ساده است ، زیرا برگرفته و برخواسته از فطرت است.مشکل است، چراکه اگر به نکته های جزئی و مطالب آن دقت کنیم،مباحث بسیار بلند و عمیق و شامخی دارد مانند بحث اسماء و صفات که چندان ساده نیست. به خصوص که توحید قرآن و توحید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وامیرالمؤمنین علیه السلام در مواردی نه تنها با توحیدعرفای غیر اسلامی،بلکه حتی با توحید عرفای اسلامی و توحید فلاسفه اسلامی هم تضاد و تنافی دارد.
حدّ تعطیل و حدّ تشبیه
در احادیث داریم که ائمه علیهم السلام می فرمایند: توحید، خروج از حدّین است. حدّین عبارتنداز: حدّ تعطیل و حدّ تشبیه.
حدّ تعطیل این است که بگوییم خدا نیست. حدّ تشبیه این است که بگوییم خدا به مانند مخلوقاتش می باشد. توجه داشته باشید، بِرَند و شعارخداشناسی قرآن و اسلام ﴿لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ﴾ است که این همان مارک و بِرنَد تنزیه است. در خداشناسیِ امیرالمؤمنین علیه السلام اصرار بسیاری است بر این که خدا هست، پس از حدّ تعطیل خارج شده است.
البته بعضی ها می گویند: تعطیل یعنی این که اصلاً نباید درباره ی خدا حرف زد. تعطیل به دو معناست:
1) درباره ی خدا حرف نزنیم.
2) بگوییم خدا نیست.
توحید اسلام و توحید امیرالمؤمنین علیه السلام خروج ازحدّین بوده وازحدّ تعطیل خارج است. لذادرمورد خدا صحبت کرده و می دانیم که فطرتاًخدا هست.
در روایات وقرآن کریم بسیاربه خروج از حدّ تشبیهاشاره شده است. در قرآن کریم آیات زیادی خدای تنزیهی را این گونه معرفی می فرماید:
﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّایُشْرِكُونَ﴾
﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّایَصِفُونَ﴾
هم چنین در روایات فراوانی این تعابیرآمده است:
«لایُوصَفُ إلَّابِمَاوَصَفَ بِهِ نَفْسَه»
«یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه»
تمام این ها بر توحید تنزیهی دلالت می کند.«توحید تنزیهی» واژه ی دیگری به نام«توحید تسبیحی» هم دارد.از بزرگ ترین و فراگیر ترین ذکرهای اسلامی ذکر تسبیحات اربعه است: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر».«الله اکبر»هم تسبیح و هم تنزیه است.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ» و«سُبْحَانَ اللَّهِ»هم به تسبیح برمی گردند. در اسلام، قرآن کریم و توحید امیرالمؤمنین علیه السلام به توحیدِ تنزیهی پرداخته اند.
توحید تنزیهی
در قرآن کریم، سوره ای به نام توحید یا اخلاص است:﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*قُلْ هُوَاللَّهُ أحَدٌ*اللَّهُ الصَّمَدُ*لَمْ یَلِدْوَلَمْ یُولَدْ*وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُوًاأحَدُ﴾
در حقیقت، همه ی این آیات تنزیهی است. درست است که جملات آن مثبت است، ولی در واقع جملات تسبیحی و تنزیهی است، چراکه اگر از آخِر شروع کنیم:
﴿لَمْ یَلِدْ وَلَم یُولَدْ وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُوًاأحَدُ﴾ تفسیر ﴿اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ است.﴿اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ تفسیر «اللَّهُ أحَدٌ» است.
«أحَدٌ» تفسیر «اللَّهُ» است.«اللَّهُ أحَدٌ» تفسیر «هُوَ» است.«أحَدٌ» تسبیحی است به معنای یکتا و بی نظیر.لذا خودش در خودش جمله ی منفی دارد که تنزیهی است.
در زبان های دیگر هم Holy GOD داریم کهHoly به معنای مقدّس و سَنت(saint)است.در تمام زبان ها، خدا نام مقدّسی است که اوّلین تقدیسش، تقدیس از تشبیه و همانندی است. سَنت آنسلم ـ اُسقُف فیلسوف مسیحی قرن دوازده میلادی ـآن قدر مقدّس بوده که به او لقب سَنت داده اند. سنت(saint)یعنی مقدّس.
ایشان گفته: خدا همان است که برتر از او قابل تصور نیست. هرچه تصور کنی، خدااز آن برتر است. فطرت انسانی، تک خدایی را قبول دارد زیرا وقتی می گویند: توصیف کن، می گوید: نمی توانم توصیف کنم.اسم خدا در عرب یا در زبان های شبیه عربی مثل زبان عِبری، ایلیا شده که همان الله است.
