ینفقون». یعنی از هرچه که روزیشان کردهام، عاشق هزینهکردن و انفاق هستند و آبرویی که به آنها دادم را برای کارهای مثبت هزینه میکنند. خودشان پول ندارند، ولی آنها آبرومندیشان را در کنار ثروتمندان خوب و مثبت هزینه میکنند. آنها را به کار خیر تشویق و به حل مشکلات مردم ترغیب میکنند و به آنها قدرت دادند؛ قبلاً در جامعه توانمند نبودهاند، اما اکنون قدرت دارند و آنها را مردم، ادارات، نهادها، وکلا و وزرا میشناسند. قدرتی که به او دادهام و باعث شناختهشدنش شده را در مجرای درمان درد مردم بهکار میگیرد؛ یعنی قدرت را به خاطر قدرت نمیخواهد، قدرت را برای خودش نمیخواهد، قدرت را برای اینکه در جامعه چهره شود نمیخواهد و کاری به این حرفها ندارد؛ بلکه میگوید: مولای من، قدرتی در اختیار من گذاشته تا من نامه بنویسم، درخواست، تقاضا و شفاعت کنم که بهخاطر قدرتم قبول میکنند و این قدرت را خرج بندگان پروردگار میکنم.
وی گفت: یکی از راویان معتبر و چهرهٔ برجستهٔ عالی میگوید: من شانهبهشانهٔ امام صادق(ع) وارد طواف واجب شدم؛ دو دور، سه دور، چهار دور طواف با حضرت صادق(ع) انجام دادم. در طواف که بودیم، یکی از دوستانمان را دیدم که بیرون مطاف به من اشاره میکند که بیرون بیا و من چون دیدم طواف واجب است، مثلاً با چشم و ابرو عذرخواهی کردم و طواف را ادامه دادم؛ اما دیدم دوباره اشاره میکند که بیرون بیا! امام صادق(ع) دیدند و فرمودند: این آقا شما را صدا میزند؟ گفتم: بله یابن رسولالله. فرمودند: کیست؟ گفتم: از شیعیان و یارانمان است. امام فرمودند: برو و ببین چهکار دارد! گفتم: اتفاقاً یابن رسولالله قبلاً به من گفته بود، مشکلی دارم که به دست تو حل میشود. فرمودند: طوافت را ادامه نده و برو! گفتم: آقا طواف واجب است، فرمودند: میدانم! گفتم: آقا مگر نباید طواف واجب را ادامه داد؟ فرمودند: آن را هم میدانم. گفتم: ترک طواف حرام نیست؟ فرمودند: آن هم میدانم، اما اکنون که کسی گرفتار شده و تو میتوانی به هر دلیلی گرفتاری او را حل کنی، حق ادامهٔ طواف را نداری؛ پس طوافت را خراب کن و مشکل این مرد را حل کن، پس از آن دوباره بیا طوافت را از سر بگیر!
امکانات پروردگار را نزد خود اسیر و حبس نکنید
استاد انصاریان به نعمت و قدرت دیگری که خداوند به بنده خود اعطا کرده، اشاره و تصریح کرد: خداوند می فرماید: به بندگان خود زبان عطا کردم و او زبان خود را برای امربهمعروف، نهیازمنکر و انتقال دوستی به دیگران هزینه میکند و بخل ندارد؛ اگر همهٔ عالِمان دین، ثروتمندان، زبانداران، قدرتمندان، آبروداران بخل نورزند، آفتاب در این مملکت غروب نمیکند و در میان 75 میلیون جمعیت، یک گرفتار، با گرفتاری سر روی بالش نمی گذارد. وجود همهٔ این دردها به دلیل وجود بخل است؛ این بخل یا دولتی است، یا بخل ملت، ثروتمند، آبرودار یا منِ آخوند است؛ بسیار خطرناک است که پروردگار عالم به من درحالیکه استحقاق هم ندارم، مجانی امکانات دهد و من امکانات پروردگار را نزد خود اسیر و حبس کنم.
در تمام عالم هستی غیر از وجود انسان، نمی توان بخیل یافت
وی افزود: در تمام عالم هستی غیر از وجود انسان، نمی توان بخیل یافت! خورشید در شبانهروز چندمیلیون تن از انرژِی خود را خرج میکند؛ ماه برای جزرومد انرژی خود را خرج میکند؛ خاک زمین در اول بهار همهچیز را هزینه میکند و تا آخر تابستان هفتمیلیارد جمعیت کرهٔ زمین را صبحانه و ناهار و شام میدهد؛ حیوانات حلالگوشت خود را هزینه میکنند. تمام عالم سخی، جواد و کریم است و فقط یک موجود از این کاروان گاهی بیرون میزند و تکرو میشود و همراهی با کل خلقت خود را بههم میزند، آن هم انسان بخیل است.
عاقبت و عذاب بخیلان
استاد انصاریان نگاه و نظر قرآن نسبت به بخیل را مورد بررسی قرار داد و گفت: قرآن در آیهٔ 180 سورهٔ آلعمران دربارهٔ بخیل یا به تعبیری انسانی که بیماری دل دارد، میفرماید: آنچه که از فضل و احسانم به بندهام عطا کردهام و او بخل میورزد، در روز قیامت تمام دادههایم را که هفتادسال به او میدادم، جمع میکنم و به یک گردنبندی از آتش تبدیل میکنم، «وسیطوقون ما بخلوا به»، این گردنبند از آتش را به گردنش قفل میکنم تا ابد به گردنش خواهد بود و کسی نیست که باز کند و این همان عذاب بخیل است.