عرب از قدیم به خدا می گوید: الله که اسمی تنزیهی است، یعنی خدای مورد حیرت و شیدایی. خدایی که با مدارک حسّی، عقلی، خیالی و یا وهمی معمولی، قابل شناخت نیست. این ها مدارکی است که برخی از فیزیولوژیست ها و فلاسفه برای انسان دانسته اند. هیچ کدام از این مدارک، قدرت شناسایی و احاطه بر خدا را ندارند.
خداونددر قرآن کریم می فرماید:
﴿سُبْحانَ اللَّه ِعَمَّایُشْرِكُونَ﴾
﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّایَصِفُونَ﴾
خدا از این که مردم توصیفش کنندمنزّه است؛ درحقیقت هر چه هم خدا را توصیف کنیم، باید بگوییم خدا از توصیف من برتر و بالاتر است.
جملاتیاز خطابه ی غدیرکه اشا ره به توحید دارند، تنزیهی اند ودائما می فرمایند: خدا از تشبیه بالاتر است.
خطابهی غدیر با«اَلْحَمْدُلِلَّهِ» شروع و با«اَلْحَمْدُلِلَّه» هم ختم می شود.حضرت محمد صلی الله علیه وآله در ابتدا ی خطابه می فرمایند:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَدَنا فی تَفَرُّدِهِ»: «ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است.»
در پایان هم می فرمایند:«وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین». اکنون جملاتی از خطابه ی غدیرکه برخداشناسی وتوحید تنزیهی دلالت می کندرا بررسی می کنیم :
«عَلا فی تَوَحُّدِهِ»:«خدادروحدتِ خودش بلند مرتبه است.»
ما می گوییم خدا یکی است، ولی این «یکی» تشبیهی است. وحدت خدا از آن یکی ها یی که ما می شناسیم، نیست. خدا لباس وحدت پوشیده، ولی بالاتر از آن است که ما فکر می کنیم.
«وَدَنا فی تَفَرُّدِهِ»
خدا فرد است، ولی اگرآن گونه که می شناسیم، فرد باشد؛ به اصطلاح جدا و دور می شود، به عده ای نزدیک و از عده ای دور می شود.
پس فردیّت خدا غیر از آن فردیّتی است که ما می شناسیم واز آن منزّه و مسبّح است. خداوند در عین این که تفرّد وفردانیت دارد ،دُنُوّ دارد؛ یعنی به همه نزدیک است. خداوند در عین حال که تک است،اما فردیتی دارد که به همه نزدیک است. هم به نیم کره ی پایینی و بالایی زمین نزدیک است و هم به قعر دریا ها و بالای کُرات دیگر نزدیک است. در عین حال نزدیکی-اش هم، نه ازآن نزدیکی هاست که ما می شناسیم. لذا فردیت و نزدیکی خدا تسبیحی و تنزیهی است.
«وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ»
جلال از صفات سلبی است. جمال از صفات ثبوتی است، لذا این جمله این گونه معنا میشود: با این که خدا برعالَم سلطنت و تسلّط دارد، ولی بالاتر ازآن است که ما فکر می کنیم. اگر سقفی بالای سرِ ما باشد، سقف بر ما تسلّط دارد، خدا هم بر ما تسلّط دارد اماتسلّط خدا، غیر از تسلّط سقف است.
«وَعَظُمَ فی اَرْكانِهِ وَاَحاطَ بِكُلِّ شَی ءٍعِلْماً وَ هُوَ فی مَكانِهِ»
این جمله هم تنزیهی است. تمام کسانی که عالِم و دانشمندند باید حرکت کنند که عِلم پیدا کنند. من برای این که بفهمم منزل فلان آقا کجا و چگونه است، نباید بنشینم، بلکه باید حرکت کنم و به آن جا بروم. برای انجام بسیاری از آزمایشات، باید بهآزمایشگاه رفت. برای این که بدانیم کامپیوتر چیست، باید سراغ کامپیوتر برویم.
لذا برای احاطه ی علمی نمی توان ایستاد و باید حرکت کرد. هر کسی که بر کسی یا چیزی احاطه دارد، باید یا تغییری در مکانش بدهد یا آن چیز را به خدمتش بیاورند.
برای این که بدانم در یک ظرف چیست، یا باید ظرف را برایم بیاورند، یا من نزد آن بروم. اما خدا در عین حال که جابه جا نمی شود، به هر چیزی احاطه دارد.
«وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ»
این جمله هم تنزیهی است. ما موجودی را نمی شناسیم که همه ی کارها به او برگردد. تمام موجودات این گونه اند که یک سِری از کارها به آن ها برمی گردد و یک سِری کارهای دیگر به دیگران؛ اما تنها خداوند متعال است که تمامی امور به او برمی گردد. پس خدا غیر از آن موجودات وموجودیتی است که ما می شناسیم. مدیریتِ ما به گونهای است که همه ی کارها به مدیر برنمی گردد، بلکه در یک سطح محدودی برمی گردد.
«قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ»
قُدُّوس یعنی مقدّس است.سُبُّوح هم به معنای مُسبَّح (تسبیح شده) است. خدا منزّه و غیرقابل تشبیه است،لذا هم قدّوس و هم سبّوح است.
«قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ»تکرار نیست، بلکه تنزیه اوّلی از دومی و تنزیه دومی از اوّلی است.قدّوس یعنی منزّه است. قدّوس بعدی یعنی از این تسبیح هم منزّه است.
مثلاً می گویند: فلانی خیلی عالِم است. من که یک شاگرد معمولی هستم، می گویم: عِلم ایشان خیلی بالاست و من نمی توانم بشناسم. می گویند: از این هم که تو می گویی ـ من نمی-توانم بشناسم ـ بالاتر است، زیرا این که می گویی در حدّ ظرف ذهن توست. اما اگر یک استاد در سطح خودش بگوید:من نمی-شناسم، حقّش را ادا کرده است؛ لذا من که می گویم او را نمی شناسم، بسیاربزرگ است، تسبیح کرد ه ام، ولی او از تسبیح من هم منزّه است.
«یَلْحَظُ كُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ»
هرلحظه یعنی یک چشم بر هم زدن. خداوندتمام چشم ها، لحظه ها و چشم بر هم زدن ها را می شناسد، اما چشم ها او را نمی بینند. این جمله هم تنزیهی است.
«لَهُ الْإِحاطَةُ بِكُلِّ شَی ءٍ»
خدابه هر چیزی احاطه دارد. خداوند از نوترون تا کهکشان، به همه چیز احاطه دارد.این صفت اثباتی است. اما این احاطه از نوع احاطه های دیگر نیست.
آیا موجودی بااین صفت می شناسیم؟ نمی شناسیم!پس خدا غیر از موجودات دیگراست.
«والغًٍَلَبَةُ عَلی كُلِّ شَی ءٍ والقُوَّةُ فی كُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی كُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَی ءٌ.»
«وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَی ءٌ» تنزیه است. خداوند بر هر چیزی غلبه، قوّت و قدرت دارد؛ ولی مثل او چیزی نیست.
«وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّی ءِ حینَ لاشَی ءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَكیمُ»
این جملات هم تنزیهی است. هیچ معبودی جز او نیست. فقط او معبوداست. «العزیز» هم تنزیهی است. عزیز یعنی غیر قابل نفوذوکم یاب است.
وقتی می گویند: فلان چیزعزیزالوجود است، یعنی بسیار کم پیدا می شود. خدا، العزیزِ مطلق است؛ یعنی غیر-قابل نفوذ است.
«ارضٌ عِزاز» به معنای زمینی است که آب در آن فرو نمی رود. خدا عزیز است، یعنی شناخته های بشری و هیچ شناختی در او نفوذ نمی کند.
«جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ»: این جمله هم تنزیهی است.جَلَّ یعنی بالاتر است، جلال دارد. خداوند متعال اجلّ و بالاتر از این است که ابصار او را درک کنند.
«وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ»: «او دیده ها راادارک می کند.» نیزتنزیهی است.
«لایَلْحَقُ أحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَة»: هیچ کس از معاینه و به عین دیدن، حتی عینِ قلبی هم نمی تواند به وصف او برسد. هیچ کس از دیدن به وصف او نمی رسد.
«وَلایَجِدُ أَحَدٌ كَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍّ وَعَلانِیَةٍ»: هیچ کس در نهان و آشکارنمی تواند کیفیت او را درک کند. کیفیت خدا از درک ما منزّه است و حال آن که تمام چیزهایی که ما داریم، در نهان یا آشکار قابل درک اند.
«إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ» :«مگربه آن چه که خود خدا دلالت کند.» این جمله هم تنزیهی است.
«وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اَللَّهُ ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ،»: این جمله هم تنزیهی است. شهادت می دهم که او الله است؛ یعنی خدای مورد حیرت وخدای غیر قابل شناخت با عقل است.