وی افزود: در کتاب اصول کافی آمده است: عالمی که بین مردم است، ولی در هزینهکردن علمش بخل دارد و مردم به علم، شناخت خدا و قیامت، حلال و حرام نیاز دارند، ولی تکان نمیخورد و حرف نمیزند و در حقیقت نسبت به عباد خدا بخیل است، پیغمبر(ص) میفرمایند: قیامت دارای عذابی است که اهل دوزخ به پروردگار عالم میگویند این هفت طبقهٔ جهنمت بر روی چشممان، ما که میدانیم نجات و آزادی نداریم، تمام عذاب دوزخ را تحمل میکنیم، اما ما را از این بویی نجات بده که در جهنم به مشام ما میرسد. این بو از همهٔ عذابها بیشتر ما را اذیت میکند! پیغمبر(ص) میفرمایند: این بوی بدن عالم بخیل است.
ارجحیت کمک به نیازمند بر طواف خانه خدا
استاد انصاریان گفت: امام مجتبی(ع) سفری داشتند که مجبور بودند در این سفر از بیابانهای عرب عبور کنند. به نزدیک یک قبیله میرسند، باید رد میشدند و کاری نداشتند که آنجا بمانند. یک فردی از اهالی قبیله امام مجتبی(ع) را میشناسد، در قبیله میدود و به آن که دردمند بود، میگوید: سریع بلند شو، پسر فاطمهٔ زهرا دارد از منطقهٔ ما عبور میکند، برو دردت را بگو! هوا خیلی گرم بود، کجاوه که نبود، سایبان که نبود و امام روی شتر در آن گرمای شدید پنجاه درجهٔ بیابان عربستان داشتند به مسافرتشان ادامه میدادند که جوان با اشک چشم دوید آمد و به حضرت مجتبی(ع) گفت: یابن رسولالله! من یک مشکل دارم که به دست شما حل میشود و هیچکس دیگر نتوانسته مشکل من را حل کند. صدنفر هم بهدنبالش رفتند و نشد! امام مجتبی(ع) درجا پیاده شدند و خیلی با محبت به جوان فرمودند: مشکلت چیست؟ گفت: من از قبیلهای که در نزدیکیهایمان هستند، یک دختری است که میخواهم با او ازدواج کنم و دختر هم خوب است، پدر و مادر من با این ازدواج مخالفاند، پدر و مادر او هم مخالفاند. یابن رسولالله! من اصلاً لذت زندگیام از بین رفته، آیندهنگریام از بین رفته، شب و روز گرفتار و ناراحتم. امام مجتبی(ع) فرمودند: شما در چادر خودت باش، من در آن قبیله میروم. پدر و مادر آن دختر چهکسی هستند؟ گفت: فلانکس. حضرت در چادر آن چادرنشینان رفتند و پدر و مادر دختر را خواستند، مخصوصاً پدر را که ولایت بر فرزند دارد، با پدر دختر صحبت کردند؛ خوب و نرم، با اخلاق، با محبت، لیّن، حرفهای امام مجتبی(ع) که تمام شد، عرض کرد: یابن رسولالله! حالا به قول ما تهرانیها، بهخاطر گل جمال شما دخترم را بیهزینه و بیخرج به آن جوان میدهم، هر جوری که شما بخواهید. حضرت فرمودند: پس باش تا من در آن قبیله بروم. در آن قبیله تشریف آوردند و پدر پسر را خواستند، با او هم حرف زدند و او هم حاضر شد، پسر زنده شد و بعد گفت: یابن رسولالله! اگر شما بروی، ممکن است یکدفعه یا پدر من پشیمان شود یا پدر دختر، حضرت کار هم داشت و مسافر بود، فرمودند: چهکار کنم؟ گفت: بمان و عقد ما را بخوان! فرمودند: باشد، بفرستید یک خیمه را برای دختر و پسر آماده کنند، مهمانهایشان هم دعوت کنند، من عقد تو و او را میخوانم و همین کار را کردند و مهمانی گرفتند و یک میوهای، یک شیرینی پخش کردند و امام مجتبی(ع) عقد را خواندند و فرمودند: همین امشب وسایل عروسی را هم فراهم کنید و بعد هم تشریف بردند.
پول عامل استحکام ازدواج ها نیست
استاد انصاریان رسیدگی به مشکلات بندگان توسط کسانی که در توان شان هست را ضروری دانست و گفت: خداوند می فرماید: در همهٔ امورتان آسان بگیرید و حتی دین خود را هم بر کل مردم تا قیامت آسان گرفته است: «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر». من تمام قصدم نسبت به شما بندگانم آسانی است و نه مشکلات؛ میخواهم همهچیزتان آسان باشد. حال یک ازدواج آسان زشت است؟ مهریه سنگین نباشد، زشت است؟ یعنی اگر کسی هزار سکه مهر نکند، این پیوند ازدواج باقی نمیماند؟ به دادگاهها مراجعه کنید و ببینید دوهزار و سههزار سکهایها هم به طلاق خوردهاند! پول که عامل استحکام نیست، بلکه انسانیت، اخلاق، فضیلت، ارزشها و کرامت دو خانواده و خود عروس و داماد عامل استحکام هستند.
بدی را با بدی تلافی نکنید
استاد انصاریان در پایان با تأکید بر اینکه اگر قلب سالم باشد، تمام اعضا و جوارح هم سالم خواهند بود، گفت: قرآن دو بار به یکی از ویژگی های مردم مؤمن اشاره می کند و می فرماید: «یدرئون بالحسنه السیئه»، بدیهای دیگران را نسبت به خودشان با خوبیکردنِ به بدکار تلافی میکنند و این هم البته یک روحیهٔ قوی، بزرگواری و کرامت میخواهد؛ این اخلاق را اگر مردم ایران هم بهکار بگیرند، بسیاری از مشکلات درون و برون خانواده و جامعه حل خواهد شد.
انتهای پیام/
منبع : پایگاه عرفان