الله را این گونه گفته اند: معبود غیر قابل احاطه ای که انسان در او حیرت و شیدایی پیدا می کند. قُدس او و تقدّس او تمامِ زمان و فوقِ زمان را پر کرده است. به هر کجا که نگاه کنیم، از قُدس خدا حکایت می کند. همه جا حکایت از این دارد که خدا مقدّس و مسبّح و منزّه است.
«وَالَّذی یُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ» :اینجمله هم تنزیهی است. خدا کار خودش رابدون مشاوره نفوذ می دهدو حال آن که تمام مردم کارشان با مشاوره پیش می رود.
«وَلامَعَهُ شَریكٌ فی تَقْدیرِهِ» : «درتقدیرو اندازه گیری خودش شریک ندارد،» خدا کارهایش تنزیه دارد.
«وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ.» :«درتدبیروسامان ریزی خودش ـ که حکیمانه است ـ معاون ندارد.»
«صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ،» :خداوند مبدِعات و آفریده های خویش را بدون اندیشه ی قبلی و بدون این که از قبل عکس یا تصویری داشته باشد، تصویر کرده است ؛ اما همه ی موجوداتی که آفریده شده اند، اندیشه ی قبلی دارند.
«وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَكَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ.» :این جمله هم تنزیهی است، تنزیه در خَلقش. خداوندآفریده و آفرینش خویش را بدون کمک گرفتن از کسی و بدون حیله و مکر انشاء کرده است.
«أَنْشَأَها فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.» تمام موجوداتی که موجوداتدیگررا به وجود می آورند، ماده اولیه دارند ولیتمام جهان با آفرینش خدا پدیدار شده است.
«فَهُوَاللَّهُ الَّذی لا إلهَ إلاَّ هُو... وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اللَّهُ الَّذی تَواضَعَ كُلُّ شَی ءٍ لِعَظَمَتِهِ» : «پس اوست «الله» و معبودی جز او نیست... و گواهی می دهم که او الله است که هر هستی در برابر بزرگی اش فروتن است.» این جملات هم تنزیهی است.در مورد کلمه ی الله هم توضیح داده شد.
«لَمْ یَكُنْ لَهُ ضِدٌّ»:
این جمله هم تنزیهی است. خداوندضدّ ندارد.خداوند منزّه است از ضدّ، زیرا اگر ضدّ داشته باشد مانند بقیهی موجودات می-شود. تمام موجودات، چه مادّی و چه مجرّد، ضدّ دارند.
«وَلا مَعَهُ نِدٌّ»: نِدّ یعنی انبازو شریک. خداوند نه شبیه دارد، نه ضدّ دارد و نه نِدّ دارد. نه چیزی پارادوکس اوست، زیرا اگر چیزی پارادوکسش باشد، یعنی در مقابلش ایستاده است.
«أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَم یُولَدْ وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُوًاأحَدُ.» همه ی جملات تنزیهی اند، که اشاره داشتیم.
«لَهُ الْمُلْكُ» : «همه ی پادشاهی متعلق به اوست.» این جمله هم تنزیهی است. زیرا غیر از خدا هیچ کس نیست که همه ی پادشاهی برای او باشد. از ثری تا ثریا، از خلأ تا ملأ، از پروتون و نوترون تا کهکشان، مالکش خداست.
«وَلَهُ الْحَمْدُ» :«پس همه ی حمد ها برای اوست.»
«وَ هُوَ عَلی كُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ»: «هم اوست برهمه چیز توانا»
«الَّذی لایُشْكِلُ عَلَیْهِ شَی ءٌ» : «هیچ چیز برایش مشکل نیست.»
این جملات هم تنزیهی است. هر کسی هر چه قدر هم قدرت داشته باشد، در قدرتش مشکل داشته و به مواردی برخورد می-کند که محدود است؛ ولی خدا از حدّ و نقص منزّه است.
«وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ» :«فریادِ فریاد کنندگان، او را آزرده نمی کند.» این جمله هم تنزیهی است.
«وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ» : آن هایی که به اصرار چیزی می خواهند، خدا را به خستگی نمی کشانند.
«لِأنَّهُ اللَّهُ الَّذی لایُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ». «او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده واز ستمش ترسان نباشد» زیرا خدارا ستمی نیست.
بنابراین بیشترین جملات مقدمه ی خطابه ی غدیر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آل هحمد و ثنای الهی فرموده اند ، جملات تسبیحی و تنزیهی و نفی تشبیه اند.
لذا بِرَند خداشناسی اسلام، ﴿لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ء﴾ است.
منبع : سایت خطابهی غدیر